eitaa logo
ذاکرین آل الله
283 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
304 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
20230725_103032-AudioConverter.mp3
1.56M
▪️نوحه شب هشتم محرم 🎙سبک حاج اکبر ناظم ای شرف تمامیِ عالمین لاله لیلا و عزیز حسین شبه پیغمبری،علیّ اکبری جمال تو مِهر هدایت ای اِربا اربای ولایت علی علی علی علی جان... بنگر به اشک سرخ چشم بابا بعد از تو خاک بر سرِ این دنیا کنارت دل غمین،عمه ات را ببین بر خیز اِی عزیز زهرا بِبَر به خیمه عمه ات را علی علی علی علی جان... .
20230725_101919-AudioConverter.mp3
3.15M
▪️نوحه شب هشتم محرم 🎙سبک: شب به گلستان تنها رود به میدان اکبر آن مه خوش سیما خیره شده چشم شاه به آن قدو بالا آن مه خوش سیما،آن مه خوش سیما کند دعای خیری پشت سرش مولا ز هیبتش لرزیده جان و تن اعدا آن مه خوش سیما،آن مه خوش سیما گویا که پیمبر شده عازم سوی میدان ذکر لب اکبر همه دم آیه ی قرآن او تازه جوان است،او تازه جوان است لاله ی لیلایی،عزیز زهرایی(۲) ایا گروه اعدا منم گل احمر عزیز جان مولا منم علی اکبر منم گل احمر،منم گل احمر برای احقاق حق شوم چو گل پرپر شوم فدای راه مکتب پیغمبر منم گل احمر،منم گل احمر این پیکر و این جان من و نیزه و خنجر با تیغ دودم می شوم همچون گلِ پرپر من پور حسینم،من پور حسینم لاله ی لیلایی،عزیز زهرایی(۲) بیا بیا ای بابا برس به فریادم سرم به زانو گیرو دمی بکن شادم برس به فریادم،برس به فریادم بیا به ضرب نیزه ز مرکب افتادم دمی بیا ای بابا بکن تو امدادم برس به فریادم ،برس به فریادم بنگر که نشان از بدنم در دل صحراست دل منتظر وصلت پیغمبر و زهراست بابای غریبم،بابای غریبم لاله ی لیلایی،عزیز زهرایی(۲) .
▪️دودمه شب هشتم محرم 1⃣ ای پراکنده شده پیکر تو دور و برم ای علیِ اکبرم، ای علیِ اکبرم اربا اربا شده از داغ تو بابا جگرم ای علیِ اکبرم، ای علیِ اکبرم 2⃣ ای پراکنده شده پیکر تو دور و برم پسرم ای پسرم، پسرم ای پسرم اربا اربا شده از داغ تو بابا جگرم پسرم ای پسرم، پسرم ای پسرم 3⃣ می زنم من دست بر هم می زنی تو دست و پا حیدر کرب و بلا، حیدر کرب و بلا خاک عالم بر سر این روزگار بی وفا حیدر کرب و بلا، حیدر کرب و بلا 4⃣ ای عصای پیری من بین خون غلطیده ای می‌کشی من را علی، می‌کشی من را علی کاش می‌مردم نمی‌دیدم ز هم پاشیده ای می‌کشی من را علی، می‌کشی من را علی .
20230725_114219-AudioConverter.mp3
1.86M
▪️نوحه شب هشتم محرم آه و واویلا صد آه و واویلا... آه و واویلا صد آه و واویلا اِرباً اِربا شد ، پیکرت بابا غرق خون گشتی ای لالهٔ پرپر یوسف لیلا ، ای علی اکبر آه و واویلا صد آه و واویلا... در برت بابا ببین که بِنشَستم ای همه هستم ، دل به تو بستم از جفای این قبیلهٔ بی دین ماهِ رخسار تو شده خونین آه و واویلا صد آه و واویلا... ای اذان گوی کرببلا اکبر غرق در خون ای ، شبه پیغمبر دیده بگشا ای صفای هر گلشن خونجگر بابا ، کف زنان دشمن آه و واویلا صد آه و واویلا...
