eitaa logo
ذاکرین آل الله
271 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
296 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
6⃣1⃣وارد کردن بر مجلس شراب! 👤شیخ صدوق(۳۸۱ق) می نویسد : «..وَ أَصْحَابُهُ يَأْكُلُونَ وَ يَشْرَبُونَ الْفُقَّاعَ» ♦️هنگامی که اسراء وارد شدند، یاران یزید مشغول خوردن و نوشیدن شراب و آبجو بودند. 📚منبع : من لایحضره الفقیه شیخ صدوق، ج۴، ص۴۱
7⃣1⃣تهدید به قتل! 👤علی بن حسین مسعودی(۳۴۶ق) می نویسد : «فَشَاوَرَ يَزِيدُ جُلَسَاءَه فِي أَمرِهِ، فَأشَارَوا بِقَتلِهِ!» ♦️یزید در مورد اسراء و امام سجاد(علیه السلام) با مشاورین خود مشورت کرد، که همگی رای بر کشتن ایشان دادند! 📚منبع : اثبات الوصية مسعودی، ص۱۷۱
8⃣1⃣لباس های کهنه و پاره! 👤محمد بن جریر طبری(۳۱۰ق) می نویسد : «وَ کَانَ ثِيَابُهُم مُرَمَّلَةً وَ خُدُودُهُم مُعَفَّرَةً» ♦️لباس ها خونین و پاره و صورت ها خاک آلود بود. 📚منبع : تاريخ طبری، ج۵، ص۴۶۰
9⃣1⃣مقابل دیدگان دختران امام حسین(علیه السلام) بر لب و دندان ایشان، چوب خیزران زده شد! 👤شیخ صدوق(۳۸۱ق) می نویسد : «فَوُضِعَ بَينَ يَدَيهِ فِی طَسْتٍ مِن ذَهَبِ وَجَعَلَ یَضرِبُ بِقَضیبِ فِی یَدِه عَلَی ثَنَایَاهُ» ♦️سر مبارک امام حسین(علیه السلام) جلوی او در طشت طلا قرار داده شد، وآن لعین با چوپ، بر میان دو لب مطهر ایشان می زد.(۱) 👤طبرانی(۳۶۰ق) می نویسد : «فَجَعَلَتْ فَاطِمَةُ(س) وَ سُكَيْنَةُ(س) يَتَطَاوَلَانِ لِتَرَيَا رَأْسَ أَبِيهِمَا» ♦️فاطمه(سلام الله علیها) و سَكينه(سلام الله علیها)، گردن مى‌كشيدند تا سرِ پدرشان را ببينند.(۲) 📚منابع : ۱)من لایحضره الفقیه شیخ صدوق، ج۴، ص۴۱۹ ۲)المعجم الكبير طبرانی، ج۳، ص۱۰۴
0⃣2⃣حبس در خرابه! 📋«ثُمَّ إِنَّ يَزِيدَ لَعَنَهُ اللَّهُ أَمَرَ بِنِسَاءِ الْحُسَيْنِ(ع) فَحُبِسْنَ مَعَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع) فِي مَحْبِسٍ لَا يُكِنُّهُمْ مِنْ حَرٍّ وَ لَا قَرٍّ حَتَّى تَقَشَّرَتْ وُجُوهُهُمْ [مِن حَرِّ الشَّمسِ]» ♦️یزید دستور داد، خانواده ی امام حسین(ع) را با امام سجاد(ع) زندانی کردند، زندان چنان بود که آنان را از گرما و سرما، نگاه نمی داشت تا آنجا که صورتهای آنان پوست انداخت. 📚منبع : امالی شیخ صدوق، ص۱۶۸
