تُو، بهمن ماه رفتی بعد از آن دیگر نفهمیدی
که بهمن، اسم رویِ پاکتِ سیگار خیلیهاست!
#محمدطاها_زحمتکش
🖇💌
من چای را با دارچین دوستدارم
قهوه را با شکر
و تو را با تمام
تلخی و شیرینیات...
#حمید_رها
🖇💌
اون نمیدونه تو چقدر دوستش داری. اون نمیدونه استرس میگیری وقتی بهش پیام میدی. اون نمیدونه میمیری و زنده میشی تا جواب پیامت رو بده. اون نمیدونه برای دیدنش دقیقهها و ثانیهها رو میشمری. اون فقط میدونه تو یه آدمی هستی، گوشه کنار زندگیش. اگر دوستش داری، بهش بگو...
#رادیو_ریلکس
🖇💌
در محل حرف افتاده بود كه دايی عاشق شده است. سنم كم بود؛ نمیفهميدم چه میگويند!
از مادرم پرسيدم، با كلی اخم و تخم گفت:
هيچی نيست؛ دايیات زده به سرش، ديوانه شده!
با خودم فكر كردم ای بابا؛ بيچاره دايیام ديوانه شد!
كمی كه گذشت؛ فهميدم دخترِخان هم ديوانه شده درست مثل دايیام. همزمان با هم ديوانه شده بودند!
دايیام دير به خانه میآمد؛ هر وقت هم میآمد حسابی بهم ريخته بود. دلم برای مادربزرگم میسوخت؛ تک پسرش ديوانه شده بود؛ چند ماه بعد فهميديم برای دخترِ خان خواستگار آمده... تعجب كردم؛ آخر مگر ديوانهها هم ازدواج میکنند؟! شب كه دايیام به خانه آمد؛ از دهانم پريد و گفتم...
بايد میبوديد و میديدید
خودش را به در و ديوار میزد!
درست مثل همان كبوتری كه با پسرِ اصغر نانوا در حياط با تيركمان چوبیاش زديم و كبوتر طفلكی وقتی به زمين افتاد؛ هنوز جان داشت ولی از حركاتش معلوم بود درد دارد...
دايیام انگار كه درد داشت هی به خودش میپیچيد؛ با خودم گفتم: ای وای ديوانه شدن هم مكافاتی دارد! بايد مواظب باشم ديوانه نشوم؛ خيلی طول كشيد تا بفهمم دايیام از اين ناراحت بود كه میخواستند دختر ديوانه خان را شوهر بدهند. با خود گفتم: خب حق با دايیام هست؛ میخواهند مردک را بدبخت كنند كه چه!؟
شب عروسی دختر خان كه رسيد، مادرم و مادربزرگم و پدرم دايی را در اتاقش زندانی كردند؛ تا نيايد و عروسی دختر ديوانه را خراب كند. دايیام مدام خودش را به در میکوبيد و فحش میداد؛ به عروسی رفتيم.
دخترک ديوانه بود؛ برعكس همه عروسها كه میخنديدند اين ديوانه گريه میکرد و تمام زحمات شمسی آرايشگر را به باد داده بود!
مادرم هم ناراحت بود؛ فکر كنم همه دلشان برای پسرک میسوخت! آخر از رفتارش معلوم بود ديوانه نيست و سالم است. شب كه به خانه برگشتيم؛ مادرم با اضطراب كليد انداخت
و در اتاق دايی را باز كرد؛ دايی كف اتاق خوابش برده بود! مادرم هراسان بالای سرش رفت، دايی رنگ صورتش شده بود گچ ديوار... مادرم جيغ میزد و به سر و صورتش میکوبيد؛ همسايهها آمدند... قلب دايیام ايستاده بود آن روز بود كه فهميدم؛
ديوانهها قلب ضعيفی دارند...!
🖇💌
شعبه چشمه کوثر زدهاند در مشهد
گو بیا خضر بنوش آب حیات از اینجا...
#هاشم_نوروزی
#چهارشنبهها
#السلام_علیک_یا_علیبنموسیالرضا
🖇💌
اَنارستــــــون
شعبه چشمه کوثر زدهاند در مشهد گو بیا خضر بنوش آب حیات از اینجا... #هاشم_نوروزی #چهارشنبهها #السلا
لطفا یکی سلام ما رو به امام مهربان برسونه...
کِی میرسی که سخت مرا مبتلا کنی
کِی میرسی؟ که تشنهی نوشیدن تواَم...
#هادی_موسوی
🖇💌
وقتی آدم یکی رو دوست داره،
قضیه رو حل میکنه، نه اینکه بیخیالش بشه. باید مراقب رابطه باشی
ممکنه دیگه هرگز اون عشق رو بدست نیاری...
🖇💌
یه جا خوندم نوشته بود:
وقتی که یه نفر میگه "همه مثل همن" معنیش این نیست که همه رو امتحان کرده.
معنیش اینه که از اونی ضربه خورده که قدِ دنیا روش حساب میکرده...
🖇💌
دنیا نه اینکه هیچ بُتی جز تو رو نکرد
بودند، من خیالِ تماشا نداشتم...
#محسن_محمدی
🖇💌
ومن أكبر أخطائي أنني كنت أمرّ على لحظات الفرح مروراً عابراً، وأعيش الحزن بكل مشاعري.
«و از خطاهای بزرگم آن بود، که لحظاتِ دلخوشی را سرسری میگذراندم، اما غم و اندوه را با همهی وجود زندگی میکردم.»
#عربی_نوشت
🖇💌
اَنارستــــــون
دلم میخواد باهات حرف بزنم ولی دیگه بهونههام تموم شده؛ میشه خودت پیام بدی؟ لطفاً به خودت بگیر : ) 🖇💌
هممون با مزخرف ترین اخلاقایی ک داریم یه بار سعی کردیم برا یه نفر بهترین باشیم...
لطفاً به خودت بگیر : )
🖇💌
گرچه دور از حرم امن تو هستیم، ولی
دلخوش به همینیم که دادیم سلامت
#شب_زیارتی_ارباب
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🖇💌
داغت هنوز
باور مردم نمیشود...
_شادی روح شهدا صلوات🌹
#سردار_دلها
#حاج_قاسم
🖇💌