77828_1400525193040_1071982.mp3
1.17M
▪️نوحه شب هشتم محرم راه برو، جان پدر، به پیش چشمان ترم تاکه کمی، اکبرمن، قد رشیدت نگرم جان منی، جان منی یوسف کنعان منی وای علی، وای علی، وای علی، وای علی... زینب من، بیا علی، ز زیر قرآن گذران به جای مادر علی، بوسه برویش بنشان شبه پیمبر علی ثانی حیدرم علی وای علی، وای علی، وای علی، وای علی... خدا ببین، که از کفم، تازه جوانم برود عصای پیری پدر، روح وروانم برود او رود ومن زقفا اشک بریزم ای خدا وای علی، وای علی، وای علی، وای علی... یا ابتا، یا ابتا، رسید بر گوش حسین دوان دوان، شدعازم،کمک به آن نور دوعین دیر رسیده در برش رفته ز دنیا پسرش وای علی، وای علی، وای علی، وای علی... وای خدا، من چکنم، با تن صد چاک پسر روم چسان، به خیمه ها، دهم چگونه این خبر رفته توان، زپای من وای علی و وای من وای علی، وای علی، وای علی، وای علی... .
Saeid Yadollahi - Javanane Banihashem (320).mp3
7.82M
▪️نوحه قدیمی شب هشتم محرم جوانان بنی هاشم بیایید علی را بر در خیمه رسانید بگوئید مادرش لیلا بیاید تماشای قد اکبر نماید جوانان بنی هاشم بیایید... علی را بر در خیمه رسانید... بگویید عمه اش زینب بیاید علی را بر در خیمه رساند خدا داند که من طاقت ندارم علی را بر در خیمه رسانم جوانان بنی هاشم بیایید... علی را بر در خیمه رسانید... علی جان چراغ شام تارم فراقت برده آرام و قرارم نچیدم حجلگاه شادی تو ندیدم من شب دامادی تو جوانان بنی هاشم بیایید... علی را بر در خیمه رسانید... امیدم بود تو در هنگام پیری عصای پیری مادر بگیری به امیدی علی اکبر بیاید در غم بر رخ لیلا گشاید جوانان بنی هاشم بیایید... علی را بر در خیمه رسانید... منو یاد قد شمشادی تو منو ناکامی و ناشادی تو منو یاد لب خشکیده ی تو منو سوز دل تب دیده ی تو منو اون زخمهای بی حسابت منو اون پیکر در خون خضابت. جوانان بنی هاشم بیایید... علی را بر در خیمه رسانید... .
20230725_173132-AudioConverter.mp3
933.4K
▪️نوحه شب هشتم محرم عجب گلی روزگار ز دست لیلا گرفت که تا قیامت گلاب ز چشم لیلا گرفت تازه جوانم علی روح و روانم علی... گلش مشبک شده از دم تیغ و سَنان گلش به خون غوطه ور، شدست چون ارغوان گلش به دشت بلا شدست در خون تپان قرار و صبر و شکیب ز جمله دلها گرفت تازه جوانم علی روح و روانم علی... گلش ز تاب عطش یقین که پژمرده بود آب ندادش فلک یقین که افسرده بود مادر افسرده اش ز داغش آزرده بود دشت بلا در بغل آن قد رعنا گرفت تازه جوانم علی روح و روانم علی... گفت نبی و علی غنچه لب باز کن از دل پرحسرتت زمزمه آغاز کن درد جوان مرگیت بر پدر آغاز کن شور و فغان حرم تا به ثریا گرفت تازه جوانم علی روح و روانم علی... ای گل خوش رایحه، مایه درمان من ماتم هجران تو سوخت دل و جان من تا به فلک می رود ناله و افغان من مادر زارت مکان به کوه و صحرا گرفت تازه جوانم علی روح و روانم علی... .
صدا ۰۲.mp3
1.43M
▪️نوحه شب هشتم محرم اذان گوی بابا علی اکبرم گل باغ لیلا علی اکبرم... تو سرو بلند علی منظری تو سر تا به پا مثل پیغمبری ز داغت بود در حرم محشری تویی شبه طاها علی اکبرم اذان گوی بابا علی اکبرم گل باغ لیلا علی اکبرم... محاسن گرفتم به دستم علی ز داغ تو از پا نشستم علی ز کف رفتی ای بود و هستم علی پدر مانده تنها علی اکبرم اذان گوی بابا علی اکبرم گل باغ لیلا علی اکبرم... چه زیبایی ای یاس پژمرده ام ببین بی تو سر زیر پر برده ام ره خیمه را بی تو گم کرده ام کمک کن پدر را علی اکبرم اذان گوی بابا علی اکبرم گل باغ لیلا علی اکبرم... گل یاس بابا چه خوشبو شدی بهارم چه آشفته گیسو شدی گمانم که بشکسته پهلو شدی شدی مثل زهرا علی اکبرم اذان گوی بابا علی اکبرم گل باغ لیلا علی اکبرم... نبیند چنین چشم لیلا تو را چسان بنگرم ارباً اربا تو را چو بردارم از خاک صحرا تو را مکش بر زمین پا علی اکبرم اذان گوی بابا علی اکبرم گل باغ لیلا علی اکبرم... کشد انتظار تو را مادرم تو را در عبا سوی خیمه برم تو عطشانی و دیدگان ترم شده بر تو سقا علی اکبرم اذان گوی بابا علی اکبرم گل باغ لیلا علی اکبرم... .
