هر چیزی که از دست دادی یه روزی دوباره به دست میاری!
استخوانی که شکسته دوباره ترمیم میشه. سرمایهای که نابود شده دوباره برمیگرده. ماشینی که خراب شده دوباره درست میشه. خونهای که ویران شده دوباره ساخته میشه
تنها چیزی که اگه از دست بره دوباره به دست نمیاد... روزگار جوانی ماست
گذر عمر ماست
پس اینقدر سرسری ازش نگذر
از لحظه به لحظه اش نهایت استفاده را ببر
زندگی رو جوری زندگی کن که اگه پنجاه سال بعد به سال های قبل فکر کردی با حسرت نگی حیف عمری که برباد رفت ...
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
آسیابت یک طرف افتاده بستر یک طرف
چادر تو یک طرف افتاده معجر یک طرف
هر چه اینجا هست چشمان مرا خون کرده است
رنگ این دیوار خانه یک طرف، در یک طرف
گاه دلخون توایم و گاه دلخون پدر
وای بابا یک طرف، ای وای مادر یک طرف
از کنار تو که می آید به خانه ناگهان
با سر زانو می افتد مرد خیبر یک طرف
من چگونه پیرهن کهنه تن یارم کنم
غُصه ی تو یک طرف داغ برادر یک طرف
مثل آنروزی که افتادی می افتد بر زمین
پیکر من یک طرف او یک طرف سر یک طرف
من دو بوسه می زنم جای تو و جای خودم
زیر گردن یک طرف رگهای حنجر یک طرف
وای از آن لحظه که می ریزند بین خیمه ها
گوشواره یک طرف خلخال و معجر یک طرف
#علی اکبر لطیفیان
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
رفتی ولی نرفته گلم بوی تو هنوز
دارد سرم هوای سر کوی تو هنوز
بعد از تو سوی چشم مرا اشک میبرد
ای سمت چشمهای ترم سوی تو هنوز
قلبم، سرم، تمام تنم تیر میکشد
از آن لگد که خورد به پهلوی تو، هنوز
مسمار اگر نبود تو بودی و دخترت
سر میگذاشت بر سر بازوی تو هنوز
مانده است روی معجرت از رو گرفتنت
آثاری از جراحت ابروی تو هنوز
ای کاش مانده بود به شانه یکی دوتا
از تارهای سوخته موی تو هنوز
از اینکه پیش روی حسن سیلی ات زدند
شرمنده ام بجان تو از روی تو هنوز
#مصطفی متولی
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
دیگر امشب به مدینه خبر از فاطمه نیست
جز حریق حرمی در نظر از فاطمه نیست
شهر در خواب فرو رفته ز خود می پرسد
مگر این گریه ی بیدارگر از فاطمه نیست؟
آخر ای مرغ شباهنگ! در این خلوت راز
مگر این ناله ی شب تا سحر از فاطمه نیست؟
این همه عطر دلانگیز مناجات و دعا
از کدامین گل سرخ است؟ اگر از فاطمه نیست
به همان سینه که شد دشت شقایق سوگند
زیر این چرخ، علیدوستتر از فاطمه نیست
ذرّه ای بهره ز خورشید ولایت نبرد
هر که کانون دلش، شعله ور از فاطمه نیست
به تسلّای دل زینب او برخیزید
مگر این پاره ی جان و جگر از فاطمه نیست
نزنید آتش بیداد به گلخانه ی وحی
مگر این زمزمه ی پشت در از فاطمه نیست؟
#محمّدجواد غفورزاده «شفق»
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
در خانه مانده عطر خوش ربنای تو
امروز زندهام به هوایِ دعای تو
همسایه ها به مجلس ختمت نیامدند
من بودم و همین دو سه تا بچه های تو
خیلی به مجتبایِ تو برخورد فاطمه!