🩸با امرِ عقیله بنی هاشم زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها ، زمین «شمرِلعین» را در خود فرو می‌برَد... در نقلی آمده است: 🥀 چون اسرا به نزدیکی شهر شام رسیدند، در دروازه شام، عُليا مخدّره حضرت زينب کبری سلام‌اللّه‌علیها، شمر را طلبيده و فرمود: 📋 حاجَتی إلَیکَ اَنْ تَدخُلَنا مِن بابٍ غَیرِ مُزدَحمٍ و تَسلُکَ بنا طریقاً قلیلَ النّظّارة ▪️حاجتى به تو داريم، و آن اینکه ما را دروازه شلوغی وارد شهر نکنید و از راه خلوتى داخل شام نماييد تا کمتر به ما نظر کنند. 📋 فَکانَ جَوابُهُ قَرَعَها بِسَوطِهِ و زَجَرَها بِغَمَدِ سیفهِ ▪️آن ملعون به خواسته حضرت اعتنا نکرد و چند تازيانه بر آن مخدّره زد و بعد با غلاف شمشیرش، بر پشت آن بانوی مظلومه ضربه‌ای زد. 🥀 آن معدن صبر و وقار از فرط‍‌ غيرت منقلب و متاثّر شد. لذا امر به زمين نموده و فرمود: 📋 يا أرض! خُذِيهِ! ▪️ای زمین! او را بگیر! 📋 و اِذاً تَنفرجُ الارضُ و تَبتَلعُ شمرَ إلیٰ ظَهرِه ▪️ در آن حال ناگهان زمين، دهان باز کرد و شمر را تا كمر فرو بُرد. 🥀 در این هنگام بود که سر مطهر سیدالشهدا علیه السلام بر فراز نیزه‌ها به سخن درآمد و فرمود: 📋 يا اُختاه! اِصبِرى وَ احْتَسبى في مَرضات اللّه. ▪️ای خواهرم! صبر کن و همه این دردها را به حساب خدا بگذار. 🥀 پس آن مكرّمه امر نمود به زمين و زمین آن ملعون را رها کرد. 📚الخصائص الزینبیّه ص١٨۵ ✍ علی با چادر زهرا،چه غوغایی،چه تصویری حسین بن علی دارد،عجب همشیره‌ی شیری من از آن خطبه‌هایی که عقیله خواند،فهمیدم حریف حرف حق هرگز نخواهد گشت شمشیری زنی با دست بسته کرد مُشت حیله‌‌ها را رو زنی مردانه شد کابوس هر زوری و تزویری به هر جمله که می‌گوید،‌به روی منبر محمل ز سرهای بریده می‌رسد آوای تکبیری ... ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ ✍ رسید وقت سفر سر به زیر شد زینب حسین چشم تو روشن! اسیر شد زینب هزار زخم روی پیکرت دهن وا کرد هزار سال ز داغ تو پیر شد زینب سه چهار مرتبه با شمر هم‌کلام شده نداشت چاره دگر ناگزیر شد زینب چقدر پای غنیمت کتک ز لشگر خورد چقدر زخمی مشتی فقیر شد زینب گرسنه بود ولی تازیانه خیلی خورد غذا نبود ولی خوب سیر شد زینب همان زمان که به سرنیره ها هُلش دادند نشست و حرف نزد گوشه گیر شد زینب نبودن تو و عباس کار خود را کرد و با سنان و شبث هم مسیر شد زینب بگیر گوش خودت را! کسی صدایش کرد.. بلند شو همه رفتند دیر شد زینب!