عمرم گذشت اما بدرد تو نخوردم شرمنده‌ام آقا بدرد تو نخوردم تو فکر من بودى ولیکن من نبودم اصلاً به فکر نوکرى کردن نبودم من دور بودم تو مرا نزدیک کردى راه مرا از کربلا نزدیک کردى گفتى اگر تو بى پناهى من حسینم حتى اگر غرق گناهى، من حسینم گفتى بیا پاک از گناهت می‌کنم من تو رو به چاهى، رو به راهت می‌کنم من آواره ام، آواره را آواره‌تر کن بیچاره‌ام، بیچاره را بیچاره‌تر کن آوارگى در این حسینیه می‌ارزد بیچارگى در این حسینیه مى‌ارزد هرشب اسیرم می‌کنى پاى بساطت دارى تو پیرم می‌کنى پاى بساطت من چاى می‌ریزم گناهم را بریزى یکجا تمام اشتباهم را بریزى شأن نزولت می‌کند آخر بلندم سر را تو دادى جاى آن من سربلندم وقتى گذر کردند خیلی‌ها ازینجا رفتند تا معراج تا بالا ازینجا اینجا گرفته از خدا عیسى دمش را اینجا خدا بخشید آخر آدمش را من خام بودم غصه و غم پخته‌ام کرد این پخت و پزهاى محرم پخته‌ام کرد می‌بینم اینجا پنج تا نور مقدس این آشپزخانه‌ست یا طور مقدس اینجا همانجایی‌ست که مولا می‌آید زینب می‌آید، بیشتر زهرا می‌آید من عالمى دارم در اینجا با رقیه هروقت دستم سوخت گفتم یا رقیه منت ندارم بر سرت... تو لطف کردى حالا که هستم نوکرت، تو لطف کردى یک شب غذاى خواهرت را بار کردم یک شب غذاى دخترت را بار کردم باید که دست از هرچه غیرکربلا شست دیگ تو را شستم خدا روح مرا شست خدمت تجلى ارادت‌هاى شیعه‌است بالاترین نوع عبادت‌هاى شیعه‌است ما به ولایت می‌رسیم از این مودت ما به مودت می‌رسیم از راه خدمت خدمت درِ این خانه تنها فرصت ماست گفتند: اینجا پنج روزى نوبت ماست این پارچه مشکى فداى روى ماهش دارد سفیدم می‌کند رنگ سیاهش از سوخته دل‌ها نگیر آقا غمت را یک وقت از دستم نگیرى پرچمت را بگذار یک گوشه به پاى تو بمیرم کنج حسینیه براى تو بمیرم منکه به غیر از لطف تو یارى ندارم منکه به غیر از کار تو کارى ندارم آن‌قدر بین دسته‌هایت ایستادم نذر على اصغر تو آب دادم اى کاش بین ایستادن‌ها بمیرم آخر میان آب دادن‌ها بمیرم خوب است نوکر آخرش بى سر بمیرد خوب است بین نوکرى نوکر بمیرد خوب است ما هم گوشه‌اى عطشان بیفتیم در زیر پاى این و آن عریان بیفتیم خدمت به این بى رنگ و رو هم رنگ و رو داد این کفش‌ها را جفت کردن آبرو داد در هرکجا که نام پیراهن می‌آید زهرا می‌آید پیش ما، حتماً می‌آید من دست بر سینه دم در می‌نشینم در مجلس فرزند، مادر را ببینم من می‌نشینم کار و بارم پا بگیرد شاید به من هم چادر زهرا بگیرد ✍ 🔻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا که پامال خزان شد لالۀ لیلای من دشت غم آمد بهار، از اشک خون پالای من در منای کربلا خون ذبیحم تا که ریخت عید قربان شد یکی با روز عاشورای من از هجوم خارها مانند گل شد برگ برگ لالۀ من یاس من تنها، گل رعنای من کاش فرق من به جای فرق اکبر می شکافت کاش می پاشید پیش از او زهم اعضای من من تماشا کردم او در خون خود زد دست و پا زین تماشا پای تا سر سوخت سر تا پای من بی تو دیگر شد بهشت آرزوهایم خراب از چه اَفتادی به خاک ای شاخۀ طوبای من احتیاجی نیست تا رَخ شویم از آب فرات شسته شد با خون سیمای علی سیمای من دوستانم یک به یک رفتند و در این سرزمین گوش دشمن پر شده از بانگ واویلای من گرگ ها کردند جسم یوسفم را چنگ چنگ وای من ای وای من ای وای من ای وای من تشنه بودم حنجرم می سوخت کامم خشک بود تر شد از خون گلوی اکبرم لب های من گر چه قلبم سوخت، آهم در درون سینه ماند سر کشد از نخل "میثم" سوز نا پیدای من 🔻
