eitaa logo
ذاکرین آل الله
244 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
272 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
اَلسَّلامُ‏ عَلَیکِ اَیتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَه،اَلسَّلامُ‏ عَلَیکِ اَیتُهَا الْحَوْرآءُ الْأِنْسِیه،اَلسَّلامُ عَلَیکِ اَیتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّکیه..." تو زهرایی، تو زهرایِ پیمبر پروری، زهرا رسول الله را هم  مادری، هم دختری،زهرا  نبی را پاره ی تن، روحِ مابینِ دو پهلویی  امیرالمومنین را، رُکن و کُفو و همسری،زهرا  گهی گویم امیرالمؤمنین برتر بود از تو  گهی بینم تو از او در جلالت برتری،زهرا تو والفجری،تو والشمسی، تو والعصری، تو واللیلی، تو نوری، هل اتایی،و الضحایی، کوثری،زهرا کجایِ قرآن رو نگاه کنیم اسمی از تو نباشه...حالا می فهمی چه کسی رو از علی گرفتن؟ که چند روز دیگه وقتی سنگِ لحد رو گذاشت،دستاش رو زد به هم،یعنی علی همه دار و ندارت زیرِ خاک رفت...چه کسی رو از علی جدا کردن؟... تو از مریم، تو از هاجر، تو از حوا، تو از سارا  نه، تو از انبیا، جز احمدِ مُرسل سَری،زهرا  امیدِ رحمة للعالمین، محبوبه ی داور  پناه انبیا در گیر و دارِ محشری، زهرا  روز قیامت رو یه پرده رو کنار بزنم،بی بی واردِ محشر میشه،الله اکبر،قیامتِ اصلی وقتی است که فاطمه وارد میشه،وقتی منادی میگه: "غُضُّوا اَبْصَارَکُمْ "  سرهارو بندازید پایین،چشم ها رو ببندید،چه خبره؟ میگن: زهرا میخواد رد بشه... این ندا می رسد از جانبِ ذاتِ الله فاطمه حاجت خود را ز خداوند بخواه منادی ندا میده:فاطمه! حرف و حاجت و خواسته ات رو مطرح کن، خدا میخواد کاری کنه همه ی قیامت قدرِ تو رو بفهمند،مقامِ تو رو ببینند،الان حاجتت رو بخواه... من خدایم، ولی امروز خدایی با توست حُکمِ آغاز ز تو، حُکمِ نهایی با توست تو بگو تا همگان را به حُسِینت‌ بخشم تو بخواه تا همه را بر حَسَنینت بخشم در کنارِ پدر و شوهر و مام و پسرت تو روی سوی جنان،خلق به دنبال سرت همه در وحشت میزانند و حسابند و کتاب همه گویند که یا فاطمه ما را دریاب بس که از چادر خاکیت کَرَم می بارد قاتلت هم به تو امید شفاعت دارد به شرارِ جگر و ناله و سوزت سوگند به مناجاتِ شب و گریه ی روزت سوگند که به آن جانیِّ قَدار، محبت نکنی قاتلت را به صفِ حشر شفاعت نکنی ظلم و جور و ستمِ بی عددش یادت هست جایِ دست و ضرباتِ لگدش یادت هست یاد داری که چگونه پسرت می لرزید نَفَسِ شوهر خونین جگرت می لرزید خاطرت هست که سوزاند دلِ مولا را خاطرت هست که می گفت بزن زهرا را مدینه کار گره خورد،ورق داشت بر میگشت،همه چی داشت عوض میشد،یه مرتبه نانجیب دید اینجوریِ،سریع گفت: بزن قنفذ...بزن زهرا رو...کربلا هم یه جایی دیدن کار گره خورد...جنگ داره عوض میشه،شمشیرهارو انداختن،ورق داره بر میگرده،نانجیب گفت: بزن حرمله...مدینه با غلاف زدن...کربلا با سه شعبه زدن...ای خدا! به اون لحظه ای که...امام باقر فرمود: ضربه های غلاف، مادرِ ما فاطمه رو به شهادت رسوند...به اون لحظه...خدایا! فرجِ امام زمانِ ما برسان...