🩸در ورودیِ شام، کار به کجا رسید که دختر امیرالمؤمنین «علیهماالسلام» مجبور شد به شمر لعین، رو بزند! در نقل‌ها آمده است: 🥀 ... چون به دمشق رسيدند، حضرت اُمّ‌كلثوم سلام‌الله‌علیها به شمر ملعون نزديك شد و به او فرمود: 📋 لِي إِلَيْكَ حَاجَةٌ. ▪️درخواستى از تو دارم! 🥀 آن ملعون گفت: درخواستت چيست؟ آن بانوی مظلومه فرمود: 📋 إِذَا دَخَلْتَ بِنَا الْبَلَدَ فَاحْمِلْنَا فِي دَرْبٍ قَلِيلِ النَّظَّارَةِ، ▪️هنگامى كه ما به شهر شام رسیدیم، ما را از دروازه‌اى ببر كه تماشاگر كمترى دارد. 📋 وَ تَقَدَّمْ إِلَيْهِمْ أَنْ يُخْرِجُوا هَذِهِ الرُّءُوسَ مِنْ بَيْنِ الْمَحَامِلِ وَ يُنَحُّونَا عَنْهَا، ▪️به آنها بگو كه اين سرها را از ميان ما بيرون ببرند و دور كنند (تا مردم به بهانه نگاه به آنها، دیگر به ما نظر نکنند) 📋 فَقَدْ خُزِينَا مِنْ كَثْرَةِ النَّظَرِ إِلَيْنَا وَ نَحْنُ فِي هَذِهِ الْحَالِ. ▪️چرا كه ما با این وضعی که داریم، از كثرتِ نگاه‌های مردم تا به اینجا دیگر خوار شده‌ايم! 🥀 شمر، از سرِ سركشى و ناسپاسى، در پاسخ درخواست آن حضرت فرمان داد كه سرها را بر سر نيزه و در وسط كاروان، حركت دهند و به همان حال، آنها را از ميان تماشاگران عبور دادند تا آنها را به دروازه دمشق رساند و بر راه پلّه مسجد جامع، آن جا كه اسيران را نگه مى‌دارند، ايستادند. 📚لهوف، ص ۲۱۰ 📚مثير الأحزان، ص ۹۷ ✍ پشت دروازه عجب غوغا شده! کاری بکن ای برادر! خواهرت تنها شده! کاری بکن گفتم از اینجا نبر مارا؛ ولی لج کرد و بُرد روی خیلی‌ها به‌رویم‌ وا شده! کاری بکن دختری را که سر بازار گم کردم حسین در کنار نیزه، ات پیدا شده! کاری بکن سنگ آن بدکاره از ایوان، سرِ من را شکست خون این سَر، غُصه‌ی سقا شده! کاری بکن خیزرانش بیشتر از تازیانه درد داشت_ که رباب از شدت آن پا شده! کاری بکن
🩸سه روز أسرای آل الله را پشت دروازهٔ شام، معطل گذاشتند تا شهر را آذین ببندند … | پانصد هزار نفر به تماشا آمدند … در نقل‌ها آمده است: 📋 أَوقَفُوا أهلَ البيتِ عليهم‌السّلام عَلَى بابِ الشّامِ ثَلاثة أيّامٍ حتّى یَزّيَّنوا البَلدَة ، فَزيّنوها بِكلٍّ حُليٍّ و زينَة و مِرآةٍ كانَتْ فيها ▪️و بر در شهر شام سه روز اسراء آل الله را نگه داشتند تا شهر را بيارايند و هر حُلّى و زيورى و زينتى كه در آن بود، به آيين‌ها بستند. 📜 ثُمّ اسْتَقبَلَتْهم مِن أهلِ الشّامِ زِهاءَ خَمسَ مِائَة ألفٍ مِن الرّجالِ و النّساءِ ▪️قريب پانصد هزار مرد و زن از اهل شام، به جهت استقبال، بيرون آمدند. 📋 و كانَ فيهم أُلوفٌ مِن الرّجالِ و الشّبّان و النِّسوانِ يَرقُصونَ و يَضرِبونَ بِالدّفِّ و الصِّنجِ و الطّنبور، ▪️در بین این پانصد هزار نفر، چند هزار مرد و زن و جوان، رقص‌كنان با دف و صِنج و طبل‌زنان به استقبال آمدند. 📜 و قد تَزيّنَ جَميعُ أهلِ الشّام بألوانِ الثّيابِ و الكُحلِ و الخَضاب ▪️همه اهل شام دست و پاى خود را از خوشحالی خضاب كرده و سُرمه در چشم كشيده و لباس‌های زیبا و رنگارنگ پوشيده بودند. 📚كامل بهايى، ج۲ ص۲۹۲ 📚نفس المهموم، ص ۴۳۲ ✍ دم دروازه‌ی ساعات خدا رحم کند به دلِ عمه‌ی سادات خدا رحم کند محملم پرده ندارد مددی یا ستّار حاجتم وقت مناجات خدا رحم کند چشم من تار شده ، یا تو به هم ریخته ای گریه دار است ملاقات خدا رحم کند کو علمدار حرم ؟ آبرویم در خطر است وسط این همه الواط خدا رحم کند سر بازار به انگشتْ نشانم دادند رد شدم با چه مکافات خدا رحم کند به همان خنجر کندی که تو را زجرت داد می کند شمر مباهات خدا رحم کند سرت از نیزه زمین خورد دلم ریخت حسین زیر پا رفتی ؟ به لب هات خدا رحم کند نیزه نیزه شده از بس گلوی پاره ی تو گم شدی بین جراحات خدا رحم کند چانه می‌زد سر گهواره یکی پیش رباب بهر تسکین مصیبات خدا رحم کند
