Anti_liberal🚩
یهحاجآقایی تعریفمیکردمیگفتیهروزیتومحرمبود...سهتامرد هیئتیاومدنپیشمن... دیدمناراحتان گفت
مادرمونکلیگریهمیکنهواذیتمیشهسراینداداش آخریهما...
هرجورگناهبگیاینکردهحاجآقا...
ازشرابخواریگرفتهتاقمهزدن ...
ازدختربازیگرفتهتابازیباناموسمردم...
دیگهزلهشدیمازدستشنمیدونیمچیکارکنیم
اومدیمازشماکمکبگیریم...
میگنحاجآقامارویهدعایخاصکن...(:
Anti_liberal🚩
هرجورگناهبگیاینکردهحاجآقا... ازشرابخواریگرفتهتاقمهزدن ... ازدختربازیگرفتهتابازیباناموسم
حاج آقاگفت..پسرمشماکهخوبین...همهتونماشالله هیعتی...احسنتبهاونشیریکهخوردین...
گفتنحاجآقاآخهداداشمون...
میترسمایمانهمهمابهواسطهاونازبینبره...
قمهکش...فحاش...ناموسنگهدارنیست
خدانکنهجلوچشمشیکیردبشهکجنگاشکنه...
خیلیبدجوره..
حاجیهسرشوانداختپایین...
گفتایدلایدلایدلخیلیبلاداریایدلایدل
ایدلدرمانتودارالشفااستایدل
ایدلدرمانتوکربوبلااستایدل
گفتبایدبرهکربلا(:!
Anti_liberal🚩
حاجیهسرشوانداختپایین... گفتایدلایدلایدلخیلیبلاداریایدلایدل ایدلدرمانتودارالشفااستا
امامحسینومادرشبهحرمتشمابرادراکههیعت دارین...کمکتونمیکنه..
برادراگفتن
حاجآقاقربونتبرممامیگیماینداداشمون
همهکارهس...شمامیگیببریمشکربلا؟
ایناصلاکربلاروقبولنداره...
حاجیگفتشماتلاشتونوبکنیدحالا...شایدراضیشد
برادربزرگهخیلیزحمتکشید...
رفتبهداداششگفتحالاماداریممیریمسفرتوهم بیادیگه...رویمنبرادربزرگوزمینننداز
اینهمهبابدانشستی....یهبارمبامابشین(:
مادرشونمیهجوریپسرشوراضیکرد...
بالاخرهراضیشکردن...
گفتمنبایدقَمَهموباخودمبیارم!
گفتمننمیتونمبدونمشروببمونم...مشروبمم بایدباخودمبیارم
Anti_liberal🚩
حاجیگفتشماتلاشتونوبکنیدحالا...شایدراضیشد برادربزرگهخیلیزحمتکشید... رفتبهداداششگفتحالامادار
گفتنآخهاینسفرعرقخوردننداره...
رفتنپیشحاجیه...
کهاینجوریمیگهومیخوادباخودششرابوقمهشو بیاره...
حاجآقاگفت
باباهمینکهقبولکردهباشمابیاد...باابزارگناه ببریدش...
خیالکنیدسگیوزنجیرانداختینمیخواینببرینش گوشهشیشگوشه(:
جوابمیدهها((:
ایناگریهکردنوبرادرشونوباهمونقمهوشیشه شراببردنکربلا...
توماشیندرطولراه...باچندنفردعواگرفتو
خلاصهبههرنحویبودبردنشحرم
رسیدنشیشگوشه...
تایهذرهنگاهکرددیدهمهدارنتوصحن
حسینحسینمیکنن
دیگهبرادراشازگریهحالندارن...
گفتآخهنامردامنوچراآوردیناینجا...
این(امام حسین)منومیخوادچیکار؟((:
منیکهگندوکثافتخوردماومدمومیخوادچیکار...
Anti_liberal🚩
تایهذرهنگاهکرددیدهمهدارنتوصحن حسینحسینمیکنن دیگهبرادراشازگریهحالندارن... گفتآخهنامردا
بلافاصلهشیشهمشروبشومیندازهتوسطلآشغال..
بهبرادراشگفت
آخهمنچیبگم؟
برادرشگفت
کفشتودربیاریهگوشهایبشین
سهبارگفت...صلیاللهعلیکیااباعبدالله
آخهاینسلامچیهکهمعجزهمیکنهپسرفاطمه(:💔
نشسترودوتازانوش..
حآلابرادراهمدارنازدورنگاشمیکنن
روبهحرمگفت
پسرِزهرا...آخهمنگندیدهروچراآوردیاینجا
تودلشنشستدیگه
معلومهامامحسینبهشسلامکردکهاینجوری حالشخرابشد(:💔