|⇦•بهحسین اعتماد کن...
#مدح وتوسل ویژۀ ولادت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و سرداران کربلا
به حسین اعتماد کن
رفتن و اومدن به روضه ات رو زیاد کن
قطرات اشکتو بارون اعتقاد کن
با حسین زندگی کن
با همین گریه طی مسیر بندگی کن
شهر کربلا را عشقِ خونوادگی کن
ابی عبدالله
بهحسین التماس کن
از رفیقی که تَبَرّی نداره هراس کن
خدارو به خاطرِ عشقِ علی سپاس کن
ابی عبدالله
با حسین بهترین باش
با همین سینه زنی اَفضلِ مؤمنین باش
عاشق گل پسرِ بی بی ام البنین باش
بهحسیناحترامکن
همه ی زندگیتو فدای این امامکن
روزی چند مرتبه به سمت حرمسلامکن
سلام آقا که الان روبه روتونم
من ایستادم زیارت نامه میخونم
حسینجانم
بذار سایه ات همیشه رو سرم باشه
قرار ما شب جمعه حرم باشه
حسین جانم
خدا کند شب جمعه منمحرم باشم
چقدر برای حرمباید انتظار کشید
فراق کرب وبلایت خودش مرا کشته
به روی کشته نبایدکه ذوالفقار کشید
|⇦•زرق و برق سفرۀ شاهانه ..
#مدح_خوانی ویژۀ ولادت حضرت اباعبدالله علیه السلام و سرداران کربلا
ㅤ
"صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِاللَّه"
زرق و برق سفرۀ شاهانه میخواهم چه کار ؟
اشک چشمم هست آب و دانه میخواهم چهکار ؟
اولین شرط سلوک عاشقی اواره گی ست
از ازل دربه درم کاشانه میخواهم چکار؟
چشمهای من که با خواب سحر بیگانه اند
قصۀ شمع و گل و پروانه میخواهم چکار ؟
من خراب باده نه بلکه خراب ساقی ام
در غیابِ حضرتش میخانه میخواهم چه کار؟
آنقدر دیوانه ام که از فرط جنون
از قدح سر میکشم، پیمانه میخواهم چه کار ؟
مست کرده شهر را عطر خوش پیراهنش
انبیا و اولیا چشم انتظار دیدنش
مرتضی با دست خود آیینه قرآن میبرد
فاطمه گهواره را در زیرِ ایوان میبرد
شور و شادیِ طلوع آفتاب هاشمی
غصه و غم را ز دل های پریشان میبرد
با دو تا خورشید روی گونه هایش دیدنی ست
آبرویی را که از ماهِ فروزان میبرد
جامه اش را انبیا در باغ جنت دوختند
حور عبا، عمامه اش را نیز غِلمان میبرد
بوسه بر قنداقه اش عیسی بن مریم میزند
مرهم از خاک رهش موسی بن عمران میبرد
با وجود یوسف زهرا یقیناً بعد از این
یوسف کنعانیان زیره به کرمان میبرد
افتخاری شد نصیب قومِ سلمان بی گمان
مادرش دارد عروس از خاک ایران میبرد
سفرۀ سوری پیمبر با علی انداخته
هرکسی که میرسد رزق فراوان میبرد
هر که هرچه هدیه اورده به یمن مقدمش
با دعای فاطمه دارد دو چندان میبرد
حاتم طایی برای شام خود سر میرسد
از میان سفرۀ آقای ما نان میبرد
بیقرارم مثل آن موری که روی دوش خود
تکه ای ران ملخ نزد سلیمان میبرد
خلق میخوانند کشتی نجات عالم است
هرچه که بنویسم از خوبی این آقا کم است
شاعر: #علیرضا_خاکساری
.
ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ
"اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِاللَّه"
تو را اینگونه مینامند مولای تلاطمها
و نامت غرش آبیِ آوایِ تلاطمها
تو را این گونه میفهمند مجذوبان كه اربابی
و نامت مونس هموارهٔ شبهای بیخوابی
تو را اينگونه مي سنجند با شأن خداوندي
خدا ذات تو را با ذات عصمت داده پيوندي
تو را پیغمبرِ بیسرترین پیغام میدانند
تو را بنیانگذار اصلی اسلام میدانند
و تو تكثیر حق در جانِ هفتاد و دو پیغمبر
كه پیغام تو را بردند از لاهوت آن سوتر
تو میلادت شروع جنبش خونین آزادیست
تو میلادت برای عاشقان غم، عارفان شادیست
نمیدانیم یعنی چه تلاطم از دل دریا
نمیفهمیم یعنی چه تولد از دلِ زهرا
تو را بر محملی از دل، از آن بالا فرستادند
تمامِ آسمان و اهل آن بر پایت اُفتادند...
زمين سر تا سرش چشم است وقتي جلوت اللهي
قدم بگذار اي جانِ جهان هر جا كه ميخواهي
تو را كه مصطفی همواره از جبریل میپرسید
علی در قاب چشمِ فاطمه هرشب تو را میدید
برایت قبل از آنی كه بیایی گریه میكردند
برای تو شهیدِ كربلایی گریه میكردند
براي تو زمين تنگ است ميدانم تحمل كن
برايت زندگي ننگ است ميدانم تحمل كن
براي توبلوري كه تراشيده شدي درعرش
زمين و آسمان سنگ است ميدانم تحمل كن
براي تو كه گوشت پر زآهنگ بهشتي هاست
كلامِ من بد آهنگ است ميدانم تحمل كن
زمين ميماند و تو ظهر شور انگيز عاشورا
ويك روز حماسي و غرور انگيز عاشورا
به پيش بادها اِستاده اي اي روح طوفاني
نگاه تو عميق و ساده چون آيات قرآني
خدا را هر چه با اثبات خود اثبات ميكردي
تمام عقلها و روح ها را مات ميكردي
كنون من مانده ام بين سرود و مرثيه حيران
منم يك لحظه زيرِ آفتاب و لحظه اي باران
كنون من مانده ام با عقده هاي تو گره خورده
دلي كه با ضريح كربلاي تو گره خورده
قلم از عشق تو آقا زيارت نامه ميخواند
و فطرس در جوارتو برايت نامه ميخواند
يكي از نامه ها خيس است همراهش سلام ماست
و تو با مهرباني مينويسي اين غلام ماست
شاعر: #هادی_جانفدا
.
هدایت شده از ذاکرین آل الله
ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ
در خواب هم رسیدن به معشوق آرزوست...
دیشب تا صبح کربلا بودم...
#خروج_کاروان_از_مدینه
وقتی که می رفتند دنیا گریه می کرد
شهر مدینه مثل زهرا گریه می کرد
وقتی که می رفتند پشت پای آن ها
چشمان جبرائیل حتی گریه می کرد
پائین پای ناقه مریم گریه می کرد
دورِ سر گهواره عیسی گریه می کرد
این است آن داغ عظیمی که برایش
حتّی میان تشت یحیی گریه می کرد
این است زینب بانویی که زیر پایش
زانوی لرزه دار سقا گریه می کرد
بوسید اکبر دست های مادرش را
در زیر چادر، ام لیلا گریه می کرد
بر روی دامن مادری در گوش طفلش
آهسته تا می گفت لالا گریه می کرد
یک کاروانِ گریه شد وقتی رقیه
با گفتن بابا، بابا گریه می کرد
در زیر پای محمل مستوره ی عشق
منزل به منزل ریگ صحرا گریه می کرد
وقتی که می رفتند عالم سینه می زد
وقتی که می رفتند دنیا گریه می کرد
شاعر: #علی_اکبر_لطیفیان
#خروج_کاروان_از_مدینه
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
غریب وطن نیمهشب از وطن
غریبانه پیش خدا میرود
دلِ شب خدا را صدا میزند
چرا ساکت و بیصدا میرود؟
اجل پیش رو، مادرش فاطمه،
به دنبال او از قفا میرود
به تعجیل رو در کجا میبرد؟
مگر سر برای خدا میبرد؟
صدای جرس آه جان بر لب است
جگرسوز چون نالۀ زینب است
«طِرِمّاح» یک لحظه محمل مران!