🩸اول صبح، أسرای آل الله را وارد شام کردند… اما آن‌قدر ازدحام بود که وقت ظهر به قصر یزید لعین رسیدند … در نقل‌ها آمده است: 🥀 آن روزی که أسرای آل الله را وارد شهر شام کردند، روز چهارشنبه‌ای بود.... 📋 و كانَ خارجُ البَلَدِ مِن كِثرةِ الخَلائق كعَرصَةِ المَحشرِ يَموجُ بَعضُها في بَعضٍ. ▪️بیرون از شهر، چنان مردم شام ازدحام کرده بوده که گویی صحنه محشر اتفاق افتاده بود؛ به طوری که بعضی روی بعضی دیگر، موج می‌خوردند. 🥀 اول صبح، به وقت سپیده دم،سرهای مقدس و أسرای آل الله را وارد شهر کردند اما از کثرت ازدحام، وقت ظهر بود که اسرا با خستگی شدید، به گونه ای که بدن و مفاصل هر انسانی از دیدن آن ها به لرزه در می آید، به در کاخ یزید ملعون رسیدند. 📚نفس المهموم، ص۴۳۲ 📚معالي السّبطين،ج۲ ص۱۴۱ 📚مقتل الحسين عليه السّلام،مقرم، ص۴۴٧ ✍کوفه که شهر علی بود چنان کرد به من! وای از شام که بغض پدرم را دارند... سر هر کوچه معطّل شده‌ام،خسته شدم! چشمشان کور! همه قصد تماشا دارند! سر بازار که رفتیم سرم داد زدند... ای ابالفضل بیا! نیّت دعوا دارند! جگرم سوخت زمانیکه رقیه می‌گفت عمه جان!اینهمه دختر همه بابا دارند … دخترانی که پَس پرده عصمت بودند … بعد تو در وسط مجلس مِی جا دارند!
🩸یک سر طناب به گردن امام سجاد علیه‌السّلام و سر دیگر آن را به زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها بسته بودند و می‌کشاندند … در نقل‌ها آمده است: 📋 ...اَتَوهُم بِحِبالٍ فَرَبَقُوهُم بِهٰا ▪️تمام اُسرا را در حالی‌که با یک طناب به هم بسته بودند، به سمت کاخ یزید لعین می‌بردند. 📋 فكانَ الحَبلُ في عُنُقِ زَين‌ِالعابدينَ اليٰ زينب‌ و ا‌مّ‌کلثوم و باقي بَناتِ رسولِ الله ▪️یک سر طناب را بر گردن إمام سجاد علیه‌السلام انداخته بودند و سر دیگر طناب را به زینب کبری و حضرت امّ‌کلثوم علیهماالسلام و دیگر دختران رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بسته بودند و آنها را می‌کشاندند. 📋 و كُلّمٰا قَصَروا عَنِ المَشيِ ض‍َرَبُوهُم ▪️و هرگاه که این زنان و بچه‌ها، توانِ راه‌رفتن نداشتند، آن‌ها را کتک می‌زدند. 📋 حتّي اَوقَفوهم بَينَ يَدَي يزيد و هُو علَي سَريرِه ▪️تا اینکه کشان کشان آن ها را آوردند در مقابل یزید و آن نانجیب بر تاج و تخت حکومتش، نشسته بود ... 📚مقتل الحسین علیه‌السلام،مقرّم، ص۳۱۱ ✍ بَدا به حال نجیبی که در حجاب نباشد و بزم، جای نوامیس بوتراب نباشد فتاده جسم تو عریان به روی خاک بیابان خدا کند که دگر زیر آفتاب نباشد خدا کند که پس از خواهر تو در همه دنیا دگر دو دست زنی بسته با طناب نباشد میان این همه ماهِ نشسته بر روی نیزه خدا کند که سر کودک رباب نباشد خدا کند که نبیند کسی سر پدرش را اگر که دید، به خون سرش خضاب نباشد سوار ناقه‌ی عریان شدن که کار زنان نیست اگر که مرد نباشد، اگر رکاب نباشد خدا کند قدحی را که ریخت روی سر تو گلاب باشد عزیز دلم، شراب نباشد...
