eitaa logo
اَنارستــــــون
26.4هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
204 ویدیو
2 فایل
[خدا مرا برای تو انــــــار آفریده است🌱] شروط _ تبادلات 👈 @shorutAnarestun تبلیغات 👈 @TarefeAnarestun
مشاهده در ایتا
دانلود
مادر رسیده گریه کند دم بیاورید
از این به بعد نوبت دیوانگی ماست
باز این چه شورش است به عالم بیاورید
بازار در رکود و خبرهای تلخ و سرد جانم فدای رونقِ پرچم فروش‌ها... @Anarestun
رخت‌ِ احرام‌ نبسته‌ همه‌ مُحرِم‌ شده‌ایم خودمانیم سیاهی چه‌ به‌ ما می‌آید... @Anarestun
سینه‌ی ما منبر است آتش نمی‌سوزاندش هر شب جمعه حسین از منبر ماشد بلند @Anarestun
همواره در طول تاریخ گفته‌ایم:«کاش ما با تو بودیم و به رستگاری بزرگ می‌رسیدیم،» ما که به راه او ایمان داریم و برای یاری او تلاش می‌کنیم، بی‌تردید در این نبرد در کنار او خواهیم ایستاد. ما در برابر نفس خود و در برابر وسوسه‌های شیطان و وسوسه‌های دوست بد و محیط ناسالم و جامعۀ منحرف، در کنار امام حسین می‌ایستیم و در زندگی و خانه و جامعۀ خود، او را یاری می‌کنیم. ما از اهل حق حمایت خواهیم کرد، ما از عزت امت در برابر دشمنان آن دفاع خواهیم کرد، ما از جوانان پشتیبانی خواهیم کرد تا آموزش ببینند و پرورش یابند و فرهیخته شوند. ما امام حسین(ع) را اینگونه یاری خواهیم کرد... @Anarestun
هدایت شده از { مأوا..
سلام به دلیل بازی کودکانه دوتا بچه ، یکیشون امشب تو بیمارستانِ .. 😭 و قلبشو برگردوندن ولی متاسفانه گفتن که مغز ۵۰_۵۰ کار میکنه .. لطف کنید هرتعداد که میتونید بخونید برای اون بچه که فردا مرگ مغزی اعلام نکنن و حالش خوب شه 💔😭
[یا صاحب الزمان ادرکنی و لاتُهلکنی]
با اشک روضه منتقمش را صدا بزن شاید به حُرمت غم عُظمی ظهور کرد! @Anarestun
[‏مواظب امام حسین دلتون باشید]
در تمام سال مجنونیم محرّم بیشتر... @Anarestun
کو نوح پیمبر به جهان آید و بیند دنیا همگی غرقه طوفان حسین است... @Anarestun
[من از کمند تو، تا زنده‌ام نخواهم جَست!] @Anarestun
[من گریه میکنم که مصفا کنی مرا...‌]
آسان تر از آن نيست ولی ماه محرم دشوارترين كار جهان خوردن آب است... @Anarestun
مهدی‌جان دلِ ما هیئت و روضه‌ست قدم رنجه بفرما آقا... @Anarestun
باد پنجه در خارها انداخته بود و آنها را بر سینه خشک بیابان می غلتاند . غلاف شمشیرش را تا میانه در خاک فرو برد و بر انحنای آن تکیه زد تا تماشا کند . در دور دست کوه هایی نشسته در مقابل و تا آنجا که نگاهش ادامه پیدا میکرد ، نه ایلی بود و نه عشایری . نه قومی و نه قبیله ای . خودش بود و خدای دختران و زنانش . گویی که در آن وادی ، تنها بلا از زمین میرویید و از آسمان خیر میبارید . به یاد آورد روزی را که دستهای محمد ص گرد شانه اش حلقه شد و او را تنگ به سینه فشرد تا انبوه موهایش را از روی پیشانی کنار بزند و میان ابروانش را ببوسد . بعد به ناگاه گریسته بود و حزن و اندوه از چشمهای آرامش چکیده بود روی دستهای کوچک حسین ع ... - تو را به بلای سختی گرفتار میکنند عزیز خردسالم ... به پشت سر نگاه کرد . شبح سایه ی خواهرش را دید که پرده خیمه را کنار زده و از شکاف باریکش حسین ع را نگاه میکند . همیشه چند قدم عقب تر از برادرش ایستاده و تماشایش کرده بود . دلش هیچ گاه از نگرانی و شوریده احوالی تهی نبوده . به سان مادری که از دور تمام حواسش جمع فرزندش باشد تا مبادا در خاک بغلتد و سنگ ریزه ها کف دستش را بخراشند . چه خوب همراهی بود و چه دلسوز مادری . به تبسم سرش را برای برادر تکان داد و حسین ع دستش را روی سینه اش گذاشت و زمزمه کرد : انت حیاتی کلها - تو تمام زندگی من هستی - پرده خیمه انداخته شد و این به آن معنا بود که دلش به جمله ای آرام گرفته . غلاف شمشیر را از خاک بیرون کشید و ایستاد ‌. خیال کرد که آیا پهنای دشت آنقدر وسیع هست که اگر گرگها به حرم بزنند ، دختران و زنان راهی برای فرار داشته باشند ؟ اگر راه را در گودی بر آنها ببندند چه ؟ آیا پاهای کوچکشان توان دویدن روی خاک تفتیده را دارد ؟ یا به رغم عطش میشود تا مرز رهایی پرواز کرد؟ شمشیر را از غلاف در آورد و از گودی سرازیر شد . به بوته ی کوچک خاری رسید و از خاک با تیغه شمشیر بیرون کشید . یکطور که فقط خودش و خدایش بشنوند میگفت : اگر که دامنی به آن ها گیر کند ، آتش خودش را پیش از دشمن به بال و پر گنجشکان خواهد رساند ... این خارها دویدن را کند میکنند ... خدایا ، خودت به اهل و خانواده ام رحم کن ‌. آنان بدون حسین ع چه کنند ؟! @Anarestun
امروز دختری سرِ ویرانه کَج نشست میخواست تا اَدایِ مرا در بیاورد... @Anarestun