ای پیکر تو چون جگر پاره پاره ام تا کی زنی به دل ز سکوتت شراره ام با آن که سینه ام شده مجروح داغ تو لبخند قاتلت زده زخم دوباره ام یک آسمان ستاره زچشمم به خاک ریخت دیدم چو پاره پاره شده ماه پاره ام من چاره ساز درد همه عالمم ولی با اوفتادن تو زکف رفته چاره ام ای تشنه لب برآر سر از خاک و آب ریز از اشک دیده بر گلوی شیر خواره ام چون قرص ماه آفتاب وجودم تمام سوخت دیدم به چشم خویش غروب ستاره ام بعد از تو ای ستارۀ صبح امید، نیست غیر از سکوت دائم و اشک هماره ام از چشم نیم باز تو خون پاک می کنم شاید کنی به گوشه چشمی نظاره ام "میثم" زسوز سینه چو شرح غمت دهد آتش زند به عالم دل با اشاره ام
سیاه گشته جهان پیش دیدۀ تر من کجائی ای مه در بحر خون شناور من ستارۀ سحرم آفتاب صبحدمم غروب کرده به هنگام ظهر در بر من به مصحف بدن پاره پاره ات گریم که پاره تر شده از لاله های پرپر من بپوش زخم جبین شکستۀ خود را که بهر دیدنت آید ز خیمه خواهر من نیاز نیست به تیغ عدو که کشت مرا دو چشم بستۀ تو در نگاه آخر من فرات موج زد و من نظاره می کردم که کشته شد پسرم تشنه در برابر من زبان خشک تو را در دهان نهادم و سوخت دهان من نه، دل من نه، که پای تا سر من مبر فرو ز عطش خون حنجر خود را که از برای توآورده آب مادر من پس از تو در دل دشمن چنان غریب شدم که گشته عمّۀ مظلومه ی تو یاور من هزار قاتل و یک کشته و هزاران زخم هزار بار تو را کشته خصم کافر من به خیمه اشک خجالت گرفت چشمم را ز بانگ واعطشای علیّ اکبر من ز چشم خود همه خون جگر فشان «میثم» به لحظه های غروب مه منّور من 🔻
گمان مدار كه گفتم برو دل از تو بریدم نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم محاسنم به كف دست بود و اشك به چشمم گهی به خاك فتادم گهی زجای پریدم دلم به پیش تو، جان در قفات، دیده به قامت خدای داند و دل شاهد است من چه كشیدم دو چشم خود بگشا و سوال كن كه بگویم ز خیمه تا سر نعش تو چگونه رسیدم ز اشك دیده لبم تر شد آن زمان كه به خیمه زبان خشك تو را در دهان خویش مكیدم نه تیغ شمر مرا می كشت نه نیزه خولی زمانه كشت مرا لحظه ای كه داغ تو دیدم هنوز العطشت می زد آتشم كه ز میدان صدای یا ابتای تو را دوباره شنیدم سزد به غربت من هر جوان و پیر بگرید كه شد به خون جوانم خضاب موی سفیدم كنار كشته تو با خدا معامله كردم نجات خلق جهان را به خونبهات خریدم بگو به نظم جهان سوز "میثم" این سخن از من كه دست از همه شستم رضای دوست خریدم
یک لحظه جدا کردم از خویش، جوانم را گویی که فدا کردم صدمرتبه جانم را در آتش هجرانش می‌سوخت وجودم را با رفتن خود از تن می‌برد روانم را با داغ علی دشمن یک لحظه گرفت از من هم روح و روانم را هم تاب و توانم را هنگام وداع هم دادیم نشانِ هم او حنجر خشکش را من اشک روانم را سر تا‌ به قدم افروخت از بس جگرش می‌سوخت داغیِ زبان او سوزاند دهانم را با کشتن فرزندم تسلیم خداوندم کردم به جگر پنهان فریاد و فغانم را ای ماه فروزنده! تسبیح پراکنده برخیز و فرو بنشان این سوز نهانم را "میثم!" ز زبان من با خون جگر بنویس کشتند بهارم را؛ دیدند خزانم را