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ" مادر مادر...  با حال و روزِ حیدرت اینگونه تا مكن این خانه را به حالِ خودش تو رها مكن حرفت درونِ سینه یِ تو گیر میكند این دنده ات شكسته، كسی را صدا مكن زحمت مكش، كه فضه كمك حالِ زینب است دستت شكسته است به زور آسیا مكن  پیچیده بین كوچه، كه حالِ شما بد است اما شما به حرف زنان اعتنا مكن داری دوباره در بَرِ من كار میكنی؟ حیدر نمرده فاطمه، كاری شما مكن  این خانه ام كه بی تو به دردی نمیخورد اینگونه در برم كفنت را سوا مكن زهرا نفس نفس زدنت می کُشد مرا این رازداریِ حسنت می کُشد مرا زهرا خودت بگو چه کنم با نبود تو حیدر فدایِ چهره ی زرد و کبود تو چشم و چراغ خانه ی کم سوی من ! مرو از من گذشته...محض رضایِ حسن مرو جای غلاف مانده سَرِ بازویت ولی فریاد می زدی که فدایِ سر علی ای کشتیِ نجاتِ علی، رو گرفته ای؟ من مُرده ام مگر، که تو پهلو گرفته ای ای سربلند ها، همه پیش تو سر به زیر پیش حسین دست به پهلوی خود مگیر مویت در این سه ماه، حسابی سپید شد محسن میانِ شعله ی آتش شهید شد این روزها بی بی می خواست موهای زینبش رو شانه کنه نمی تونست...دیگه دستش یاری نمی کرد... شانه ی ضرب دیده اش نگذاشت موی او را دوباره شانه کند باید انگار جای بازوی خود مادرش شانه را بهانه کند زینب از دست های لرزانش خوب فهمید هُرم آتش را مادرش زیر لب چنین می گفت با تو هم اینچنین زمانه کند اشک ها شان برای هم زیباست کربلا و مدینه ای بر پاست زینب افتاده است یاد غلاف مادرش یاد تازیانه کند آن زمانی که دید آتش را آستین در دهان گذاشت ولی خوب فهمید روز عاشورا خیمه ها را عدو نشانه کند دربِ آتش گرفته سویی بود روی دیوار جای خون مانده با وجود هجوم خاکستر خانه را او چگونه خانه کند می زد مرا مغیره و یک کس به او نگفت زن را کسی مقابلِ شوهر نمی زند هر نفسی که بی بی می کشید، از سینه اش خون جاری میشد،..... توکه رفتی همه ی خیمه به هم ریخت حسین   دیدم از دور پرت ریخت، پرم ریخت حسین تو نگاهت به حرم بود و سنان خیره به تو از نگاهش به تو بد جور دلم ریخت حسین شمر هم آمد و دیدم به دوچشم تر خود کار گشت تمام و اثرم ریخت حسین نفسم حبس شد و بین حرم سرگردان دشمن از  راه رسید و به سرم ریخت  وصیت هاشو کرد به علی، علی جان! شب ها بالا سر حسینم،ظرفِ آب بذار...گفت:فاطمه جان! خیلی زود داری از کنار من میری،اینجوری نبود قرارِ من و تو...راوی میگه: آخرین سنگِ لحد رو که علی میخواست بذاره،..گفت:  زهرا! یه قراری با هم گذاشتیم...چه زمانی... خوشی ز عُمر ندیده خدا نگهدارت صنوبری که خمیده خدا نگهدارت قرار بعدی ما ظهر روز عاشورا کنار رأس بریده خدا نگهدارت چه زمانی؟ "الشمر جالسٌ علی صدره..."
