#سینه_زنی و توسل به راوی دشتِ کربلا امام سجاد سلام الله علیه به نفس حاج میثم مطیعی •✾•
شده دم به دم این نگرانی ام،
که مدینه ندیده بمیرم
به هوای آن همه آرزو،
نشود که بهانه نگیرم
مدینه ای روضۀ ناتمام من
به شوکت و به غربتت سلام من
ای مدینه ای شهر روضه و گریۀ بی صدا
ای مدینه ای سرزمین غریب رسول خدا
به خدا که تحمل غربتت،
برده طاقت عالم و آدم
ای حکایت غربتِ فاطمه،
روضه خوانِ تو بوده محرم
کاش میشد و کبوتر بقیع بودم
تمام عمر نوحه گر بقیع بودم
ای مدینه ای شهر روضه و گریۀ بی صدا
ای مدینه ای سرزمین غریب رسول خدا
بنشیند اگر دل خون من،
به مقابل گنبد خضرا
به تسلی داغ پیمبرم،
جان فدا کنم از غم زهرا
سلام من به چهار امام بی حرم
سلام من به مادر شهیده ام
وای مادرم ...
↫
|⇦•شده دم به دم این نگرانی ام..
#سینه_زنی و توسل به راوی دشتِ کربلا امام سجاد سلام الله علیه به نفس حاج میثم مطیعی •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
شده دم به دم این نگرانی ام،
که مدینه ندیده بمیرم
به هوای آن همه آرزو،
نشود که بهانه نگیرم
مدینه ای روضۀ ناتمام من
به شوکت و به غربتت سلام من
ای مدینه ای شهر روضه و گریۀ بی صدا
ای مدینه ای سرزمین غریب رسول خدا
به خدا که تحمل غربتت،
برده طاقت عالم و آدم
ای حکایت غربتِ فاطمه،
روضه خوانِ تو بوده محرم
کاش میشد و کبوتر بقیع بودم
تمام عمر نوحه گر بقیع بودم
ای مدینه ای شهر روضه و گریۀ بی صدا
ای مدینه ای سرزمین غریب رسول خدا
بنشیند اگر دل خون من،
به مقابل گنبد خضرا
به تسلی داغ پیمبرم،
جان فدا کنم از غم زهرا
سلام من به چهار امام بی حرم
سلام من به مادر شهیده ام
وای مادرم ...
.
بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضهGomnam-Haftegi930516[04].mp3
زمان:
حجم:
1.42M
═┅
لیبرالها، انقلابِ پیامبر را
هم به #انحراف کشاندند!
خویِ اَشرافی،
از بیتِ پسرِ مرجانه و از احساسِ تکلیفِ
بعضی خواصِ اطرافِ پیامبر شروع شد!
.
بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضهGomnam-Haftegi930516[04].mp3
زمان:
حجم:
1.42M
═┅
لیبرالها، انقلابِ پیامبر را
هم به #انحراف کشاندند!
خویِ اَشرافی،
از بیتِ پسرِ مرجانه و از احساسِ تکلیفِ
بعضی خواصِ اطرافِ پیامبر شروع شد..
