Anti_liberal🚩
︎ •✵𖣔✨⊱سـلامبࢪابراهیـم⊰✨ 𖣔✵• #پارت64 شروع جنگ: قاسم و ابراهيم جلو رفتند و شروع به صحبت كردند. طو
•✵𖣔✨⊱سـلامبࢪابراهیـم⊰✨ 𖣔✵•
#قســمت65
شروع جنگ:
روز بعد رفتيم مقر فرماندهی. به ما گفتند: شما چند نفر مسئول انبار مهمات
باشيد. بعد يك مدرسه را كه تقريبًا پر از مهمات بود به ما تحويل دادند.
يك روز آنجا بوديم و چون امنيت نداشت، مهمات را از شهر خارج كردند.
ابراهيم به شوخی ميگفت: بچهها اينجا زياد ياد خدا باشيد، چون اگه خمپاره
بياد، هيچي از ما نميمونه!
وقتي انبار مهمات تخليه شد، به سمت خط مقدم درگيری رفتيم. سنگرها در
غرب سرپل ذهاب تشكيل شده بود.
چنــد تن از فرماندهان دوره ديده نظير اصغر وصالی و علی قربانی مســئول
نيروهای رزمنده شده بودند.
آنها در منطقه پاوه گروه چريكی به نام دســتمال ســرخها داشتند. حالا با
همان نيروها به سرپل آمده بودند.
داخل شــهر گشتي زديم. چند نفر از رفقا را پيدا كرديم. محمد شاهرودی،
مجيد فريدوند و... با هم رفتيم به سمت محل درگيری با نيروهای عراقی.
در سنگر بالايی تپه، فرمانده نيروها به ما گفت: تپه مقابل محل درگيری ما با
نيروهای عراقی است. از تپه های بعدی هم عراقيها قرار دارند.
چند دقيقه بعد، از دور يك سرباز عراقي ديده شد. همه رزمندهها شروع به
شليك كردند.
ابراهيم داد زد: چيكار ميكنيد! شما كه گلولهها رو تموم كرديد! بچهها همه
ساكت شدند. ابراهيم كه مدتی در كردستان بود و آموزشهای نظامی را به خوبی
فرا گرفته بود گفت: صبر كنيد دشمن خوب به شما نزديك بشه، بعد شليك كنيد.
در همين حين عراقیها از پايين تپه، شــروع به شــليك كردند. گلولههای
آرپيجی و خمپاره مرتب به سمت ما شليك ميشد.
بعد هم به سوی سنگرهای ما حركت كردند. رزمندههايی كه برای اولين بار
اسلحه به دست ميگرفتند با ديدن اين صحنه به سمت سنگرهای عقب دويدند.
راوی: تقی مسگرها
زنـدگۍنامھشهیـدابࢪاهیمهادۍ💜✨
@Antiliberalism