eitaa logo
ذاکرین آل الله
286 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
312 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
8⃣2⃣روز بیستم ماه ذی الحجه سال ۶۰ هجری قمری، کاروان به وادی «شقوق» رسیدند.👇
✅امام حسین(ع) در سفر از مکه به سمت کوفه به منزل «شقوق» رسید. در اینجا بود که فرزدق امام حسین(ع) را ملاقات نمود. امام حسین(ع) از او پرسید : 📋《اَخبِرنِی عَنِ النَّاسِ خَلفَکَ؟》 ♦️مرا خبر ده از وضع مردمی که آنها را پشت سر گذاشتی! فرزدق به امام(ع) عرض کرد : 📋《قُلُوبُ اَلنَّاسِ مَعَكَ وَ أَسْيَافُهُمْ عَلَيْكَ》 ♦️دلهای کوفیان با توست و شمشیرهایشان علیه توست!(۱) ابن اعثم می گوید : 📋《فَلَمَّا كَانَ وَقْتُ السَّحَرِ خَفَقَ الْحُسَيْنُ(ع) بِرَأْسِهِ خَفْقَةً ثُمَّ اسْتَيْقَظَ فَقَالَ : أَ تَعْلَمُونَ مَا رَأَيْتُ فِي مَنَامِي السَّاعَةَ؟》 ♦️سحرگاهان امام حسین(ع) را خوابی مختصر ربود. وقتی بیدار شد، فرمود : می‌دانید هم اینک در خواب چه دیدم؟ آنان پرسیدند : ای پسر رسول خدا(ص)! چه در خواب دیدید؟ امام(ع) فرمود : 📋《رَأَيْتُ كَأَنَّ كِلَاباً قَدْ شَدَّتْ عَلَيَّ لِتَنْهَشَنِي وَ فِيهَا كَلْبٌ‏ أَبْقَعُ‏ رَأَيْتُهُ أَشَدَّهَا عَلَيَّ وَ أَظُنُّ أَنَّ الَّذِي يَتَوَلَّى قَتْلِي رَجُلٌ أَبْرَصُ مِنْ بَيْنِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ》 ♦️در خواب سگ‌هایی را دیدم که بر من حمله آورده‌اند و مرا می‌درند. در میان آن‌ها سگ خال خالی بود که بر من بیشتر حمله می‌آورد، فکر می‌کنم آن‌که قاتل من است، مردی لک و پیس دار از این گروه است.(۲) از یاران امام حسین(ع) در کربلا نقل شده است که؛ 📋《كُنّا مَعَ الحُسَينُ(ع) بِنَهرِ كَربَلاءَ، فَنَظَرَ إلى شِمرِ بنِ ذِي الجَوشَنِ وكانَ أبرَصَ! فَقَالَ :اَللهُ أَكْبَرُ! اَللهُ أَكْبَرُ! صَدَقَ اللّه ُو رَسولُهُ(ص)! قالَ رَسولُ اللهُ(ص) : كَأَنّي أنظُرُ إلَى كَلبٍ أَبقَعَ يَلَغُ فِي دِمَاءِ أهلِ بَيتِي》 ♦️ما در كنار نهر كربلا به همراه حسين(ع) بوديم. حضرت(ع) به شمر بن ذى الجوشن نگاهى كرد و شمر برص داشت، پس امام(ع) فرمود : الله اکبر! خدا و رسول(ص) او راست فرمود. رسول خدا(ص) فرمود : گويى سگِ پيسه اى(خال خالی) را مى بينم كه در خون اهل بيت من دهان مى زند.(۳) 📚منابع : ۱)الفتوح ابن اعثم، ج۵، ص۱۱۱/ الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۶۷ ۲)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۵۶ ۳)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۹۶
9⃣2⃣روز بیست و یکم ماه ذی الحجه سال ۶۰ هجری قمری، کاروان به وادی «زرود» رسیدند.👇
✅امام حسین(ع) در این روز در منزل زرود فرود آمد. زرود شنزاری بین ثعلبیة و خزیمیة و در مسیر حاجیان کوفه به مکه قرار گرفته  است. در این محل بود که امام حسین(ع) نزدیکی خیمه «زهیر بن قین بجلی» خیمه خود را برافراشتند. پس از آن امام حسین(ع) او را به راه حق دعوت کردند و او به سوی امام راه یافت. همچنین در این منزل، خبر شهادت «مسلم بن عقیل» و «هانی بن عروه» به امام حسین(ع) رسید. 👤شَیخ مفید می نویسد : دو نفر به نام های «عبدالله بن سلیمان اسدی» و «منذر بن المُشْمعِل اسدی» از قبیله بنی اسد، با کاروان امام حسین(ع) مواجه شدند که از کوفه بر می گشتند، امام حسین(ع) تا این دو تن را دیدند، خطاب به آنان فرمودند : 📋《أَخْبِرْنَا عَنِ اَلنَّاسِ وَرَاءَكَ؟》 ♦️از مردم کوفه برایمان بگو! آنان گفتند : 📋《لَمْ أَخْرُجْ مِنَ اَلْكُوفَةِ حَتَّى قُتِلَ مُسْلِمُ بْنُ عَقِيلٍ وَ هَانِئُ بْنُ عُرْوَةَ وَ رَأَيْتُهُمَا يُجَرَّانِ بِأَرْجُلِهِمَا فِي اَلسُّوقِ》 ♦️هنوز از کوفه خارج نشده بودیم که دیدیم مسلم بن عقیل و هانی بن عروه به شهادت رسیده بودند و در بازار کوفه از پاهایشان آویزان شده بودند.(۱) ابن اعثم می گوید : در این هنگام؛ 📋《فَاستَعبَرَ الحُسَینُ(ع) بَاکِیَاً》 ♦️حضرت(ع) به شدت گریستند و سپس مکرّر فرمودند : 📋《انّا لِلّه و انّا الَیهِ راجِعونَ! رَحمَةُ اللَّهِ عَلیهِمَا》 ♦️رحمت خدا بر آن‌ها باد!(۲) آن دو تن، امام حسین(ع) را سوگند دادند که به کوفه نرود؛ چرا که در آنجا یار و یاوری ندارند. در برابر این درخواست، آل عقیل از امام(ع) خواستند برای انتقام برادرشان به سوی کوفه حرکت کنند. آنان گفتند : 📋《وَ اَللَّهِ لاَ نَرْجِعُ حَتَّى نُصِيبَ ثَأْرَنَا أَوْ نَذُوقَ مَا ذَاقَ》 ♦️به خدا قسم باز نمی گردیم تا اینکه انتقام خون مسلم را بگیریم و قاتلین را به آنچه بر سر مسلم آمد، مبتلا سازیم. امام حسین(ع) قبول کرد و در ادامه فرمود : 📋《لَاَ خَيْرَ فِي اَلْعَيْشِ بَعْدَ هَؤُلاَءِ》 ♦️پس از این خیری در حیات نیست!(۳) 📚منابع : ۱)الإرشاد شيخ مفید، ج۲، ص۷۵ ۲)الفتوح ابن اعثم، ج۵، ص۶۴ ۳)الإرشاد شيخ مفید، ج۲، ص۷۶
