..
#سینه_زنی و توسل به ابن الرضا حضرت جوادالائمه علیه السلام
بنده ام بندۀ ولای توام
عاشق صحن با صفای توام
تو جوادی و من گدای توام
یا جواد الائمه ادرکنی ..
قامتم خم شده زبار بلا
حاجتم باشد از تو یا مولا
نجف و کاظمین و کرب و بلا
یا جواد الائمه ادرکنی ..
ای که از زهر، خون شده جگرت
به تو و جدّ و مادر و پدرت
من بیچاره را مران ز درت
یا جواد الائمه ادرکنی ..
سائلم سائلم جوابم ده
تشنۀ جام وصلم آبم ده
چشم گریان، دل کبابم ده
یا جواد الائمه ادرکنی ..
به علی و به مادرت زهرا
به امامان، به حرمت شهدا
دست خالی نمی روم ابدا
یا جواد الائمه ادرکنی ..
ای تو را یار بی وفا کشته
با لب تشنه از جفا کشته
با چنان پاکی و صفا کشته
یا جواد الائمه ادرکنی ..
بسته با دست فتنه راه تو شد
همه جا پر زسوز و آه تو شد
حجرۀ بسته قتلگاه تو شد
یا جواد الائمه ادرکنی ..
.
خیلی توی فکر بود
آمد و غمگین گفت:
اگر برای شُما اتفاقی بیاُفتد،
ما پيش چه كسی باید برویم؟!
+پاسخ داد :
پيش فرزندم، #جواد 💕
-دوباره پیش خودش فکر کرد:
"بچه" كه نميتواند #امام شود!
+امام هم با لبخندگفت:
#عيسی كه "پيامبر" شد؛
از این کودک كوچكتر بود
#ابن_الرضا
#روضه و توسل به ابن الرضا حضرت جوادالائمه علیه السلام
هرچه جوان از دست و پا اُفتاده باشد
زشت است پیشِ چشها اُفتاده باشد
ای کاش با اُفتادنش طَشتی نکوبند
رویِ زمین بی سر صدا اُفتاده باشد
سخت است شوهر، زهرِ همسر را بنوشد
مردی زِ ظلم آشنا اُفتاده باشد
انصاف اصلاً نیست در بیرون برقصند
در حجره اش آقای ما اُفتاده باشد
در راه پشتِ بام می بیند مصیبت
پیکر که بین پله ها اُفتاده باشد
هر جا بیفتد روزگارش کربلاییست
فرقی ندارد که کجا اُفتاده باشد
ای وای اگر در ازدحام سختِ گودال
روی تنی سَر نیزه ها اُفتاده باشد
این آبرودار قبیله است ، روا نیست
عریان در این صحرا رها اُفتاده باشد
*آبرو دار قبیله بمیرم برات .. صدایِ العَطشِت اون کنیزُ به خودش آورد .. گفت هرچی بادا باد می برم آبُ براش .. اومد وارد حجره بشه، جلوی آمد اُمُ الفَضل، کجا داری میری؟ مگه نمی بینی نانجیب، صدای العَطشِ جوادُ الائمه رو .. آبُ گرفت به زمین ریخت ، دستور داد همه کنیزای دیگه بیان طَشت بزنید .. پای کوبی کنید .. دیگه کسی صدایِ جوادُالائمه رو نَشنوه .. بمیرم برات.. دیگه صدا خاموش شد یکی اومد گفت؛ اُمُ الفَضل خدا لعنتت کنه .. کار جوادُ الائمه تموم شد .. رو این خاکها می غلطید ..*
شبیهِ فاطمه دستی گرفته بر دیوار
خمیده می شود آخر کمر که می سوزد
بلند شد نه" به صورت رویِ زمین افتاد
چه می کشد تن مسموم ، سَر که می سوزد
لباسِ خاکیِ او ارث چادرِ خاکی است
مدینه رفت دلش حلقه در که می سوزد ..
