عید قربان
دل سفر کن در منا و عید قربان را ببین
چشمههای نور و شور آن بیابان را ببین
گوسفند نفس را با تیغ تقوی سر ببر
پای تا سر جان شو و رخسار جانان را ببین
سفرۀ مهمانی خاص خدا گردیده باز
لالۀ لبخند و اشک شوق مهمان را ببین
دیو نفس از پا درافکن، سنگ بر شیطان بزن
هم شکست نفس را، هم مرگ شیطان را ببین
تیغ در دست خلیل و بند در دست ذبیح
حنجر تسلیم بنگر، تیغ بران را ببین
کارد تیز و دست محکم، حلق نازکتر ز گل
پای تا سر چشم شو، اخلاص و ایمان را ببین
خاک گل انداخته از اشک چشم حاجیان
در دل تفتیدۀ صحرا، گلستان را ببین
گریه و اشک و دعا و توبه و تهلیل را
رحمت و لطف و عطا و عفو و غفران را ببین
آتش گرما گلستان گشته چون باغ خلیل
در دل صحرا صفای باغ رضوان را ببین
روی حق هرگز نگنجد در نگاه چشم سر
چشمِ دل بگشا جمال حی سبحان را ببین
خیمۀ حجاج را با پای جان یک یک بگرد
آتش دل، سوز سینه، چشم گریان را ببین
دل تهی از غیر کن تا بنگری دلدار را
سر بزن در خیمهها شاید ببینی یار را
سینه مشعر، دل حرم، میدان دید ما مِناست
گر ببندی لب ز حرف غیر، هر حرفت دعاست
غم مخور گر گم شدی یا خیمه را گم کردهای
سیر کن تا بنگری گمگشتۀ زهرا کجاست
لحظهای آرام منشین هر که را دیدی بپرس
یار سوی مکه رفته، یا به صحرای مناست؟
حیف یاران در منی رفتم ندیدم روی او
عیب از آن رخسار زیبا نیست، عیب از چشم ماست
حاجیان جمعند دور هم به صحرای منا
حاجی ما در بیابان در مسیر کربلاست
حاجیان کردند دل را خوش به ذبح گوسفند
حاجی ما ذبح طفلش پیش پیکان بلاست
حاجیان سر میتراشند از پی تقصیرشان
حاجی ما هم چهل منزل سرش برنیزههاست
حاجیان دست دعاشان بر سما گردد بلند
حاجی ما از بدن دست علمدارش جداست
حاجیان را هست یک قربانی آن هم گوسفند
حاجی ما هم ذبیحش جمله تقدیم خداست
حاجیان را از هجوم زائرین بر تن فشار
حاجی ما سینهاش از سم اسبان توتیاست
خوش بود «میثم» همیشه سوگواری بر حسین
حاجی آن باشد که اشکش هست جاری برحسین
شاعر: حاج غلامرضا سازگار
در مکتب ولایت
در محضر امام خامنهای:
#عید_قربان، یک نماد است برای مؤمنانی که میخواهند راه حقیقت را، راه تعالی را، راه عروج به مدارج عالیه را طی کنند.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
علی_فانی_هر_شیعهای_ز_نور_رخ_حیدر_است_و_بس_ (1).mp3
8.74M
📝 هر شیعهای ز نور رخ حیدر است و بس...
https://eitaa.com/Arbabhosyn
حضرت ابراهیم علیهالسلام عاشقی است که زنجیرهای تعلق را ، از پای روح بلندش باز کرد ،
و بذر تردید را از خاک دل برچید...
صبورانه، از دل ، رشته مهر پدری را گسست و دشنه ای تیز ، در دستش، مهیای قربانی اسماعیل شد
بازگرداندن امانتی که ، روزگاری نه چندان دور به وی عطا شد
قربان، عید ابراهیم خلیل الله است و ابراهیمی شدن، دل از بند تعلقات بریدن و به دوست ملحق شدن ...
.