کفنم ‌را ببر ولی طفلِ بی کفن را بیاور‌ ای فضه از میان امانتی هایم پیرهن را بیاور ای فضه روز آخر کنار بستر خود میزنم بوسه نور عینم را با همین بازویِ ورم کرده بغلش میکنم حسینم را گفتم امروز نان درست کنم آمدم خسته باز پای تنور ناگهان تا تنور روشن شد یادم افتاد روضه هایِ تنور یادم افتاد خانه خولی حق بده سینه ام‌کباب شود خانه او ‌کجا حسین کجا کاشکی خانه اش خراب شود به علی گفته ام برای حسین سایه در آفتاب بگذارد نیمه شبها کنار بالینِ پسرم ظرف آب بگذارد پسرم تشنه آمده دنیا پسرم تشنگی ش آبم کرد شیر من خشک شد دلم‌خون شد اناالعطشان او‌کبابم‌کرد داده ام دست دخترم زینب نذر اصغر ، لباس محسن را برسانید بعد من به رباب گاهوار و اثاث محسن را از خدا خواستم هزاران بار پیکرم زیر دست و‌پا برود که مبادا حسین بی کفنم سینه اش زیر چکمه ها برود رنج بسیار برده را آنکه غم بسیار خورده میفهمد درد سرنیزه خورده را تنها زخم‌مسمار خورده می فهمد فضه به زینبم عروس‌که شد جای من گوشواره هدیه بده سینه ریز عروسی من را به عزیز دلم‌رقیه بده بخدا بی وضو در این مدت نزدم شانه ای به گیسوی او آه باور نمیکنم روزی برسد دست شمر بر موی او
قدّم نمیرسه خودمو سپر کنم ای کاش می شد برم بابامو خبر کنم نامرد! بگو با یه زن آخه دعوا چرا نامرد! اگه میزنی بی محابا چرا نمی بینی چشمایِ تَرَمو بسه دیگه کُشتی مادرمو آبرومُ بردی پیش بابام چطوری بلند کنم سرمو دستت آخه مگه نمی دونی سنگینه می بینی مادرم جایی رو نمی بینه نامرد تو که سیلیِ بی هوا میزنی نامرد به سینه اش دیگه چرا پا میزنی اومدی جلو با داد و هوار چطوری زدی که خورد به دیوار نامه رو گرفتی و حالا از سر راهمون نمیری کنار نمی بینی چشمای تَرَمو بسه دیگه کُشتی مادرمو آبرومُ بردی پیش بابام چطوری بلند کنم سرمو هرچی تو این کوچه،که داره سرم میاد بدتر تو کربلا سَرِ خواهرم میاد امروز یه نفر فقط جلویِ مادرِ فردا ولی دخترش وسطِ لشگرِ یتیما تو شعله گیر می کنن سه ساله ی ما رو پیر می کنن برادرمو که سر می بُرن خانواده اش و اسیر می کنن وای..حسین حسین
کمک کن امشب ای اسماء دلِ دریایی ام درده ببین خیبر شکن امشب چه زانویی بغل کرده تو سینه م کوهِ فریاده ولی به صبر مامورم نمیشه باورم دارم تن زهرامُ میشورم دارم دق میکنم از غم نبین اینقدر آرومم ببین اسماء چقدر سرده تنِ زخمیِ خانومم تن زخمیِ خانومم چه خاکی بر سرم کرده بریز آب روان آروم به بازوی ورم‌کرده بریز آب روان اسماء علی دلتنگ و بیتابه تو هرچی آب میریزی ازش میریزه خونابه خدایا کاش میمیردم علی چی داره میبینه حالا باید بفهمم که چه زخمی داشت رو سینه دیدی واسه چی بود وقتی میشد بعضی شبا بیهوش چجوری زندگی کرده با این زخمِ روی پهلوش سه ماه از من چه پنهون کرد همه آزردگی هاشُ نگاه‌کن زیر چشمش رو ببین خون مردگی هاشُ برای من سپر کرده چطور کل وجودش رو بذار بیشتر ببینم من یکم رویِ کبودش رو داره میره ولی خونش هنوزم روی دیواره داره میره نگفت آخر کجا افتاد گوشواره همین که دست من خوردش به زخم بازو اُفتادم منی که گریه ام آروم بود دراومد دیگه فریادم حسن جانم ، حسین جانم بیایید مادر داره میره به داد من برس زهرا که زینب داره میمیره دوباره فاطمه جانم ،خودت مشکل رو حل کردی برای آخرین دفعه یتیماتُ بغل کردی .. خدا نیاره به آدم بگن بیا برا آخرین بار با مادرت وداع کن .. امشب شبیِ که دادِ علی بلند شد .. بچه ها نتونست گریه کنن آستین به دهان گرفته بودن .. خدا نیاره آدم ببینه چطور مادرشُ کفن میکنن .. علی بدنِ زهرا رو غسل داد تا دستش رسید به بازو دادش بلند شد .. شروع کرد بند کفنُ  بستن سادات نوکرا من معذرت می خوام .. شروع کرد علی بدنِ زهرا رو کفن کردن ...  