۹۹. محاجه امام سجاد با پیر مرد شامی
لهوف می نویسد:
«پيرمردى آمد و به زنان و عيالات حسين عليه السّلام كه بر در مسجد ايستاده بودند، نزديك شد و گفت:
« سپاس خداى را كه شما را بكشت و نابود كرد و شهرها را از مردان شما آسوده و امير المؤمنين را بر شما مسلط كرد.»
على بن الحسين به او فرمود:« اى پيرمرد! قرآن خواندهاى؟»
گفت:« آرى!»
فرمود:« معناى اين آيه را نيكو درك كردهاى: بگو اى پيغمبر من براى رسالت مزدى از شما نمىخواهم به جز دوستى خويشاوندانم.»
پيرمرد گفت:« آرى! اين آيه را خواندهام.»
امام عليه السّلام فرمود:« خويشاوندان پيغمبر ماييم.
اى شيخ! در سوره بنى اسرائيل خواندهاى كه حق خويشاوندان ادا كن.»
شيخ گفت:« خواندهام.»
على بن الحسين فرمود:« خويشاوند، ماييم.
اى پيرمرد! اين آيه را خواندهاى: بدانيد هرچه سود برديد، پنج يك آن مخصوص خداست و رسول و خويشاوندان رسول.»
گفت:« آرى.» على عليه السّلام به او فرمود:« ماييم خويشاوندان پيغمبر.
اين آيه را خواندهاى: خداوند خواسته است كه پليدى را از شما خاندان بردارد و شما را پاك و پاكيزه فرمايد؟» شيخ گفت:« اين آيه را خواندهام.» على عليه السّلام فرمود:« ماييم آن خاندانى كه خداوند آيه تطهير را مخصوص ما نازل فرموده است.»
راوى گفت: پيرمرد ساكت ايستاد و آثار پشيمانى از آنچه گفته بود، بر چهرهاش نمايان بود. پس از لحظهاى گفت:« تو را به خدا شما همانيد كه گفتى؟»
على بن الحسين عليه السّلام فرمود:« به خدا قسم بىشك ما همان خاندانيم. به حق جدم رسول خدا كه ما همان خاندانيم.» پيرمرد گريان شد و عمامه بر زمين زد و سپس سر بر آسمان برداشت و گفت:« بار الها! ما كه از دشمنان جنّى و انسى آل محمّد بيزاريم.»
پس به حضرت عرض كرد:« آيا راه توبهاى براى من هست؟» فرمود:« آرى! اگر توبه كنى، خداوند توبه تو را مىپذيرد و تو با ما خواهى بود.» عرض كرد:« من توبه كارم.» گزارش رفتار اين پيرمرد به يزيد رسيد. دستور داد او را كشتند.»
البته این روایت به صورت مختصر و مفصل در کتب مختلفی ذکر شده است.
از جمله در احتجاج طبرسی آمده است: این محاجه با پیرمرد شامی در هنگامی بوده است که اسیران بر در مسجد شام و جایی که اسیران را نگاه می داشتند.
و در تسلیة المجالس آمده است در حالی بود که منتظر اذن یزید برای ورود بودند در جایی که اسیران را نگاه می داشتند. همچنین بخشی از این روایت در تفسیر طبری و برخی کتب دیگر و بخش دیگر در الفتوح ابن اعثم آمده است.
🌺
🔴مصائب مجلس یزید
۱۰۰. تزیین مجلس یزید
۱۰۱. راس مقدس در تشت طلا
۱۰۲. زخم زبان یزید
۱۰۴. پیچیدن عطر رأس مقدس در مجلس یزید
در کامل بهایی آمده است:
برای یزید تختی مرصع نصب شد و خانه اش با انواع زینت تزیین شده بود و نزدیک تخت او صندلی هایی از طلا و نقره گذاشته شده بود.
همچنین در مقتل خوارزمی آمده است:
بر سر یزید تاجی زینت شده با مروارید و یاقوت بود و در کنار او بسیاری از بزرگان قریش بودند.
حامل سر وارد شد و نزدیک یزید شد و شعری بدین مضمون خواند:
رکاب اسب مرا با طلا و نقره پر کن
که من آن آقای پرده دار(۱) را کشتم
کشتم آن که پاک ترین پدر و مادر را را داشت و دارای بهترین خانواده بود.
یزید گفت: اگر می دانستی او بهترین مردم است پس چرا او را کشتی؟
پاسخ داد: امید به جائزه داشتم.
یزید دستور داد تا سر از تنش جدا کردند.