آستان خدا کمال شما
هفت پرواز زیر بال شما
با شما می شود به قرب رسید
ای وصال خدا وصال شما
گاه با آدم و گهی با نوح
بی زمان است سن و سال شما
مثل جبرئیل می شود بالم
با همین غوره های های کال شما
روزگاری ست در پی دلم آید
گر چه نا قابل است مال شما
بال ما را به آسمان ببرید
تا خداوند لا مکان ببرید
هر کسی تو را سلام کند
به مقام تو احترام کند
کاش در صحن سامرات خدا
تا قیامت مرا غلام کند
پر و بال کبوترانه ی من
در حریم تو میل دام کند
هر که بی توست واجب است به خود
خواب احرام را حرام کند
بر دلم واجب است بعد طواف
عرض دین محضر امام کند
نیمه ی ماه حج که شد باید
شیعه در محضر شما آید
ای مسیحای سامرا هادی
آفتاب مسیر ما هادی
علی بن محمد بن علی
نوه ی اول رضا هادی
نیست جز دامن کرامت تو
پردهٔ خانهٔ خدا هادی
ذکر هر چهارشنبه ام این است
یا رضا یا جواد یا هادی
به ملک هم نمی دهم هرگز
گریهٔ زائر تو را هادی
یک شبی را کنار ما ماندی
سر سجاده جامعه خواندی
تو دعا را معرفی کردی
مرتضی را معرفی کردی
با فراز زیارت سبزت
راه ما را معرفی کردی
مرتضی و حسین و فاطمه و
مجتبی را معرفی کردی
نه فقط اهل بیت را بلکه
تو خدا را معرفی کردی
سامرایت غریب بود اما
کربلا را معرفی کردی
با تو ما مرتضی شناس شدیم
تا قیامت خدا شناس شدیم
ریشه های محبت ما تو
مزرعه های سبز دنیا تو
خواهش سرزمین پائین من
اشتیاق بهشت بالا تو
گاه ابلیس می شوم بی تو
گاه جبریل می شوم با تو
من نمی دانم این که من دارم
به تو نزدیک می شوم یا تو
چه کسی از مسیر گمراهی
داده ما را نجات؟... آقا تو
تو مرا با ولایتم کردی
آمدی و هدایتم کردی
دل من در کفت اسیر بود
به دخیل تو مستجیر بود
گر شود ثروتم سلیمانی
باز هم بر درت فقیر بود
شکر حق می کنم صدای بلند
حضرت هادی ام امیر بود
آبرو خرج می کنی بس که
کرم سفره ات کثیر بود
شب میلاد تو به ذی الحجه
مطلع شوکت غدیر بود
ریشه ي ناب اعتقاد علی
پسر حضرت جواد علی
دوست دارم گدای تو باشم
سائل دست های تو باشم
مثل بال و پر کبوترها
دائماً در هوای تو باشم
دوست دارم که از زمان ازل
تا ابد خاک پای تو باشم
نیمه شب های ماه ذی الحجه
زائر سامرای تو باشم
یا دعای قنوت من باشی
یا قنوت دعای تو باشم
ما فقیریم سفره ای وا کن
سامرایی حواله ی ما کن
با تو این عقل ها بزرگ شدند
اعتقادات ما بزرگ شدند
پای دل های شیعیان آن قدر
گریه کردید تا بزرگ شدند
با نگاه تو با محبت تو
اِبن سکّیت ها بزرگ شدند
خوب شد بچه های هیئت ما
پای درس شما بزرگ شدند
بچه های قبیله ما با
کربلا کربلا بزرگ شدند
بی تو دل های ما بهار نداشت
مثل یک شاخه ای که بار نداشت
#شاعر علي اكبر لطيفيان
حاجت دلارو خدا با مهر تو داده
خنده تو برای ما، باب المراده
خیرُ العبادی، مُهجَةُ الفؤادی
ای جان جانان، یا مولا یا هادی
سوره حُسن خدایی، روشنای اِنّمایی
هستی امام جواد و، دومین ابن الرضایی
برای وصف مقامِت، وصف نور ناتمامِت
میخونم جامعه امشب، چیه برتر از کلامِت؟
خیرُ العبادی، مُهجَةُ الفؤادی
ای جان جانان، یا مولا یا هادی
به شبای تار دنیامون، شمس الضحایید
کوثر و قدر و هل أتی، نور خدایید
إِلَیهِ تَدْعُون، عَلَيْهِ تَدُلُّون
بِهِ تُؤْمِنُون، لَهُ تُسَلِّمُون
قبله اهل ولایید، روح مکه و منایید
بأبی انت و امی، همه هستی مایید
أَنْتُمُ الصِّرَاطُ الْأَقْوَم، أَنْتُمُ السَّبِيلُ الْأَعْظَم
وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْث، وَ بِكُمْ يُنَفِّسُ الْهَمّ
خیرُ العبادی، مُهجَةُ الفؤادی
ای جان جانان، یا مولا یا هادی
هوایی سامرا شده، امشب دوباره
دلی که جز صحن و سرات، جایی نداره
نعمالامیری، مولا بینظیری
من خوب میدونم، دستامو میگیری
إِيَابُ الْخَلْقِ إِلَيْكُمْ، وَ حِسَابُهُمْ عَلَيْكُمْ
فَإِنِّي لَكُمْ مُطِيعٌ، آياتُ اللهِ لَدَيْكُمْ
با نگات خدایی میشم، عاشقی ولایی میشم
یه سحر کنار سرداب، آقا کربلایی میشم
نعمالامیری، مولا بینظیری
من خوب میدونم، دستامو میگیری
از عرش خدا بوی گل زهرا میاد
خورشید هُدی میتابه رو دستِ جواد
با نغمه شادی
پیچیده صدای منادی
میخونه سرود ولادت
که اومده حضرت هادی
امشب آسمون دل بیتابه
نور ازلی میتابه به ظلمت دنیا
بارون تا دم سحر میباره
زمانه رو دستاش داره یک غنچه زیبا
از عرش خدا بوی گل زهرا میاد
خورشید هُدی میتابه رو دستِ جواد
دریای کَرَم تو نگاه آسمونیشِ
عالم اسیر سخاوت و مهربونیشِ
مهتاب سعادت
طلیعه ی نور هدایت
یه روزی میشه عاشقا رو
میبره برای زیارت
هستی بیقرار و خاطرخواشه
دلا میون دستاشه که یوسف زهراست
عشقش چراغ شبای تاره
که نور محبت داره تجلی یکتاست
از عرش خدا بوی گل زهرا میاد
خورشید هُدی میتابه رو دست جواد
شوق حرمش آرزوی اهل ولا
شیش گوشه ی تو آینه ی کرب و بلا
تو عین بهاری
یه عالمه دیوونه داری
سائلای تو همه میگن
برای ما کم نمی ذاری
دلها به کرامتت مدیونن
تو حریم تو مهمونن
عنایتِ عشقی
شیعه به ولای تو پاینده
به هوای تو پابنده
حقیقت عشقی
این دل عاشقم دوباره
تا به آسمونا پر کشیده
همه بیاین بریم گدایی
نوه ی امام رضا رسیده
اگه در حال نمازی ، یا که در راز و نیازی
تمومش کن تا بریم ما برایِ غریب نوازی
مولانا یا امام هادی...
قدم می زارم روی اَبرا
تا میونِ مجلسش میشینم
حس می کنم که خنده هایِ
رضایتِ زهرا رو می بینم
ذاتِ رحمان و رحیمِ، با اصالت و کریمِ
نمایندش تویِ ایران، حضرت عبدُ العظیمِ
مولانا یا امام هادی...
تو دلبری رو دست نداره
کیه که اسیرِ این آقا نیست
شاعرِ لحظه ی حضورش
به خدا به جز خود خدا نیست
اگه از مسافرایِ حرم آقا جا موندم
خدا میدونه همیشه، زیارت جامعه خوندم
مولانا یا امام هادی...