اول گره رو بست ، تا اومد گره بالاسرو بزنه صورت زهرا رو آروم تو کفن گذاشت یه وقت نگاه کرد دید بچه ها دارن نگاه میکنن .. یا مرتبه رها کرد ، گفت بچه ها بیاید با مادرتون وداع کنید .. همه از هم سبقت میگرفتن بزار زبانِ حال بگم .. یکی میگفت مادر من حسنم .. من همون کسی ام که تو کوچه خاکایِ چادرتو تکوندم .. یکی میگه مادر من زینبم .. یکی میگه مادر من کلثومم .. اما یه آقایی یه جور دیگه صدا زد هی میگفت مادر تو مادری نبودی که وقتی حسین صدات بزنه جواب ندی .. میدونی چی شد ؟ شیخ عباس قمی میگه یه وقت دیدن بند کفن آروم آروم باز شد دست شکستۀ زهرا بالا اومد بچه هارو بغل گرفت .. منادی بین زمین و آسمان صدا زد علی ، بچه هارو از فاطمه جدا کن .. این منظره رو ملائکه طاقت ندارن .. عرش ولوله شده وقتی حسن و حسین گریه میکنن .. وقتی زینب گریه میکنه .. الهی برای غربتت بمیرم هی حسنُ بلند میکرد بابا خدا صبرت بده حسین جان خدا صبرت بده .. زینب جان از این به بعد تو خانوم خونه ای .. با احترام بچه هارو جدا کرد یعنی آی اهل عالم یاد بگیرید هر وقت دیدید بچه ای خودشو رو بدن عزیزش انداخته با احترام ، با ناز و نوازش جداش کنید .. اما علی جان نبودی ... یه دختری اومد تو گودال خودشُ انداخت رو بدن بی سر .. اینقده گفت بابا عوض اینکه ناز و نوازشش کنن ، بگن این دختر یتیم شده ؛ هم داداشاشُ کشتن ، هم عموهاشو کشتن ، میدونی چطور جداش کردن ؟.. ریختن تو گودال اینقدر با تازیانه ... ای حسین .. با اجازۀ امام رضا امروز نگم کی بگم ، ما فکر میکنیم فقط عباسِ که رو زینب غیرت داره ، فقط حسینِ ، فقط مردای هاشمین که رو زینب غیرت دارن نه ولله .. بچه رو بزنن میگه بابا بدنم درد گرفت بابا ببین منو دارن آزار میدن اما تو گودال عکس همۀ اینا شد این دخترُ زدن اما از خودش حرفی نزد یا امام رضا معذرت میخوام یه مرتبه بلند شد گفت بابا بلند شو ببین نامحرما عمه رو دارن میزنن .. شبی در عمق تاریکی نشسته زمین و آسمان غمگین و خسته روان در کوچه ها تابوت غربت در آن تابوت یاقوتی شکسته سلمان میگه یه جوری به در میزدن نمازمُ زود سلام دادم درُ باز کردم دیدم آقازادۀ امیرالمومنین امام مجتبی ست فرمود سلمان بیا ، بابام غریب شده .. بابام تنها شده .. بیا کمکش کن میترسم بابام دق کنه .. فرمود علی جان منو شب غسل بده ، شب کفن کن ، شب به خاک بسپار فرمود علی جان وقتی منو تو خاک گذاشتی زود رهام نکن یه خورده بشین بالا قبرم برام قرآن بخوان .. همچین که اومد بدن بی بی رو روانۀ قبر کنه یه وقت امیرالمومنین دید دوتا دست شبیه دستایِ پیغمبر نمایان شد .. اینقدر خجالت کشید علی .. بدن زهرا رو تو خاک گذاشت خدا جواب پیغمبرُ چی بدم اون روزی که امانتیتُ گرفتم سالم بود .. حالا هم پهلوش شکسته .. هم صورت سیلی خورده .. هم بازو ورم کرده ...  همچین که بدن زهرا رو تو خاک گذاشت چقدر سخت بود برای علی حالا آروم آروم میخواد خاک بریزه رو بدن زهرا .. خانوم جوونشُ تو خاک گذاشت .. این صحنه تو ذهن زینب موند ، میدونی کجا یادش امد؟ پشت خیمه دیدن حسین اومد یه قنداقی رو گذاشت رو زمین یه قبر کوچیکی رو با دستاش شروع کرد کندن علی رو روی خاک گذاشت یه وقت شنید یکی میگه مهلاً مهلا یا ابن الزهرا . آقا اجازه بده یه بار دیگه بغل کنم
