Anti_liberal🚩
•✵𖣔✨⊱سـلامبࢪابراهیـم⊰✨ 𖣔✵• #پارت138 فتح المبین نزديك صبح ابراهيم بر اثر اصابت تركش به پهلويش مج
•✵𖣔✨⊱سـلامبࢪابراهیـم⊰✨ 𖣔✵•
#پارت139
فتحالمبين
او ادامه داد: در آن بيابان ما بوديم و امام زمان(عج الله تعالی فرحه الشریف) فقط آقا را صدا ميزديم
و از او كمك ميخواســتيم. اصلا نميدانستيم چه كاركنيم. تنها چيزی كه به
ذهن ما ميرسيد توسل به ايشان بود.
٭٭٭
هيچكس نفهميد آن شب چه اتفاقی افتاد! در آن سجده عجيب، چه چيزی
بين آنها و خداوند گفته شد؟ اما دقايقی بعد ابراهيم به سمت چپ نيروها كه
در وسط دشت مشغول استراحت بودند رفت!
پس از طی حدود يك كيلومتر به يك خاكريز بزرگ ميرسد. زمانی هم
كه به پشــت خاكريز نگاه ميکند. تعداد زيادی از انواع توپ و ســاحهای سنگين را مشاهده ميکند.
نيروهــای عراقی در آرامش كامل اســتراحت ميكردنــد. فقط تعداد كمی
ديدهبان و نگهبان در ميان محوطه ديده ميشــد. ابراهيم سريع به سمت گردان
بازگشت.
ماجرا را با علی موحد در ميان گذاشــت. آنها بچهها را به پشــت خاكريز
آوردند. در طی مســير به بچهها توصيه كردند: تا نگفتهايم شليك نكنيد. در
حين درگيری هم تا ميتوانيد اسير بگيريد. از سوی ديگر نيز گردان حبيب به
فرماندهی محسن وزوايی به مقر توپخانه عراق حمله كردند.
آن شــب بچهها توانســتند با كمتريــن درگيری و با فريــاد الله اكبر و ندای
يازهرا توپخانه عراق را تصرف كنند و تعداد زيادی از عراقيها را اســير
بگيرند. تصرف توپخانه، ارتش عراق را در خوزستان با مشكلی جدی روبرو
كرد. بچهها بلافاصله لولههای توپ را به سمت عراق برگرداندند. اما به علت
نبود نيروی توپخانه از آنها استفاده نشد.
توپخانه تصرف شد. ما هم مشغول پاكسازی اطراف آن شديم. دقايقی بعد
ابراهيم را ديدم که يك افسر عراقی را همراه خودش آورد!
راوی: جمعی از یاران شهید
زنـدگۍنامھشهیـدابࢪاهیمهادۍ💜✨
@Antiliberalism