http://www.telewebion.ir/episode/0x7d3afb5 مراسم سوگواری حضرت اباعبدالله الحسین - موکب آل حیدر. ..تهران ولنجک ..سال ۱۴۰۲
مراسم سوگواری حضرت اباعبدالله الحسین - 27 تیر 1403 https://telewebion.com/episode/0xe1e4586
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پسی تماشایی ناهید کیانی به کیمیا علیزاده نماینده بلغارستان😆😄 ✅این از نتیجه وطن فروشی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صعود «ناهید کیانی» با شکست «کیمیا علیزاده» ناهید کیانی در یک‌هشتم وزن -۵۷ کیلوگرم مسابقات تکواندو المپیک ۲۰۲۴ پاریس مقابل کیمیا علیزاده از بلغارستان در دو راند به پیروزی رسید و راهی یک‌چهارم نهایی شد.
وتوسل به حضرت رقیه سلام الله علیها به نفسِ حاج رضا نبوی •✾• پا به پای سرت حسین میدود دخترت حسین گوید ای بابا بمیرم که نیزه شد منبرت حسین پدر از روی نیزه بنگر که مرا میزند ستمگر تو دعا کن که زجر ملعون نزند تازیانه دیگر به تن بی جان رقیه دختر کوچکترت حسین گوید ای بابا بمیرم که نیزه شد منبرت حسین پا به پای سرت حسین میدود دخترت حسین چه کند با درد یتیمی دختر غم پرورت حسین سر اطهرت به نیزه بدنت به قتلگاهی پدر از فراز نیزه به رقیه کن نگاهی شکند دست نانجیبی که سرت را شکسته گاهی جان من قربان چشمت فدای چشم ترت حسین پابه پای سرت حسین میدود دخترت حسین چه کند بادرد یتیمی دختر غم پرورت حسین پدر ای آرام و قرارم گل خوشبوی لاله زارم چه کنم با درد یتیمی که دیگه من پدر ندارم بشکند دستی که زد تیر و نیزه برپیکرت حسین گوید ای بابا بمیرم که نیزه شد منبرت حسین پا به پای سرت حسین میدود دخترت حسین چه کند با درد یتیمی دختر غم پرورت حسین .
1_6124269026
2.14M
↻ پا به پای سرت حسین میدود دخترت حسین چه کند با درد یتیمی دختر غم پرورت حسین .
وتوسل به حضرت رقیه سلام الله علیها به نفسِ کربلایی رضا پیروی •✾• سلام بابای رقیه...دنیای رقیه... بابای رقیه...بابای رقیه... دنیای بی حسین، معنایی نداره عشقم اون حسینه رو نیزه سواره رو نیزه سواره... سلام بابای رقیه...دنیای رقیه... بابای رقیه...بابای رقیه... دنیای بی حسین معنایی نداره دنیام اون سره که دست نیزه داره... دست نیزه داره.. .
reza_peiravi_salam_babay_roghaye 128.mp3
3.91M
↻ دنیای بی حسین معنایی نداره دنیام اون سره که دست نیزه داره... دست نیزه داره.. .