متن نوحه زیبای شهادت حضرت زهرا سلام الله یه کمی حرف بزن… حرفِ رفتن نزن! پاشو اینجوری منو نده عذاب کلمینی ؛ بری از پیشم میشم خونه خراب کلمینی بین این همه سلامِ بی جواب؛ کلمینی یه کمی حرف بزن علی نمیره! حرف رفتن نزن علی میمیره… حرف رفتن نزن! میبارم مثل آسمون برات میکشی منو با اشکِ بی صدات سرتو بگیر بالا؛ جون علی بمیرم برات! پاشو اینجوری منو نده عذاب کلمینی بری از پیشم میشم خونه خراب کلمینی فاطمه جان… بین این همه سلامِ بی جواب؛ کلمینی پاشو اینجوری منو نده عذاب کلمینی… یه کمی حرف بزن علی نمیره؛ حرف رفتن نزن علی میمیره رنگ صورتت شده سرخ و کبود؛ از علی دل بریدی اما زود… خانوم رفیق نیمه راه شدی قرار این نبود! یه کمی حرف بزن علی نمیره! حرف رفتن نزن علی میمیره… حرف رفتن نزن
حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ: 🏴 السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ الله، السَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَةَ نِساءِ العالَمِينَ مِنَ الأوَّلِينَ وَالآخِرِينَ. السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُها الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ، السَّلامُ عَلَيْك أَيَّتُها المَظْلُومَةُ المَغْصُوبَةُ، السَّلامُ عَلَيْك أَيَّتُها المُضْطَهَدَةُ المَقْهُورَةُ. السَّلامُ عَلَيْك يا فاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ الله وَرَحْمَةُ الله وَبَرَكاتُهُ.🏴 🏴 شهادت سیده زنان عالم، دخت نبی مکرم اسلام(ص)، ام أبیها، حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها‌ تسلیت باد.🏴 ✅حضرت آیت الله بهجت قدس سره: ▪️اینکه حضرت زهرا علیهاالسلام بعد از آن همه مظلومیت، در حال احتضار وصیت نمود که شبانه دفن گردد، کار عجیبی بود که نظیر کار پیغمبران علیهم‌السلام است ... ▪️راهی که فکر بشر از فهم آن عاجز بود و آن اینکه وصیت نمود بدون تشییع، شبانه دفن گردد! 📚 در محضر بهجت، ج۱، ص ۱۳۱ (عج) 🔶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یا فاطمه، وقتی به تو می‌اندیشم، از دست‌ های تهی خویش شرمسار می‌ شوم و بغضی که‌ هر از گاهی میهمان گلوی خشک و گرفته‌ ام است ، آرام‌ آرام می‌ شکند و بر پهنای صورت گنه کارم می‌ لغزد و جاری می‌شود یک دنیا قافله‌ اشک و آه و ماتم. پس با همین شبنم‌ های دل گرفته وضوی عاشقی می‌ کنم ، و به نام یگانه عالم و به‌یاد توکه نگین آفرینش تمام عالم هستی، می‌نگارم باشد که قبول‌آید و در نظر اُفتَد، زیر لب با خود زمزمه می‌ کنم که: وضو گرفت‌دلم تا دوباره قصه بگوید فقط غزل بسراید به‌نذر حضرت زهرا شهادت صدیقه طاهره حضرت زهرا سلام الله علیها را محضر بقیه‌ الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه و همه شما تسلیت عرض می نماییم. التماس دعا..سالار
متن روضه: زمانی که شهادت حضرت زهرا علیها السلام نزدیک شد، حضرت به اسماء بنت عُمَیس فرمود: آب بیاور تا وضو بگیرم. حضرت وضو گرفت‌و به نقلی دیگر غسل هم کردند سپس خود را معطّر ساخته و لباس های تازه ای پوشیدند و فرمودند: ای اسماء، مقداری از آن کافور بهشتی را بالای سرم بگذار تا مرا با آن حنوط کنند سپس پای خود را به سمت قبله دراز کرده، خوابیدند و پارچه ای بر روی خود کشیدند و فرمودند: ای اسماء! دقایقی صبر کن و بعد از آن مرا صدا بزن ، اگر جوابی ندادم ، بدان که من به پدر خویش ملحق شده ام و علی علیه السلام را باخبر کن اسماء می گوید ، دقایقی بعد هر چه صدا زدم ، دیدم فاطمه علیها السلام جواب نمی دهد.. صدا زدم ای دختر پیامبر ، ای دختر بهترین خلق عالم ، ای دختر رسول الله ، وانکبَّتْ علیها، خودش را انداخت روی بدن زهرای مرضیه سلام الله علیها، فاطمه جان! سلام مرا به پیغمبر برسان ... منتهی الآمال ، جلد ۱، ص ۲۶۲ و ۲۶۳