سپس راس مقدس سید الشهدا را بر روی تشتی از طلا روبروی یزید گذاشتند و او گفت:
«کیف رأیت یا حسین؟»
«حسین چگونه دیدی؟»(۲)
[یعنی بر تو چه گذشت؟ و سرانجام کار تو چه شد؟ و چه کسی پیروز شد؟
این در حقیقت زخم زبان یزید بود]»
ابن شهر آشوب از ابی مخنف روایت کرده است:
هنگامی که راس مقدس را بر یزید وارد کردند چنان بوی عطری از آن پیچید که بوی آن بر همه رائحه های خوش آنجا غالب شد.(۳)
(۱) در برخی نقل ها «السید المحجبا» دارد و در برخی نقل ها «السید المهذبا» محجب را پرده دار معنی کرده اند (مثلا گفته اند الملک المحجب یعنی پادشاهی که از مردم در پرده است و هر کسی را توان رسیدن به او نیست)
معنای مهذب نیز روشن است یعنی کسی که دارای روح پاک است.
(۲) ثم وضع الرأس في حقّة، و ادخل على يزيد، فدخلت معهم، و كان يزيد جالسا على السرير، و على رأسه تاج مكلل بالدر و الياقوت، و حوله كثير من مشايخ قريش، فدخل صاحب الرأس و دنا منه، و قال:
أوقر ركابي فضّة أو ذهبافقد قتلت السيد المحجبا
قتلت أزكى الناس اما و أباو خيرهم إذ يذكرون النسبا
فقال له يزيد: إذا علمت أنه خير الناس لم قتلته؟ قال: رجوت الجائزة، فأمر بضرب عنقه، فحزّ رأسه، ثم وضع رأس الحسين بين يديه على طبق من ذهب، فقال: كيف رأيت يا حسين؟
(۳) موسوعة الامام الحسین به نقل از ابن شهر آشوب، المناقب، 4/ 61 عن أبي مخنف في رواية: لمّا دخل بالرّأس على يزيد كأنّ الرّأس طيب قد فاح على كلّ طيب.
🌺
🔴۱۰۵. اهانت یزید ملعون به راس مقدس
۱۰۶. چوب زدن به لب های مطهر سیدالشهدا
۱۰۷. چه دندانهای زیبایی!
برخی علمای عامه مانند ذهبی آورده اند:
هنگامی که راس مقدس سیدالشهدا را به نزد یزید آوردند با چوب دستی خود به دندان حضرت می زد
و می گفت: گمان نمی کردم اباعبدالله به این سن رسیده باشد.
راوی می گوید: در آن حال موی سر و صورت حضرت از خضاب خارج شده بود.
[چنین فهمیده می شود که سیدالشهدا قبل از عاشورا سر و صورت خود را خضاب کرده بود اما به مرور بعد از عاشورا تا رسیدن به شام رنگ خضاب از چهره حضرت پاک شده بود و سفیدی موهای حضرت نمایان شده بود.]
ابن حبان می نویسد یزید در آن حال می گفت: «چه دندان های زیبایی!»
🌺
🔴تحقیقی درباره نقل های مختلف از جسارت یزید به رأس مقدس
درباره چوب دستی یزید ملعون
برخی نقل ها آن را «قضیب»
و برخی آن را «مخصرة»
و برخی آن را «خیزران» نامیده اند.
راغب می گوید :«القضیب: تستعمل فی فروع الشجر» پس قضیب به معنای چوب است.
لسان العرب درباره «مخصرة» می گوید:« و قيل: المخصرة شيء يأْخذه الرجل بيده ليتوكأ عليه مثل العصا و نحوها، و هو أَيضاً مما يأْخذه الملك يشير به إِذا خطب؛ [... قال] أَبو عبيد: المِخْصَرَةُ ما اخْتَصَر الإِنسانُ بيده فأَمسكه من عصا أَو مِقْرَعَةٍ [...] أو قضيب و ما أَشبهها، و قد يتكأُ عليه.»
به نظر می رسد که چوب دستی که یزید طبق رسم شاهان به دست می گرفته است را گاهی قضیب و گاهی مخصرة نامیده اند.
اما درباره چوب زدن آن ملعون به راس مقدس
در بعضی مقاتل واژه «نکت»
و در برخی «نقر»
و در برخی «قرع» نقل شده است.
اما مرحوم قزوینی می فرماید اکثر نسخ از جمله خطبه زینبیه در شام واژه «نکت» را نقل کرده اند.
