eitaa logo
کانال هواداران استاد رائفی پور🇵🇸
2هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
21.7هزار ویدیو
243 فایل
🌹 سلام 👌حتما اسم استاد رائفی پور را شنیدید 🔴از شما #دعوت می کنم‌ واردکانال استاد بشید و ازمطالب #جذاب بهره ببرید👇 @Araefipourfans پیام ناشناس 👇 https://harfeto.timefriend.net/17333635462296
مشاهده در ایتا
دانلود
@RozeKhanegeeروضه خانگی - حضرت علی اصغر(ع) - 1183.mp3
زمان: حجم: 10.82M
🎙جز این کودک معصوم، دگر یار ندارم... 🔻روضه (ع) 👤 استاد اَلَّلهُم‌عجِّل‌‌لِوَلیِڪَ‌‌الفرَج
8.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌لطفا با حال مناسب تماشا کنید❌ 👤 زیبای " لالا علی " با روضه‌خوانیِ حاج‌سیدمجید تقدیم نگاهتان ▪️ ویژه http://eitaa.com/joinchat/461111467Cb40caeea29
❣️ مقتل حضرت علی‌اصغر 🔻امام‌حسین یکه‌و‌تنها ماند. وقتی مقتل جوانان و عاشقان خود را دید، عزم نمود تا با جان خویش به مصاف دشمن برود. به طرف راست خود نظر انداخت و هیچ مردی را ندید. به طرف چپ خود نظر کرد، باز کسی را ندید؛ غیر از خودش و زنان و بچه‌های کوچک، کسی باقی نمانده بود. 🔻پس صدا زد: «آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ آیا خداپرستی هست که درمورد ما از خدا بترسد؟ آیا فریادرسی هست که به خاطر خدا به فریاد ما برسد؟ آیا یاری‌دهنده‌ای هست که به امید ثواب خدا ما را یاری کند؟» صدای گریه و شیون زنان حرم بلند شد و همهٔ مردم، گریه‌کنان، ضجه می‌زدند. سپس امام به در خیمه آمد و مقابل خیمه نشست. 🔻کلاهخود را از سر برداشت و عمامه‌ای بر سر گذاشت و به حضرت زینب فرمود: «فرزند کوچکم (شیرخواره) که نامش علی است، به من بدهید تا با او وداع کنم‌‌.» کودکش را آوردند. علی‌اصغر را در آغوش گرفت و شروع کرد به بوسیدن او و می‌فرمود: «ای پسر عزیزم، وای بر این مردم، آن زمان که جدّ تو، محمد مصطفی، دشمن آنان باشد!» 🔻در این هنگام حرمله‌بن‌کاهل، تیری به سوی کودک رها کرد و آن تیر به گلویش نشست و گلوی علی‌اصغر را گوش‌تاگوش و رگ‌تارگ، در آغوش پدر، پاره کرد. در حالی که خون از گلوی کودکش جاری بود، به حضرت زینب فرمود: «این کودک را بگیر.» دست‌های خود را زیر گلوی علی‌اصغر برد. وقتی دست‌ها پر از خون شد، به آسمان پاشید و فرمود: «خدایا، تحمل این حادثه برایم آسان است؛ چرا که تو می‌بینی و در پیشگاه تو بچهٔ ناقهٔ صالح، از کودک من جلیل‌تر نیست.» 🔻امام‌باقر فرمود: «از آن خونی که به آسمان پاشیده شد، قطره‌ای به زمین بازنگشت.» امام‌حسین، علی‌اصغر را برداشت و در میان کشته‌شدگان از اهل‌بیت خود قرار داد. 🔻به روایت طبرسی: [از اسب پیاده شد و با غلاف شمشیر برای کودکش، قبری کَند و کودکش را به خونش آغشته نمود و بعد دفن کرد. بعد از آن، سوار بر اسب شد و اسب را پیش راند تا به مقابل دشمن رسید.] 📌 ؛ *(منابع:ابن‌اعثم، الفتوح، ج ۵، ص ۱۱۴؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل أبي طالب، ج ۴، ص ۱۰۹؛ ابن‌نما، مثیرالاحزان، ص ۷۱؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل‌الطالبین، ص ۹۴؛ احمدبن جابر بلاذری، انساب‌الأشراف، ج ۳، ص ۲۰۱؛ احمدبن‌داود دينوري، الأخبارالطوال، ص ۲۵۸؛ اسماعيل‌بن‌كثير، البدايه والنهايه، ج ۸، ص۱۸۶؛ جریر طبری، تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴۴۸؛ سیدبن‌طاووس، اللهوف، ص ۱۱۵؛ شیخ مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۱۰۹؛ علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج ۴۵، صفحات ۴۷ و ۶۵؛ فضل‌بن‌حسن طبرسی، اعلام‌الوری، ص ۲۴۶؛ محمدبن‌ابی‌طالب‌تسلیه، المجالس و زینه‌المجالس، ج ۲، ص ۳۱۴) 
😓 ماجرای بستن آب بر سپاه امام حسین علیه‌السلام 🔻روز هفتم محرم، نامه‌ی عبیدالله ملعون پسر مرجانه به عمربن‌سعد ملعون رسید که گفته بود: «میان حسین و یاران او با آب، فاصله بینداز؛ پس نباید قطره‌ای از آب بنوشند، همان‌گونه که با عثمان پرهیزگار پاکیزه و مظلوم چنین کردند.» عمر‌بن سعد، عمروبن حجاج ملعون را با پانصد سواره به سوی شریعه فرستاد و آن‌ها در کنار شریعه فرود آمدند و لشکر امام حسین را از آشامیدن آب منع کردند‌. این واقعه سه‌روز قبل از روز عاشورا و شهادت امام حسین اتفاق افتاد. زمانی که شدت تشنگی به امام حسین و اصحاب ایشان آسیب رساند، امام تیشه‌ای به‌دست گرفت، پشت خیمه‌ی زن‌ها آمد، روی زمین نوزده قدم به سمت قبله برداشت و بعد مقداری از زمین را با تیشه کند. 🔻 چشمه‌ی آب شیرینی از زمین جوشید و امام حسین و همه‌ی خیمه‌گاه ایشان از آن نوشیدند و مشک‌هایشان را پر کردند؛ بعد چشمه‌ی آب فرو‌رفت و اثری از آن دیده نشد. این خبر به ابن زیاد رسید. او نامه‌ای به عمربن‌سعد ملعون نوشت که «به من خبر رسیده است که حسین چاه می‌کند و به آب می‌رسد و او و یارانش آب می‌نوشند. 🔻 به دقت مراقب باش وقتی نامه‌ی من به دستت رسید، تا آنجا که توان داری، آن‌ها را از حفر چاه باز‌دار و بر ایشان سخت بگیر و آن‌ها را رها نکن تا راحت آب بنوشند. با آنان چنان کن که با عثمان پاکیزه آن‌گونه کردند.» بعد از این نامه، باز عمربن‌سعد ملعون در نهایت سختی، بر آنان سخت گرفت. پس بار دیگر تشنگی بر امام حسین و اصحابش شدت گرفت؛ در نتیجه برادرش عباس را صدا زد و او را با سی‌نفر سواره و بیست‌نفر پیاده روانه‌ی شریعه نمود و بیست مشک را به همراه آن‌ها قرار داد. آن‌ها در میانه‌ی شب به سوی شریعه رفتند و به نزدیکی شریعه‌ی فرات رسیدند. نافع‌بن‌هلال مقابل همه جلو ایستاد. 🔻عمروبن حجاج ملعون گفت: چه کسی هستید؟ نافع گفت: پسر عموی تو هستم. عمرو گفت: برای چه آمدی؟ نافع گفت: آمدیم تا از این آبی که ما را از آن منع کرده‌اید بنوشیم. عمرو گفت: بنوشید گوارایتان. نافع گفت: وای بر تو! به ما می‌گویی که آب بنوشیم درحالی که حسین‌بن‌علی تشنه‌ است و همراهان او از تشنگی جان می‌دهند؟! عمر و صدا زد: ای حسین! این آب فرات است که سگ‌ها با زبان از آن آب می‌خورند و خران و خوکان از آن آب می‌نوشند! قسم به خدا از این آب جرعه‌ای نمی‌نوشی، تا اینکه آب داغ و سوزان جهنم را در آتش آن بچشی! 🔻نافع بر اصحاب فریاد زد و آن‌ها داخل شریعه‌‌ی فرات شدند و عمروبن‌ حجاج هم بر اصحابش فریاد جنگ زد. عباس‌بن‌علی و یارانش بر لشکر او حمله بردند و قتال و جنگ شدیدی میان آنان درگرفت. تعدادی از اصحاب مشغول جنگ بودند و تعدادی نیز مشک‌ها را پر می‌کردند. دشمن را از شریعه عقب راندند تا مشک‌ها را پر کردند و البته در این میان از اصحاب امام حسین کسی کشته نشد. سپس به لشکرگاه امام حسین بازگشتند و امام و همراهانش از آن آب نوشیدند. بدین جهت که حضرت عباس برای امام حسین و یارانش آب آورد، به «سقاء» یعنی «آب‌آور» لقب گرفت. 🔻صبح روز عاشورا، تمیم‌بن‌حصین فرازی از لشکر عمر‌بن‌سعد بیرون آمد و صدا زد: ای حسین و ای یاران حسین! آیا به آب فرات نظر نمی‌کنید که چگونه مانند شکم ماهی‌ها می‌درخشد؟ قسم به خدا، قطره‌ای از آن نمی‌چشید تا اینکه با لب تشنه، طعم مرگ را بچشید. امام حسین فرمود: او و پدرش اهل آتش هستند! خدایا این مرد را با تشنگی بکش و هرگز او را نیامرز. 🧡 ؛ *(منابع: ابو الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین ص ۱۱۷؛ احمد بن جابر بلاذری، انساب الأشراف ج ۳ ص ۱۸۱؛ اسماعیل بن اثیر، البدایه و النهایه ج ۸ ص ۱۸۷؛ شیخ مفید الإرشاد، ج ۲ صفحات ۸۶ و ۲۷۶؛ شیخ صدوق، الأمالی ص ۱۵۷؛ عبد الرحمن بن جوزی، المنتظم في تاريخ الأمم والملوک، ج ۵ ص ۳۴۰؛ علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج ۴۴ صفحات ۳۰۸ و ۳۷۶ و ۳۸۸؛ همان، ج ۴۵ ص ۵۶؛ فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری ص ۲۳۵؛ محمد بن ابی طالب؛ تسلیمه المجالس وزينه المجالس، ج ۲، ص ۳۲۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۴۰۹؛ محمد بن حسن فتال، روضه الواعظین، ج ۱ صفحات ۱۸۲ و ۱۸۴)