#مناجات و توسل به امام زمان روحی له الفدا ویژۀ روزهایِ پایانی ماهِ صفر تقدیم به ارواح طیبه شهدا و همۀ درگذشتگان به نفس حاج محمد رضا طاهری•✾•
از بس که در فراق تو دل نوحه گر شده
روزم به شام غربت و غم تیره تر شده
آزرده گشت خاطرت از کرده های من
آقا ببخش نوکرتان دردسر شده
تنها خودت برای ظهورت دعا کنی
وقتی دعایِ من ز گنه بی اثر شده
از شام هجرِ یار بسی توشه می برد
آن کس که اهلِ ذکر و دعایِ سحر شده
بودم مریض و روضۀ تو شد دوای من
حالم به لطفتان چقدر خوب تر شده
رفت از نظر محرّم و آقا نیامدی
حالا بیا که آخرِ ماهِ صفر شده
بعد از دو ماه گریه به غم های کربلا
حالا زمانِ ندبه به داغی دگر شده
یثرب برایِ فاطمه نقشه کشیده است
یثرب چقدر بعدِ نبی خیره سر شده
باید که بعد از این به غم مادرت گریست
فصلِ شروع ماتم خیرالبشر شده
از شعله های پشتِ در خانۀ علی است
گر آتشی به کرب و بلا شعله ور شده
آن روز اگر به صورت مادر نمی زدند
لطمه دگر به چهرۀ دختر نمی زدند
*رسولِ خدا تو بستر افتاده انگار همۀ این روزا رو داره میبینه *كأني بها وقد دخل الذل بيتها، وانتهكت حرمتها، وغصبت حقها، ومنعت إرثها، وكسر جنبها، وأسقطت جنينها ..* فاطمه جان انگار دارم میبینم خاری دیگه وارد این خونه میشه به جایِ اون عزتی که شما داشتید .. انگار دارم میبنم حرمتتُ دارن میشکنن .. حقتو ازت میگیرن ...*
.
#مناجات و توسل به امام زمان روحی له الفدا ویژۀ روزهایِ پایانی ماهِ صفر تقدیم به ارواح طیبه شهدا و همۀ درگذشتگان به نفس حاج محمد رضا طاهری
از بس که در فراق تو دل نوحه گر شده
روزم به شام غربت و غم تیره تر شده
آزرده گشت خاطرت از کرده های من
آقا ببخش نوکرتان دردسر شده
تنها خودت برای ظهورت دعا کنی
وقتی دعایِ من ز گنه بی اثر شده
از شام هجرِ یار بسی توشه می برد
آن کس که اهلِ ذکر و دعایِ سحر شده
بودم مریض و روضۀ تو شد دوای من
حالم به لطفتان چقدر خوب تر شده
رفت از نظر محرّم و آقا نیامدی
حالا بیا که آخرِ ماهِ صفر شده
بعد از دو ماه گریه به غم های کربلا
حالا زمانِ ندبه به داغی دگر شده
یثرب برایِ فاطمه نقشه کشیده است
یثرب چقدر بعدِ نبی خیره سر شده
باید که بعد از این به غم مادرت گریست
فصلِ شروع ماتم خیرالبشر شده
از شعله های پشتِ در خانۀ علی است
گر آتشی به کرب و بلا شعله ور شده
آن روز اگر به صورت مادر نمی زدند
لطمه دگر به چهرۀ دختر نمی زدند
*رسولِ خدا تو بستر افتاده انگار همۀ این روزا رو داره میبینه *كأني بها وقد دخل الذل بيتها، وانتهكت حرمتها، وغصبت حقها، ومنعت إرثها، وكسر جنبها، وأسقطت جنينها ..* فاطمه جان انگار دارم میبینم خاری دیگه وارد این خونه میشه به جایِ اون عزتی که شما داشتید .. انگار دارم میبنم حرمتتُ دارن میشکنن .. حقتو ازت میگیرن ...*
.
بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضهbabolharam Taheri.mp3
زمان:
حجم:
3.53M
پیرمردهایِ انقلابِ پیامبر از ترسِ جان و اموال شان حاضر به #حفاظت از نبی و #مسیر_حق او نشدند!
یک #جوان_مومن_انقلابی امّا
فداییِجان و راهِ رسولالله شد
#شجاع_دل
#لیلة_المبیت
#مولا_علی(ع)
.
بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضهbabolharam Taheri.mp3
زمان:
حجم:
3.53M
.
پیرمردهایِ انقلابِ پیامبر از ترسِ جان و اموال شان حاضر به #حفاظت از نبی و #مسیر_حق او نشدند!