العین درباره واژه «نکت» می گوید: «النَّكْتُ: أن تَنْكُتَ بقضيب في الأرض، فتؤثر فيها بطرفه» یعنی با قضیب طوری ضربه بزند که این ضربه خطی روی زمین بیاندازد.
راغب در مفردات در معنای واژه «نقر» می گوید: «النَّقْرُ: قَرْعُ الشَّيْءِ المُفْضِي إِلَى النَّقْب» یعنی زدن به چیزی است به طوری که به سوراخ شدن آن شیئ منجر شود.
اما «قرع» را در لغت به معنای «زدن» و «کوبیدن» گفته اند و التحقیق فی کلمات القرآن «قرع» را « ضرب شيء على شيء بشدة حتّى يؤثّر فيه»
پس می توان گفت هر سه تعبیر در این معنا مشترک هستند که یزید ملعون طوری به راس مقدس سبط پیامبر ضربه می زد که بر آن صورت مقدس اثر می گذاشت.
(اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک اللهم العن یزید بن معاویة و أباه).
🌺
🔴هتک حرمت ابن زیاد به رأس مقدس
این جنایت را ابن زیاد نیز مرتکب شد با این نکته که در نقل طبری آمده است که ابن زیاد ملعون ساعتی به زدن بر دندان های حضرت پرداخت.
همچنین ابن نما نقل می کند:
« ابن زیاد ملعون با چوبدستی به بینی و دو چشم مبارک و دهان حضرت می زد که زید ابن ارقم به گریه افتاد و گفت:
«چوبدستی خود را از لبهای حسین بردار که من دیدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) لبهای خود را بر آن می گذاشت.»
🌺
✍روضه امانت داری
#روضه_حضرت_زهرا
#روضه_زینب_کبری
#روضه_امام_سجاد
#روضه_حضرت_رقیه علیهم صلوات الله
صلی الله علیک یا ابا عبدالله
🔸یکی از مهمترین دستورات دینی امانتداری است که خدای متعال فرمود ان الله یامرکم ان تؤدو الامانات الی اهلها
و رسول خدا فرمود کسی که امانت دار نیست ایمان ندارد.
[برای دیدن دیگر احادیث درباره امانت داری اینجا را ببینید.]
🔸این امانت داری اینقدر مهم است که آقا رسول خدا در شب وفات به امیرالمومنین فرمود:
«یا ابا الحسن هذه ودیعة الله و ودیعة رسوله» (۱)
علی جان این امانت خداست در دست تو
و امیرالمومنین در لحظه تدفین حضرت زهرا فرمود:
إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ فَلَقَدِ اُسْتُرْجِعَتِ اَلْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ اَلرَّهِينَةُ
یعنی یا رسول الله امانت را بازگرداندم معلوم است که امیرالمومنین عمری نگران نگهداری از این امانت بود و شاید در لحظه آخر شرمنده بود که یا رسول الله امانت را برگرداندم اما چگونه ...
اباعبدالله الحسین علیه السلام هم در روز عاشورا نگران دو امانت بود.
دو امانت از امام مجتبی علیه السلام لذا نوشتهاند وقتی قاسم اذن میدان میخواست حضرت اجازه نمیداد زیرا قاسم یادگار برادر بود و نوشتند که به زینب کبری دستور میداد عبدالله را نگه دارید که به میدان نیاید.
اما عرض کنیم یا اباعبدالله شما این گونه نگران امانت داری بودید
حالا چه کند خانم حضرت زینب کبری سلام الله علیها یک زن غریب و مظلوم و تنها باید از چندین زن عزادار و دختر معصوم نگهداری کند.
هر کدام یک درد دلی دارد یکی پدر از دست داده یکی فرزند ...
و از همه بالاتر زینب کبری بزرگترین امانت تاریخ را در دست داشت و آن آقا امام سجاد علیه السلام بود
لذا نوشتهاند چند جا امانت داری خود را نشان داد
یکی عصر عاشورا بود آن لحظه که زینب کبری نگاه کرد (معلوم است که زینب تمام حواسش به امام سجاد علیه السلام بود که برادرزاده در چه حالی است)
نگاه کرد دید گویا غم و غصه دارد جان امام را به خطر میاندازد
صدا زد یادگار برادرم با خودت چه می کنی گویا داری جان می دهی ؟ چرا اینگونه بیتابی میکنی؟
فرمود عمه جان چطور بیتابی نکنم ببین اینها کشتههای خودشان را دفن کردند
اما بدن عزیزان من بی سر غرق خون روی خاک کربلا افتاده (مرملین بدمائهم) گویا ما از کفار هستیم که کشتههای ما را دفن نمیکنند
اینجا زینب کبری امام را دلداری داد
بار دوم جایی است که به خیمهها حمله کردند و خیمهها را به آتش کشیدند زینب کبری «شاید» به همه دختران دستور داد فرار کنند اما خودش یک بیمار در خیمه دارد و هر طور بود جان برادرزاده در این حمله هم حفظ شد
اما بزرگترین جایی که زینب حفظ کرد جان امام سجاد علیه السلام را در مجلس ابن زیاد است
وقتی امام سجاد جواب ابن زیاد را داد
ابن زیاد غضب کرد گفت جواب من را میدهی؟ ببرید این جوان را بکشید!