🔹🔷《السَّلَامُ عَلَيْكَ يَاحُرَّ بْنَ يَزيدَ الْرِّيَاحِى وَ رَحْمَةُ الله وَ بَرَكَاتُهُ》🔷🔹 ✅هنگامی که خبر آمدن امام حسين(ع)، در کوفه منتشر شد، حرّبن يزيد به سِمَت فرماندهی هزار نفر از سربازان، برگزيده شد و عبيدالله به او دستور داد، از ورود امام(ع) به کوفه جلوگيری و او را وادار کند که با يزيد بيعت کند. هنگامي که امام حسين(ع) به منزل ذی حِسم رسيد، دستور داد در آنجا اتراق کرده و خيمه ها را برافراشتند. ساعتی نگذشت که لشکر حرّ سر رسید و کاروان امام(ع) را محاصره کردند و مقابل حضرت(ع) ایستادند. از طرفی گرما به شدت آنان را اذیت می‌کرد. از آنجایی که امام(ع) در منزلگاه «شراف»، آب بسیار برداشته بودند، امام حسین(ع) رو به یارانش فرمودند : 📜《اسْقُوا الْقَوْمَ وَ أَرْوُوهُمْ مِنَ الْمَاءِ وَ رَشِّفُوا الْخَيْلَ تَرْشِيفاً》 ♦️این قوم را آب دهید. آنان را از آب گوارا سیراب کنید. دهان اسبانشان را نيز تَر كنيد. به این ترتیب، این دو لشکر، در این مکان توقف کردند و هنگام ظهر، نماز ظهر به امامت امام(ع) اقامه شد. امام(ع) پس از نماز، خطاب به لشکریان کوفه فرمود : آیا شما برای من نامه ننوشتید که به شهر و دیار شما آیم و آیا شما نبودید که گفتید ما به دنبال امام و پیشوای خود هستیم؟ لشکریان کوفه سکوت کردند و حرّ گفت : ما دستور داريم كه وقتی تو را ديدار كرديم از تو جدا نشويم، تا اینکه تو را در كوفه به عبيدالله تحویل دهیم. حضرت(ع) در پاسخ به او فرمود : 《الْمَوْتُ أَدْنَى إِلَيْكَ مِنْ ذَلِكَ》 ♦️مرگ براى تو نزديك تر از اين آرزو است. سپس امام(ع) به اصحاب خود رو کرد و فرمود : 📜《قُومُوا فَارْكَبُوا》 ♦️برخیزید و حرکت کنید. همین که خواستند حرکت کنند، حرّ و لشکریانش راه را بر آنها بستند و مانع حرکت آنان شدند. امام(ع) در این هنگام خطاب به حرّ فرمود : 📜《ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ! مَا تُرِيدُ؟》 ♦️مادرت به عزایت بنشیند! چه می خواهی؟ حرّ جواب داد : 📜《أَمَا لَوْ غَيْرُكَ مِنَ الْعَرَبِ يَقُولُهَا لِي وَ هُوَ عَلَى مِثْلِ الْحَالِ الَّتِي أَنْتَ عَلَيْهَا مَا تَرَكْتُ ذِكْرَ أُمِّهِ بِالثُّكْلِ كَائِناً مَنْ كَانَ وَ لَكِنْ وَ اللَّهِ مَا لِي إِلَى ذِكْرِ أُمِّكَ مِنْ سَبِيلٍ إِلَّا بِأَحْسَنِ مَا يُقْدَرُ عَلَيْه!》 ♦️اگر كسى از عرب جز تو در چنين حالى كه تو در آن هستى، اين سخن را به من می گفت، من نيز هر كه بود نام مادرش را به عزا گرفتن مي بردم، ولى به خدا من نمى توانم نام مادر تو را جز به بهترين راهى كه توانائى بر آن دارم، ببرم. زهیر بن قین به امام(ع) پیشنهاد جنگ با آنان را داد، اما حضرت(ع) نپذیرفت. به هر حال حرّ پیشنهاد داد، اکنون که از آمدن به کوفه خودداری می کنی، راهی غیر از راه کوفه و مدینه در پیش گیر، تا وی بتواند از ابن زیاد کسب تکلیف کند. آنها در مسیر خود به منزلگاه قصر بنی مقاتل رسیدند، و سرانجام در روز دوم محرم، کاروان امام حسین(ع) به همراه لشگر حرّ وارد کربلا شدند.(۱) 🏴روز عاشورا فرا رسید. در این روز امام حسين(ع) با صداي بلند از مردم ياري خواست و فرمود : 📜《أَ مَا مِنْ مُغِيثٍ يُغِيثُنَا لِوَجْهِ اللَّهِ؟ أَ مَا مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللهِ(ص)؟》 ♦️آیا دادرسی هست که به خاطر خدا، به یاری ما بشتابد؟ آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا(ص) دفاع کند؟ حر رياحي با شنيدن سخنان جانسوز امام(ع)، مضطرب و پريشان شد، با ناراحتي نزد عمربن سعد آمد و به او گفت : آيا مي خواهي با حسين(ع) بجنگی؟ عمربن سعد با کمال بي شرمی گفت: 📜《إِي وَ اللَّهِ قِتَالًا أَيْسَرُهُ أَنْ تَطِيرَ الرُّءُوسُ وَ تَطِيحَ الْأَيْدِي》 ♦️آری، چنان نبردی کنم که کمترين آن، بريده شدن سرها و جدا شدن دستها را به دنبال دارد. حرّ که دوست نداشت با امام روبه رو شود، به او گفت : بهتر نيست او را به حال خود واگذاری تا اهل بيت(ع) خود را از اينجا دور کند؟ عمر سعد که جيره خوار عبيدالله بود، در جواب گفت : اگر کار دست من بود، پيشنهاد تو را عملی می کردم، ولی امير اجازه نمی دهد. حرّ از عُمر گذشت، و در جايى كنار سربازان ايستاد، به طورى كه لرزه بر اندامش افتاده بود. حرّ با خود گفت : 📜《وَ اللَّهِ إِنِّي أُخَيِّرُ نَفْسِي بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَوَ اللَّهِ لَا أَخْتَارُ عَلَى الْجَنَّةِ شَيْئاً وَ لَوْ قُطِّعْتُ وَ أُحْرِقْتُ》 ♦️به خدا قسم، خود را در ميان بهشت و جهنم مي بينم، ولي چيزي را بر بهشت ترجيح نخواهم داد، اگر چه مرا بکشند و پاره پاره کرده و بسوزانند. حرّ سرانجام در صبحگاه روز عاشورا از لشکر ابن سعد دور شد و در نهایت ندامت و پشیمانی از عملکرد خویش، توبه کنان در حالی که دو دست خود را بر سر گذاشته بود و در نقلی سپر خود را واژگون کرده بود، به سوی خیمه گاه امام حسین(ع) حرکت کرد.در حالی که حرّ با خود چنین زمزمه می کرد : 📜《اللَّهُمَّ إِلَيْ
