بازار در رکود و خبرهای تلخ و سرد
جانم فدای رونقِ پرچم فروشها...
@Anarestun
رختِ احرام نبسته همه مُحرِم شدهایم
خودمانیم سیاهی چه به ما میآید...
#حسینِ_من
@Anarestun
اَنارستــــــون
رختِ احرام نبسته همه مُحرِم شدهایم خودمانیم سیاهی چه به ما میآید... #حسینِ_من @Anarestun
دست خالی رد مکن ما را ز کویت یا حسین...
سینهی ما منبر است
آتش نمیسوزاندش
هر شب جمعه حسین از منبر ماشد بلند
@Anarestun
همواره در طول تاریخ گفتهایم:«کاش ما با تو بودیم و به رستگاری بزرگ میرسیدیم،» ما که به راه او ایمان داریم و برای یاری او تلاش میکنیم، بیتردید در این نبرد در کنار او خواهیم ایستاد. ما در برابر نفس خود و در برابر وسوسههای شیطان و وسوسههای دوست بد و محیط ناسالم و جامعۀ منحرف، در کنار امام حسین میایستیم و در زندگی و خانه و جامعۀ خود، او را یاری میکنیم. ما از اهل حق حمایت خواهیم کرد، ما از عزت امت در برابر دشمنان آن دفاع خواهیم کرد، ما از جوانان پشتیبانی خواهیم کرد تا آموزش ببینند و پرورش یابند و فرهیخته شوند.
ما امام حسین(ع) را اینگونه یاری خواهیم کرد...
#امام_موسی_صدر
#ازکتاب_سفر_شهادت
#حسینِ_من
@Anarestun
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نَصیبم شُد
غَمَت
اَلحَمدلله...
@Anarestun
اَنارستــــــون
نَصیبم شُد غَمَت اَلحَمدلله... @Anarestun
اَلحمدللهِ الَّذی خَلَقَ الحُسین...
با اشک روضه منتقمش را صدا بزن
شاید به حُرمت غم عُظمی ظهور کرد!
#اللّهُمَّ_عَجِّل_لِولیِّکَ_الفَرَج
@Anarestun
کو نوح پیمبر به جهان آید و بیند
دنیا همگی غرقه طوفان حسین است...
#حسینِ_من
@Anarestun
آسان تر از آن نيست ولی ماه محرم
دشوارترين كار جهان خوردن آب است...
#صلی_الله_علیک_یا_عطشان
@Anarestun
هدایت شده از دلنوشتـه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نابرده رنج گنج به ما دادهای حسین...
#در_عزای_حسین 🏴
j๑ïท➺ @Dlnvshte🌱
اَنارستــــــون
نابرده رنج گنج به ما دادهای حسین... #در_عزای_حسین 🏴 j๑ïท➺ @Dlnvshte🌱
هِی نگاش میکنم...
بازم...
دوباره...
سه باره...
و باز هم... 😭
باد پنجه در خارها انداخته بود و آنها را بر سینه خشک بیابان می غلتاند . غلاف شمشیرش را تا میانه در خاک فرو برد و بر انحنای آن تکیه زد تا تماشا کند . در دور دست کوه هایی نشسته در مقابل و تا آنجا که نگاهش ادامه پیدا میکرد ، نه ایلی بود و نه عشایری . نه قومی و نه قبیله ای . خودش بود و خدای دختران و زنانش .
گویی که در آن وادی ، تنها بلا از زمین میرویید و از آسمان خیر میبارید . به یاد آورد روزی را که دستهای محمد ص گرد شانه اش حلقه شد و او را تنگ به سینه فشرد تا انبوه موهایش را از روی پیشانی کنار بزند و میان ابروانش را ببوسد .
بعد به ناگاه گریسته بود و حزن و اندوه از چشمهای آرامش چکیده بود روی دستهای کوچک حسین ع ...
- تو را به بلای سختی گرفتار میکنند عزیز خردسالم ...
به پشت سر نگاه کرد . شبح سایه ی خواهرش را دید که پرده خیمه را کنار زده و از شکاف باریکش حسین ع را نگاه میکند . همیشه چند قدم عقب تر از برادرش ایستاده و تماشایش کرده بود . دلش هیچ گاه از نگرانی و شوریده احوالی تهی نبوده . به سان مادری که از دور تمام حواسش جمع فرزندش باشد تا مبادا در خاک بغلتد و سنگ ریزه ها کف دستش را بخراشند .
چه خوب همراهی بود و چه دلسوز مادری . به تبسم سرش را برای برادر تکان داد و حسین ع دستش را روی سینه اش گذاشت و زمزمه کرد : انت حیاتی کلها - تو تمام زندگی من هستی - پرده خیمه انداخته شد و این به آن معنا بود که دلش به جمله ای آرام گرفته .
غلاف شمشیر را از خاک بیرون کشید و ایستاد . خیال کرد که آیا پهنای دشت آنقدر وسیع هست که اگر گرگها به حرم بزنند ، دختران و زنان راهی برای فرار داشته باشند ؟ اگر راه را در گودی بر آنها ببندند چه ؟ آیا پاهای کوچکشان توان دویدن روی خاک تفتیده را دارد ؟ یا به رغم عطش میشود تا مرز رهایی پرواز کرد؟
شمشیر را از غلاف در آورد و از گودی سرازیر شد . به بوته ی کوچک خاری رسید و از خاک با تیغه شمشیر بیرون کشید . یکطور که فقط خودش و خدایش بشنوند میگفت : اگر که دامنی به آن ها گیر کند ، آتش خودش را پیش از دشمن به بال و پر گنجشکان خواهد رساند ... این خارها دویدن را کند میکنند ... خدایا ، خودت به اهل و خانواده ام رحم کن . آنان بدون حسین ع چه کنند ؟!
#میم_سادات_هاشمی
@Anarestun
امروز دختری سرِ ویرانه کَج نشست
میخواست تا اَدایِ مرا در بیاورد...
#حسینِ_من
@Anarestun
اَنارستــــــون
امروز دختری سرِ ویرانه کَج نشست میخواست تا اَدایِ مرا در بیاورد... #حسینِ_من @Anarestun
سیلی مگر چه داشت که دیگر نمیزنی؟
سیلی بزن به پهلوی من با لگد....نزن
#حسینِ_من
@Anarestun