این دستور شوخی نبود
کسی در این دستور تردید نمیکرد
اما دیدند زینب کبری برادرزاده را در آغوش گرفت فرمود اگه میخواد آقا رو بکشید اول باید من را بکشید.
کاری کرد که ابن زیاد با همه خباثتش زبان به مدح بی بی باز کرد
نوشتن ابن زیاد هاج و واج این صحنه را نگاه میکرد
لحظاتی گذشت گفت «عجبا للرحم» ببینید این زن واقعاً حاضر است جان خودش را فدا کند.
وقتی این صحنه را دید چارهای ندید جز اینکه امام را رها کند اما یا صاحب الزمان همه امانتها را زینب برگرداند ولی ...
گریز اول:
ولی یک امانت را نتوانست برگرداند.
دست تقدیر کاری کرد که زینب هم شرمنده باشد آن هم آن لحظهای بود که در خرابه شام رقیه بیتاب شد تا سر بابا را بغل کرد شاید زینب با خودش گفت بچه کمی این سر مطهر صحبت میکند درد دل میکند و آرام میشود اما نوشتهاند که دیدند رقیه صورت به صورت پدر گذاشته و جان داد
ثم إنها وضعت فمهاعلى فمه الشريف و بكت بكاء شديدا حتى غشي عليها، فلما حركوها فإذا هي قد فارقت روحها الدنيا.
پیشنهاد دوم برای گریز:
در طول این مسیر زینب نگران امانتها بود باید خودش رو حفظ می کرد
کربلا را دید صبر کرد قتلگاه را دید صبر کرد دو پسر فدا کرد شش برادر و داغ برادرزادگان و عمو زادگان همه را تحمل کرد دروازه کوفه را دید تحمل کرد
اما شاید مجلس یزید جایی بود که دیگر صبر زینب تمام شد آن همان جا بود که دیدند سر مطهر اباعبدالله روی تشت طلا
اون ملعون داره با چوب خیزران به این لب مطهر می زنه
هر کس نالهای زد اما نوشتهاند در این میان زینب دست به گریبان برد گریبان چاه کرد فریاد بلند کرد:
یا حسینا یا حبیب رسول الله
برادر جان!
روا بود که گریبان ز هجر پاره کنم
دلم هوای تو کرده بگو که چاره کنم
اگر که چاک گریبان من زبان میداشت
خبر ز سوختن مغز استخوان میداشت ...
(۱) لَمَّا ثَقُلَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ خِيفَ عَلَيْهِ اَلْمَوْتُ دَعَا بِعَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ اَلْحَسَنَيْنِ وَ أَخْرَجَ مَنْ فِي اَلْبَيْتِ وَ اِسْتَدْنَى عَلِيّاً وَ أَخَذَ بِيَدِ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ بَعْدَ بُكَاءِ اَلْجَمِيعِ وَ وَضَعَهَا فِي يَدِ عَلِيٍّ وَ قَالَ هَذِهِ وَدِيعَةُ اَللَّهِ وَ وَدِيعَةُ رَسُولِهِ عِنْدَكَ فَاحْفَظْنِي فِيهَا فَإِنَّكَ اَلْفَاعِلُ هَذِهِ وَ اَللَّهِ سَيِّدَةُ نِسَاءِ اَلْعَالَمِينَ هَذِهِ مَرْيَمُ اَلْكُبْرَى
.
