˖ درختِ بیستساله𐇲 ˖
- سوره یونس ، آیات ۵۷ و ۵۸
- این آیات خیلی قشنگان🤍
داره به ما راهکار میده ! میگه برای درمان بیماری های روحیتون ، برید سراغِ قرآن:)
ما در تفاسیر داریم که بیماریهای روحى سختتر از بیماریهای جسمىان و هنر قرآن هم در همین شفابخشى به بیماریهای روحى هستش :^)
امام صادق (ع) میفرمایند: قرآن، براى تمام امراض روحى و شبهات و افکار شفاست♡
میدونی یوقتایی میشه که سردرگمیم و حسِ اضافه بودن و بیسبب بودن داریم ، باید با قرآن انس بگیریم ، باید آیه ۱۱۵ سوره مومنون و آیه ۲۷ صٓ رو بخونیم و بهیاد بیاریم که هیچ چیزی از جمله ما انسانها بیهوده آفریده نشده!
اگه فکر میکنیم در مسیر رسیدن به اهدافمون خیلی اذیت شدیم ، به آیه ۲۱۴ سوره بقره رجوع کنیم و به خودمون یادآور بشیم که امداد و کمک خدا نزدیکه:)
اگه با سختی های زیادی دست و پنجه نرم میکنیم ، با خودمون زیاد آیهی «اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرا» رو تکرار کنیم و توکل مون به خدا باشه!
قرآن خیلی زیباست♡
خوشا به حال و سعادت اونی که این کتاب رو میخونه و باهاش انس میگیره:)
هدایت شده از ᴿᵘᶻᵉ 𝙁𝙚𝙠𝙧 | روضهفکر
مردم رفح در زیرچادرهای اسکان موقت
زنده زنده درحال سوختناند!
هولوکاست؟ شوخی نکنید!
نسل کشی تو روز روشن
مقابل دوربینهای جهانیان! 💔
˖ درختِ بیستساله𐇲 ˖
مردم رفح در زیرچادرهای اسکان موقت زنده زنده درحال سوختناند! هولوکاست؟ شوخی نکنید! نسل کشی تو روز
...دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمیآید
نشستم، باده خوردم، خون گریستم، کنجی افتادم
تحمل میرود اما شب غم سر نمیآید💔
12.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- اگر میخاید دل و جان تون با خداوند گره بخوره و مدیریت خدا رو بلد باشید← این با درس و بحثِ قرآن حاصل میشه:)
*و مدیریت خدا در این کتاب است🤍
#محفل
˖ درختِ بیستساله𐇲 ˖
خوب شده ؟
زندگی به عشق است♡
عقل به آدم زندگی نمیده. عقل به آدم حساب میده که چه جور بهتر بخورد، چه جور بهتر بخوابد، چه جور بهتر پلاسیده شود، چه جور بهتر دلمرده باشد!
عشق است که در درون انسان آتش زندگی و شعله زندگی را برمیافروزاند(✯‿✯)🤍
- شهید بهشتی
هدایت شده از ˖ درختِ بیستساله𐇲 ˖
3.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- بهترین آرزو ؟ خداوندا من را از عشق بمیران :)))🤍
دلیلِ مرگم را جز عشق قرار نده:)))
هدایت شده از کنجد
هرگاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید
آنها شما را نزد اباعبدالله علیهالسلام یاد میکنند..:)
(شهید آقامهدی زینالدین)
- خودخواهی
حال که به گذشته ام مینگرم، درمیابم که در هر موضوعی، انسان خودخواهی بودهام؛ بهخصوص عشق!
عشق... واژه ای که تاروپود زندگی ام با او گره خورده است.
زندگی من پر از عشق بود و این درد داشت؛ درد از آنجایی نشأت میگرفت که من اجازه نداشتم تمام عشق ها را یکجا داشته باشم، باید یکی را انتخاب میکردم؛ باید عشقی را فدای عشقی دیگر میکردم؛ در آن لحظات به مانند کودکی بودم در فروشگاهی هفترنگ که مادرش به او گوشزد کردهبود فقط حق دارد یک خوراکی بردارد و بس.