نکته اخلاقی: امیرالمومنین علیه السلام از یک مرد یهودی که نامش زید بود ، قدری جو قرض گرفت و چادر حضرت فاطمه سلام الله علیها را که از پشم بود نزد او رهن گذاشت. مرد یهودی آن چادر را به خانه برد و در اتاقی گذاشت، وقتی شب شد زن یهودی به‌آن اتاق رفت، ناگاه نوری را از آن چادر دید که‌تمام اتاق را روشن کرده بود ، وقتی زن آن حالت شگفت را دید شوهر خود را صدا زد و آن‌چه را دیده بود برای شوهرش بازگو کرد یهودی شگفت‌زده شده بود با سرعت داخل اتاق شد ، دید نور از چادر آن خورشید عصمت است که مانند بدر منیر خانه را روشن کرده است. یهودی از مشاهده این حالت تعجبش بیشتر شد ، همراه با زنش به خانه ی خویشان رفتند ، و هشتاد نفر از آنها با دیدن این نور فاطمی ایمان آورده و دل‌ هایشان به نور اسلام منور شد. منبع: الخرائج و الجرائح، جلد ۲ ، ص ۵۳۸، قطب الدین راوندى - مؤسسة الامام المهدى
|⇦•زندگیمون رو به راه بود... و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها زندگیمون رو به راه بود اما دست روزگار زود دل خوشیِ زندگیمو گرفت توی آتیش و دود تو گلومون ناله و زمزمه سوخت آتیش اومد دل خوشیِ همه سوخت عرش اَعلا سوخت قلب بابا سوخت آه که فاطمه سوخت خدایا هنوزم نمیشه باورم که دیدم با چشمام آتیش بود و مادرم وا اُماه وا اُماه وا اُماه... اون که راه مادر و بست توی کوچه ضربه اون دست دست شیطون بود و آینه ی کردگار و شکست حرمت ناموس خدا رو شکست تکیه گاه آسمونا رو شکست قلب دنیا و پشت بابا و ذوالفقار و شکست تا مادر زمین خورد سیاه شد آسمون تا خونه کشیده روی زمین رد خون خدایا هنوزم نمیشه باورم که دیدم با چشمام آتیش بود و مادرم وا اُماه وا اُماه وا اُماه... مادر من قبل رفتن کاری کرد که جون دادم من وقتی که اون کهنه پیراهن و داد به جای کفن واسه من از روضه ی کربلا گفت از سری که میره رونیزها گفت از تن غرقِ زخمی که میره زیر دست و پا گفت چه جوری ببینم داداشِ بی سر رو چه جوری ببوسم رگای اون حنجر و خدایا هنوزم نمیشه باورم که دیدم با چشمام آتیش بود و مادرم وا اُماه وا اُماه وا اُماه...
هدایت شده از ذاکرین آل الله
کمک کن امشب ای اسماء دلِ دریایی ام درده ببین خیبر شکن امشب چه زانویی بغل کرده تو سینه م کوهِ فریاده ولی به صبر مامورم نمیشه باورم دارم تن زهرامُ میشورم دارم دق میکنم از غم نبین اینقدر آرومم ببین اسماء چقدر سرده تنِ زخمیِ خانومم تن زخمیِ خانومم چه خاکی بر سرم کرده بریز آب روان آروم به بازوی ورم‌کرده بریز آب روان اسماء علی دلتنگ و بیتابه تو هرچی آب میریزی ازش میریزه خونابه خدایا کاش میمیردم علی چی داره میبینه حالا باید بفهمم که چه زخمی داشت رو سینه دیدی واسه چی بود وقتی میشد بعضی شبا بیهوش چجوری زندگی کرده با این زخمِ روی پهلوش سه ماه از من چه پنهون کرد همه آزردگی هاشُ نگاه‌کن زیر چشمش رو ببین خون مردگی هاشُ برای من سپر کرده چطور کل وجودش رو بذار بیشتر ببینم من یکم رویِ کبودش رو داره میره ولی خونش هنوزم روی دیواره داره میره نگفت آخر کجا افتاد گوشواره همین که دست من خوردش به زخم بازو اُفتادم منی که گریه ام آروم بود دراومد دیگه فریادم