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: شنبه - ۲۰ مرداد ۱۴۰۳
میلادی: Saturday - 10 August 2024
قمری: السبت، 5 صفر 1446
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🌹 امروز متعلق است به:
🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها، 61ه-ق
📆 روزشمار:
▪️15 روز تا اربعین حسینی
▪️23 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیه السلام
▪️25 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
▪️30 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیه السلام
▪️33 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
15.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماهنگ جدید ابوذر روحی با عنوان طوفانالاربعین
#امام_حسین (ع)
#اربعین
#صفر
کانال سفیران حجاب 👇👇
🆔 ➺ @safiran_hijab
💔 زیارتنامه حضرت #رقیه سلام الله علیها🌿🖤🌿🖤🌿
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتَنـا رُقَیَّةَ، عَلَیْکِ التَّحِیَّةُ وَاَلسَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِبِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِسـاءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ خَدیجَةَ الْکُبْرى اُمِّ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ وَلِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ وَلِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَةِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقیّةُ النَّقیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الزَّکِیَّةُ الْفاضِلَةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْبَهِیَّةُ، صَلَّى اللهُ عَلَیْکِ وَعَلى رُوحِکِ وَبَدَنِکِ، فَجَعَلَ اللهُ مَنْزِلَکِ وَمَاْواکِ فِى الْجَنَّةِ مَعَ آبائِکِ وَاَجْدادِکِ، الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ، وَعَلَى الْمَلائِکَةِ الْحـافّینَ حَوْلَ حَرَمِکِ الشَّریفِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ، وَصَلَّى اللهُ عَلى سَیِّدِنا مُحَمَّد وَآلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ وَسَلَّمَ تَسْلیماً بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
کرامات حضرت رقیه سلام الله علیها
آقای «سید ابراهیم دمشقی» که از محترمین و سادات عظام دمشق بود سه دختر داشت ولی پسر نداشت، شبی دختر بزرگش در عالم خواب دید که در کنار قبر حضرت «رقیه» علیها السّلام است و آن حضرت به او فرمودند: به پدرت بگو تا او به والی شام بگوید قبر و لحد مرا آب گرفته و بدن من در اذیت است آنها قبر مرا تعمیر کنند!
صبح دختر از خواب بیدار شد، جریان را به «سید ابراهیم» یعنی به پدرش گفت ولی پدرش ترتیب اثری نداد.
شب دوّم دختر وسطی، عین همان خوابی را که دختر بزرگ دیده بود دید و او هم به پدرش گفت که من چنین خوابی دیدهام.
ولی در عین حال پدرشان به خاطر آنکه مبادا والی شام ترتیب اثری ندهد جریان را به او نگفت و به این خواب هم اهمیت نداد.
شب سوّم دختر کوچکی، عین همان خواب را دید و هر سه نفر به پدرشان رؤیای خود را گفتند: ولی پدرشان ترتیب اثر نمیداد، تا آنکه شب چهارم خود آقای سید ابراهیم دمشقی حضرت «رقیه» علیها السّلام را در خواب دید آن حضرت با تندی به او فرمودند: چرا جریان را به والی نگفتی و او را از این موضوع مطّلع نکردی؟
«سید ابراهیم» وحشت زده از خواب بیدار شد و صبح به خانهی «والی» رفت و به او جریان خواب خودش و دخترانش را نقل کرد.
«والی» دستور داد علماء شیعه و سنّی را دعوت کنند تا همه ناظر جریان باشند، سپس به آقای «سید ابراهیم دمشقی» اجازه دادند که خود او لحد را باز کند، وقتی قبر را باز کردند دیدند بدن مقدّس حضرت «رقیه» علیها السّلام صحیح و سالم است و حتّی کفن او هم نپوسیده، ولی قبر را آب گرفته و مقداری از قبر خراب شده است!
مرحوم «سید ابراهیم» بدن حضرت «رقیه» علیها السّلام را از قبر بیرون آورد و در مدّت سه روز که قبر مطهّر را تعمیر میکردند و راه جمع شدن آب را میبستند بدن مقدّس آن حضرت روی زانوی آقای «سید ابراهیم» بود و فقط در اوقات نماز آن بدن مقدّس را روی تشک نظیفی میگذاشت و بعد فوراً آن را بر میداشت، آقای «سید ابراهیم» در این سه روز غذا و آب نمیخورد تا مبادا زیاد احتیاج به تجدید وضو پیدا کند.
در این مدّت سه روز، مردم شام که منجمله من هم بودم آن بدن مقدّس را دیدیم و معتقد شدیم که این خاندان مافوق بشر عادی هستند و به آنها و دوستان آنها ایمان آوردیم.
و عجیب این بود که آقای «سید ابراهیم دمشقی» با آنکه نود سال از عمرش گذشته بود و طبعاً نمیخواست دارای فرزند گردد خدا به برکت روی دامن گرفتن بدن مقدّس حضرت «رقیه» علیها السّلام به او پسری عنایت فرمود که اسمش «سید مصطفی» است.🕯🥀
#رقيه_خاتون