هرکدام را انتخاب میکردم دلم میسوخت از نداشتن و از دست دادن عشقی دیگر ؛ من آدمی بلندپرواز بودم که این بلندپروازی ها دردسر های خودش را داشت ؛ این بلندپروازیها بهای بسیاری داشت که تنها با فدا کردن ، پرداخت میشد؛
فدا کردنِ هرچیزی که نیاز بود.
من دلم میخواست اوج بگیرم، دلم میخواست(میخواهد) به ماه برسم و او را لمس کنم !
برای این خواسته باید بلندترین کوه این زمین را فتح میکردم و بر نوک قلهاش میایستادم تا دستم به ماه برسد ولیکن این فتح ، نیاز ترک دیار و لیلا دارد...
و درد این است که دلِ من پیش دیار و درگیر لیلا بود(هست)..
گفتم که زندگیام پر از عشق بود؛ حال کائنات را در قامت انسان هایی قوی هیکل و بلند قد و بلند جامه و سیه پوش درمقابلم میبینم که مرا هشدار میدهند از نزدیکی پایان عمر و تعجیل در انتخاب میان ماهولیلا.
یکی باید انتخاب میشد و دیگری فدای آن یکی؛ و منِ عاشقِ دل نازک مات و حیران ماندهبودم؛ شمع عمرم دارد میسوزد و دارد کمکم به پایان میرسد، اجازه ندارم در میان راه بایستم باید یا به آغوش لیلا و دیارم پناه ببرم یا بند کفش هایم را محکمتر گره زده و به سمت بلندترین قله حرکت کنم؛
یا لیلا باید فدای ماه شود یا ماه به فدای لیلا..
گفتم که انسان خودخواهی هستم؛
من با دلی شکسته و با بغضی نشسته بر گلو ، کولهام را بر دوش کشیده و ترک دیار کردم.
-یگانه.
4.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- خانومِ مرادی ، شیر زنیِ که در سن کم ازدواج میکنه و حدود ۵ سال بعد همسرش فوت میشه ، چند وقت بعد پدرش رو از دست میده ، بعد برادرش مفقود میشه ، سیل به خونهش آسیب میزنه ولی این زن استوار میمونه و کار فرهنگی و تدریس قرآنش رو ادامه میده و در کنار این ها خیریهای برای ایتام و بانوان بیبضاعت راه میندازه و کم نمیاره!
چهطوری طاقت آورده و چنین ارادهای داشته؟ از زبونِ خودش بشنوید:
#محفل
https://eitaa.com/Chocolate2005/14620
دوستان ؛ هرچقدر قبلاً درمورد رفتن به دانشگاهی جز دانشگاه های شهر خودم و خوابگاه و مستقل شدن علاقه داشتم ، با تجربههایی که ادمین هارمهر به اشتراک میزاره ، بیشتر علاقهم رو از دست میدم🐠
خیلی سخت و اعصاب خوردکنه🤌🏻
واقعا هیچ جا خونه خود آدم نمیشه ؛ آدم دلش میخاد یه موقع هایی تنها باشه و هم هیچکس دورش نباشه و راحت باشه ، که بچههای خوابگاه اینو ندارن ،و یک چیز مهم دیگه اینه که اختیار رو از دانشجو گرفتن 🤯
ببخشینا، یعنی چی که یکی اومده رو تختم نشسته😀؟
اون تخت منه ،بعد یه غریبه که نمیدونم چندروزه حموم رفته یا نرفته و کیه و چیه اومده رو تخت من خوابیده؟😀
الان باید اون سرپرست رو چهکار کرد؟ واقعا غیر قابل تحمله🙂❤️
ازخداوند برای ادمینهارمهر صبرمیخام🙏🏻