.
#دهتایی_بیست_و_سوم
#زمینه
قابلیت #زمزمه #واحد #شور
#شب_سوم_محرم
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
آقاجون رفتی بازم با چشمای بارونی
توی اون خرابه ای که عمّه هان؛ زندونی
کنار رقیه روی خاک سرد، می شینی
برای سر بریده روضه ها میخونی
آه، بیا آقا
منتقم برس به داد عمّه ها
شامیا برای کودک میارن سر جدا
آه، شد خون جگر
عمّه از زخم روی لب پدر
بیا سر رو از رو دامن رقیه جان ببر
العجل به حقّ ِ....... لاله ی شهیده
جون داده کنار........ یک سر بریده
اللهم عجل لولیک الفرج.....
🌸
بابایی نبودی گوشوار منو دزدیدن
به لباس پاره ی دختر تو خندیدن
برا دق دادن من، دخترای اهل شام
باباشونو هی جلو چشمای من بوسیدن
آه، شدم عذاب
دخترت ببین شده خونه خراب
شده ام سربار عمّه زینب و بی بی رباب
آه،شدی شهید
بعد تو به روز من چه ها رسید
موی دختر سه ساله چه جوری میشه سپید
منو دیگه با خود..... ببر از خرابه
بعد تو، بابایی.......زندگیم عذابه
اللهم عجل لولیک الفرج.....
🌸
کافی بود برای مرگ دختر ِمعصومِت
یه نگاه به زخم لبها و رگ حلقومت
قسمتم اینه که امشب بمیرم، توو غربت
خاک روی تنم بریزه خواهر ِمظلومت
آه، میگه چه زود
رفتی از میون ما ماه کبود
با لباس کهنه خاکت می کنم، کفن نبود
آه، گل حرم
شده ای کمون شبیه مادرم
اربعین جواب ندارم برای برادرم
تنها اینجا موندی..... چاره ای نداشتم
تو رو با دل خون..... توی قبر گذاشتم
اللهم عجل لولیک الفرج.....
✍
۱۷ تیر ۱۴۰۳
۱۷ تیر ۱۴۰۳
.
#شب_سوم_محرم
روضه حضرت رقیه علیها سلام
عاشقان را کمال، سوختن است
روح عاشق مجرّد از بدن است
گرچه تنها سه سال سن من است..
صورت من شبیه پیرزن است
دختر نازدانه ی سابق..
شد گرفتار زجر نالایق!
مَلَک اما به شکل انسانم
چندوقت است در بیابانم
سنگ خوردم شکسته دندانم
مَرُدم شام! من مسلمانم!
چهارقل خوانده ام برابرتان
بر رُخم مانده چنگ دخترتان
خسته از زخم های تقدیرم
خوارها میکنند تحقیرم
باز اما به دل نمیگیرم
دارم از درد سینه میمیرم
مثل زهرا شدم حواسم هست
جای پا بر روی لباسم هست
بروی ناقه های لنگ و چموش..
رفتم از ترس کوچه ها از هوش..
وای از چشم مرد برده فروش
حرفهای بدی رسیده به گوش
جان سالم نبین به در بُردم!
عمه پیشم نبود میمردم!
از همه دختران گرسنه ترم
پُرِ نامحرم است دورو برم
دائما تیر میکشد کمرم
روی این صورت گل افتاده..
ردِ دست غریبه افتاده
آنهمه اضطراب را چه کنم؟!
غصه ی بی حساب را چه کنم؟!
گریه های رباب را چه کنم؟!
بزم رقص و شراب را چه کنم؟!
به دل ما چقدر غم دادند
جلوی ما به تخت لَم دادند
۱۷ تیر ۱۴۰۳
نوحه؛ مولا حسین جانم.mp3
1M
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#نوحه
🔹زیباترین بابا🔹
بابا تو را میدیدم ای کاش
روی تو میبوسیدم ای کاش
بی تو جهان مثلِ خرابهست
از باغ چشمت گل، میچیدم ای کاش
ای، آرامش دنیا
تنهاترین تنها
زیباترین بابا
«بابا حسین جانم»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روشن شده هفت آسمانم
با نورت ای ماه جهانم
هر جا که تو باشی بهشت است
بابای خوب من، ای مهربانم
من، دلگیرم از دنیا
همراه خود بابا
امشب ببر ما را
«بابا حسین جانم»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جاماندههای کربلاییم
با گریه در راه شماییم
ای مقتدای ما رقیه
با گریههای تو، ما آشناییم
ای، در بیکسی در تب
ذکر لبت یا رب
آرامشِ زینب
«آرامشِ زینب»
شاعر: #علی_مؤیدی✍
#شب_سوم_محرم
۱۷ تیر ۱۴۰۳
واحد؛ شب غربت.mp3
1.47M
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#واحد
🔹بابای عزیز رقیه🔹
خرابه چراغونه امشب
چشم من خیس بارونه امشب
دیگه نوبتی هم که باشه
بابا پیش ما مهمونه امشب
میاد و میمونه کنارم، تا خود صبح
واسه دخترش، بابا لالایی میخونه امشب
بابا یه ماهه، که چشم به راهم
تا که بیایی از سفر
طاقت ندارم، دوریتو دیگه
امشب منم همرات ببر
بابای خوبم
«بابای عزیز رقیه»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بیا و ببین دختر تو
شد باباجون مثه مادر تو
گل یاستو دیده بودی
من شدم حالا نیلوفر تو
تویی کعبۀ آرزوهام، بابا میخوام
بگردم تا صبح مثل پروانه دور سر تو
صورت گذاشتم، رو صورت تو
تا که دلم آروم بشه
شُستم با اشکام، از صورتت خون
تا غربتت معلوم بشه
بابای مظلوم
«بابای عزیز رقیه»
.
