eitaa logo
اَنارستــــــون
26.8هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
205 ویدیو
2 فایل
[خدا مرا برای تو انــــــار آفریده است🌱] شروط _ تبادلات 👈 @shorutAnarestun تبلیغات 👈 @TarefeAnarestun
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از رکیذ
اَنارستــــــون
که مونسِ دل و آرامِ جان و دفعِ غمی... تولدت مبارک رکیذکم😍🎊 @Rakiz_1
اسفند عینِ پنجشنبه هاست. که همیشه صدبار قشنگ تر از جمعه‌هاست اصلا از همون شروعش قشنگه حس بوی بهار از پشت پنجره و آفتاب گرم و بی جون از لای پرده‌ها روی پوست سرد خونه اسفند یعنی یک سال دیگه یعنی یه شانس دیگه...
شما شنیده‌ام از بس کلافه‌ام در شهر مرا به اسم خودم یکنفر صدا بزند...
نیمه‌ی گمشده‌ی حضرتِ ارباب، سلام... 🎊
شربت‌بریزهای ایستگاه‌های صلواتیِ ماه شعبان، شبِ چهارم گریه می‌کنند. من این گریه‌ها را چند سال‌ است زیر نظر دارم. دست خودشان نیست. توی دودِ اسفند و دودِ ماشین و موتورهایی که ایستاده‌اند، من اشک‌هایشان را زیاد دیده‌ام. همه‌شان شبیهِ هم یک جوری که هیچ‌کس نفهمد اشک‌ پاک می‌کنند، جوری که انگار دارند عرق پیشانی را با ساعد برمی‌دارند. شب چهارم، موقع شکستن یخ‌ها، وقتی شربت‌ها تگری می‌شوند، همین که رهگذرها می‌گویند اجرتان با صاحبِ امشب، گریه می‌کنند، ولی آرام. وقتی روز سوم غروب می‌شود، وقتی تازه شب چهارم رسیده، دیده‌ام که شربت‌بریزها پارچ برمی‌دارند می‌آیند این طرف خیابان که هیچ کس از قلم نیفتد. وقتی بچه‌ها می‌گویند: «عمو، میشه یکی دیگه بریزی؟!» ، بعضی وقت‌ها بلند هق‌هق می‌کنند. بعد می‌روند یک لیوان بزرگ‌تر پیدا می‌کنند تا بچه خوشحال‌تر بشود. ما رهگذرها، همیشه عجله داریم؛ شربت‌ می‌خوریم و زود می‌رویم و نمی‌بینیم خودشان حواسشان جمع بوده به یاد آن شرمندگی، آن تشنگی بزرگ هیچ شربت نخوردند... 🎊
خوشبحال ما که عمری در پی‌ات آواره‌ایم...
روزت مبارک تاج سر♥️
راه قلبتو برو ولی عقلتم باخودت ببر...
از قافیه‌ها خسته، از بحر و هجا خسته شعرم به چه کار آید، وقتی تو نمیخوانی؟
کوریِ‌ چشمِ‌ حسودان ‌نام او هم‌ شد علی… 🎊
عالَم شده سجاده و افتاده به پایت...
هربار حس کردی کسی دوست نداره به مادرت نگاه کن : )
عطر دستهایش...
تو یه فیلمی میگفت عشق درمورد این نیست که شرایط قراره آسون باشه اما قطعا به این معنیه که یه نفر ارزششو داره که براش تلاش کنی، بجنگی، صبوری کنی و گاهی از خودت براش بگذری...
4_6001565125067148456.mp3
5.29M
در نبودت دل ما ثانیه‌ای بند نشد...
غزلم نیست به جز وصف تویِ دیوانه چه شد اصلا که تورا اینهمه دل میخواهد؟!
بگو دوستم داری...
اونجا که نزار قبانی میگه: تو در میان همه‌ی چیز‌هایِ تلخ، یک حبه قندی...
بعد از شام، ورود به خلوت پدر ممنوع بود. بچه بودم و کنجکاو. یک شب داخل خزیدم تا ببینم چه می‌کند. پدرم فارغ از دنیا، سر روی پای مادرم گذاشته بود و نوازش می‌شد. متوجه حضورم شد و صدایم کرد. با ترس نزدیک رفتم؛ گفت: اگر تا سی سالگی، پایی برای سر گذاشتن پیدا نکردی، سرت را یک گوشه بگذار و بمیر!
به چه تشبیه کنم حالِ دلم را بی تو فکر کن پنجره‌ای یخ بزند در مرداد...
حرف بسیار به قلب است ولی می‌دانی ؛ «دوست می‌دارمت» این صدرنشینِ آنهاست...
هنوز عطر تنت از لباس من نپریده...
یه وقتایی خودمو گم كرده بودم ولى هنوز تورو يادم بود...
دست از غزل بردار واکن دست‌ها را آغوش تو فاخرترین شعر جهان است
تقویم، یک شب را رغائب گفته، امّا هرشب كه باشى، نامِ آن شب، آرزوهاست
شما بهش میگید «دوستت دارم» ولی غسان کنفانی میگه: «تو اما وارد رگ هایم شدی، و همه چیز تمام شد... و خیلی سخت است بخواهم از تو شفا یابم!»