وتوسل به حضرت رقیه سلام الله علیها گفت بزرگ این قافله کیه؟یه وقت دیدن یه خانوم قد خمیده داره میاد جلو.. چادر رو اینجوری انداخت رو بدن رقیه گفت: من غسلش نمیدم چرا غسلش نمیدی؟ گفت من دستم به مریض نمیخوره شاید واگیر داشته باشه من دست نمی‌زنم. گفت: زبونت لال، چی داری میگی. گفت: خانم پاها پره آبله است. چرا یه وری جون داده چی شده مگه پهلوش؟..* گفت: بابا! عمر دخترت بابا به نگاه تو بستگی دارد گر بر پای تو برنمی‌خیزم چند جایم شکستگی دارد *دختر زمین می‌خوره چطور بلندش می‌کنی شما؟ مخصوصاً اگر بدونی یتیمه گفت بابا تو که رفتی حرمت‌ها شکسته شد..* بگو اینقدر گله مندم نکنن تو خرابه غل و بندم نکنن به خدا خیلی سرم درد می‌گیره.. چرا ؟؟ بگو از موهام بلندم نکند *وقتی دختر باباش از سفر میاد بغلشو وا می‌کنه خیلی راحت شیرین زبونی می‌کنه برا باباش.. گفت یادته از مدینه که حرکت کردیم اصلاً پای رقیه ات رو زمین نیومد. گفت: تو این محفل‌ها و این جاهایی که چادر می‌زدن اگر غریبه‌ای بود زود رقیه جان صورتش رو می‌پوشوند. گفت: بابا اینا همه تا لحظه‌ای بود که سایه ات روی سرمون بود.. تا پرده را از رو طبق زد کنار، یه نگاه به این سر انداخت.. چه سری.. لب‌ها ترک ترکه چرا موهات سوخته است؟یه نگا کرد چقدر بد بریده این گلو رو... گفت: بابا ! تقصیر حرارت تنور است این سوختگی زیر چانه برخورده به من چرا نبوده برخورد کسی مؤدبانه من که همه عمر رفته بودم تنها به مجالس زنانه رفتم وسط شراب خواران رفتم تو بازار یهودیا با نامحرم‌ها روبرو شدم تا حرف کنیزی اومد وسط خیلی چشم به راه عمو شدم آخ سرم بابا! از بس زدنم کمرم بابا.. «ای حسین..» .
روضه پاياني (1).mp3
6.44M
↻ گفت: بابا! عمر دخترت بابا به نگاه تو بستگی دارد گر بر پای تو برنمی‌خیزم چند جایم شکستگی دارد .
وتوسل به حضرت رقیه سلام الله علیها به نفسِ سید مجید بنی فاطمه •✾• نام تو را هر جا شنیدم گریه کردم هر وقت دختربچه دیدم گریه کردم دلسنگی ام شهره است اما ناخودآگاه تا ماجرایت را شنیدم گریه، گریه کردم پیش تو در رؤیا برایت روضه خواندم وقتی به پهلویت رسیدم گریه کردم از خواب خوش با تازیانه می‌پریدیم اسفندوار از جا پریدم گریه کردم در مقتلی خواندم لباست پاره بوده ست پیراهن خود را دریدم گریه کردم آتش گرفتم تا شنیدم گیسویت سوخت آه جگرسوزی کشیدم گریه کردم *بدونید این خونواده رو چجور وارد کردن، مثل اسیرای رومی وارد کردن، یعنی غل و زنجیر به گردن همه اشون انداخته بودن. برا همین بود گریه میکرد میگفت: بابا شترا آروم میرفتن ما رو میزدن، بابا دنبال بهونه بودن فقط ما رو میزدن بابا...گفت بابا ازت یه سوال دارم مگه تو چیکار کرده بودی، هر جا اسمتو میاوردم انقد کتکم میزدن..؟* .
03041804.mp3
15.5M
. در مقتلی خواندم لباست پاره بوده ست پیراهن خود را دریدم گریه کردم آتش گرفتم تا شنیدم گیسویت سوخت آه جگرسوزی کشیدم گریه کردم .
🍃 آنسوی پنجره زیباست اگر بگذارند 🍃 چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند 🍃 من از اظهار نظرهای دلم فهمیدم 🍃 عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند و خدا عاشق او شد.. سالگرد شهادت وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظاتی کمتر دیده شده از شهید مدافع حرم یک ساعت قبل از اینکه محسن اعزام بشود، مادرم با من تماس گرفت و گفت که محسن دارد به می رود، همان لحظه اشک از چشمانم جاری شد و فوراً خودم را به منزل پدرم رساندم. تا با محسن خداحافظی کنم، ما خیلی گریه و زاری می‌کردیم؛ اما محسن واقعاً بود و عاشقانه به‌سوی رفت. نقل: (خواهر شهید) وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا