eitaa logo
ذاکرین آل الله
285 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
312 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
|⇦•گریه کن .. و توسل ویژۀ وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها _سید مهدی حسینی•ೋ گریه کن، منم تا صبح برات گریه میکنم گریه کن، تا زنده ام پا به پات گریه میکنم گریه کن زینب، گریه کن زینب .. برام تعریف کن چی شد! با این غصه چیکار کردی؟! آخه کی باورش میشد بری تنهایی برگردی؟! .. از عباسم بعید بود خواهرش آوارشه از عباسم بعید بود مشکِ آبش پاره شه حلالش کن نتونسته برات کاری کنه حلالش کن نذاشتن خیمه رو یاری کنه علمداری کنه .. گریه کن، منم تا آخرش گریه میکنم گریه کن، براش با خواهرش گریه میکنم گریه کن زینب ، گریه کن زینب .. چقدر درد آورِ وقتی با ناله روضه میخونی از آتیشِ همین روضه ت یه دنیا رو می سوزونی از اون بارونِ تیر و نیزه ها شرمندتم از این که من نبودم کربلا شرمندتم شنیدم که حسینُ سر بریدن وایِ من شنیدن کی بود مانند دیدن وای من می سوزی جای من .. گریه هام، از این دردم خلاصم نمیکنه گریه هام، چیزی از غصه هام کم نمی کنه آه و واویلا .. رویِ پلکم پُر از زخمه علاجم گریه کردن نیست با این حالی که من دارم علاجم غیرِ رفتن نیست سکوتِ من برا حفظِ غرورم نیست رباب نگی اُم البنین سنگِ صبورم نیست رباب خجالت میکشم وقتی نگاهم میکنی میبینم داری به سختی نگاهم میکنی ـــــــــــــــــ خبر داری از چشمِ زمزم شده؟! یه شب دختری گم شد از قافله خبر داری از گیسویِ کم شده خبر داری از سنگ و دشنام و شام خبر داری از سنگ و خاشاک و بام من و گردشِ تویِ بازارِ شام خبر داری از تهمت و ناسزا تماشایِ زینب تو اون ازدحام به رخسارِ ناموسِ زهرا نزن به پهلویِ ما بی هوا پا نزن ببین از رو نیزه نگات میکنه اقلاً جلو چشم سقا نزن .. خبر داری از قامتِ خم شده خبر داری از چشم زمزم شده یه شب دختری گم شد از قافله خبر داری از گیسوی کم شده یا اُم البنین .. یا اُم البنین .. ↫
باب الحرم _ کربلایی سید مهدی حسینی.mp3
11.67M
مثل عباس باشید! فقط دنبال نبود! رزمنده‌ای بود که برای حفاظت از آرمانش تا آخرین لحظه مبارزه میکرد
شهادت مأمور یگان امداد شیراز مرکز اطلاع رسانی پلیس از شهادت یکی از ماموران یگان امداد در شهرستان شیراز خبر داد. بر اساس این گزارش، استواریکم محمدرضا بذرافشان بامداد نوزدهم آذر ماه هنگام اجرای ماموریت برخورد با زمین خواران در بخش دشت ارژن شیراز، بر اثر تیراندازی و درگیری افراد مخل نظم و امنیت عمومی با پلیس مجروح و به بیمارستان اعزام شد که علی رغم تلاش کادر پزشکی به درجه رفیع شهادت نائل گردید. گفتنی است پیکر پاک و مطهر این شهید والامقام روز پنج شنبه ۲۲ آذر ماه ساعت ۰۹۳۰صبح در حرم مطهر شاهچراغ (ع)طواف و بلافاصله برای تشییع و خاکسپاری به زادگاهش شهرستان خرامه منتقل خواهد شد.
🍁🍂*روضه جانسوز_حضرت ام البنین سلام الله علیها _سید مهدی میرداماد *🍁🍂 ( باید اینجا حرم درست کنند چهار تا مثل هم درست کنند ) 2 با امام حسن سزاوار است چند باب الکرم درست کنند ... *آی امام حسنی ها،آخ اگه بشه چی میشه،هر حرمی میری هر دری یه اسم داره،حرم کاظمین میری باب المراده،یعنی میشه امام حسن یه حرم داشته باشه؟بالا در حرم بنویسند باب الکرم،هر چی گداست سرشو بندازه پایین بره گدایی* باید اینجا حرم درست کنند چهار تا مثل هم درست کنند با امام حسن سزاوار است چند باب الکرم درست کنند با طلا دور مرقد سجاد بیتی از محتشم درست کنند به تولای باقر و صادق صحن دارالقلم درست کنند نزد ام البنین نمادی از 2 مشک و دست و علم درست کنند ( "دودمه" نه! در این مکان باید شاعران "چاردم" درست کنند ) 2 با کریمان "کریم خانی"ها قطعه ی "آمدم" درست کنند کاش هرچیز را نمی سازند 2 کوچه را دست کم درست کنند ... *چیه؟!مگه یه کلمه چقدر میتونه آدمو به هم بریزه؟چرا وقتی میگم کوچه ناخودآگاه زبون دلت تغییر میکنه؟!هی تو سینت میزنی میگی آخ مادر ..." این ناله ی تو به من اجازه میده وارد کوچه بشم، اما شب بقیع شب تاریکی و غربت بقیعه،ان شاالله باهم بریم،بین اونی که شب میرسه مدینه با اونیکه روز میرسه هزار درجه فرق میکنه" وقتی شب میرسی مدینه دلت میخواد یه گوشه ای بشینی،هی به این تاریکیا خیره بشی،زانوتو بغل کنی،ای مهربونم ... ننه... ننه... ننه..." من نمیگما،پسرش داره میگه:دردت به جونم ننه..." مگه نگفته علامه امینی برگشته بود از مدینه، شاگرداش میرفتند دیدنش،میدیدند اشکش قطع نمیشه،میگفتند علامه دیگه بسه،این همه تو مدینه ناله زدی بس نبود حالا که برگشتی چته؟!مگه چی دیدی؟! چی شنیدی؟ گفت:آخه رفتم و اومدم این همه سال گذشته،اما هنوز صدای ناله فاطمه میاد ..."مگه ناله ی فاطمه چیه؟! امان از بی کسی،ای داد بی داد ... غم دلواپسی،ای داد بی داد ... امان از ، کوچه های بی مروت 2 امان از مردم بشکسته بیعت ... امان از آسمان شهر یثرب ... از آن دلتنگی هنگام مغرب ... *همه ی مدینه پخش شده بود که یه مادری زیر آفتاب میشینه،چهار تا صورت قبر درست میکنه برای بچه هاش گریه میکنه،اما هر کی می اومد بقیع میدید ام البنین داره گریه میکنه،هر چی صبر میکرد شاید یه بار اسم بچه هاشو ببره نمیشنید" میدید فقط میزنه تو سینش میگه آخ حسین ..." کشتنت عزیزم ..."من که نبودم اما شنیدم: کشتنت عزیزم آبت ندادند ... کشتنت عزیزم خاکت نکردند ... گریه ی مادر با همه ی گریه ها فرق میکنه،مادر اگر گریه کنه عرش خدا به لرزه میفته؛اونم مادری که مادر چهار تا شهیده،چقدر گریه سوزناکه،همه ی مدینه منتظر بودند بگه ابالفضل" فقط یه بار گفت:ابالفضل،دید بشیر داره روضه میخونه،میگه ام البنین به سر عباست عمود آهن زدند؛بلند شد گفت باور نمیکنم،کی تونسته عمود آهن به سر عباس من بزنه؟!!باور کن ، میخوای بگم چه جوری عمود زدند؟راست میگی باورش سخته،اما قبل از اینکه عمود بزنند دستاشو جدا کردند ..." تیر به چشمش زدند ..." چهار هزار تیرانداز عباسو هدف گرفتن ..." ام البنین تا این موقع مشکلی نبود،اما وقتی مشک آبش رو زدند دیگه امید عباست ناامید شد ..." نانجیب اومد روبه روش ایستاد،حکیم بن طفیل لعنة الله علیه گفت اگر تو دست نداری من دارم چنان با عمود آهن زد ... شاعر:مهدی رحیمی
⚜🕊سینه زنی ویژۀ شهادت حضرت اُم البنین سلام الله علیها به نفسِ سید رضا نریمانی⚜ خانمی که تا خود خورشید ، قامت داشته در رشادت با ابالفضلش رقابت داشته مادرِ باب‌ُ الحوائج بوده و با این ‌حساب دامن او را گرفته هرکه حاجت داشته میرسد از والدین اخلاق فرزندان ولی این زن از اول به فرزندش شباهت داشته اول از عباسِ او اذن حرم را خواسته هرکسی در کربلا قصد زیارت داشته با کلام نافذش در روضه‌ها حاضر شده در زمین کربلا هر چند غیبت داشته تحت فرمانش کلام و تحت امرش وا‌ژه‌ها صحبتش با ابروی عباس نسبت داشته فاطمیه رفته و آمادۀ رفتن شده بس که بر زهرای مرضیه محبت داشته بعد زهرا آمده پس بعد زهرا میرود اینچنین در مکتب مولا ولایت داشته دانه پاشیده برای کفتران قبر او در مدینه هرکسی یک جو لیاقت داشته تا ابد شرمنده‌ی عباس شد چون قبر او بیشتر از قبر فرزندش مساحت داشته .