مى زند نیش، سكوتت به دل من، پسرم لب گشا كُشت مرا خنده ى دشمن، پسرم چشم خون وا كن و یك بار دگر حرف بزن از لب تشنه و سنگینى آهن، پسرم بى تو از دیده ى من قُوّه ى بینایى رفت در عوض دیده ى دشمن شده روشن، پسرم داغ مرگ پسرش را به دلش بگذارند آن كه بگذاشته داغت بدل من، پسرم پاره هاى تنت افتاده، به هر سو گوئى برگ گل ریخته در دامن گلشن، پسرم كس ندیده است كه از تیغ هزاران جلاد این همه زخم رسد بر سر یك تن، پسرم تو ذبیح منى و من تن صد چاك تو را هدیه دادم به ره خالق ذوالمن، پسرم نتوان گفت كه از داغ تو بر من چه گذشت هیچ كس را نبود تاب شنیدن، پسرم بوده حرف دل من بر لب "میثم" زآن رو سیل خون ریخته از دیده به دامن، پسرم 🔻
به همره تو رود روح من ز پیکر من سپردمت به خدا ای یگانه گوهر من اگر که می‌روی آهسته‌تر برو پسرم که هست پشت سر تو نگاه آخر من دو غصه بر جگر عمه‌ات زده آتش دهان خشک تو و اشک دیدۀ تر من وضو بگیر ز اشک و برو به جانب مرگ کـه پیشبـاز تـو آیـد ز خلد، مادر من چگونـه تـاب بیـارم، چگونه صبر کنم؟ کـه بـر سـر تـو بریزند در برابر مـن اگــر فتـاد عبـورت کنـار شط فرات بیـار جـرعۀ آبـی بــرای اصغر مـن بپوش زخم سرت را به دستِ غرقه به خون اگر به دیدنت آیـد ز خیمـه خـواهر مـن ز حلقــه‌های زره بیشتر رسـد زخمت هزار پاره شود پیکرت چو حنجـر من اگر چه فرق تو گردد دو تا به تیغ ستم یکی است قبـر تـو و تـربت مطهر من عدو به گریۀ مـن خنده می‌زند «میثم» تـو گریـه کـن بـه عزایِ علیِّ‌‌اکبر من 🔻
اگر چه در دل دشمن تو را رها کردم به قاتلان تو نفرین، به تو دعا کردم محاسنم به کف دست و اشک در چشمم به همره تو دویدم، خدا خدا کردم هزار مرتبه جانم ز تن جدا گردید دمی که تشنه لب از خود تو را جدا کردم اذان صبح، اذان گفتنت دلم را برد صلاة ظهر تو را هدیه بر خدا کردم تو آب خواستی و من ز خجلت آب شدم به اشک دیدۀ خود حاجتت روا کردم زبان تو که مکیدم همه وجودم سوخت چو شمع سوختم و گریه بی صدا کردم به زخم های تنت بوسه می زنم پسرم خوشم که این همه گل هدیه بر خدا کردم از آن شبی که گشودی دو چشم خود به جهان همه وجود تو را وقف کربلا کردم از آن به دیدن داغ تو گشته ام راضی که با شهادت تو دوست را رضا کردم گلوی تشنه فرستادمت به قربانگاه چه خوب حق تو را ای پسر ادا کردم عزیز فاطمه من "میثمم" قبولم کن که سوز سینۀ خود، هدیه بر شما کردم 🔻
لبت دو پـارۀ آتش دلـت پر از شرر است دهان خشک پدر از لبِ تو، خشک‌تر است تو پاره پاره شدی، قلب من پر از خون است تـو تشنـه‌ای، نفسِ مـن شـرارۀ جـگر است بیــا زبـان بـه دهـانم گذار ای پسـرم! کـه در لبــان تــو شهـدِ لبِ پیامبر است وداع آخــر و بـــوسیدن لــب فــرزند خدا گواست که این آرزوی یک پدر است اگــر چــه داغ تــوأم می‌کشد برو پسرم کــه بهــر کـشتن تـو قاتل تو منتظر است بـرو کـه زخــم تــو را ننگرند اهل حرم اگــر نگــاه کنـد جان عمه در خطر است گلـوی تشنه جـدا گشتن از پسـر دم مرگ بـرای یـک پـدر از داغ او کشنده‌تر است سفر بـه خیـر، بـرو پشت ســر نگاه مکن سـر بریــدۀ مـن بـا سر تو همسفر است سپر مـگیر به سـر دست و سینه را بگشا کـه پیشِ تیرِ بلا سینه‌های مـا سپر است خـدات اجـر دهـد در صف جزا «میثم» که بیت بیت تو را سوز شعله‌ای دگر است
ز تیر و نیزه و خنجر بر این بدن چه رسیده هزار قاتل و یک جسم پاره‌پاره که دیده؟! سرشک سرخ مرا در عزای تو همه دیدند صدای نالۀ قلب مرا کسی نشنیده صدای یا ابتای تو را همین که شنیدم کنار سرو قدت آمدم خمیده خمیده سرت ز بارش سنگ جفا شکسته‌ شکسته تنت ز ضربۀ شمشیرها بریده بریده خدا جدا کند آن دست را که از بیداد مرا به خاک نشانده تو را به خاک کشیده کدام قاتل، فرق تو را شکافته ز تیغ کدام ظالم، با نیزه پهلوی تو دریده دو چشم خود بگشا از هم ای عزیز دل من! ببین چگونه ز داغ تو رنگ عمه پریده یکی نگفت به این قوم، میوۀ دل بابا کسی به خنجر و شمشیر و تیر میوه نچیده قبول درگه ما باد آه و نالۀ "میثم" که سوز سینۀ ما را به اشک دیده خریده
زبان او داد حیاتم ولی، زبان تو کرد کبابم، علی زبان او داد مرا شیر ناب زبان تو قلب مرا کرد آب زبان او روح فزاینده بود زبان تو آتش سوزنده بود زبان او چشمه شد و آب داد زبان تو شعله شد و تاب داد با نفست شعله برافروختی "میثم"دلسوخته را سوختی 🔻
تو مثل مه به خون کشیده من مثل هلال نو خمیده وقتی که صدات را شنیدم یک لحظه هزار داغ دیدم بر زخم تو خون دل فشاندم فریاد به آسمان رساندم بالای سر تو روضه خواندم تو رفتی و من غریب ماندم آیینة من چرا شکستی همچون دل من به خون نشستی بی تو نفس است آه سردم چون شمع، میان جمع فردم بهر تو بلند گریه کردم خوب است به خیمه بر نگردم بنشینم و در برت بگیرم تا بر سر کشته ات بمیرم زخم تو عنایت هو الهوست داغ تو گلی است هدیه بر دوست جان تو نثار حضرت اوست بر دوست رضای دوست نیکوست "میثم" هدفش رضایت ماست دلباخته ولایت ماست 🔻
بنشینم و از سوز جگر ناله برآرم بر صورت خونین تو صورت بگذارم بردار خدا را سری از خاک و دعا کن تا من به سر کشتۀ تو جان بسپارم رسم است که بر نعش جوان لاله گذارند من لاله به غیر از شرر ناله ندارم از بس به تنت زخم روی زخم رسیده ممکن نبود زخم تنت را بشمارم با یاد لب خشک تو ای نور دو دیده جا دارد اگر بر سر نی اشک ببارم در خیمه زبان تو مکیدم جگرم سوخت بگذار زلب های تو یک بوسه برآرم فریاد دلم سر زند از سینۀ "میثم" گیرم که ببندم لب و فریاد نیارم
ماهم به خون نشست و سرشکم ستاره شد قرآن آیه آیه ی من پاره پاره شد داغ رسول بود به قلبم ز کودکی تکرار آن به داغ جوانم دوباره شد با زخم فرق چاک تو و زخم قلب من زخم درون قاتلت امروز چاره شد وقتی که آب خواستی از من ندادمت آتش بلند از جگر سنگ خاره شد وقتی زبان خود به دهانم گذاشتی از هُرم تشنگی ات وجودم شراره شد تنها نه آه، راه نگاه مرا گرفت از دیده ام گرفته توان نظاره شد هر کس رسید بر تن پاک تو زخم زد همچون ستاره زخم تنت بی شماره شد داغت به دل نشست و سرشکم زدیده ریخت بغضم به سینه ماند و کلامم اشاره شد تیغ سقیفه بود که فرق تو را شکافت زآنجا ستم به آل پیمبر هماره شد «میثم» به خاندان پیمبر چها گذشت نه رحم بر جوان و نه بر شیر خواره شد 🔻
ماهم به خون نشست و سرشکم ستاره شد قرآن آیه آیه ی من پاره پاره شد داغ رسول بود به قلبم ز کودکی تکرار آن به داغ جوانم دوباره شد با زخم فرق چاک تو و زخم قلب من زخم درون قاتلت امروز چاره شد وقتی که آب خواستی از من ندادمت آتش بلند از جگر سنگ خاره شد وقتی زبان خود به دهانم گذاشتی از هُرم تشنگی ات وجودم شراره شد تنها نه آه، راه نگاه مرا گرفت از دیده ام گرفته توان نظاره شد هر کس رسید بر تن پاک تو زخم زد همچون ستاره زخم تنت بی شماره شد داغت به دل نشست و سرشکم زدیده ریخت بغضم به سینه ماند و کلامم اشاره شد تیغ سقیفه بود که فرق تو را شکافت زآنجا ستم به آل پیمبر هماره شد «میثم» به خاندان پیمبر چها گذشت نه رحم بر جوان و نه بر شیر خواره شد 🔻
ای مرا آشفته کرده حال تو دیده و جان و دلم دنبال تو عزم وصل حق تعالی کرده ای ترک جان یا ترک بابا کرده ای روح من با این شتاب از تن مرو ای تمام عمر من بی من مرو کم زهجر خویش قلبم چاک کن باز گرد از دیده اشکم پاک کن راه غم بر قلب تنگم باز شد غربتم با رفتنت آغاز شد ای دل صد پاره ام پیراهنت اشک ثار الله وقف دامنت می روی این قوم سنگت می زنند گرگ های کوفه چنگت می زنند صبر کن بابا تماشایت کنم سِیر حسن و قدّ و بالایت کنم بعدِ عمری حاصل من داغ توست جان بابا قاتل من داغ توست عهد من با دوست عهدی محکم است هر چه بینم داغ در این ره کم است عهد بستم تا که قربانت کنم غرق خون تقدیم جانانت کنم عهد بستم تا که درراه خدا عضوعضوت را کنند از هم جدا زخم تو مشکل گشایی می کند مرگ از تو دلربایی می کند من خلیل الله، تو اسماعیل من داغ تو تسبیح من تهلیل من جسم مجروحت گلستان من است فرق خونین تو قرآن من است خون گلاب وخاک صحرا مُشک توست آبروی من دهان خشک توست زخم ما را خنده بر شمشیر هاست چشم ما چشم انتظار تیرهاست گرچه خشک ازتشنگی لب های توست رو که جدم مصطفی سقای توست ما به راه دوست هستی باختیم بعد از آن در قلب دشمن تاختیم 🔻
پسر: پدر جان من نگویم زخم های تن مرا کُشته شرار تشنه گی سنگینی آهن مرا کشته پدر: علی ای داده در راه خدا صد بار جانت را بیا بگذار یکدم در دهان من زبانت را پسر: زبانم خشک گردیده نیاید از دهن بیرون لبت را بر لبم بگذار و بنگر تر شده از خون پدر: نبی بگذاشت در کامم زبان و کرد آرامم تو هم آئینه ی اویی زبان بگذار در کامم پسر: زبان خشک من بابا دلت را بیشتر سوزد نمی خواهم تو بر کام خشک من جگر سوزد پدر: چو قرآن بوسه بر لب های خشکت می نهم بابا زبان بگذار در کامم و گر نه جان دهم بابا پسر: الهی جان رود از جسم مجروح جوان تو که باشد خشک تر از کام خشک من زبان تو پدر: عزیز دل نه تنها از عطش سوزم اگر سوزم تو از هُرم عطش سوزی من از داغ پسر سوزم پسر: تو بر من اشگ ریزی چشم من هم بر تو می گرید نگه کن عمّه ام زینب برای هر دو می گرید پدر: اگر چه داغ تو چون شمع آبم کرد فرزندم تو را تقدیم جانان کرده ام بر گرد فرزندم پسر: به شوق دوست در دشمن رهایم کن خداحافظ دعایم کن، دعایم کن، دعایم کن خداحافظ 🔻
مـن کیستم ولـی خداونــد اکبرم سرتا قدم محمّد و زهرا و حیدرم قـرآن روی سینه فـرزند فاطمه فرزند نور و واقعه و قدر و کوثرم در وصف خلق و منطق و خلقم نظر کنید زیباتـرین شبیه بـه شخص پیمبرم زهرا جمال ختم رسل دیده در رخم لیلا کشیـده شانـه بـه زلف معطرم جان جهانیان که حسین است بارها مانند جان خویش گرفته است در برم همسنگـر شهیـد علمـدار کــربلا تا روز حشر قلب حسین است سنگرم مـن پیـر مکتبِ «السنا علی الحق‌«ام مــن شیـر کربــلا اسداللهِ دیگرم پا تا به سر چو جانم و جان مجسمم سر تا به پا چو روحم و روح مصورم دانــایی امــام حسـن در تکلمـم زیبایی امــام حسین است منظـرم مأنوس با شهادت‌ و شمشیر و زخم ‌و خون ممسـوس در حقیقتِ خـلاقِ داورم تسبیـح دانـه دانـة سجـادۀ حسین قـرآن پاره پارۀ زهــرای اطهـرم خیمه صفـا و مروه بـوَد قتلگاه من صحرای کربلا عرفات است و مشعرم مـن پـاره‌ای ز پیکـر پیغمبـرم ولی گردید پاره پاره ز شمشیـر، پیکـرم وقتی که قطعه قطعه ز شمشیر می‌شدم دیـدم ستــاده حضرت زهرا برابرم اشک روان و مهجۀ قلب حسین بود خونی‌که شد به ‌صورت من جاری‌ازسرم با آنکـه در شهادت من قامتش خمید در نــزد فاطمه است سرافراز مادرم این غم مرا کُشد که ببینم به نوک نی سیلی زننـد بـر گلِ رخسارِ خواهرم ای کاش می‌نشست به قلب شکسته‌ام تیــری کـه هست سهم گلـوی برادرم مـن آن شکوفـه‌ام کـه نگه کرد باغبان چیدنـد بـا شکنجه و کردنـد پـرپـرم در زیر تیغ بسملِ بشکسته بـال و پـر در بحر عشق، ماهیِ در خون شناورم «میثم» اگر به فصل جوانی شدم شهید هـر پیـر را معلـم و استـاد و رهبـرم 🔻
(ع) ای یاس چیده، ای گل نقش چمن، علی! قرآن آیه آیه ی پامال من، علی مانند قلب من دهنت پر زخون شده خون گلوت گشته روان از دهن، علی چسبانده خون به هم، دو لبت را ز گفتگو با چشم خویش حرف برایم بزن، علی لب تشنه، چشم بسته، نفس مانده در گلو زخم تو گشته با دل من هم سخن، علی تو مثل لاله ای که همه گشته برگ برگ من مثل شمع سوخته در انجمن، علی جایی برای بوسه نمانده به قامتت از بس که زخمت آمده بر زخم تن، علی ممکن نشد زروی زمینت کنم بلند از بس که پاره پاره شده این بدن، علی لیلا در انتظار تو چشمش بُوَد به راه زینب چگونه بی تو رود در وطن، علی در حیرتم چگونه زخونت خضاب شد ماه جمال و زلف شکن در شکن، علی فریاد من بلند زاشعار "میثم " است سوزد زسوز او دل هر مرد و زن، علی 🔻
ثمر دلم که وجود تو شده پاره چون جگرم علی منم آسمان ولایت و تو ستارۀ سحرم علی بنگر ز داغ تو ای پسر، که چه آمده به سرم علی تو بگو چگونه نگه‌کنم، که تو جان دهی به برم علی پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی نه مراست طاقت داغ تو، که تو در جمال، پیمبری پدرت قتیل غم تو و تو شهید نیزه و خنجری به کدام زخم تو بنگرم، که قتیل این‌همه لشکری تو ز زین فتادی و آسمان، شده تیره در نظرم، علی پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی مه آرمیده به خون من، بدن لطیف تو یکسره ز هجوم نیزه و تیرها شده حلقه‌حلقه‌تر از زره همه زخم‌های تن تو را، زده نوک نیزه، به هم گره به شهادت همه تیغ‌ها، شده سینه‌ات، سپرم علی پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی به صدای گریۀ عمه‌ات، به سرشک دیدۀ خواهرت به رباب و اشک خجالتش، به گلوی خشک برادرت که دریده فرق تو را ز هم؟که نشانده نیزه به حنجرت؟ به‌کدام زخم تو خون‌ دل، چکد از دو چشم‌ترم علی؟ پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی به کدام عضو تو بنگرم؟ که جدا شدند جدا جدا تن پاره‌پاره نشان دهد، که هزار بار شدی فدا ز هزار زخم تو می‌رسد، به فلک صدای خدا خدا به چه طاقتی بدن تو را، سوی خیمه‌ها ببرم علی پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی 🔻