˖ درختِ بیستساله𐇲 ˖
چونان خیالی که به واقعیت پیوسته بود، میمانست. چه رفتنهای بیانتهایی. چه غنیمتهای سوختهای. کدام
چند دقیقه ای میشه که این ویدیو و این متن من رو مجذوبِ خودش کرده...
نمیدونم این قسمتِ {مرز تخیل را کجا با حقیقت درهم آمیخته بودی؟! چقدر تمیز دادن آن دو را سخت کردهای. در حفرههای زمان زندانی شدهای؟! چه اثر بیمانندی ساختهای. در کدام کتاب، در کدام صفحه دوباره بیابمت؟!} رو به عنوانِ تیکهی موردعلاقم انتخاب کنم یا جملهی {و من هم کوچ کردهام، از خود به آفتاب.} ؟
هردوشون دلفریب بودن:)🤍
وضعیت؟
مغزم خستهس میخاد بخوابه ولی معده دردی که دلیلش استرسه ، اذیت میکنه و اجازه نمیده بخوابم🚶🏻♀🕳
*معده جان تو سر عربی اینطور داری اذیتم میکنی سر بقیه امتحانا بماند🚶🏻♀
1.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من سر امتحانعربی، بخشِ ترجمه:
˖ درختِ بیستساله𐇲 ˖
شهر قائم؟ کیدینگ؟
خب بزارید از اول بگم ¯\_༼ ಥ ‿ ಥ ༽_/¯
اگه یادتون باشه سر اینکه حوزه آزمون خیلی دور بود ، بسی غصه خوردم ...
بعدش با خودم کنار اومدم و گفتم ایبابا اشکال نداره ده تا امتحان که بیشتر نیست و اینا ، و دیگه همه چیز اوکی بود تا اینکه رشیدم به حوزه آزمون... (•‿•)
حوزه مون توی ورزشگاهِ مدرسه بود(•‿•)
چه ورزشگاهی(((((•‿•)))))
یه گوشه دیوارش سوراخ بود و ازش کلی جوجه و پرنده میومدن و میرفتن..
ینی فکر کن میخای تمرکز کنی رو امتحان ولی صدای جیییک جییییک جوجه داره پردهگوشتو پاره میکنه (•‿•)
فکر کن میخای تمرکز کنی رو امتحان و خدا خدا میکنی یه وقت یکی از اون جوجه ها رو هوا تخلیه بار نکنه و شکوفه نزنه تو برگه پاسخنامهت (•‿•)
از اون ور جیغ جیغای اون مسئوله اونجا..
پروردگارا (((((•‿•)))))