پسر با کلافگی و عصبانیت جواب مادرش را داد. صدایش آنقدر بلند بود که صدای شکستن دل مادر شنیده نشد.صدای اذان در خانه پیچید. به سرعت به نماز ایستاد. می‌دانست که امام‌زمان به نماز اول وقت عنایت ویژه دارد.کاش می‌فهمید که فرشته‌ها اشک‌های مادرش را به جای نماز او به آسمان بردند.  او هم خودش را یک منتظر می‌دانست! #داستان #تلنگر

💔 آیا از همسر و بچه های حضرت عباس علیه السلام خبر دارید؟ حضرت عباس علیه السّلام تنها با یک زن ازدواج کردند ، او لُبابه دختر عبیدالله بن عباس بود. لبابه زنی بسیار شایسته پاکدامن و از خاندانی شریف بود او از بهترین زنان زمانه خود و از محبان أمیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام بود. لبابه از حضرت ابوالفضل علیه السلام پنج پسر و یک دختر بدنیا آورد لبابه در کربلا حضور داشت یکی از پسران او بنام قاسم در کربلا شهید شد خود او نیز اسیر شد و با سایر اسرا زجر و شکنجه ها را تحمل کرد. 💔 پس از آزادی اسرا ایشان نیز به مدینه برگشت. لبابه روز و شب گریه میکرد چندان که بیمار شد و در سن ۲۸ سالگی از دنیا رفت خدای رحمتش کند. فرزندان او مدتی توسط مادربزرگ پاکشان ام البنین سلام الله علیها تربیت شدند اما ایشان هم دوسال بعد از واقعه کربلا از دنیا رفت و سرپرستی فرزندان حضرت اباالفضل علیه السّلام به امام سجاد علیه السلام منتقل شد. گفتنی است هر گاه یکی از فرزندان حضرت عباس علیه السّلام نزد امام سجاد علیه السلام می آمد اشک بر گونه های حضرت جاری می شد . هدیه کنید به پیشگاه مقدس قمر بنی هاشم‌ حضرت ابوالفضل العباس علیه السّلام صلواتی بر محمد و آل محمد. ❤️اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 📚سید بن طاووس اقبال الاعمال ص ۲۸ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ #حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده #معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi

امام صادق علیه السلام : اگر یک سختی برای کسی پیش آید، خود آن شخص از همه به تحمل آن سختی اولی است. معنا ندارد که حادثه ای برای یک نفر پیش بیاید و دیگری متحمل رنج بشود. داستان بند کفش #امام_صادق #حدیث #داستان #داستان_کوتاه #مذهبی

پسر با کلافگی و عصبانیت جواب مادرش را داد. صدایش آنقدر بلند بود که صدای شکستن دل مادر شنیده نشد.صدای اذان در خانه پیچید. به سرعت به نماز ایستاد. می‌دانست که امام‌زمان به نماز اول وقت عنایت ویژه دارد.کاش می‌فهمید که فرشته‌ها اشک‌های مادرش را به جای نماز او به آسمان بردند.  او هم خودش را یک منتظر می‌دانست! #داستان #تلنگر