ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ
"اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِاللَّه"
تو را اینگونه مینامند مولای تلاطمها
و نامت غرش آبیِ آوایِ تلاطمها
تو را این گونه میفهمند مجذوبان كه اربابی
و نامت مونس هموارهٔ شبهای بیخوابی
تو را اينگونه مي سنجند با شأن خداوندي
خدا ذات تو را با ذات عصمت داده پيوندي
تو را پیغمبرِ بیسرترین پیغام میدانند
تو را بنیانگذار اصلی اسلام میدانند
و تو تكثیر حق در جانِ هفتاد و دو پیغمبر
كه پیغام تو را بردند از لاهوت آن سوتر
تو میلادت شروع جنبش خونین آزادیست
تو میلادت برای عاشقان غم، عارفان شادیست
نمیدانیم یعنی چه تلاطم از دل دریا
نمیفهمیم یعنی چه تولد از دلِ زهرا
تو را بر محملی از دل، از آن بالا فرستادند
تمامِ آسمان و اهل آن بر پایت اُفتادند...
زمين سر تا سرش چشم است وقتي جلوت اللهي
قدم بگذار اي جانِ جهان هر جا كه ميخواهي
تو را كه مصطفی همواره از جبریل میپرسید
علی در قاب چشمِ فاطمه هرشب تو را میدید
برایت قبل از آنی كه بیایی گریه میكردند
برای تو شهیدِ كربلایی گریه میكردند
براي تو زمين تنگ است ميدانم تحمل كن
برايت زندگي ننگ است ميدانم تحمل كن
براي توبلوري كه تراشيده شدي درعرش
زمين و آسمان سنگ است ميدانم تحمل كن
براي تو كه گوشت پر زآهنگ بهشتي هاست
كلامِ من بد آهنگ است ميدانم تحمل كن
زمين ميماند و تو ظهر شور انگيز عاشورا
ويك روز حماسي و غرور انگيز عاشورا
به پيش بادها اِستاده اي اي روح طوفاني
نگاه تو عميق و ساده چون آيات قرآني
خدا را هر چه با اثبات خود اثبات ميكردي
تمام عقلها و روح ها را مات ميكردي
كنون من مانده ام بين سرود و مرثيه حيران
منم يك لحظه زيرِ آفتاب و لحظه اي باران
كنون من مانده ام با عقده هاي تو گره خورده
دلي كه با ضريح كربلاي تو گره خورده
قلم از عشق تو آقا زيارت نامه ميخواند
و فطرس در جوارتو برايت نامه ميخواند
يكي از نامه ها خيس است همراهش سلام ماست
و تو با مهرباني مينويسي اين غلام ماست
شاعر: #هادی_جانفدا
.
#غدیر_عیدبزرگ_ولایت #امام_علی
#مدح_امام_علی
باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
تا سوز عطش نکشته ما را باید
تا برکۀ اکملت لکم برگردیم
این بغض هنوز سر به شورش دارد
این چشم هزار چشمه جوشش دارد
این زخم هزار و چارصد سالۀ ما
اندازۀ زخم تازه سوزش دارد
هرجا که غدیر رفته باران رفته
جنگل به کویر و کوهساران رفته
هر جا که امام هست در مکتب او
حیوان هم اگر آمده انسان رفته
بر جای بماند از تو یک رد کافیست
از عشق نشانه ای در این حد کافیست
درک تو فقط حد رسول الله است
یک شیعه اگر تو را بفهمد کافیست
دور و بر نور را که خلوت دیدند
انکار تو را چقدر راحت دیدند
این کوردلان تو را ندیدند اگر
یک عمر فقط از تو کرامت دیدند
چشمی که به یک اشاره بر می خیزد
با دیدن یک ستاره بر می خیزد
شب را به نگاه خیره سنجاق نکن
خورشید تو هم دوباره بر می خیزد
ما با تو به رازهای مکنون زده ایم
همراه تو پای در دل خون زدهایم
هر بار که خواست شیعه مدفون بشود
با هیبت یک شهید بیرون زدهایم
توصیف تو حال دیگری می خواهد
نیروی خیال دیگری می خواهد
محدودۀ واژه ها برایت تنگ است
این شعر مجال دیگری می خواهد
🔸شاعر:
#هادی_جانفدا
_____________________