حسن جانم ، حسین جانم بیایید مادر داره میره به داد من برس زهرا که زینب داره میمیره دوباره فاطمه جانم ،خودت مشکل رو حل کردی برای آخرین دفعه یتیماتُ بغل کردی .. خدا نیاره به آدم بگن بیا برا آخرین بار با مادرت وداع کن .. امشب شبیِ که دادِ علی بلند شد .. بچه ها نتونست گریه کنن آستین به دهان گرفته بودن .. خدا نیاره آدم ببینه چطور مادرشُ کفن میکنن .. علی بدنِ زهرا رو غسل داد تا دستش رسید به بازو دادش بلند شد .. شروع کرد بند کفنُ  بستن سادات نوکرا من معذرت می خوام .. شروع کرد علی بدنِ زهرا رو کفن کردن ...  اول گره رو بست ، تا اومد گره بالاسرو بزنه صورت زهرا رو آروم تو کفن گذاشت یه وقت نگاه کرد دید بچه ها دارن نگاه میکنن .. یا مرتبه رها کرد ، گفت بچه ها بیاید با مادرتون وداع کنید .. همه از هم سبقت میگرفتن بزار زبانِ حال بگم .. یکی میگفت مادر من حسنم .. من همون کسی ام که تو کوچه خاکایِ چادرتو تکوندم .. یکی میگه مادر من زینبم .. یکی میگه مادر من کلثومم .. اما یه آقایی یه جور دیگه صدا زد هی میگفت مادر تو مادری نبودی که وقتی حسین صدات بزنه جواب ندی .. میدونی چی شد ؟ شیخ عباس قمی میگه یه وقت دیدن بند کفن آروم آروم باز شد دست شکستۀ زهرا بالا اومد بچه هارو بغل گرفت .. منادی بین زمین و آسمان صدا زد علی ، بچه هارو از فاطمه جدا کن .. این منظره رو ملائکه طاقت ندارن .. عرش ولوله شده وقتی حسن و حسین گریه میکنن .. وقتی زینب گریه میکنه .. الهی برای غربتت بمیرم هی حسنُ بلند میکرد بابا خدا صبرت بده حسین جان خدا صبرت بده .. زینب جان از این به بعد تو خانوم خونه ای .. با احترام بچه هارو جدا کرد یعنی آی اهل عالم یاد بگیرید هر وقت دیدید بچه ای خودشو رو بدن عزیزش انداخته با احترام ، با ناز و نوازش جداش کنید .. اما علی جان نبودی ... یه دختری اومد تو گودال خودشُ انداخت رو بدن بی سر .. اینقده گفت بابا عوض اینکه ناز و نوازشش کنن ، بگن این دختر یتیم شده ؛ هم داداشاشُ کشتن ، هم عموهاشو کشتن ، میدونی چطور جداش کردن ؟.. ریختن تو گودال اینقدر با تازیانه ... ای حسین .. با اجازۀ امام رضا امروز نگم کی بگم ، ما فکر میکنیم فقط عباسِ که رو زینب غیرت داره ، فقط حسینِ ، فقط مردای هاشمین که رو زینب غیرت دارن نه ولله .. بچه رو بزنن میگه بابا بدنم درد گرفت بابا ببین منو دارن آزار میدن اما تو گودال عکس همۀ اینا شد این دخترُ زدن اما از خودش حرفی نزد یا امام رضا معذرت میخوام یه مرتبه بلند شد گفت بابا بلند شو ببین نامحرما عمه رو دارن میزنن .. شبی در عمق تاریکی نشسته زمین و آسمان غمگین و خسته روان در کوچه ها تابوت غربت در آن تابوت یاقوتی شکسته سلمان میگه یه جوری به در میزدن نمازمُ زود سلام دادم درُ باز کردم دیدم آقازادۀ امیرالمومنین امام مجتبی ست فرمود سلمان بیا ، بابام غریب شده .. بابام تنها شده .. بیا کمکش کن میترسم بابام دق کنه .. فرمود علی جان منو شب غسل بده ، شب کفن کن ، شب به خاک بسپار فرمود علی جان وقتی منو تو خاک گذاشتی زود رهام نکن یه خورده بشین بالا قبرم برام قرآن بخوان .. همچین که اومد بدن بی بی رو روانۀ قبر کنه یه وقت امیرالمومنین دید دوتا دست شبیه دستایِ پیغمبر نمایان شد .. اینقدر خجالت کشید علی .. بدن زهرا رو تو خاک گذاشت خدا جواب پیغمبرُ چی بدم اون روزی که امانتیتُ گرفتم سالم بود .. حالا هم پهلوش شکسته .. هم صورت سیلی خورده .. هم بازو ورم کرده ...  همچین که بدن زهرا رو تو خاک گذاشت چقدر سخت بود برای علی حالا آروم آروم میخواد خاک بریزه رو بدن زهرا .. خانوم جوونشُ تو خاک گذاشت .. این صحنه تو ذهن زینب موند ، میدونی کجا یادش امد؟ پشت خیمه دیدن حسین اومد یه قنداقی رو گذاشت رو زمین یه قبر کوچیکی رو با دستاش شروع کرد کندن علی رو روی خاک گذاشت یه وقت شنید یکی میگه مهلاً مهلا یا ابن الزهرا . آقا اجازه بده یه بار دیگه بغل کنم