كَ أَنَبْتُ فَتُبْ عَلَيَّ فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِيَائِكَ وَ أَوْلَادِ بِنْتِ نَبِيِّكَ》 ♦️بار الها بسوى تو بازگشتم، توبه ام را بپذير كه من دلهاى دوستان تو و فرزندان دختر پيغمبر تو را لرزاندم. هنگامي که نزد امام(ع) رسيد با ناراحتی و پشيمانی گفت : جانم فدايت، اي فرزند رسول خدا(ص)، منم کسي که راه را بر تو بستم و سايه به سايه با تو آمده و از تو جدا نشدم و تو را در اين سرزمين پر آشوب نگه داشتم. به خدايي که هيچ معبودی جز او نيست، هرگز گمان نمی کردم اين قوم چنين رفتاری با تو داشته باشند و به حرفهايت گوش نکنند. به خدا قسم اگر می دانستم نمی پذيرند، درباره ات خطايی مرتکب نمی شدم. سپس گفت : 📜《أَنَا تَائِبٌ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى! فَهَلْ تَرَى لِي مِنْ تَوْبَةٍ؟》 ♦️حال پشيمان و توبه کنان آمده ام، آيا توبه ام پذيرفته مي شود؟ حضرت اباعبدالله(ع) فرمود : آری، توبه ی تو پذیرفته است. حرّ گفت : 📜《فَإِذَا كُنْتُ أَوَّلَ مَنْ خَرَجَ عَلَيْكَ فَأْذَنْ لِي أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ قَتِيلٍ بَيْنَ يَدَيْكَ لَعَلِّي أَكُونُ مِمَّنْ يُصَافِحُ جَدَّكَ مُحَمَّداً(ص) غَداً فِي الْقِيَامَةِ》 ♦️از اون جایی که من نخستين كسی بودم كه سر راه بر تو گرفتم، اجازه بفرما تا اوّلين شهيد راه تو باشم، شايد فرداى قيامت از افرادى باشم كه با جدّت محمّد(ص) مصافحه مى كنند. امام(ع) به او اجازه میدان رفتن داد و پس از آنکه به ميدان آمد، شروع به رجز خواندن كرد و جانانه جنگید. لشکریان یکی پس از دیگری به او حمله ور شدند، تا اینکه درگيرى شدّت گرفت. ساعاتى به همين گونه جنگيد، تا اینکه پياده نظام دشمن بر حرّ يورش بردند و حرّ به شهادت رساندند. هنگام شهادت حرّ، امام حسین(ع) به بالین او رسید. 📜《فَجَعَلَ يَمْسَحُ التُّرَابَ عَنْ وَجْهِهِ》 ♦️با دست مبارک خود، گَرد و غبار از صورت حرّ پاك مي كرد و مي فرمود : 📜《أَنْتَ الْحُرُّ كَمَا سَمَّتْكَ أُمُّكَ حُرّاً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ》 ♦️همچنان كه مادرت تو را ناميد واقعاً تو آزاد مردى، آزاد در دنيا و آخرت.(۲) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : گناهی از تمام کوه ها سنگین تر آوردم، عزیز فاطمه! بر درگه عفوت سر آوردم، من آن حُرَّم کز اول خویش را سدّ رهت کردم، تو را در این زمین بین هزاران لشکر آوردم، به جای دسته گل با دست خالی آمدم اما، دلی صد پاره تر از لاله های پرپر آوردم، نشد تا از فرات آب آورم از بهر اطفالت، ولی بر خنجر خشکیده ات چشم تر آوردم، غبارم کن، به بادم ده مرا، دور سرت گردان، فدایم کن که در میدان ایثارت سر آوردم، سرشک خجلت از چشمم چو باران بر زمین ریزد، زبان عذر خواهی بر علی اکبر آوردم، همین ساعت که بر من یک نظر از لطف افکندی، به خود بالدیم و مانند فطرس پر برآوردم، بده اذنم که خم گردم، ببوسم دست عباست، که روی عجز بر آن یادگار حیدر آوردم! 👤غلامرضا سازگار 📚منابع : ۱)الإرشاد شیخ مفید، ج۲، صص۷۸-۸۰ ۳)اللهوف ابن طاووس، صص۱۰۲-۱۰۳
🔹🔷《السَّلَامُ عَلَيْكَ يَاحُرَّ بْنَ يَزيدَ الْرِّيَاحِى》🔷🔹 ✅هنگامی که خبر آمدن امام حسين(ع) در کوفه منتشر شد، حُرّ بن يزيد ریاحی به سِمَت فرماندهی هزار نفر از سربازان کوفه برگزيده شد و عبيدالله بن زیاد به او دستور داد که از ورود امام(ع) به کوفه جلوگيری و او را وادار کند که با يزيد بيعت کند. هنگامي که امام حسين(ع) به منزل ذی حِسم رسيد، دستور داد در آنجا اتراق کرده و خيمه ها را برافراشتند. ساعتی نگذشته بود که لشکر حُرّ سر رسید و کاروان امام(ع) را محاصره کردند و مقابل حضرت(ع) ایستادند. از طرفی گرما به شدت آنان را اذیت می‌کرد. از آنجایی که امام حسین(ع) در منزلگاه «شراف» آب بسیار برداشته بودند، رو به یارانش فرمودند : 📋《اِسْقُوا الْقَوْمَ وَ أَرْوُوهُمْ مِنَ الْمَاءِ وَ رَشِّفُوا الْخَيْلَ تَرْشِيفاً》 ♦️این قوم را آب دهید، آنان را از آب گوارا سیراب کنید و دهان اسبانشان را نيز تَر كنيد. 📋《فَقَامَ فِتيَانُهُ فَرَشَّفُوا الخَيلَ تَرْشِيفَاً، فَقَامَ فِتيَةُ وَ سَقَوا الْقَوْمَ مِن الْمَاءِ حَتَّى أَرْوُوهُمْ وَ اَقبَلُوا يَملَئُونَ القَصَاعَ وَ الاَتوَارَ وَ الطَّسَاسَ مِن الْمَاءِ ثُمَّ يَدنُونَهَا مِن الفَرَسِ، فَإِذَا عَبَّ فِيهِ ثَلَاثَاً اَو أَربَعَاً اَو خَمسَاً عُزَلَت عَنهُ وَ سَقَوا آَخَرَ حَتَّى سَقَوا الخَيلَ كُلَّهَا!》 ♦️پس جوانان برخاستند، و به آنها آب دادند تا اينكه سيرابشان كرده و قدح ها و كاسه ها و طشت ها را پر كردند، و نزد اسبهايشان گذاشتند، وقتى اسب سه يا چهار و يا پنج نفس از آن آب می خورد آن را از پيش او می گرفتند و اسب ديگر را سيراب می كردند تا اينكه همه اسبها سيراب شدند.(۱) دو لشکر، در این مکان توقف کردند و نماز ظهر به امامت امام(ع) اقامه شد. امام(ع) پس از نماز، خطاب به لشکریان کوفه فرمود : آیا شما برای من نامه ننوشتید که به شهر و دیار شما آیم؟ آیا شما نبودید که گفتید ما به دنبال امام و پیشوای خود هستیم؟ لشکریان کوفه سکوت کردند و حرّ گفت : ما دستور داريم كه وقتی تو را ديدار كرديم از تو جدا نشويم، تا اینکه تو را در كوفه به عبيدالله تحویل دهیم. امام(ع) در پاسخ به او فرمود : 📋《الْمَوْتُ أَدْنَى إِلَيْكَ مِنْ ذَلِكَ》 ♦️مرگ براى تو نزديك تر از اين آرزو است. سپس امام(ع) به اصحاب فرمود : 📋《قُومُوا فَارْكَبُوا》 ♦️برخیزید و حرکت کنید. همین که خواستند حرکت کنند، حرّ و لشکریانش راه را بر آنها بستند و مانع حرکت آنان شدند. امام(ع) در این هنگام خطاب به حرّ فرمود : 📋《ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ! مَا تُرِيدُ؟》 ♦️مادرت به عزایت بنشیند! چه می خواهی؟ حُرّ جواب داد : 📋《أَمَا لَوْ غَيْرُكَ مِنَ الْعَرَبِ يَقُولُهَا لِي وَ هُوَ عَلَى مِثْلِ الْحَالِ الَّتِي أَنْتَ عَلَيْهَا مَا تَرَكْتُ ذِكْرَ أُمِّهِ بِالثُّكْلِ كَائِناً مَنْ كَانَ وَ لَكِنْ وَ اللَّهِ مَا لِي إِلَى ذِكْرِ أُمِّكَ مِنْ سَبِيلٍ إِلَّا بِأَحْسَنِ مَا يُقْدَرُ عَلَيْه!》 ♦️اگر كسى از عرب جز تو در چنين حالى كه تو در آن هستى، اين سخن را به من می گفت، من نيز هر كه بود نام مادرش را به عزا گرفتن مي بردم، ولى به خدا من نمى توانم نام مادر تو را جز به بهترين راهى كه توانائى بر آن دارم، ببرم. زهیر بن قین به امام(ع) پیشنهاد جنگ با آنان را داد، اما حضرت(ع) نپذیرفت. به هر حال حرّ پیشنهاد داد، اکنون که از آمدن به کوفه خودداری می کنی، راهی غیر از راه کوفه و مدینه در پیش گیر، تا وی بتواند از ابن زیاد کسب تکلیف کند. آنها در مسیر خود به منزلگاه قصر بنی مقاتل رسیدند، و سرانجام در روز دوم محرم، کاروان امام حسین(ع) به همراه لشگر حرّ وارد کربلا شدند.(۲) 🏴سرانجام روز عاشورا فرا رسید. در این روز امام حسين(ع) با صداي بلند ياری خواست و فرمود : 📋《أَ مَا مِنْ مُغِيثٍ يُغِيثُنَا لِوَجْهِ اللَّهِ؟ أَ مَا مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللهِ(ص)؟》 ♦️آیا دادرسی هست که به خاطر خدا، به یاری ما بشتابد؟ آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا(ص) دفاع کند؟ حُر با شنيدن سخنان جانسوز امام(ع)، مضطرب و پريشان شد، با ناراحتي نزد عمر بن سعد آمد و به او گفت : آيا مي خواهي با حسين(ع) بجنگی؟ عمربن سعد با کمال بي شرمی گفت: 📋《إِي وَ اللَّهِ قِتَالًا أَيْسَرُهُ أَنْ تَطِيرَ الرُّءُوسُ وَ تَطِيحَ الْأَيْدِي》 ♦️آری، چنان نبردی کنم که کمترين آن، بريده شدن سرها و جدا شدن دستها را به دنبال دارد. حرّ که دوست نداشت با امام(ع) روبه رو شود، به او گفت : بهتر نيست او را به حال خود واگذاری تا اهل بيت(ع) خود را از اينجا دور کند؟ عمر سعد که جيره خوار عبيدالله بود، در جواب گفت : اگر کار دست من بود، پيشنهاد تو را عملی می کردم، ولی امير اجازه نمی دهد. حرّ در كنار سربازان ايستاد، به طورى كه لرزه بر اندامش افتاده بود. حرّ با خود گفت : 📋《وَ اللَّهِ إِنِّي أُخَيِّرُ نَفْسِي
بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَوَ اللَّهِ لَا أَخْتَارُ عَلَى الْجَنَّةِ شَيْئاً وَ لَوْ قُطِّعْتُ وَ أُحْرِقْتُ》 ♦️به خدا قسم، خود را در ميان بهشت و جهنم مي بينم، ولي چيزي را بر بهشت ترجيح نخواهم داد، اگر چه مرا بکشند و پاره پاره کرده و بسوزانند. حرّ سرانجام در صبحگاه روز عاشورا از لشکر ابن سعد دور شد و در نهایت ندامت و پشیمانی از عملکرد خویش، توبه کنان در حالی که دو دست خود را بر سر گذاشته بود و در نقلی سپر خود را واژگون کرده بود، به سوی خیمه گاه امام حسین(ع) حرکت کرد. در حالی که حرّ باخود چنین زمزمه می کرد : 📋《اللَّهُمَّ إِلَيْكَ أَنَبْتُ فَتُبْ عَلَيَّ فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِيَائِكَ وَ أَوْلَادِ بِنْتِ نَبِيِّكَ》 ♦️بار الها بسوى تو بازگشتم، توبه ام را بپذير كه من دلهاى دوستان تو و فرزندان دختر پيغمبر تو را لرزاندم. هنگامي که نزد امام(ع) رسيد با ناراحتی و پشيمانی گفت : جانم فدايت، اي فرزند رسول خدا(ص)، منم کسي که راه را بر تو بستم و سايه به سايه با تو آمده و از تو جدا نشدم و تو را در اين سرزمين پر آشوب نگه داشتم. به خدايي که هيچ معبودی جز او نيست، هرگز گمان نمی کردم اين قوم چنين رفتاری با تو داشته باشند و به حرفهايت گوش نکنند. به خدا قسم اگر می دانستم نمی پذيرند، درباره ات خطايی مرتکب نمی شدم. سپس گفت : 📋《أَنَا تَائِبٌ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى! فَهَلْ تَرَى لِي مِنْ تَوْبَةٍ؟》 ♦️حال پشيمان و توبه کنان آمده ام، آيا توبه ام پذيرفته مي شود؟ حضرت اباعبدالله(ع) فرمود : آری، توبه ی تو پذیرفته است. حرّ گفت : 📋《فَإِذَا كُنْتُ أَوَّلَ مَنْ خَرَجَ عَلَيْكَ فَأْذَنْ لِي أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ قَتِيلٍ بَيْنَ يَدَيْكَ لَعَلِّي أَكُونُ مِمَّنْ يُصَافِحُ جَدَّكَ مُحَمَّداً(ص) غَداً فِي الْقِيَامَةِ》 ♦️از اون جایی که من نخستين كسی بودم كه سر راه بر تو گرفتم، اجازه بفرما تا اوّلين شهيد راه تو باشم، شايد فرداى قيامت از افرادى باشم كه با جدّت محمّد(ص) مصافحه مى كنند. امام(ع) به او اجازه میدان رفتن داد و پس از آنکه به ميدان آمد، شروع به رجز خواندن كرد و جانانه جنگید. لشکریان یکی پس از دیگری به او حمله ور شدند، تا اینکه درگيرى شدّت گرفت. ساعاتى به همين گونه جنگيد، تا اینکه پياده نظام دشمن بر حرّ يورش بردند و حرّ به شهادت رساندند. هنگام شهادت حرّ، امام حسین(ع) به بالین او رسید. 📋《فَجَعَلَ يَمْسَحُ التُّرَابَ عَنْ وَجْهِهِ》 ♦️با دست مبارک خود، گَرد و غبار از صورت حرّ پاك مي كرد و مي فرمود : 📋《أَنْتَ الْحُرُّ كَمَا سَمَّتْكَ أُمُّكَ حُرّاً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ》 ♦️همچنان كه مادرت تو را ناميد واقعاً تو آزاد مردى، آزاد در دنيا و آخرت.(۳) بعد از این توبه، حُر به جایگاهی رسید که امام زمان(عج) در زیارت ناحیه مقدسه از او نام بردند و فرمودند : 《السَّلَامُ عَلَيْكَ يَاحُرَّ بْنَ يَزيدَ الْرِّيَاحِى》(۴) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : گناهی از تمام کوه ها سنگین تر آوردم عزیز فاطمه! بر درگه عفوت سر آوردم من آن حُرَّم کز اول خویش را سدّ رهت کردم تو را در این زمین بین هزاران لشکر آوردم به جای دسته گل با دست خالی آمدم اما دلی صد پاره تر از لاله های پرپر آوردم نشد تا از فرات آب آورم از بهر اطفالت ولی بر خنجر خشکیده ات چشم تر آوردم غبارم کن، به بادم ده مرا، دور سرت گردان فدایم کن که در میدان ایثارت سر آوردم سرشک خجلت از چشمم چو باران بر زمین ریزد زبان عذر خواهی بر علی اکبر آوردم همین ساعت که بر من یک نظر از لطف افکندی به خود بالدیم و مانند فطرس پر برآوردم بده اذنم که خم گردم، ببوسم دست عباست که روی عجز بر آن یادگار حیدر آوردم! 👤غلامرضا سازگار 📚منابع : ۱)تاريخ الأمم و الملوك طبری، ج۵، ص۴۰۱ ۲)الإرشاد شیخ مفید، ج۲، صص۷۸-۸۰ ۳)اللهوف ابن طاووس، صص۱۰۲-۱۰۳ ۴)المزار الکبیر ابن مشهدی، ص۵۰۴
🔸🔶《اَلسَّلاَمُ عَلَیکَ یَا سَفِیرَ الحُسَینِ(ع) یَا مُسلِمَ بنِ عَقِیلِ بنِ اَبِی طَالِبِِ(ع)》🔶🔸 ✅شیخ صدوق روایتی در امالی نقل می کند که روزی امیرالمؤمنین(ع)، به حضرت رسول اکرم(ص) عرضه داشت : 《یَا رَسُولَ اللهِ(ص)! إنَّکَ لَتُحِبُّ عَقِیلاً؟》 ♦️آیا شما عقیل را دوست دارید؟ حضرت(ص) فرمود: 《اِی وَاللهِ!》 ♦️به خدا قسم، عقیل را دوست دارم. سپس فرمود: 《إنِّی لَاُحِبُّهُ حُبَّینِ، حُبَّاً لَه و حُبَّاً لِحُبِّ أَبِی طَالِبِِ لَه》 ♦️من دو محبت به عقیل دارم. یکی این که؛ خود عقیل را دوست دارم و یکی این که؛ عقیل محبوب پدرش حضرت ابوطالب(ع) بود! 《وَ إنَّ وَلَدَهُ لَمَقتُولٌ فِی مَحَبَّةِ وَلَدِکَ》 ♦️علی جان! فرزند عقیل در راه عشق و محبت فرزند تو حسین، شهید می شود. 《فَتَدمَعُ عَلَیهِ عُیُونُ المُؤمِنینَ》 ♦️و بر او ،چشم همه ی اهل ایمان اشک می ریزد. 《وَ تُصَلَّی عَلَیهِ المَلائِکةُ المُقَرَّبُون♦️و فرشتگان مقرب پروردگار، بر فرزند عقیل، مسلم، صلوات و درود می فرستند. 《ثُمُّ بَکَی النَّبیُ(ص) حَتَّی جَرَت دُمُوعُهُ عَلَی صَدرِهِ》 ♦️با نام بردن از حضرت مسلم(ع)، پیغمبر اکرم(ص) گریه کردند تا جایی که اشک های مبارک پیغمبر(ص) برای مصیبت مسلم بر صورتشان جاری شد.(۱) 🏴تاریخ می نویسد : محل اختفای مسلم در کوفه توسط جاسوسان ابن زیاد افشاء شد و سپس توسط سربازان دستگیر شد. او را به بند کشیدند، و سمت دارالعماره بردند. در این حین مسلم همواره آیه استرجاع می خواند و می گریست. عبیدالله سُلَمی با کنایه به او گفت : کسی که در طلب چیزی مثل آنچه تو به دنبال آن بودی باشد، چنین اتفاقی که بر تو افتاد اگر برایش بیفتد، نباید بگرید! [از جان خویش می ترسی؟] مسلم جواب داد : 📜《وَ اللهِ إنِّي مَا لِنَفْسِي بَكَيْتُ وَ لَا لَهَا مِنَ القَتْلِ أرْثِي وَ إنْ كُنْتُ لَمْ أُحِبُّ لَهَا طَرْفَةَ عَيْنٍ تَلَفاً》 ♦️به خدا قسم برای خود نمی گریم و برای جان خودم سوگوار نیستم اگر چه به اندازه چشم به هم زدنی دوست ندارم جانم تلف شود! 📜《وَ لَكِنِّي أبْكِي لِأَهْلِيَ الْمُقْبِلِينَ، إنِّي أبْكِي لِلْحُسَيْنِ(ع) وَ آلِ الْحُسَيْنِ(ع)》 ♦️ولی برای خاندانم می گریم که به این سو می آیند. من برای حسین(علیه السلام) و برای بچّه‌ های حسین(ع) گریه می‌کنم. سپس خطاب به محمد بن اشعث گفت : آیا می توانی مردی را بفرستی که از زبانم پیامی برای حسین علیه السلام ببرد ؟ و بگوید : 📜《ارْجِعْ فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي بِأَهْلِ بَيْتِكَ وَ لَا يَغُرُّكَ أَهْلُ الْكُوفَةِ فَإِنَّهُمْ أَصْحَابُ أَبِيكَ الَّذِي كَانَ يَتَمَنَّى فِرَاقَهُمْ بِالْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ إِنَّ أَهْلَ الْكُوفَةِ قَدْ كَذَبُوكَ وَ لَيْسَ لِمَكْذُوبٍ رَأْيٌ》 ♦️با اهل بیت خود برگرد! اهل کوفه تو را نفریبند که آنها همان اصحاب پدر تو هستند که آرزوی مرگ یا شهادت می کرد تا از دست آنها راحت شود. بدان که اهل کوفه به تو و من دروغ گفتند و کسی که به او دروغ گفته شده رایی ندارد.(۲) سپس مسلم را کشتند و سر از تنش جدا کردند و سرش را به دمشق نزد یزید فرستادند. در تاریخ درباره مسلم آمده است که؛ 📜《وَ هَذَا أَوَّلُ قَتِیلِِ صُلِبَت جُثَّتُهُ مِن بَنِیِّ هَاشِمِِ وَ أَوَّلُ رَأسِِ حُمِلَ مِن رُوُوسِهِم اِلَی دِمَشقَ》 ♦️مسلم اولین شهیدی بود که جسدش به صلیب کشیده شد و سرش اولین سری بود که از بنی هاشم به دمشق فرستاده شد.(۳) 📝شعر : این اهل کوفه رشته ی پیمان بریده اند، شمشیرهای خویش به رویت کشیده اند، اینجا مدینه نیست ولی شهر کینه است، اینجا سقیفه ی دگری آفریده اند، در تار وپودشان نمک سفره ی علیست، اما برای قتل تو سبقت گزیده اند، کوفه میا که قافله ی سم اسبها، در انتظار پیکر ازهم دریده اند، لعنت به چشم های حریص ومریضشان، انگار گوشواره ومعجر ندیده اند! 👤معتضدی 📚منابع: ۱)امالی شیخ صدوق، مجلس ۲۷، ص۱۲۹ ۲)الارشاد شیخ مفید، ج۲، صص۵۹-۶۰ ۳)مروج الذهب مسعودی، ج۳، ص۶۰
🔹🔷《السَّلَامُ عَلَيكُمَا يَا قُرَّةَ عَينِ رَسُولِ اللَّه، أَيُّهَا القَتِيلَانِ بِأيدِى الأَشقِياءِ》🔷🔹 ✅وقتی امام حسین(ع) مکه را به قصد کوفه ترک کرد، در بین راه؛ 📋《وَ أَلْحَقَهُ عَبْدُاللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ بِابْنَيْهِ عَوْنٍ وَ مُحَمَّدٍ》 ♦️عبدالله شوهر حضرت زینب(س) دو فرزند خود به نام های عون و محمد را نزد امام حسین(ع) فرستاد.(۱) این دو تن از بنی هاشم بودند و در روز عاشورا تا زمانی که اصحاب بود، نوبت نبرد، به بنی هاشم نرسید. اما آخرين فرد از اصحاب که به شهادت رسید، شور و ولوله اى ميان جوانان بنی هاشم افتاد. همه از جا حركت كردند و آماده جان فشانی برای امامشان شدند. 📋《اِجتَمَعُوا يُوَدِّعُ بَعضُهُم بَعضَاً》 ♦️بنی هاشم جمع شدند و شروع كردند با يكديگر وداع كردن و خداحافظى كردن!(۲) اولین كسى كه از امام حسین(ع) كسب اجازه كرد، حضرت علی اکبر(ع) بود.(۳) بعد از شهادت حضرت علی اکبر(ع) سایر بنی هاشم، خدمت امام حسین(ع) رفته، و اذن میدان میگرفتن و عازم جنگ می شدند. علامه مجلسی نقل می کند که : محمّد بن عبدالله بن جعفر، بعد از اذن از امام(ع) پا به میدان گذاشت و چنین رجز خواند : 📋《نَشْکُو اِلَی اللَّهِ مِنَ الْعُدْوانِ قِتالَ قَوْمٍ فی الرَّدی عُمْیانِ قَدْ تَرَکُوا مَعالِمَ الْقُرآنِ وَ مُحْکَمَ التَّنْزیلِ وَ التِّبْیانِ》 ♦️به خداوند شکایت میکنم از دشمنی دشمنان، قوم ستمگری که کورکورانه به جنگ با ما برخاستهاند. نشانههای قرآنی را که محکم و مبیّن و آشکارکننده کفر و طغیان است را ترک کردند. محمد نبردی نمایان کرد، تا اینکه؛ عامر بن نَهشَل تمیمى، به محمّد حمله بُرد و او را کُشت.(۴) در زیارت الشهداء نام او آمده و قاتلش لعن شده است. 📋《السَّلَامُ عَلَی مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الشَّاهِدِ مَکانَ أَبِیهِ وَ التَّالِی لِأَخِیهِ وَ وَاقِیهِ بِبَدَنِهِ لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلَهُ عَامِرَ بْنَ نَهْشَلٍ التَّمِیمِیّ》 ♦️سلام بر محمد بن عبدالله بن جعفر، شهیدی به جای پدرش و همانندی برای برادر شهیدش، كه با پیكر خویش از او نگهداری می‌كرد، خداوند قاتل او عامر بن نهشل تمیمی را لعنت كند.(۵) پس از محمّد برادرش عَون به میدان آمد، در حالى که او نیز چنین رجز مى خواند : 📋《اِن تُنْکِرُونی فَاَنَا بنُ جَعْفَرٍ شَهیدُ صِدْقٍ فِی الْجَنانِ اَزْهَر یَطیرُ فیها بِجَناحٍ اَخْضَرٍ کَفی بِهذا شَرَفاً فی الْمَعْشَرِ》 ♦️اگر مرا نمى شناسید، من فرزند جعفرم! شهید راستى، شکُفته در باغ بهشت، پرواز کننده در آن جا با دو بال سبز! و این، براى شرافت در میان مردم، بس است! عون دلاورانه جنگید، تا اینکه توسط عبدالله بن قُطْبه کشته شد.(۶) در زیارت ناحیه درباره عون چنین آمده است : 📋《السَّلَامُ عَلَی عَوْنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الطَّیارِ فِی الْجِنَانِ حَلِیفِ الْإِیمَانِ وَ مُنَازِلِ الْأَقْرَانِ النَّاصِحِ لِلرَّحْمَنِ التَّالِی لِلْمَثَانِی وَ الْقُرْآنِ لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلَهُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ قُطْبَةَ النَّبْهَانِی》 ♦️سلام بر عون بن عبدالله بن جعفر طیار، در بهشت‌های پرنعمت، هم پیمان ایمان و متعهد به آن، پیكارگر با هماوردان، نصیحت كننده به خاطر رحمان، و تلاوت كنندۀ سورۀ حمد و قرآن، خدا قاتل او عبدالله بن قطبه نبهانی را لعنت كند.(۷) خوارزمی نقل می کند که؛ که از فرزندان عبدالله؛ عون، محمد در طفّ به شهادت رسیدند و سرهایشان به شام فرستاده شد و یزید آنها را با سرهاى ديگر بالاى درِ قصر آويخت و بدنهای مطهرشان در کربلا به خاک سپرده شد.(۸) نقله وقتی امام حسین(ع) فرزندان زینب(س) را به خیمه آورد، زینب(س) از خیمه بیرون نیامد، ولی در مورد شهادت علی اکبر(ع) آمده است که؛ زینب کبری(س) شتابان، از خیمه بیرون دوید و ندا داد : 📋《یا اُخَیّاه! وَابنَ اُخَیّاه!》 ♦️ای برادرم و فرزند برادرم! 📋《وَجَاءَت حَتَّی أکَبَّت عَلَیهِ》 ♦️آن گاه، آمد و خود را بر روی پیکر علی اکبر(ع) انداخت. امام حسین(ع) در این هنگام، خواهر را بلند کرد و به خیمه اش باز گردانْد و به جوانان خاندان خود، فرمان داد و فرمود : 📋《اِحمِلوا أخَاکُم》 ♦️برادرتان را بردارید!(۹) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : دوست دارم این دو گل را نذر چشمانت کنم بیش از این چیزی ندارم تا که احسانت کنم این دو کودک جای خود، من نیز قابل نیستم خاک پایت گردم و جان را به قربانت کنم من خجالت می کشم از خیمه ها آیم برون نیستم راضی که یک لحظه پریشانت کنم 👤تاج 📚منابع : ۱)الإرشاد شیخ مفید،ج۲، ص۶۸ ۲)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵،ص۳۲ ۳)وقعه الطّف غَروّی، ص۲۴۱ ۴)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۳۴ ۵_۷)اقبال الاعمال ابن طاووس،ص۵۷۷ ۶)المناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۰۶ ۸)مقتل الحسین(ع) خوارزمی،ص۵۴ ۹)الارشاد شیخ مفید، ج۲،ص۱۰۷
🔸🔶《السَّلامُ عَلی زُهَیْرِ بْنِ الْقَیْنِ الْبَجَلِیِّ》🔶🔸 ✅زهیر به همراه همسرش در سال ۶۰ هجری از سفر مکه به سمت کوفه باز می گشت که در منزلی به نام (زَرُود) با کاروان امام حسین(ع) یک جا فرود می آیند. زهیر عثمانی مذهب بود (یعنی عثمان را مظلوم و شهید می دانست و قاتلش را علی(ع) تصور می کرد و از خلفای راشد فقط تا عثمان قبول داشت!) مردى از قبیله بنى فزارة که با زهیر هم سفر و هم عقیده بود، مى‌گويد: 📋《كُنَّا مَعَ زُهَيْرِ بْنِ اَلْقَيْنِ اَلْبَجَلِيِّ حِينَ أَقْبَلْنَا مِنْ مَكَّةَ نُسَايِرُ اَلْحُسَيْنَ(ع)! فَلَمْ يَكُنْ شَيْءٌ أَبْغَضَ إِلَيْنَا مِنْ أَنْ نُسَايِرَهُ فِي مَنْزِلٍ، فَإِذَا سَارَ اَلْحُسَيْنُ(ع) تَخَلَّفَ زُهَيْرُ بْنُ اَلْقَيْنِ، وَ إِذَا نَزَلَ اَلْحُسَيْنُ(ع) تَقَدَّمَ زُهَيْرٌ، حَتَّى نَزَلْنَا فِي مَنْزِلِ لَمْ نَجِدْ بُدّاً مِنْ أَنْ نُنَازِلَهُ فِيهِ! فَنَزَلَ اَلْحُسَيْنُ(ع) فِي جَانِبٍ، وَ نَزَلْنَا فِي جَانِبٍ》 ♦️ما با زهير بن قين بجلى همسفر بوديم، هنگامى كه از مكه حركت كرده بوديم همراه حسين(ع) راه مى‌رفتيم، ولى از اينكه با او در يك منزل همنشين شويم بشدت پرهيز مى‌كرديم به طورى كه هيچ چيزى نزدمان مبغوض‌تر از اين نبود كه با حسين(ع) در يك منزل فرود بياييم. از اين رو وقتى حسين(ع) در حركت بود، ما عقب می افتادیم و وقتی حسین(ع) در منزلی فرود می آمد، ما منزلی را پیش می افتادیم! [اين روند ادامه داشت تا اینکه] در جايى كه هيچ چاره‌اى جز منزل كردن در كنار حسین(ع) نداشته‌ايم، فرود آمدیم. لذا حسين(ع) در گوشه‌اى و ما نیز در گوشه ديگرى منزل كرديم. 📋《فَبَيْنَا نَحْنُ جُلُوسٌ نَتَغَدَّى مِنْ طَعَامٍ لَنَا إِذْ أَقْبَلَ رَسُولُ اَلْحُسَيْنِ(ع) حَتَّى سَلَّمَ ثُمَّ دَخَلَ فَقَالَ : يَا زُهَيْرَ بْنَ اَلْقَيْنِ! إِنَّ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ بَعَثَنِي إِلَيْكَ لِتَأْتِيَهُ! فَطَرَحَ كُلُّ إِنْسَانٍ مَا فِي يَدِهِ حَتَّى كَأَنَّ عَلَى رُءُوسِنَا اَلطَّيْرَ!》 ♦️هنگامى كه ما بر سر سفرۀ غذا نشسته بوديم فرستادۀ حسين(ع) آمد، سلام كرد و داخل شد، گفت : زهير بن قين! امام حسين بن على(ع) مرا دنبال شما فرستاده، تا نزد او بيايى! ناگاه همگى هر چه در دست داشتيم به زمين انداختيم [و ميخكوب شديم] گويى پرنده‌اى بر سرمان نشسته بود! زهیر ابتدا قبول نکرد ولی دَلهَم بنت عمرو همسر زهیر، خطاب به زهیر گفت : 📋《أَ يَبْعَثُ إِلَيْكَ اِبْنُ رَسُولِ اَللَّهِ(ص) ثُمَّ لاَ تَأْتِيهِ؟!! سُبْحَانَ اَللَّهِ! لَوْ أَتَيْتَهُ فَسَمِعْتَ كَلاَمَهُ، ثُمَّ اِنْصَرَفْتَ》 ♦️پسر رسول خدا(ص) دنبالت مى‌فرستد تو از رفتن اباء می کنی و نمى‌روى؟!! سبحان الله! برو صحبتش را بشنو بعد برگرد. پس زهیر قبول کرد و به سمت خیمه گاه امام حسین(ع) رفت. چیزی نگذشت که زهير از نزد حضرت(ع) بازگشت. آن هم با چهره‌اى بشّاش و درخشان وخطاب به یاران و همسفران خود گفت : 📋《مَنْ أَحَبَّ مِنْكُمْ أَنْ يَتْبَعَنِي؛ وَ إِلاَّ فَإِنَّهُ آخِرُ اَلْعَهْدِ! فَأَمَّا أَنَا فَإِنِّي أَسْتَوْدِعُكُمُ اَللَّهَ!》 ♦️هر كس مى‌خواهد، دنبال من بيايد وگرنه اين آخر همراهى و ديدار ما با يكديگر است! امّا من شما را به خدا مى‌سپارم! سپس به همسرش گفت : 📋《أَنْتِ طَالِقٌ، اِلْحَقِي بِأَهْلِكِ، فَإِنِّي لاَ أُحِبُّ أَنْ يُصِيبَكِ مِنْ سَبَبِي إِلاَّ خَيْرٌ》 ♦️تو را طلاق مى‌دهم نزد خانواده‌ات بازگرد! دوست ندارم به واسطۀ من، به شما چيزى جز خير برسد.(۱) پس زهیر با کاروان امام حسین(ع) همراه شد، تا اینکه کاروان امام(ع) در منزل (ذی حسم) با سپاه حر بن یزید ریاحی برخورد کرد. امام حسین(ع) خطابه‌ای ایراد فرمودند و طی آن از دگرگونی دنیا و کژی‌های حاکم شده بر جامعه و پست و ناچیز بودن زندگی، سخن گفته و فرمودند : «...مگر نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل پرهیز نمی‌کنند؛ مؤمن باید حق طلب و مایل به لقای پروردگار باشد؛ مرگ را من جز شهادت نمی‌یابم و زندگانی را غیر از ننگ و خفّت نمی‌دانم.» پس از اتمام سخنرانی امام(ع)، زهیر نخستین کسی بود که آمادگی خود را برای اجرای دستورهای آن حضرت(ع) اعلام داشت؛ و گفت : 📋《قَدْ سَمِعْنَا هَدَاكَ اللَّهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) مَقَالَتَكَ وَ لَوْ كَانَتِ الدُّنْيَا لَنَا بَاقِيَةً وَ كُنَّا فِيهَا مُخَلَّدِينَ لَآثَرْنَا النُّهُوضَ مَعَكَ عَلَى الْإِقَامَةِ》 ♦️ای پسر پیامبر(ص) که خداوند تو را قرین هدایت بدارد، گفتارت را شنیدیم! به خدا سوگند که اگر ما می‌توانستیم برای همیشه در این دنیا زندگی کنیم و تمام امکانات آن را در اختیار داشتیم، باز هم شمشیر زدن در رکاب تو را انتخاب می‌کردیم. امام(ع) نیز در پاسخ، برای او دعای خیر کرد.(۲) گذشت تا اینکه شب عاشورا فرا رسید. امام حسین(ع) در شب عاشورا یاران را درون خیمه ای بزرگ جمع ن
مود تا آنهایی که آمده اند برای پست و مقام، برای مال و غنیمت و برای دنیا، آنها را مرخّص کند و غربال نماید و دانه درشت ها را برچیند. پس در خطاب به یارانش فرمود : 📋《أَلَا وَ إِنِّي لَأَظُنُّ یَومَاً أَنَّهُ آخِرُ يَوْمٍ لَنَا مِنْ هَؤُلَاءِ أَلَا وَ إِنِّي قَدْ أَذِنْتُ لَكُمْ فَانْطَلِقُوا جَمِيعاً فِي حِلٍّ لَيْسَ عَلَيْكُمْ مِنِّي ذِمَامٌ هَذَا اللَّيْلُ قَدْ غَشِيَكُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلًا》 ♦️آگاه باشيد که يک روز بیشتر از عمر ما نمانده است.من امشب شما را مرخص کردم و بيعت خود را از گردن شما برداشتم، بر شما حرجی نيست و شما را به اختیار خودتان گذاشتم و نسبت به خود، بر شما عهده و ذِمامی ندارم. اینک شب فرا رسیده است و پوشش آن شما را در بر گرفته است؛ آن را چون شتر راهواری بگیرید و متفرّق شوید!(۳) 📋《تَفَرَّقُوا فِی سَوادِ هذَا اللَّیْلِ وَ ذَرُونِی وَ هؤُلاءِ الْقَوْمَ، فَإِنَّهُمْ لا یَطْلُبُونَ غَیْرِی، وَ لَوْ أَصابُونِی وَ قَدَرُوا عَلى قَتْلی لَما طَلَبُوکُمْ》 ♦️اکنون در این سیاهى شب، پراکنده شوید و مرا با این گروه دشمن تنها بگذارید، که آنان تنها مرا مى طلبند و اگر بر من دست یابند و مرا به قتل برسانند، دیگر به سراغ شما نخواهند آمد!(۴) کلام امام(ع) تمام شد و حضرت(ع) مشاهده کرد که کسی حضرت(ع) را تنها نگذاشت و حتی همگی تا پای جان ایستاده اند، و یک به یک وفاداری خود را به حضرت(ع) اعلام می کنند. حضرت عباس(ع) به نمایندگی از بنی هاشم و زهیر بن قین به نمایندگی از غیر بنی هاشم ایستاد و گفت : 📋《وَ اللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنِّي قُتِلْتُ ثُمَّ نُشِرْتُ ثُمَّ قُتِلْتُ حَتَّى أُقْتَلَ هَكَذَا أَلْفَ مَرَّةٍ وَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَدْفَعُ بِذَلِكَ الْقَتْلَ عَنْ نَفْسِكَ وَ عَنْ أَنْفُسِ هَؤُلَاءِ الْفِتْيَانِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ》 ♦️به خدا سوگند! دوست دارم کشته شوم، باز زنده گردم، و سپس کشته شوم، تا هزار مرتبه، تا خداوند تو و اهل بیتت را از کشته شدن در امان دارد!(۵) پس امام(ع) خطاب به آنان فرمود : 📋《أَمَّا بَعْدُ، فَإنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَابًا أَوْفَی وَلَا خَیرًا مِنْ أَصْحَابِی، وَلَاأَهْلَ بَیتٍ أَبَرَّ وَلَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیتِی؛ فَجَزَاکمُ اللَهُ عَنِّی خَیرَ الْجَزَآءِ》‌ ♦️من حقّاً اصحابی باوفاتر و بهتر از اصحاب خودم، و نه اهل بیتی نیکوکارتر و با صِله و پیوندتر از اهل بیت خودم سراغ ندارم؛ پس خداوند شما را از طرف من به بهترین جزائی پاداش دهد!(۶) در صبح روز عاشورا، امام حسین(ع) بعد از اقامه نماز صبح، سپاه خود را سازماندهی کرد و زهیر بن قین را در جناح راست و حبیب را فرمانده جناح چپ و حضرت ابوالفضل(ع) را با پرچم در قلب لشکر خود قرار داد.(۷) در ظهر روز عاشورا وقتی هنگام نماز شد، حضرت(ع) برای اقامه ی نماز خوف برای در امان ماندن از تیرهای دشمن، به ناچار، به زهير بن قين و سعيد بن عبدالله فرمود که در حین اقامه ی نماز، جلوتر از همه بایستند و دیگران هم پشت آنان برای اقامه نماز قرار بگیرند.(۸) زهیر پس از کسب اجازه از امام(ع) عازم میدان نبرد شد در حالی که این رجز را می‌خواند : 📋《انَا زُهَیْرٌ وَانَا ابْنُ الْقَیْنِ، اذُودُکُمْ بِالسّیْفِ عَنْ حُسَیْنِ، انَّ حُسَيناً احَدُ السِّبْطَينِ، مِنْ عِتْرَةِ البَرِّ التَقِىّ الزِّيْنِ‌ ذَاكَ رَسُولُ اللَّهِ غَيْر المَيْنِ، اضْرِبُكُمْ وَلا ارى‌ مِنْ شَيْنِ》 ♦️من زهیر پسر قین هستم با شمشیر خود از حریم حسین(ع) دفاع می‌کنم. حسین(ع) یکی از دو نواده رسول خدا(ص) است، از خاندانی که نیکی و تقوا زینت آن هاست، و اکنون او فرستاده پاک خدا از دو نسل نبوی است و من شما را می‌کشم و عیب نمی‌دانم.(۹) زهیر دلاورانه جنگید تا اینکه سرانجام زهیر به دست کثیر بن عبدالله شعبی و مهاجر بن اوس تمیمی به درجه رفیع شهادت رسید.(۱۰) خوارزمی می‌نویسد : هنگامی که زهیر بر زمین افتاد، امام حسین(ع) به او فرمود : 《لَایَبعَدَنَّکَ الَلهُ یَا زُهَیرُ وَ لَعَنَ اللهُ قَاتَلَکَ لَعنَ الذَّینَ مَسَخَهُم قَردَةً وَ خَنَازِیرَ》 ♦️خداوند تو را از رحمت خود دور نگرداند و قاتل تو را لعنت کند، به مانند کسانی که ملعون گشتند و به صورت بوزینه و خوک مسخ شدند.(۱۱) وقتی امام حسین(ع) بدن‌هاى پاك و پاره پاره یارانش را دید كه بر روى خاك كربلا افتاده است و دیگر كسى نمانده است كه از او حمایت كند و نیز بی‌تابى اهل‌بیت(ع) را مشاهده فرمود، در مقابل سپاه دشمن ایستاد و آنان را مورد خطاب قرار داد و فرمود : 📋《هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللهِ(ص)؟ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ يَخَافُ اللَّهَ فِينَا؟ هَلْ مِنْ مُغِيثٍ يَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا؟ هَلْ مِنْ مُعِينٍ يَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِي إِعَانَتِنَا؟》 ♦️آیا یارى کننده‌اى هست که با امید به عنایت خداوند به یارى ما برخیزد؟ آیا کسى هست که از حرم رسول