Anti_liberal🚩
•✵𖣔✨⊱سـلامبࢪابراهیـم⊰✨ 𖣔✵• #پارت186 ✨والفجـر مقدماتی بعد هم شروع به سينه زنی كرد، اولين بار بود
•✵𖣔✨⊱سـلامبࢪابراهیـم⊰✨ 𖣔✵•
#پارت187
✨والفـجر مقدماتی
ابراهیم هنوز مشــغول بود و در كنار كانــال دوم بچه ها را كمك ميكرد.
خيلی مواظب نيروها بود. چــون در اطراف كانال ها پر از ميادين مين و موانع مختلف بود.
خبر رســيدن به كانال سوم، يعنی قرار گرفتن در كنار پاسگاه های مرزی و شروع عمليات.
اما فرمانده گردان، بچه ها را نگه داشــت وگفت: طبق آنچه در نقشه است، بايد بيشــتر راه ميرفتيم، اما خيلی عجيبه، هم زود رســيديم، هم از پاسگاه ها خبری نيست!
تقریباً همه بچه ها از كانال دوم عبور كردند. يكدفعه آســمان فكه مثل روز روشن شد!!
مثل اينكه دشمن با تمام قوا منتظر ما بوده. بعد هم شروع به شليك كردند.
از خمپاره و توپخانه گرفته تا تيربارها كه در دور دســت قرار داشت. آنها از همه طرف به سوی ما شليك كردند!
بچه ها هيچ كاری نميتوانســتند انجام دهند. موانع خورشیدی و ميدان های مين، جلوی هر حرکتی را گرفته بود.
تعداد كمی از بچه ها وارد كانال ســوم شــدند. بســياری از بچه ها در ميان خاكهای رملی گير كردند. همه به اين طرف و آن طرف ميرفتند.
بعضی از بچه ها ميخواســتند باعبور از موانع خورشــيدی در داخل دشت سنگر بگيرند، اما با انفجار مين به شهادت رسيدند.
اطراف مســير پر از مين بود. ابراهيم اين را ميدانست، برای همين به سمت كانال سوم دويد و با فريادهايش اجازه رفتن به اطراف را نميداد.
همه روی زمين خيز برداشتند. هيچ كاری نميشد كرد. توپخانه عراق كاملا ميدانست ما از چه محلی عبور ميكنيم! و دقیقاً همان مسير را ميزد.
همه چيز به هم ريخته بود. هر كس به سمتی می دويد.
🌿راوی:علی نصرالله
زنـدگۍنامھشهیـدابࢪاهیمهادۍ💜✨
@Antiliberalism