روزی پيامبر صلى الله عليه و آله‌ از حضرت زهرا علیها السلام پرسید چه درخواست و حاجتى دارى؟ اكنون فرشته وحى در كنار من است و از طرف خدا پيام آورده است تا هر چه بخواهى تحقق پذيرد. فاطمه سلام الله عليها فرمود لذتى‌ كه از خدمت حضرت حق می‌برم، من‌ را از هر خواهشی بازداشته است. حاجتى به‌ جز اين ندارم كه، پيوسته ناظر جمال زيبا و والاى خدا باشم منبع: نهج الحياة ، صفحه ۹۹ ‍
نبی: ⭕ چرا هنوز شهید گمنام داریم؟ 🔺 یکی از سوالاتی که هر چند وقت یکبار خصوصا در ایام تشییع شهدای گمنام پرسیده می شود این است که چرا با وجود این همه پیشرفت علمی و پزشکی و تکنولوژیکی، هنوز بسیاری از شهدا را گمنام می نامیم و فرآیند شناسایی این عزیزان اینقدر طول می کشد! 🔺 قبل از پاسخ به نکته فوق، باید به این آمار اشاره کرد. مطابق گفته سردار باقرزاده فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح تاکنون بیش از ۴۷ هزار پیکر پاک شهید تا کنون تفحص شده است و تفحص پیکر پاک ۲ هزار و ۴۰۰ شهید دیگر نیز در دستور کار قرار دارد. شهیدانی که احتمالا هر کدام از ما در اطراف خودمان خانواده ای منتظر را یافت می کنیم که چشم انتظار است‌ و منتظر. 🔺اما برگردیم به سوال اصلی. چرا هنوز شهید گمنام داریم؟ مطابق اون چیزی که نگارنده متوجه شده است؛ در سالهای ابتدایی شهدا را از روی صورت و عکس ها شناسایی می‌کرده اند و تحویل خانواده ها می داده اند و آنهایی که قابل شناسایی نبوده اند بنا به فتوای رهبری به عنوان شهید گمنام به خاک سپرده می شدند.  🔺علم ژنتیک در سالهای اول و دهه ۷۰ به گفته سردار باقرزاده تنها در اختیار آمریکا بود و هزینه هر تحقیق ۱۰۰۰ دلار می شد‌. سال ۸۱ با پشیتیانی سردار باقرزاده و کلاس های دکتر تولایی ژنتیک وارد ایران شد. 🔺در این سالها بانک خون و نمونه استخوانی تکمیل شده و خیلی از شهدا از این طریق شناسایی شده اند. اما شناسایی استخوانی که بیش از ۳۰ سال زیر خاک با دمای ۶۰ درجه بوده با شناسایی بافت نرم ساده تفاوت دارد و گاه تا سالها طول می‌کشد. 🔺لذا طبق فتوای مقام معظم رهبری اگر از شناسایی شهدا مایوس شویم و بدانیم زمان طولانی برای شناسایی نیاز هست، اجازه نداریم شهدا را بعد از تفحص در معراج شهدا نگهداری کنیم و باید آنها را سریعا به خاک بسپاریم. 🔺هر زمانی که دستگاه تطبیق، تطابق دو نمونه را اعلام کند بلافاصله و طی مراحل خاص و تشریفات خاصی به خانواده شهید اعلام می شود که شهید شما شناسایی شده و در نقطه ای معلوم تدفین شده است. که نمونه این مدل را در سال‌های اخیر بارها دیده ایم. شهدایی که تدفین شده اند و بعد از چند سال به خانواده اعلام می شود اون شهید تدفین شده فرزند شما بوده.
فاطمه سلام الله علیها ، صبر لایزال نبوی بود ، که در هیأت عفتی سر به فلک کشیده ، چادر به سر می‏ کشید و در کوچه‌های شهر مدینه ، در تمام رهگذرهای هستی حضور خداوند را به کائنات ، یادآور می‏ شد سیلی ستم و تازیانه کینه را به جان خرید تا هجوم تندبادِ انکار، شمع یک ‏تنه حقیقت را خاموش نکند ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا