eitaa logo
Anti_liberal🚩
7.4هزار دنبال‌کننده
32.1هزار عکس
15.8هزار ویدیو
87 فایل
✨️پیشنهادات و انتقادات: @Jahadi68✨️ ✨ادمین تبادل و تبلیغات : @mahwm21 ✨ 🛑کانالی برای سوزش برعندازان😂 🛑تحلیل جالب از اتفاقات روز دنیا👌 🛑دفاع منطقی از ایدئولوژی انقلاب🇮🇷 🛑متناسبترین واکنش به رویدادهای روز دنیا🔥
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ *"حجت الاسلام حدائق ✍️یڪ شب در دفتر مسجدالنبے بودم. یڪ آقاے افغانے وارد مسجد شد. یڪ پاے این بنده‌ے خدا لنگ می‌زد و روے زمین میے ڪشید. آمد و روے صندلے نشست. روے صندلے هم ڪہ نشست، یڪ طرفہ نشستہ بود یعنے نمے ‌توانست درست بنشیند. در ذهن من آمد ڪہ این آقا، یڪ ڪمڪے مي‌خواهد. دفتر هم شلوغ بود. اشاره به او ڪردم ڪہ شما اول بیایید تا به ڪار شما رسیدگے ڪنم، چون ظاهراً، نشستن براے شما سخت است. گفت: اگر اجازه بدهید، من آخرین نفر مے آیم و مے خواهم ڪسي در دفتر نباشد. گفتم: هر جور مایل هستید. حدود یڪ ساعت و خورده‌اے نشست تا دفتر خلوت شد. نشستن هم برایش زحمت بود یعنے بعد از یڪ مدت، بلند مے ‎شد و دوباره مے ‌نشست و همین‌طور ادامہ داد. قیافہ هم، قیافہ ے ڪارگرے و خیلے هم ساده بود. همہ ڪہ رفتند، نوبت بہ این آقا رسید. آمد و گفت: من اهل مزارشریف افغانستان هستم. پدر و مادر پیرے دارم ڪہ در افغانستان هستند. همسر و چهار فرزند هم دارم. هفت فرد تحت تڪفل من است (این‌ها را ڪہ مےگفت، من فڪر ڪردم از من ڪمڪے مے‌خواهد). گفت: دروازه اصفهان با چند نفر، یڪ اتاقے را ڪرایہ ڪرده‌ایم و محل خوابمان آنجاست. پاے من هم که آسیب دیده، در جنگ با روس‌ها تیر بہ نخاع من اصابت ڪرده و نخاع من آسیب دیده و پاے من نیمہ فلج شده است. آمده‌ام اینجا ڪار ڪنم و هفت سر عائلہ دارم در مزارشریف. ڪارے ڪہ از من برمےآید بساط‌فروشے و دستفروشے است. یڪ مقدار وسایل مےآورم و مردم هم مےخرند و از درآمد و عواید این‌ها براے خانواده در مزارشریف مےفرستم (تا اینجا، احتمال من این بود ڪہ این بنده خدا،ڪمڪے از ما مے‌خواهد). گفت: من آمده‌ام حساب خمسم را بڪنم. تا این را گفت، من تعجب ڪردم. آے ایرانے ها! خدا شاهد است ڪہ اگر این ڪارگر افغانے را سر پل صراط بیاورند، باید سر پایین بیندازیم؛ آدمِ نیمهہفلج، آدمِ غریب، هفت سر عائلہ! گفتم: شما چہ دارے؟ گفت: ڪلّ زندگے من در شیراز، 350هزار تومان هست. یڪ تشڪ، بالش، پتو و چهار تا ظرف، یڪ قابلمہ، دو تا لیوان و .... (همہ را حساب ڪرد) و حدود تقریباً 180هزار تومان پول دارم ڪہ با این پول، جنس خرید و فروش مے‌ڪنم. 170 هزار تومان وسایل زندگے‌ام است و 180هزار تومان سرمایہ‌ام هست و روے هم 350 هزار تومان. گفتم: این وسایل‌هاے زندگے‌ات را ڪہ نمے خواهد حساب ڪنے، فقط سرمایہ ات را حساب مے‌ڪنیم. گفت: نہ، همہ را حساب ڪنید. من تا حالا خمس نمے‌دادم، از الآن مے‌خواهم همہ را حساب کنید و پاک بشوم. گفتم: خمس شما میےشود 70هزار تومان. دیدم دست ڪرد در جیب شلوار ڪارگرے ای ڪہ پوشیده بود (الله اکبر)، 70 هزار تومان پول‌هاے دستہ‌ڪرده را روے میز گذاشت. گفتم: این‌ها از پول‌هاے سرمایہ ات هست؟ گفت: بلہ. گاهے اوقات مے‌گوییم «خدا» ولے، «خدا» را به اندازه‌ے پولمان هم قبول نداریم (در عمل). رو بہ قبلہ مے‌ایستیم ولے بعضے ‌هایمان، شعار مے‌دهیم. گفتم: آقاے عزیز! گذران زندگے‌ات را مے‌خواهے چه ڪار ڪنے؟ گفت: مگر خدا ندارد ڪہ بدهد؟ مگر تا حالا خودم این هفت عائلہ را اداره مے ڪردم ڪہ از این به بعد، نتوانم؟ همہ را خدا دارد روزی مے‌دهد. (معرفت را ببینید!) گفتم: دست به دست مےڪنم و خُرده خُرده خمست را بپرداز. گفت: از ڪجا معلوم زنده بمانم و بتوانم بپردازم؟ یاد مرگ، جلوے غفلت را مےگیرد. چرا بعضے، با این‌ ڪه چیزے ندارد، ولے همّت دریایے دارند و دل را بہ دریا مے زنند؟ چون با خدا هستند. @Antiliberalism