eitaa logo
اَنارستــــــون
26.6هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
205 ویدیو
2 فایل
[خدا مرا برای تو انــــــار آفریده است🌱] شروط _ تبادلات 👈 @shorutAnarestun تبلیغات 👈 @TarefeAnarestun
مشاهده در ایتا
دانلود
بسته است قلب من به همه، قابلش بدان هرچند کوچک است، ولی منحصر به تو است
من همان تک بیتی‌ام، کُوته، مفید و مختصر تو همه گُل واژه‌هایِ پُر زِ ایهام و غزل
مرا ببَر به همان روزها که میدانی
کسی که عاشق خاک تو باشد خوب می‌داند که دنیا می‌شناسد با خلیج‌فارس، ایران را 🇮🇷✌️
هوایت میزند بر سر دلم دیوانه میگردد...
توی زندگیم اشتباهات زیادی انجام دادم اما درست‌ترین کارم دوست داشتن تو بود...
سلطنت کن که دلم سلطه‌پذیر است هنوز
طومار عاشقانه فرستادمش ولی پاسخ دوخط نوشت که، خواندیم! یاعلی
مکتوب عاشق از ره دل می رسد به دوست این نامه را به بال کبوتر چه حاجت است!
امروز به چشم‌هات مبارک که به من عاشقی آموخت...
گرچه محتاج معلّم نیست آن بیدادگر فتنه با چندین زبان آموزگارِ چشمِ توست
من معلم هستم اما در کلاسِ درسِ تو اهلِ پاسِ واحدِ چشمِ خمارت نیستم
کِی می‌رسی که سخت مرا مبتلا کنی کِی می‌رسی؟ که تشنه‌ی نوشیدن تواَم
از تو چه پنهان؟ هنوزاحتمال اینکه دوستم بداری را دوست دارم...
آن رازها که از همه پوشیده داشتم تنها در این حرم به تو گفتم، تو مَحرمی
کسی غیر از من این حس حسادت را نمی‌فهمد چه میشد من اگر شالی به دور گردنت بودم؟!
دعوت به آغوش و اعلام نیاز برای بغل راه‌های متفاوتی داره. ولی فکر کنم بهترین راه، دادنِ احساس امنیت به این آغوشه. امنیتی که آدم فقط توی «خونه»ش حس می‌کنه. خونه‌ای که بهتره به انداز‌ه‌ی بین دو بازو باشه... یک ره درآ به خلوتِ آغوش من ببین دارم دو دست خانه‌ی خالی که بابِ توست
تلخ، ناعادلانه و غمگین‌ترین جمله‌ی جهان این است: کسی را که از جهان بیشتر دوست میداری از آن تو نباشد.
اینکه هر ننه قمری سر کج کرده با دو شاخه گل از دکان سبزیجات فروشی و دو کیلو شیرینی زبون آمد و دق الباب کرده منزلتان را به کنار، اینکه چرا اَبَوی محترم این دیلاق‌های ریقو را راه داده اندرونی هم به کنار، آخر شما چرا با آن چادر سفید گل گلی متبرک به ضریح شاه‌چراغ که سوغاتی این حقیر بود می‌روی چای قند پهلو میگذاری جلوی این ورپریده‌ها؟ دست کم آن قرص ماه را رو میگرفتی که بعد هم ننه‌شان قیافه ترگل ورگل حضرتعالی را جار نزند دم محله؛ حرف، نقل زبان می‌پیچید و بازار این خانه‌ها گرم و سر من روسیاه بی‌کلاه می‌ماندها! آخر مسلمان! سهم آن چپر‌چلاغها بشود از دست آفتاب ندیده‌ی شما چای گرفتن و سهم من این سوی عالم، زل زدن به عکست کنار إبل باشد؟ باوفا! دست کم در این تمثالی که روی پیام‌رسان‌ها انتخاب کردی به جای روکردن سمت آن حیوان زبان نفهم، روی میکردی سمت عکاس باشی، چشم‌مان به جمالتان منور و مقداری از این دلتنگیمان کسر می‌شد. بامرام مرحمت کن یک تصویر در همین صفحه شخصی‌مان بفرست که در نگارخانه تلیفون همراه داشته باشیمتان، حالا نه اینکه الزاما قدی، ولی به قاعده یک پرتره هم باشد راضی هستیم به رضای خدا : ) دوست داشتن قاعده نمی‌خواهد...
صحیفه ای که در آن شرح هجر یار نویسم زِ گریه شسته شود، گر هزار بار نویسم
كاش بدانى درست در همين دقيقه‌ها، براى چند لحظه با تو تنها‌ بودن حاضرم چه چيزهايى را از دست بدهم...
سلام ای ماورای استعاره، برتر از تشبیه شبیه صبح زیبا و دل انگیزی _بلاتشبیه!
بکش دست نوازش بر سرم آرام و پیوسته همانطوری که دست مومنی بر دانه تسبیح
دل و شرم از سیاهی‌ها، گرفتار تباهی‌ها ندایی آمد آهسته که " اِنَّ العشق قَد یُنجیه"1