فامیل کم گذاشت برایِ عزای تو
جایِ تمام شهر خودم گریه می کنم
از بسکه خالی ست در این خانه جای تو
زهرا مرا ببخش که نگذاشت غربتم
یک ختم باشکوه بگیرم برای تو
از دستِ گریه هایِ تو راحت شد این محل
شِکوه نمی کنند به من از صدای تو
دیگر به تیغ فتنهی کوفه نیاز نیست
خونِ مرا نوشته مدینه به پای تو
#وحید قاسمی
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
رفتی مرا به وادی غم واگذاشتی
تنهای من! مرا ز چه تنها گذاشتی؟
یادش به خیر باد که نه سال پیش بود
آن شب که تو به خانه ی من پا گذاشتی
حوریه ی بهشت علی! نیمه های شب
رفتی سوی بهشت و مرا جا گذاشتی
یاسین من! چقدر غریبانه از وطن
رفتی و سر به دامن طاها گذاشتی
کردی به هر نفس طلب مرگ از خدا
تا داغ خویش بر جگر ما گذاشتی
گردون به دیده ام چه قدر زشت گشته بود
آن شب که سر به سینه ی صحرا گذاشتی
تا ننگرم چه با تو شده، دست خویش را
هنگام مرگ بر رخ زیبا گذاشتی
هرکس نهد ز خویش نشانی، تو بعد خود
یک قبر بینشانه به دنیا گذاشتی
دار و ندار من همه رفت و برای من
تنها چهار کودک خود را گذاشتی
گفتی ز داغ فاطمه و سینه ی علی
«میثم!» چه داغها که به دلها گذاشتی
#غلامرضا سازگار
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
به وقت مرگ پر کردم ز خون چشم تر خود را
که تنها می گذارم بین دشمن شوهر خود را
فتادم سخت در بستر، الهی برندارم سر
که سر بنهاده بر دیوار، بینم همسر خود را
خدایا! اولین مظلوم عالم را تو یاری کن
که امشب می دهد از دست، تنها یاور خود را
دلم خواهد که برخیزم ز جا و بازویش گیرم
دل شب چون نهد بر قبر پنهانم، سر خود را
اجل ای کاش، در آن ماجرا می بست چشمم را
نمی دیدم نگاه دردناک دختر خود را
الهی! تا جهان باشد، نبیند دیده ی طفلی
کنار خانه زیر تازیانه، مادر خود را
شهادت می دهد، فردای محشر عضو عضو من
که کشتند این جماعت، دختر پیغمبر خود را
علی جان گریه کن تا عقده ای از سینه بگشایی
مکن حبس این قدر، آه دل غم پرور خود را
براى بار دوّم، زانویت خم مى شود فردا
که امشب مى دهى از دست، رکن دیگر خود را
حلالم کن حلالم کن حلالم کن حلالم کن
خداحافظ، که گفتم با تو حرف آخر خود را
اگر شد شاخه های نخل عشقت باربر ای میثم
نریزی جز به پای عترت و قرآن بر خود را
#غلام رضا سازگار
#امام_حسین #مناجات_امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
حاجت به شرح آن نیست،دردی که خود عیان است
این اشک شور گونه، شیرین ترین بیان است
از عشق یوسف مصر یک دل فقط جوان شد
در خیمه ی حسینی، دلها همه جوان است
بالاترین عبادت، شادی قلب زهراست
شادی قلب زهرا، ذکر حسین جان است
زهرا تمام ما را با اسم می شناسد
نزدیک درب هیئت چشم انتظارمان است
این سرخی بدن ها، یا این به سرزدن ها
از جهل سینه زن نیست، از عشق بی کران است
"اینجا گناه بخشند، کوهی به کاه بخشند"
وقتی که پیرمردی، با عشق روضه خوان است
آهی کشید خواهر در ماتم برادر
این آه تا قیامت در سینه ها نهان است
مثل لب برادر، خون شد جبین خواهر
گویا که چوب محمل همدست خیزران است
🔸شاعر:
#علی_ذوالقدر
_________________________
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
به وقت مرگ پر کردم ز خون چشم تر خود را
که تنها می گذارم بین دشمن شوهر خود را
فتادم سخت در بستر، الهی برندارم سر
که سر بنهاده بر دیوار، بینم همسر خود را
خدایا! اولین مظلوم عالم را تو یاری کن
که امشب می دهد از دست، تنها یاور خود را
دلم خواهد که برخیزم ز جا و بازویش گیرم
دل شب چون نهد بر قبر پنهانم، سر خود را
اجل ای کاش، در آن ماجرا می بست چشمم را
نمی دیدم نگاه دردناک دختر خود را
الهی! تا جهان باشد، نبیند دیده ی طفلی
کنار خانه زیر تازیانه، مادر خود را
شهادت می دهد، فردای محشر عضو عضو من
که کشتند این جماعت، دختر پیغمبر خود را
علی جان گریه کن تا عقده ای از سینه بگشایی
مکن حبس این قدر، آه دل غم پرور خود را
براى بار دوّم، زانویت خم مى شود فردا
که امشب مى دهى از دست، رکن دیگر خود را
حلالم کن حلالم کن حلالم کن حلالم کن
خداحافظ، که گفتم با تو حرف آخر خود را
اگر شد شاخه های نخل عشقت باربر ای میثم
نریزی جز به پای عترت و قرآن بر خود را
#غلام رضا سازگار
آقای خوبی ها…
کربلا را چگونه ساختی که اینگونه آرام می کند هر دل بی دل را وقتی قدم به خاکش می گذاری؟
شب جمعه است
هوایت نکنم پس چه کنم ...