هدایت شده از ذوالجــــناح
#وادی_فاطمه
قسمت سوم: صحیفه علوی
___
- نوبت به بیعت گرفتن از علی رسید.
- تا قرآن جمع آوری نشود، حضرت ردا را بر دوش نمیگیرد!
- مصحف علی[ع] تنها یک مجموعه آیات نبود..
___
ذوالجناح
هدایت شده از ذوالجــــناح
امان از واقعهی بعد از بیعت نکردنِ علی[ع]..
هدایت شده از بینهایت
سلام و ۶۹ سلاااام. خوبین؟ ردیفین؟
یه خاطره شنیدم که خیییلی وقته میخوام براتون بازتعریفش کنم. هی فرصت نمیشد تا امشب...
خیالم راحت باشه مث همیشه تا آخرش چشم میدوزید به کانال دیگه؟ آره؟
هدایت شده از بینهایت
یهباری ما خدمت حضرت آقا بودیم، اجازه داشتیم که سوال بکنیم. کسی از توی ما یه سوالی پرسید که شاید ماها رومون نمیشد بپرسیم یا مثلاً سخت بود پرسیدن این سوال...
ایشون برگشت گفتش که:«حضرت آقا! اصلاً شما فکر میکردید که رهبر بشید؟ مثلاً شما ۱۲/۱۳ سالتون بوده تو مدرسهی علمیهای در مشهد داشتید درس میخوندید و اینا... اصلاً میتونستید تصور کنید یه روزی شما مثلاً بشید رهبر؟»
هدایت شده از بینهایت
ایشون گفتن:
«من توی مدرسهی _اگر اشتباه نکنم_ سلیمانخانِ مشهد داشتم درس میخوندم، روزا میرفتیم سَرِ درس و شبها طبیعتاً برای درسِ فردا باید درس قبلی رو مباحثه میکردیم و آماده میشدیم. یکی از نکات درس امروز رو من متوجه نشده بودم، هرچی تلاش میکردم متوجه نمیشدم. توی حُجره هِی میرفتم سمت چپ و راست و خلاصه شرق و غرب و هِی میرفتم میاومدم، اینو میخوندم که متوجه بشم و متوجه نمیشدم!
هدایت شده از بینهایت
همحُجرهایِ ما اون شب نوبتِ شام او
بود _که شام درست کنه_ یکهو عصبانی
شدش و گفتش:
«آسیدعلیآقا! بگیر بشین دیگه...
این املت از دهن افتاد. هِی میری اونور، هی میای اینور. آخه چیکار میخوای بکنی؟ یهدونه چیزی حالا نفهمیدی دیگه! منم نفهمیدم. هیچکی تو کلاس و مدرسه نفهمیده...
چرا اینقدر شما داری اینو میخونی؟ توی این مدرسهی سلیمانخان مگه چندنفر قراره بعد اینجا برن معمم بشن؟ چندتایِ ماها قراره وقتی معمم شدیم تو این لباس باقی بمونیم؟
چندنفرِ ما اگه موندیم قراره بریم امام جماعت این مسجد سَرِ کوچه بشیم؟ چندنفرِ ما اگه امام جماعت مسجد سرِ کوچه شدیم، اصلاً میان ازمون سوال بپرسن؟
آقا کدوم ماها میخوایم مجتهد بشیم؟ تازه اگه مجتهد شدیم، کدوممون میخوایم مرجع بشیم که حالا مسئله رو مثلاً واجب باشه برامون که بدونیم؟ کاری نداره کسی به ما که! شما هِی نشستی اینجا نمیای بشینی سرِ شام...»
هدایت شده از بینهایت
حضرت آقا گفتن من یه جوابی به ایشون دادم، همون جوابو به شما میدم. ایشون فرمودند که:
«من به ایشون گفتم که اون زمان تازهبالغ بودم، گفتم من پیش از بلوغم نماز خوندن رو شروع کرده بودم و هر روز در قنوتِ نمازم دعایی میخوندم که این دعا رو برای شما میگم.» گفتیم بفرمایید.
ایشون گفتن:
«دعای من در قنوت نمازم این بود که؛ "اللّٰهُمَ اجعَلْنِی مُجَدِّدَ دِینِکَ وَ مُحْیِیَ شَرِیعَتِکَ یعنی خدایا مرا نوکننده دینت و احیاکننده شریعتت قرار بده!"
بعد به ما اشاره کردن و گفتن دیگه نرسیدیم به اونجاها. ما خیلی دوست داشتیم به جاهایی برسیم که نرسیدیم...»
هدایت شده از ذوالجــــناح
#وادی_فاطمه
قسمت چهارم: محاصره
___
- اگر شما را به خدا سوگند دهم بازمیگردید؟
- این خانه حرم رسول خداست!
- با شعله ای از آتش به در نزدیک شد تا در را آتش بزند..
___
ذوالجناح