میان گریۀ من این سنان چه می‌خندد دهان باز تو را نیزه دار می‌بندد!!!!

آهای شمر عبا را کسی ربود برو بیا النگوی من را بگیر و زود برو...

برای غارت پیراهنت بمیرم من چرا لباس ندارد تنت؟ بمیرم من. .

قرار نبود بیفتی و من نگاه کنم و یا که گریه به کوپال ذوالجناح کنم!

مگر نبود مسلمان که این چنین زده‌اند؟ بلند مرتبه شاهِ مرا زمین زده‌اند. . .

یک زن دست تنها چجوری شمرو ازت جدا کنم؟.

یارانِ تو را زود و بلافاصله کشتند برعکس؛ خودت را به سر حوصله کشتند. . .

نازل کننده آیه‌ی غم بر عمقِ قلب‌ها.

کفن می‌کردمت اگه جاش بود.

یا جداه‍ . . .

برخیز و رو به حرمله‌ی بدنظر مده پنجاه سال زحمت ما را هدر مده. .

او می‌برید و من می‌بریدم.

هی التماس می‌کرد، هی به سرش می‌زد. .

کار دنیا رو می‌بینی پسرم؟ این موهایی رو که هرروز شونه می‌کردم، الان داره تو دستای شمر کشیده میشه اون پیراهنی رو که با دستای شکستم واست دوختم و تمام عشقمو پاش ریختم هم غارت شده. بمیرم واست، پهلوتم که نیزه خورده؟ می‌فهممت مادر جان، می‌فهممت، تازه وقتی اسب‌ها هم رو تنت تاختن، می‌فهممت، غریب مادر، منم استخون سینم مثل تو شکست. . منم مثل تو پسر ۶ ماهه‌مو از دست دادم، تو با تیر سه شعبه من با لگد. . من می‌فهممت پسر عزیزم. می‌فهممت‌. علی اکبرتو که از دست دادی، یاد خودم افتادم وقتی پدرم رفت‌‌. چقدر علی شبیه بابام بود. . نگران نباش عزیز دل مادر. قتیل العبرات من. پدرم به من وعده عزاداراتو داده، اونا میان تو هیئت‌ها و روضه های تو و جای من واست عزاداری می‌کنن. . الهی دورت بگردم مادر. الهی دور سرت بگردم. نگران نباش دلبندم، میوه دلم، من خواهرتو واسه همین روزا تربیت کردم، خواهرت غوغا به پا می‌کنه عزیز دل مادر، خواهرت یه تنه کاخ و تخت یزیدو به هم می‌زنه. . پس راحت و آروم بخواب پسرکم. آرومِ آروم‌. سرتو بذار تو دامن مادر، آخ یادم رفت، سرتو شمر برید. ‌. . الهی بمیرم. عزیز دل مادر.

بشین سر جات زرت و پرت اضافی نکن.

این غذای نذری چند ساله که مد شده، قدیما کسی غذای نذری نه می‌داد، نه می‌خورد، شاید شب آخر یه نون پنیری چیزی می‌دادن پس چرا اون موقع فالوورا کاهش نداشتن؟

قبل از اینکه حرف بزنین یکم تحقیق کنین و یچیزی رو هوا نگین فقط.

آه‍ بُنَیَّ. . .

به خاطر بغض پدرت. .

پدرش ساقی حوض کوثر است و این عذاب خوارج است.

از بچگی عاشق این بودم که شمع بخورم.

الانم هستم

مایی که امشب تازه شب عاشورامونه:

آقای سیستانی عزیزم.

ما مقلدای آقای سیستانی تازه امشب باید بخونیم: امشبی را شه دین در حرمش مهمان است. .

کاش جزو قبیله طویریج بودم.

آخه شما ببین، اوج خفن بودنن اینااا.

:)))))))))))))))

مادرم ما رو فرستاده.