زنی قنوت گرفته است بینِ آتش و دود
امان زِ غربتِ انسیه در که می سوزد
دورِ حضرت جواد خیلی مصیبتِ .. یه مصیبتش اینه که این زن، همسرش ببین چه بلایی به سرش آورد ..بمیرم برا اون همسری که وقتی دید چوب بر لبِ ابی عبدالله می زَنن .. راوی میگه دیدم این زن دوید از تویِ تشت سَر بریده رو برداشت .. لبهای حسین رو می بوسه ..
همه می آمدن مدینه خدمت زینب و دیگرِ زنها عرض ادب و تسلیت می گفتن .. بعد هم اطعام می دادن .. این اطعام دادنِ بعدِ روضه رو اهل بیت به ما یاد دادن .. یه وقت دیدن زنی که اومده عیادتِ زینب و تسلیت گفت ؛ قدری غذا برداشت .. آورد بیرون، کجا می بری؟ گفت ؛ یه کنیز سیه چهره رو دیدم تو آفتاب .. لاغر .. داره گریه میکنه برا اون غذا می برم ..
فرمود به خدا اون عروسِ ما ربابِ .. از روزی که بدنِ حسین میانِ آفتاب دیده دیگه نشده از میانِ آفتاب کنار بره ..
حسین ..
.
ما تصمیم داریم که
دینِ خُدا را یاری کنیم
نه اینکه خودمان از دین خدا خارج شویم!
#فضای_مجازی
#محرم_و_نامحرم
#تقوا
#روضه و توسل به ابن الرضا حضرت جوادالائمه علیه السلام •✾
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
لب تشنه بودُ تشنۀ یک جرعه آب بود
مردی که دردهایِ دلش بی حساب بود
*هی صدا می زد ؛ امُ الفَضل جگرم داره می سوزه ..
کنیزکِ دلُ زد به دریا ، گفت هر چه بادا باد .. آب رو می برم ، این آقای منه عمری بهم محبت کرده.. ظرف آب رو برداشت .. جلوش رو گرفت ، کجا داری میری؟ امُ الفَضل مگه نمی بینی پسر پیغمبر داره میگه جگرم .. گفت آب رو بده خودم می برم .. آخه من همسرشم ..
آب رو آورد تو حجره ، گفت ببین آب هست ..*
پا می کشید گوشۀ حجره به روی خاک
فریاد استغاثۀ او بی جواب بود
اما فدای بی کفن دشتِ کربلا
آن کس که زخمِ تنش بی حساب بود
* شمشیردار با شمشیر می زد .. نیزه دار با نیزه می زد ..
هم نعل تازه بر بدنش ردِّ پا گذاشت
هم داغديدۀ شرر آفتاب بود ..
شاعر: يوسف رحيمی
#سینه_زنی و توسل به ابن الرضا حضرت جوادالائمه علیه السلام •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
یا جوادالائمه .. یا جواد الائمه ..
ای شورِ شیرین، دادی به بادم
امشب دخیل بابُ المرادم
من ریزه خوارِ حضرت جوادم
سینه زن، گریه کن، گوشۀ کاظمین
ذکرِ دل یا جواد، یا رضا، یا حسین
من دخیلِ دست ابنُ الرضایم
بی قرارم عاشقِ کربلایم
«یا حبیبی یا جوادَالائمه ..»
لب تشنه ماندی، محزون و خسته
قاتل به رویت، در را که بسته
چشم انتظار مرگ تو نشسته
دم به دم اشکِ غم، می چکد بر رُخت
ناله ها داری و، هلهله ست پاسخت
در کنارت، مادر و خواهری نیست
یک نفر هم تا کُند نوکری نیست
«یا حبیبی یا جوادَالائمه ..»
بالایِ بامی، تنها غریبی
رویت به خاک است، خَدِّ التَّریبِی
شکر خدا زِ نیزه بی نصیبی
بال و پرها شده، سایه بان روی تو
یک نفر هم نزد، پنجه در روی تو
پیکر تو، لا اَقل در امان است
در امان از مرکب دشمنان است
واحسینا، واحسینا ..
ارثِ قبیله است که هر کس جوانتر است
مویش سفید گشته وقدش کمانتر است ..
•|محسن ناصحی|•