۱۷ تیر ۱۴۰۳
زمزمه؛ بابا خوش اومدی.mp3
1.38M
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#زمزمه
🔹بابا خوش اومدی🔹
چشمم به در خشک شد و
نیومدی، با سر اومدی
خوب شد به دخترت، بابا سری زدی
نبودی ببینی
به زخم ما چهجور نمک زدند
نبودی ببینی
چهجور رقیهتو کتک زدند
حالا که اومدی، پیشم بمون
بابا خوش اومدی، ای مهربون
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بابا بگو چی شده
لبای تو، من فدای تو
دیشب بازم اومد، بابا صدای تو
برا چی میخواستن
یه جوری پرت بشه حواس من
نگفته باباجون
هیچکسی ماجرا رو واسه من
واسهم بگو خودت، چی شد بابا
بابا بگو چیه، طشت طلا
.
۱۷ تیر ۱۴۰۳
زمینه؛ لا تقنطوا من رحمة الله.mp3
1.49M
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#زمینه
🔹لا تقنطوا من رحمة الله🔹
بابا ناامید نمیشم
تویی همه امید من
بی تو سحر نمیشه غمهام
با تو میرسه عید من
پاییز زرد دوری از تو، میگذره
شبای سرد دوری از تو، میگذره
غصه و درد دوری از تو، میگذره
میون این غربت جانکاه
ذکر لبم با ناله و آه
«لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحمَةِ الله»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از تو این قفس پریدن
میشه بابا نصیب من
عمه گفته میای کنارم
گفته میای حبیب من
به این کویر تشنه بارون، میرسه
خبر دارم که دیگه مهمون، میرسه
روزای خوبمون باباجون، میرسه
نفس نفس تو همۀ راه
گفتم از این آیۀ کوتاه
«لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحمَةِ الله»
.
۱۷ تیر ۱۴۰۳
نوحه؛ مولا حسین جانم.mp3
1M
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#نوحه
🔹زیباترین بابا🔹
بابا تو را میدیدم ای کاش
روی تو میبوسیدم ای کاش
بی تو جهان مثلِ خرابهست
از باغ چشمت گل، میچیدم ای کاش
ای، آرامش دنیا
تنهاترین تنها
زیباترین بابا
«بابا حسین جانم»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روشن شده هفت آسمانم
با نورت ای ماه جهانم
هر جا که تو باشی بهشت است
بابای خوب من، ای مهربانم
من، دلگیرم از دنیا
همراه خود بابا
امشب ببر ما را
«بابا حسین جانم»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جاماندههای کربلاییم
با گریه در راه شماییم
ای مقتدای ما رقیه
با گریههای تو، ما آشناییم
ای، در بیکسی در تب
ذکر لبت یا رب
آرامشِ زینب
«آرامشِ زینب»
شاعر: #علی_مؤیدی✍
.