یک #جوان_مومن_انقلابی امّا
فداییِجان و راهِ رسولالله شد
#شجاع_دل
#لیلة_المبیت
#مولا_علی(ع)
#روضه و توسل ویژۀ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج محمد طاهری•✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
جانِ عالم فدایِ پیغمبر
بی نگاهش نبود طی طریق
شان او را نگفتهایم درست
وصفِ او را نخواندهایم دقیق
عالمی بی تلالو نورش
به ضلالت همیشه محکوم است
به فدایش که بین اُمت خویش
هم غریب است و هم که مظلوم است
عقل ما عاجز است از درکش
*مگه کسی میتونه پیامبرِ خدا رو توصیف کنه وقتی امیرالمومنین در وصفِ رسول خدا می فرماید أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ مُحَمَّدٍ ..*
عقل ما عاجز است از درکش
علت خلق کائنات است او
بی وجودش همیشه گمراهیم
چون که تنها ره نجات است او
کیست جز حضرت محمد (ص) که
در دل عرش قرة العین است
بین ذات خدا و حضرت او
فاصله کم ز قاب قوسین است
عمر چل سالۀ رسالت او
آیه در آیه مهربانی بود
گرچه بر خاک بود شصت و سه سال
اهل اینجا نه ، آسمانی بود
اوست آنکه در شب معراج
با خداوند همکلام شده است
بعد از ابلاغ روز عید غدیر
کار او با جهان تمام شده است
لحظۀ رفتن از علی میگفت
دین اسلام روح تازه گرفت
وقت وارد شدن به خانۀ او
ملک الموت هم اجازه گرفت
*فاطمه دید صدایِ دربِ خانه میاد ، درُ باز کرد به هیبتِ یه جوانِ عربی اجازه میدید وارد منزل بشم ، حضرتِ زهرا فرمودند خیر ، بابام حالِ خوبی ندارند کسی رو به ملاقات نمی پذیره .. وقتی اومد پیغمبر سوال کرد فاطمه جان کی بود در میزد؟.. وقتی عرضه داشت؛ پیغمبر فرمود این برادرم عزرائیلِ .. از کسی اذن نمیگیره اما به حرمت این خونه از تو اذن گرفته .. ملک الموت میخواد واردِ این خونه بشه اذن میگیره .. (قربونِ این دلایِ آماده ..) پیغمبرم هر موقع میخواست وارد بشه جلو در می ایستاد دستِ ادب به سینه میزاشت می فرمود السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ .. از فاطمه اجازه میگرفت وارد میشد .. آخ بمیرم چند روزِ دیگه نه تنها اجازه نگرفتن .. یه عده جمع شدن هیزم آوردن .. رحمتِ خدا به این ناله ها .. نه اینکه اجازه نگرفتن، در این خانه را با لگد باز کردن ..*
خانهای در مدینه که یک عمر
ملجا بی پناهی همه بود
داشت میرفت مصطفی اما
دل پریشان برای فاطمه بود
فاطمه، فاطمه همان که رسول
داشت بر دست او نوازشها
*نوشته اند خم میشد رسولِ خدا دستِ فاطمه ش رو بوسه میزد .. نه این که دستُ بالا بیاره خم میشد رسول خدا..*
حضرت مصطفی چهها میدید
در پس آن همه سفارشها
فاطمه ، آنکه نزد پیغمبر
هر زمان محترمتر از همه بود
چشم این شهر شاهد یک عمر
احترام نبی به فاطمه بود
چشم خود را که بست پیغمبر
فاجعه زود اتفاق افتاد
در دل امت رسول خدا
بذر نامردی و نفاق افتاد
مست قدرت شدند بعضی ها
باطل آمد برای حق پوشی
در فضای مدینه پاشیدند
گرد مسمومی از فراموشی
یادشان رفت -کمتر از یک روز-
آن همه گفتۀ پیمبر را
زودتر از تصور تاریخ
یادشان رفت حق حیدر را
اهل یثرب ، مهاجر و انصار
همگی خویش را نشان دادند
دست یاری علی به پیش آورد
در جوابش سری تکان دادند
فتنه پیچیده تر شد و آنگاه
نوبت غصب حق فاطمه شد
آمد از خانه او پی حقش
تا به مسجد رسید ، همهمه شد
خطبه ای خواند و حق خود را خواست
با روایات و تکیه بر آیات
شیر زن، مثل همسر شیرش
زیر بار ستم رود؟ هیهات!
آنچنان خطبه خواند آنجا که
دست تزویر عاقبت رو شد
سینۀ مسجد النبی آنروز
صحنۀ کارزار بانو شد
مِلک زهراست آسمان و زمین
او به یک باغ احتیاج نداشت
داشت با انحراف می جنگید
درد تحریف دین علاج نداشت
آمد آن روز که شقاوت را
به تماشای مردم آوردند
آمد آن روز که چهل نامرد
تیغ و شمشیر و هیزم آوردند
خانۀ وحی را نگاه کنید
کار او به کجا کشیده شده
این طرف فاطمه به پشت در و
آن طرف هیزمی که چیده شده
آمدند و به درب کوبیدند
خانه ای که پر است از حوری
لگد جمعیت به در می خورد
تا بگیرند بیعت زوری
در هیاهوی این همه ضربه
کفر، آیینه را شکستش داد
میخ میخواست ضربه ای بزند
لگدی یک بهانه دستش داد
آنقدر که فشار بر در بود
به حرارت رسیده بود تنش
همه گفتند محسنش می سوخت
من نوشتم که بیشتر حسنش
آنکه از چادرش ملک می ریخت
نور قدیسه بود در ذاتش
به کدامین گناه نا کرده
گیسوانش گرفته بود آتش
دست حق را به ریسمان بستند
دارد از خانه میرود مولا
فاطمه خواست تا که نگذارد
تازیانه گرفت دستش را
شاعر : #محمد_رسولی
#روضه و توسل ویژۀ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج محمد طاهری•✾•
جانِ عالم فدایِ پیغمبر
بی نگاهش نبود طی طریق
شان او را نگفتهایم درست
وصفِ او را نخواندهایم دقیق
عالمی بی تلالو نورش
به ضلالت همیشه محکوم است
به فدایش که بین اُمت خویش
هم غریب است و هم که مظلوم است
عقل ما عاجز است از درکش
*مگه کسی میتونه پیامبرِ خدا رو توصیف کنه وقتی امیرالمومنین در وصفِ رسول خدا می فرماید أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ مُحَمَّدٍ ..*
عقل ما عاجز است از درکش
علت خلق کائنات است او
بی وجودش همیشه گمراهیم
چون که تنها ره نجات است او
کیست جز حضرت محمد (ص) که
در دل عرش قرة العین است
بین ذات خدا و حضرت او
فاصله کم ز قاب قوسین است
عمر چل سالۀ رسالت او
آیه در آیه مهربانی بود
گرچه بر خاک بود شصت و سه سال
اهل اینجا نه ، آسمانی بود
اوست آنکه در شب معراج
با خداوند همکلام شده است
بعد از ابلاغ روز عید غدیر
کار او با جهان تمام شده است
لحظۀ رفتن از علی میگفت
دین اسلام روح تازه گرفت
وقت وارد شدن به خانۀ او
ملک الموت هم اجازه گرفت
*فاطمه دید صدایِ دربِ خانه میاد ، درُ باز کرد به هیبتِ یه جوانِ عربی اجازه میدید وارد منزل بشم ، حضرتِ زهرا فرمودند خیر ، بابام حالِ خوبی ندارند کسی رو به ملاقات نمی پذیره .. وقتی اومد پیغمبر سوال کرد فاطمه جان کی بود در میزد؟.. وقتی عرضه داشت؛ پیغمبر فرمود این برادرم عزرائیلِ .. از کسی اذن نمیگیره اما به حرمت این خونه از تو اذن گرفته .. ملک الموت میخواد واردِ این خونه بشه اذن میگیره .. (قربونِ این دلایِ آماده ..) پیغمبرم هر موقع میخواست وارد بشه جلو در می ایستاد دستِ ادب به سینه میزاشت می فرمود السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ .. از فاطمه اجازه میگرفت وارد میشد .. آخ بمیرم چند روزِ دیگه نه تنها اجازه نگرفتن .. یه عده جمع شدن هیزم آوردن .. رحمتِ خدا به این ناله ها .. نه اینکه اجازه نگرفتن، در این خانه را با لگد باز کردن ..*
خانهای در مدینه که یک عمر
ملجا بی پناهی همه بود
داشت میرفت مصطفی اما
دل پریشان برای فاطمه بود
فاطمه، فاطمه همان که رسول
داشت بر دست او نوازشها
*نوشته اند خم میشد رسولِ خدا دستِ فاطمه ش رو بوسه میزد .. نه این که دستُ بالا بیاره خم میشد رسول خدا..*
حضرت مصطفی چهها میدید
در پس آن همه سفارشها
فاطمه ، آنکه نزد پیغمبر
هر زمان محترمتر از همه بود
چشم این شهر شاهد یک عمر
احترام نبی به فاطمه بود
چشم خود را که بست پیغمبر
فاجعه زود اتفاق افتاد
در دل امت رسول خدا
بذر نامردی و نفاق افتاد
مست قدرت شدند بعضی ها
باطل آمد برای حق پوشی
در فضای مدینه پاشیدند
گرد مسمومی از فراموشی
یادشان رفت -کمتر از یک روز-
آن همه گفتۀ پیمبر را
زودتر از تصور تاریخ
یادشان رفت حق حیدر را
اهل یثرب ، مهاجر و انصار
همگی خویش را نشان دادند
دست یاری علی به پیش آورد
در جوابش سری تکان دادند
فتنه پیچیده تر شد و آنگاه
نوبت غصب حق فاطمه شد
آمد از خانه او پی حقش
تا به مسجد رسید ، همهمه شد
خطبه ای خواند و حق خود را خواست
با روایات و تکیه بر آیات
شیر زن، مثل همسر شیرش
زیر بار ستم رود؟ هیهات!
آنچنان خطبه خواند آنجا که
دست تزویر عاقبت رو شد
سینۀ مسجد النبی آنروز
صحنۀ کارزار بانو شد
مِلک زهراست آسمان و زمین
او به یک باغ احتیاج نداشت
داشت با انحراف می جنگید
درد تحریف دین علاج نداشت
آمد آن روز که شقاوت را
به تماشای مردم آوردند
آمد آن روز که چهل نامرد
تیغ و شمشیر و هیزم آوردند
خانۀ وحی را نگاه کنید
کار او به کجا کشیده شده
این طرف فاطمه به پشت در و
آن طرف هیزمی که چیده شده
آمدند و به درب کوبیدند
خانه ای که پر است از حوری
لگد جمعیت به در می خورد
تا بگیرند بیعت زوری
در هیاهوی این همه ضربه
کفر، آیینه را شکستش داد
میخ میخواست ضربه ای بزند
لگدی یک بهانه دستش داد
آنقدر که فشار بر در بود
به حرارت رسیده بود تنش
همه گفتند محسنش می سوخت
من نوشتم که بیشتر حسنش
آنکه از چادرش ملک می ریخت
نور قدیسه بود در ذاتش
به کدامین گناه نا کرده
گیسوانش گرفته بود آتش
دست حق را به ریسمان بستند
دارد از خانه میرود مولا
فاطمه خواست تا که نگذارد
تازیانه گرفت دستش را
شاعر : #محمد_رسولی
بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضهbabolharam _ Taheri.mp3
زمان:
حجم:
7.75M