eitaa logo
Anti_liberal🚩
7.2هزار دنبال‌کننده
32.9هزار عکس
16.4هزار ویدیو
88 فایل
✨️پیشنهادات و انتقادات: @Jahadi68✨️ ✨ادمین تبادل و تبلیغات : @Sagvand_al ✨ 🛑کانالی برای سوزش برعندازان😂 🛑تحلیل جالب از اتفاقات روز دنیا👌 🛑دفاع منطقی از ایدئولوژی انقلاب🇮🇷 🛑متناسبترین واکنش به رویدادهای روز دنیا🔥
مشاهده در ایتا
دانلود
Anti_liberal🚩
وقتی پلاکی اینگونه شده است... یعنی صاحبش چگونه به شهادت رسیده؟!🥀 پلاک سوخته شهید مدافع حرم مهدی طهم
7.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌸بخشی از سبک زندگی شهید رجایی، که دیدنش بر همه مسئولین واجب است 🕊۸ شهریور سالروز ترور شهیدان رجایی و باهنر بدست منافقین کوردل 🌸🍃 🕊🕊 @Antiliberalism
هدایت شده از بنرهای اتحاد
🔰 تاریخچه و تحلیل وقایع مختلف را در کانال Politic Fact دنبال کنید. 📚تحلیل مسائل سیاسی ، تاریخی 🕋 حج ۱۳۶۶،خدمت یا خیانت؟! 🔥 تاریخچه کوتاه برخی از ضربات جمهوری اسلامی به گروهک منافقین ♦️ کشمکش این روزهای بلخاب و مولوی مهدی مجاهد 👇👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3244163254C069ef676a8
تا چشم کار می‌کند، جای تو خالیست.... @Antiliberalism
Anti_liberal🚩
•✵𖣔✨⊱سـلام‌بࢪابراهیـم⊰✨ 𖣔✵• #پارت18 قهرمان: مسابقات قهرمانی74 کيلو باشگاه ها بود. ابراهيم همه حري
•✵𖣔✨⊱سـلام‌بࢪابراهیـم⊰✨ 𖣔✵• قهرمان: به ابراهيم که تا آن موقع نميشــناختمش گفتم: رفيق، اين پای من آســيب ديده. هوای ما رو داشته باش. َ ابراهيم هم گفت: باشه داداش، چشم. بازی های او را ديده بودم. توی كشــتی اســتاد بود. با اينکه شــگرد ابراهيم فن هایی بود که روی پا ميزد. اما اصلا به پای من نزديک نشد! ولی من، در کمال نامردی يه خاک ازش گرفتم و خوشحال از اين پيروزی به فينال رفتم. ابراهيم با اينکه راحت ميتونســت من رو شکست بده و قهرمان بشه، ولی اين کار رو نکرد. بعد ادامه داد: البته فكر ميكنم او از قصد كاری كرد كه من برنده بشــم! از شکست خودش هم ناراحت نبود. چون قهرمانی برای او تعريف ديگه ای داشت. ولی من خوشــحال بودم. خوشحالی من بيشتر از اين بود که حريف فينال، بچه محل خودمون بود. فکر ميکردم همه، مرام و معرفت داش ابراهیم رو دارن. اما توی فينال با اينکه قبل از مســابقه به دوســتم گفته بودم که پايم آسيب ديده، اما دقيقًا با اولين حرکت همان پای آســيب ديــده من را گرفت. آه از نهاد من بلند شد. بعد هم من را انداخت روی زمين و بالاخره من ضربه شدم. آن سال من دوم شدم و ابراهيم سوم. اما شک نداشتم حق ابراهيم قهرمانی بود. از آن روز تــا حالا با او رفيقم. چيزهای عجيبی هم از او ديده ام. خدا را هم شکر ميکنم که چنين رفيقی نصيبم کرده. صحبت هايش که تمام شد خداحافظی کرد و رفت. من هم برگشتم. در راه فقط به صحبت هايش فکر ميکردم. يادم افتاد در مقر ســپاه گيلان غرب روی يكی از ديوارها برای هر كدام از رزمنده ها جمله ای نوشته شده بود. در مورد ابراهيم نوشته بودند: ابراهيم هادی رزمنده ای با خصائص پوريای ولی راوی:حسین‌الله‌کرم زنـدگۍنامھ‌شهیـد‌ابࢪاهیم‌هادۍ💜✨
بہ‌اذن‌واجـٰازه‌ۍِحضـرتِ‌مـٰادر...シ!🖐🏻" اول‌یہ‌سلام‌بدیم‌خدمت‌مادرمون... الهۍفدات‌شم‌مـٰادر((: ((:🖐🏿
حالادیدم‌همه‌هوای‌کربلادارین.. گفتم‌یه‌چی‌بزاریم‌دلامون‌هوایی‌شه(:
چندروزدیگه‌تومرزمهران‌باشیم‌صلوات(:💔
شماچای‌عراقی‌خوردین؟! میگن‌خیلی‌خوشمزه‌ست(:
یه‌حاج‌آقایی تعریف‌میکردمیگفت‌یه‌روزی‌تومحرم‌بود...سه‌تامرد هیئتی‌اومدن‌پیش‌من... دیدم‌ناراحت‌ان گفتم‌چیشده‌چراناراحتین شروع‌کردین‌به‌تعریف‌کردن گفتن‌والاحاج‌آقاماچهارتابرادریم... سه‌تامون‌شدیم...هیئتی‌وامام‌حسینی یکیمون‌شده...ناخَلَف..