۱۷ تیر ۱۴۰۳
واحد؛ شب غربت.mp3
1.47M
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#واحد
🔹بابای عزیز رقیه🔹
خرابه چراغونه امشب
چشم من خیس بارونه امشب
دیگه نوبتی هم که باشه
بابا پیش ما مهمونه امشب
میاد و میمونه کنارم، تا خود صبح
واسه دخترش، بابا لالایی میخونه امشب
بابا یه ماهه، که چشم به راهم
تا که بیایی از سفر
طاقت ندارم، دوریتو دیگه
امشب منم همرات ببر
بابای خوبم
«بابای عزیز رقیه»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بیا و ببین دختر تو
شد باباجون مثه مادر تو
گل یاستو دیده بودی
من شدم حالا نیلوفر تو
تویی کعبۀ آرزوهام، بابا میخوام
بگردم تا صبح مثل پروانه دور سر تو
صورت گذاشتم، رو صورت تو
تا که دلم آروم بشه
شُستم با اشکام، از صورتت خون
تا غربتت معلوم بشه
بابای مظلوم
«بابای عزیز رقیه»
۱۷ تیر ۱۴۰۳
حضرت رقیه(س)-شهادت
از خیمه ها که رفتی و دیدی مرا به خواب
داغی بزرگ بر دل کوچک نهاده ای
گرچه زمن لب تو خداحافظی نکرد
می گفت عمّه ام به رخم بوسه داده ای
من با هوای دیدن تو زنده مانده ام
جویای گنج بودم و ویرانه نشین شدم
ممکن نشد که بوسه دهم بر رخت به نی
با چشم خود ز خرمن تو خوشه چین شدم
تا گفتگوی عمّه شنیدم میان راه
دیدم تو را به نیزه و باور نداشتم
تا یک نگه ز گوشه ی چشمی به من کنی
من چشم از سر تو دمی بر نداشتم
با آنکه آن نگاه ، مرا جان تازه داد
اما دوپلک خود ز چه بر هم گذاشتی
یکباره از چه رو، دو ستاره افول کرد
گویا توان دیدن عمّه نداشتی
من کنار عمّه سِتادم به روی پای
مجروح پا و اِذن نشستن نداشتم
دستی سیاه بی ادبی کرد با سرت
من هم کبود دست روی سر گذاشتم
با آنکه دستبرد خزان دیده ای و لیک
باغ ولایت است که سر سبز و خرّم است
رخسار توست باغ همیشه بهار من
افسوس از اینکه فرصت دیدار بس کم است
ای گل اگر چه آب ندیدی ولی بُوَد
از غنچه های صبح لبت نو شکفته تر
از جورها که با من و عمـّه شد مپرس
این راز سر به مُهر، چه بهتر نهفته تر
هر کس غمم شنید، غم خود زیاد برد
بر زاری ام ز دیده و دل ، زار گریه کرد
هر گاه کودک تو ، به دیوار سر گذاشت
بر حال او دل در و دیوار گریه کرد
ای مه که شمع محفل تاریک من شدی
امشب حسد به کلبه ی من ماه می برد
گر میزبان نیامده امشب به پیشواز
از من مَرَنج، عمّه مرا راه می برد
گر اشک من به چهره ی مهتابی ام نبود
ای ماه، این سپهر، اثَر از شَفَق نداشت
معذور دار، اگر شده آشفته موی من
دستم بر شانه به گیسو رَمَق نداشت
ویرانه،غصّه،زخم زبان،داغ، بی کسی
این کوه را بگو، تن چون کاه چون کِشَد؟
پای تو کو؟ که بر سَرِ چشمان خود نَهم
دست تو کو؟ که خار ز پایم برون کشد
سیلی نخوره نیست کسی بین ما ولی
کو آن زبان؟ که با تو بگویم چگونه ام
دست عَدو بزرگ تر از چهره ی من است
یک ضربه زد کبود شده هر دو گونه ام
یکبار سر به گوشه ی ویران بزن ، ببین
من خاک پای تو به جبین می کشم بیا
کن زنده یاد مادر خود را ببین چسان
خود را از درد روی زمین می کشم بیا
گر در بَرَت به پای نخیزم ز من مپرس
اما ببخش، نیست توانی به پای من
نه شمع در خرابه، نه تو گفتگو کنی
مشکل شده شناختن تو برای من
ای آرزوی گمشده پیدا شدی و من
دست از جهان و هر چه در آن هست می کشم
سیلی، گرفته قوّت بینایی ام
من تا شناسمت به رخت دست می کشم
ای گل، زعطر ناب تو آگه شدم، تویی
ویرانه، روز گشته اگر چه دل شب است
انگشت ها که با لب تو بوده آشنا
باور نمی کنند که این لب همان لب است
علی انسانی
۱۷ تیر ۱۴۰۳
|⇦•دستای عمو اباالفضل...
#سینه_زنی و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده #شبِ_سوم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاجمحمد رضا طاهری•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
دستای عمو ابوالفضل سقاخونه ی رقیه
گاهی پرچمو گذاشتم روی شونه ی رقیه
سیدِ عالمه نوه یِ فاطمه
این شگفتی فقط تو بنی هاشمه
تو همون سن کم عقل چهل ساله داشت
با چهل ساله ها دم به دم ناله داشت
وصلی الله ابا عبدالله
میگفت الابالله ابا عبدالله
به هر قیمت این ذکر رو گفتن
یعنی زده تو میدون با ابا عبدالله
«یا رقیه یا رقیه »
جانم نازنین رقیه اسم دلنشین رقیه
کربلا اسمتو بردیم صبح اربعین رقیه
روح و ریحان بگو دم طوفان بگو
ابوفاضل میگه یه عموجان بگو
گفتی عمم الآن وقتِ اعجازشه
خطبه خوندی یکم نفسش تازه شه
چهل منزل الله اکبر محشر
چهل منزل یادآوری شد خیبر
چهل منزل همرزم خانوم زینب
به وقت غوغای بنات الحیدر
«یارقیه یارقیه..»
۱۷ تیر ۱۴۰۳
1402042911.mp3
12.94M
هر دو عالم در دعا، محتاج دست کوچک مــــن
تا ابد حاجـــت روا گردنــــد از یک آمینـــــــــــــم
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
۱۷ تیر ۱۴۰۳