خدا را! که وقت نماز شب است
نفسها همه نالۀ یا حسین
دعاها همه سوز و تاب و تب است
به هر منزلی مرگ، چشم انتظار
به هر محملی نغمۀ «یارب» است
شما هم چو مرغ شب، ای ناقهها!
بنالید با زینب، ای ناقهها!
شب است و بیابان پر از ولوله
مدینه دعا کن به این قافله
همانا به شوق وصال خدا
گرفتند از دیگران فاصله
خدا رحم آرد به حال رباب
که بر کف گرفته کمان حرمله
پدر را ببرّند لبتشنه سر
پسر را ببندند در سلسله
شرار جگر شمع محمل شده
نوای جرس آتش دل شده
مدینه دعا کن برای حسین
که خالی بُوَد در تو جای حسین
مدینه مدینه دگر نشنوی
دل شب صدای دعای حسین
مدینه به اهل مدینه بگو
که فرداست روز عزای حسین
خدایت دهد صبر، امالبنین!
که عباس گردد فدای حسین
دلش یاد رخسار پیغمبر است
نگاهش به روی علیاکبر است
مدینه دعا کن که این انجمن
بیایند بار دگر در وطن
از آن بیم دارم که دخت علی
ز شش یوسف آرد یکی پیرهن
از آن بیم دارم که رأس حسین
لب تشنه گردد جدا از بدن
از آن بیم دارم که پرپر شود
چو گل پیکر قاسمبنحسن
الهی به دنبال این کاروان
بُوَد روز و شب اشک «میثم» روان
#غلامرضا_سازگار
#خروج_از_مدینه
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین
از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست
مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسین
می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
بیش ازین ها حرمت کوی منا دارد حسین
پیش رو راه دیار نیستی، کافیش نیست
اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین
بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین
رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین
بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب
ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین
سروران، پروانگان شمع رخسارش ولی
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین
سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق
می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین
او وفای عهد را با سر کند سودا ولی
خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین
دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا
با کدامین سر کند، مشکل دوتا دارد حسین
آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند
عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین
دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت
داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین
دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار
کاندرین گوشه عزایی بی ریا دارد حسین
#محمدحسین_بهجت_تبریزی
#خروج_از_مدینه
سر پر نشئه ی ما شیشه ی پُر باده ی توست
این هم از لطف تو و حسن خدا داده ی تو ست
گردن جام نوشتند گناهی که مراست
این هم از خاصیت ساغر آماده ی توست
مست و طناز، سر معرکه باز آمده ای
خون مگر مانده که با تیغ فراز آمده ای
وصف قد تو محالی است که من می دانم
سرو، پیش تو نهالی است که من می دانم
ختم بر خیر شود گردن آهوی نظر
ابرویت تیغ قتالی ست که من می دانم
پدر خاک چو گفتند به داماد رسول
نه فلک چرخ سفالی ست که من می دانم
آن که در مهد، تو را خواند ز آیاتی چند
بعد از این نیز شود بر سر دوش تو بلند
هر کجا هست دم از شیر خدا باید زد
چون به دخت تو جلالی است که من می دانم
غرض از هر دو جهان قامت بالای تو بود
غرض از خلق علی، خلقت زهرای تو بود
دشمن شیر خدا نیز به پاکی برسد
گر مطهر شود از آب مضاعف نَجسی
یا بزن با دم خود یا به دم تیغ علی
یسَّرَ الله طریقا بِکَ یا ملتَمَسی
تو نبوغ ازلی، طیف خلایق ماتت
انبیا کاسه به دستان صف خیراتت
امرت از روز ازل بر همگان واجب شد
پاسدار حرمت شخص ابوطالب شد
با علی غار برو، با دگری غار مرو
محرم خَشیتِ الله مکن ترسا را
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
که نبی شد پسر آمنه، ماه عربی
بعثتی کرد که ابلیس طمع کرد به عفو
رحمتی کرد که خاموش شود هر غضبی
بعثتی نیز رسول غم یحیی دارد
جای حیدر شده همراه بر او زِینِ اَبی
خوش رَوی ای پسر فاطمه اما به خدا
طاقت زینب تو نیست کمی بی ادبی
ترسم این بار اگر گوش به خواهر ندهی
خون کند چوب یزیدی ز تو دندان و لبی
چون که جان می دهد امروز ز تب کردن تو
چه کند زینب تو با سر دور از تن تو
#محمد_سهرابی
|⇦•امشب به بیتِ فاطمه ...