⚜🕊سینه زنی زمینه ویژۀ شهادت حضرت اُم البنین سلام الله علیها به نفسِ حاج محمود کریمی⚜ به جایِ اشک میچکه خون از چشام میرسه تا آسمونا ناله هام جیگرِ سنگ آب شده از گریه هام چهار تا پسر داشتم چهار تا قمر داشتم چهار یلِ سردار و تیغِ دو سر داشتم هر چهار تا فدا سر فاطمه قربانیِ پسرِ فاطمه ... چهار تا پسر داشتم چهار تا قمر داشتم چهار یلِ سردار و تیغِ دو سر داشتم به جای اشک میچکه خون از چشام میرسه تا آسمونا ناله هام جیگر سنگ آب شده از گریه هام مدینه از ناله هام غوغا شده قد من هم مثل زینب تا شده صدای گریه م مثه زهرا شده چهار تا امیر داشتم چهار بچه شیر داشتم چهار اقیانوس تو قلبِ کویر داشتم عباسم برا حسین جون سپرد خوش حالم که پسرم آب نخورد چهار تا پسر داشتم چهار تا قمر داشتم چهار یلِ سردار و تیغِ دو سر داشتم کنار من دخترایِ فاطمه برا پسر هام گریونن همه رو لبشون روضۀ عباسمِ چهار تا شهید داشتم سروِ رشید داشتم پایِ ولی چهارتا ، عبد و مرید داشتم جون دادن فدائیام ، با حسین نالۀ روز و شبام ، یا حسین .
⚜🕊روضه و توسل ویژۀ شهادت حضرت اُم البنین سلام الله علیها به نفسِ حاج مهدی سلحشور⚜ ┄┅═══••↭••═══┅┄ قسم به گریه ی صاحب عزایِ اُمِّ بَنین من آفریده شدم با دعای اُمِّ بَنین قسم به کعبه که از کعبه حُرمتم بیش است چنان که سوختم از ماجرایِ اُمِّ بَنین پس از ظهور اگر آمدم مدینه رفیق قرارمان دَمِ ایوان طلایِ اُمِّ بَنین به جانِ دستِ قلم،در جزا نمی سوزد دلی که سوخت در نینوایِ اُمِّ بَنین مکان گریه برای حسین اگر حرم است مگو بقیع، بگو کربلایِ اُمِّ بَنین شبیه مشک اباالفضل می چکد اشکم به پای غربتِ بی انتهایِ اُمِّ بَنین اگر چه دست ندارد به تن،ز راه کرم گرفته دستِ مرا،مرتضایِ اُمِّ بَنین به یادِ چادر زهراست،بالِ شان خاکی کبوترانِ حریمِ هوایِ اُمِّ بَنین *می اومد پشت بقیع می نشست،مدینه ای ها می اومدن،کربلایی ها می اومدن،دورِ اُمُّ البَنین حلقه می زدند،شروع می کرد روضه خواندن،یه جمله اُمُّ البَنین می گفت،زینب گریه می کرد،یه جمله زینب می گفت، اُمُّ البَنین گریه می کرد،اما اونی که اون وسط روضه رو به هم می ریخت ناله زدن های سکینه بود،ناله می زد،ناله می زد،می گفت: اُمُّ البَنین منو حلال کن، من مشک رو دادم دستِ عباست* نخورد آب زمانی که روضه می خوانده گرفته بوده یقیناً صدایِ اُمِّ بَنین "محمّدقاسمی" تو زیبا شدی،کوه و دریا شدی یه باغی پُر از عطرِ گُل ها شدی یه همدم تو غم ها برایِ علی یه زهرا ترین بعدِ زهرا شدی تو موندی کنار علی یک تنه تو گفتی که زهرا پناهه منه نذاشتی علی بهت بگه فاطمه نذاشتی که زینب دلش بشکنه *اصرار کرد،علی جان! دیگه منو فاطمه صدا نزن...چرا؟ چون هر وقت میگی:فاطمه! این بچه ها زانوهاشون رو بغل می گیرند،یاد مادرشون می افتند...* نخِ چادُرت دلبری میکنه تو رو فاطمه یاوری میکنه واسه بچه هاش مادری کَردیُ برا بچه هات مادری میکنه چقدر مثل زهرا شده شوکتت چقدر مثل زهرا شده غیرتت ان شاءالله نشه دست و بازوت کبود ان شاءالله که نیلی نشه صورتت ان شاءالله که آتیش نیاد سویِ تو نشینه غلافی رو بازویِ تو بمونی همیشه کنارِ علی نره میخِ در تویِ پهلویِ تو الهی نبینی غمِ حیدر رو نبینی غمِ ساقیِ کوثر رو نداره دلی خوش زدیوار و در امیری که کنده دَرِ خیبر رو می ترسم بخونم برات روضه من فقط اینه دیگه دعام دائماً ان شاءالله توی کوچه عباسِ تو نبینه چیزایی که دیده حسن خدا گر زحکمت ببندد دری زرحمت گشاید دَرِ دیگری خدا محسنُ بُرده پیشِ خودش به جاش داده عباسِ نام آوری *نیمه شب که کاروان از مدینه حرکت کرد،یه خورده که از شهر فاصله گرفت،دو نفر خودشون رو رساندند به قافله،یکی عبدالله بود،دست بچه هاشو گرفته بود رسوند به قافله،اینقدر زینب خوشحال شد،گفت:عبدالله خدا خیرت بده،دستِ خالی نیستم کربلا،قربونی هایِ منو آوردی،نکنه رباب هدیه داشته باشه من نداشته باشم،نکه نجمه هدیه داشته باشه من نداشته باشم،خدا خیرت بده...بچه هارو گرفت برد.. نفر دوم هم،ابی عبدالله نگاه کرد دید یه خانوم بلند قامتی داره خودش رو میرسونه به قافله،نگاه کرد دید اُم البنینِ داره میاد،گفت:عباسم مادرتون داره میاد،با شما کار داره،عباس که برگشت،سریع برگشت داداش هاشو خبر کرد،مادر اومده با ما کار داره،چهار برادر اومدن،دور مادر حلقه زدن،ابی عبدالله داره از دور این منظره رو میبینه،لذت میبره،قند تو دل حسین داره آب میشه،دور مادر که حلقه زدن،گفت:عباسم!عونم،عزیزانم،دارید با حسین می روید کربلا،اگه حسین برگشت حق دارید برگردید،اگه حسین برنگشت حق ندارید برگردید،نکنه شما باشید یه مو از سر حسین کم بشه،پای شما ایستادم برای اینچنین روزی،عباسم! نکنه من شرمنده ی فاطمه بشم،نکنه من خجالت زده بشم،همه دغدغه اش اینه کربلا میرن میتونن روی مادر رو سفید کنند یا نه؟ گذشت،گذشت،حالا از کربلا قافله برگشته،کربلایی ها از این طرف با محوریت زینب،مدینه ای ها از طرف دیگر با محوریت اُم البنین،راه باز کردن این دو مادر شهید رسیدن به هم،دست به گردن هم انداختن،نشستن زمین،ام البنین به زینب سر سلامتی میده،زینب به ام البنین،این دوتا شروع کردن برا هم روضه خواندن،هر کار کرد زینب که از عباس بگه،ام البنین نذاشت،هی می گفت:عباسم رو رها کن،از حسینم چه خبر؟ خیلی که اصرار کرد زینب گفت: بهت بگم ام البنین چه خبر شد؟ فقط بگم خوب شد کربلا نیومدی،برو ببین رباب رو ، چه حال و روزی داره،دیگه از زیر آفتاب نمیآد تو سایه،گفت: بیشتر توضیح بده زینب جان،گفت:آمدم بالای یک بلندی ایستادم دیدم دور حسینم حلقه زدن، نیزه دار با نیزه میزد،شمشیر دار با شمشیر میزد،اونی که شمشیر و نیزه نداشت سنگ میزد،اُم البنین! نگاه کردم دیدم پیرمردها دارن با عصا میزنند،حسین.... .
⚜🕊روضه و توسل ویژۀ شهادت حضرت اُم البنین سلام الله علیها به نفسِ حاج ميثم مطيعي⚜ ┄┅═══••↭••═══┅┄ دگر این کاروان یاسی ندارد *کاروان داره میاد سمت مدینه....ام البنین منتظره....* دگر این کاروان یاسی ندارد که با خود شور و احساسی ندارد بیا ام البنین برگشته زینب *بیا استقبال زینبت...بیا دختر امیرالمومنین رو به آغوش بگیر...مادر برگشته از رسالت انجام داده ام...اونقَدَر به ما سنگ زدند بی بی...بی بی....* بیا ام البنین برگشته زینب ولی افسوس عباسی ندارد.... *حسین جان.....* مزن آتش به جان، ای نورِ عینم مخوان از ماهِ مَـقطُوع الیدَینم *زینب من یه سوال دیگه دارم! * چه شد در کربلا هستیِ زهرا؟ حسینم وا حسینم وا حسینم *یه جواب داده خانم زینب....مادر!ام البنین!* دلم را تا ابد در خون کشیدند حسینم را به مقتل سر بریدند شاعر: یوسف رحیمی