#سرود ویژۀ ولادت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و سرداران کربلا
امشب به بيتِ فاطمه رضوان گل افشاني كند
روح القدس مدحت گري، حورا غزل خواني كند
گيتی به تن پيراهن از انوار رباني كند
شادي و غم با دل صفا پيدا و پنهانی كند
در سينه های سوخته آتش گلستانی كند
زيبد جهان هستی خود، يكباره قربانی كند
ريحانهی ختم رسل فرزند زهرا آمده
آری، حسين ابن علی امشب به دنيا آمده
امشب به روی دست خود قرآن گرفته فاطمه
امشب ز باغ آرزو ريحان گرفته فاطمه
امشب ز دريای وِلا مرجان گرفته فاطمه
امشب ز داور گوهرِ ايمان گرفته فاطمه
امشب برای اهل دل جانان گرفته فاطمه
امشب حسينش را به بر، چون جان گرفته فاطمه
ریحانهی ختم رسل فرزند زهرا آمده
آری حسین ابن علی امشب به دنیا آمده
شور آفرين عاشقان با شور عاشوراست اين
مشعل فروزِ بزم جان روشنگر دلهاست اين
ريحانهی ختم رسل دردانهی زهراست اين
ماهِ اميرالمؤمنين مِهر جهان آراست اين
توحيد از سرتا به پا قرآن زسرتا پاست اين
وجه خدا، خون خدا، عبد خدا سيماست اين
گويم اگر در وصف او از آنچه هست آگاهي ام
ترسم كه هركس بشنود خواند حسين اللهي ام
ریحانهی ختمِ رسل فرزند زهرا آمده
آری حسین ابن علی امشب به دنیا آمده
فُطرس بيا فُطرس بيا، شور حسيني ساز كن
دردِ درون خويش را ابراز كن، ابراز كن
حرف دل بشكسته را آغاز كن، آغاز كن
پروانه شو پروانه شو، پرباز كن، پر باز كن
بر گِرد شمعِ روی او پرواز كن، پرواز كن
ناز بكش زین نازنين بر خلق عالم ناز كن
از آسمان و از زمين آمد به گوش اين زِمزمه
ای عاصيان، ای عاصيان، آمد حسين فاطمه
ریحانهی ختم رسل، فرزند زهرا آمده
آری حسین ابن علی، امشب به دنیا آمده
من آمدم با بذل جان، دل مرده را احيا كنم
من آمدم با تَرک سر، فرمان حق اجرا كنم
من آمدم هر فرد را، آزاده در دنيا كنم
من آمدم بندِ ستم، از پای عالم وا كنم
من آمدم تا پرچم عدل و شرف بر پا كنم
من آمدم هر روز را اعلانِ عاشورا كنم
من آمدم تا رهنما، در طِيِّ منزلها شوم
با روی خونين تا ابد، روشنگرِ دلها شوم
ریحانهی ختمِ رسل فرزند زهرا آمده
آری حسین ابن علی امشب به دنیا آمده
حُسن خدا روی خدا، اين حُسن من اين روی من
خُلق نبی خوی نبی، اين خَلق من اين خوی من
رنگ جنان بوی جنان، اين رنگ من اين بوی من
حَبلُ المَتينِ عاشقان، اين تار من اين موی من
سعی وصفای عارفان، اين بيت من اين كوی من
آلوده دامانيد اگر، اين بَحر من اين جوی من
ریحانهی ختم رسل فرزند زهرا آمده
آری حسین ابن علی امشب به دنیا آمده
.