یه جمله ای سیدحسن نصرالله داره، میگه: امروز خیمه ی حسین ایران است، یزیدیان خیمه را محاصره کردن، حسینِ زمان، شخصِ امام خامنه ای است، خطاب به او میگویم، آقایِ من! اگر کشته شویم و سپس سوزانده شویم، خاکسترِ مارو به باد بدهند، و هزاران بار این کار با ما انجام شود، دست ازتو نمیکشیم، ای پسرِ فاطمه!
حاج قاسم چی می گفت: والله والله والله از مهمترین شئون عاقبت به خیری، رابطه قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروز سکان انقلاب را به دست دارد. در قیامت خواهیم دید، مهمترین محور محاسبه این است.
لذا رفقا اطاعتِ بی چون و چرا از رهبری لازمه، در زمان دفاع مقدس، عملیات خیبر، وقتی جهنم شده بود، وجب به وجب رو دشمن میزد، توی اون شرایط و فشاری که به رزمنده ها می اومد، نزدیک بود که بچه ها جزایر رو خالی کنن، یه پیام از امام خمینی رسید که امام سلام رسونده و فرموده اند که جزایر رو نگه دارید... همه گفتند: امام فرموده، به روی چشم...برگردیم تویِ روضه، یه وقت شنید زینب، ابی عبدالله داره آروم آروم راه میره، داره زمزمه میکنه:...*
یا دَهرُ اُفّ لَکَ مِن خَلیلِ
کَم لَکَ بِالاِشراقِ وَ الاَصیـلِ
*امام سجاد میگه: من متوجه شدم منظورِ بابام رو، زینب عمه ام هم متوجه شد، دنبال برادر حرکت کرد، داداش! این حرفا چیه داری میزنی؟ گفت: زینب جان! جدم از من بهتر بود، از دنیا رفت، بابام علی ازمن بهتر بود از دنیا رفت، مادرم از من بهتربود از دنیا رفت، داداش حسنم رفت... یه وقت زینب گفت: داداش! یعنی تو هم میخوای بری؟
چقدر خانوم زینب بی تاب شد امشب، حالا این زینب لحظاتی رسیده که دید ابی عبدالله، در اوجِ غربت اومد دَرِ خیمه اصحاب و یاران، پرده ی خیمه رو کنار میزد، علی اکبر رو صدا میزد، پرده ی خیمه رو کنار میزد، بچه های عقیل رو صدا میزد، بچه های اُم البنین رو صدا میزد، یِکّه و تنها که موند، دیدن ابی عبدالله اومد سمتِ خیمه ی زنها، دید زین العابدین در تب داره میسوزه، حضرت حالش خیلی بده، حضرتِ زینب داره پرستاری میکنه، تا ابی عبدالله واردِ خیمه شد، شروع کرد امام زین العابدین با بابا صحبت کرد، باباجان! چه خبر؟ کار به کجا رسیده؟ از عموم عباس چه خبر؟ ابی عبدالله فرمود: عباسم رو کنارِ علقمه کشتن، دستاش رو از بدن جدا کردن... گفت: بابا! از برادرم علی اکبر چه خبر؟ یکی یکی اسم شهدارو آوُرد، ابی عبدالله گفت: عزیزِ دلم، خیالت رو راحت کنم، به جز من و تو مردی تویِ خیمه ها نمونده... تا این حرف رو زد زین العابدین فرمود:عمه جان! شمشیرم رو بده... من زنده باشم بخواد آسیبی به ولیِّ خدا برسه! حضرت زین العابدین رو آرام کرد، ای بهترین ذریّه من، ای جانشینِ من، تو باید این زن و بچه رو سرپرستی کنی، تو باید اینها رو تا شام و کوفه ببری، سایه ی یک مرد رو باید بالا سرشون ببینن، اما عزیزِ دلم، سلامِ من رو به شیعیانم برسون" إِنَّ أَبي ماتَ غَريباً فَانْدُبُوهُ وَ مَضى شَهيداً فَابْكُوهُ" به اونا بگو: پدرم غريبانه به شهادت رسيد پس بر او اشك بريزيد...
اونجا بود گفت: لباس کهنه رو بیارید، این لباس رو پاره پاره کنید، زیر همه لباسام بپوشم، کسی این لباس رو غارت نکنه...
علامه مجلسی تویِ حرم امیرالمؤمنین، آخرِ درسِ، میخواد روضه بخونه، یه کسی اومد یه پیغامی براش آوُرد، علامه رو بهم ریخت، بعداً به خواصش گفت، گفت: این پیک از طرفِ حضرت زهرا سلام الله علیها بود، خانوم تویِ حرم هستن، فرمودن: به علامه بگید روضه ی وداعِ حسینم رو بخونه...
کاراش رو کرد، وداعش رو کرد، یه وقت دید سکینه خیلی داره گریه میکنه، بچه رو بغل گرفت، گفت:" لَا تُحْرِقِی قَلْبِی" قلبم رو نسوزون، قلبم رو آتش نزن... همه رو آرام کرد، تا اومد بره سمت میدان دید زینب هم پشتِ سرش داره میگه: "مَهلاً مَهلا"... زینب رو هم آرام کرد، اما گذشت تا فردا، سکینه خودش رو انداخت رویِ بدنِ ابی عبدالله، اینقدر گریه کرد، اینقدر ناله زد، اومدن گفتن: امیر! این دختر رو نمیشه از پدرش جدا کنیم، گفت: یه راهی داره، بچه رو بزنید... گفتن: بابا بچه رو بغل گرفته، دستاش دورِ بچه حلقه شده، گفت: اگه بچه رو بزنید دستاش باز میشه، بچه رو رها میکنه، تا با تازیانه زدن، دستایِ حسین بازشد...
•|حسینِمن|•
.
.
نوشتهاند مقاتل، که عصر عاشورا ..
بلند مرتبهای خسته، نیمه جان آمد
بلند مرتبه شاها! همین که افتادی ..
میان هروله "زینب" دوان دوان آمد
«محسن ناصحی»
#شب_جمعه
🆔 https://eitaa.com/Arbabhosyn
.
این #امتحان_خدا خیلی عجیب است!
فُرات را بر #علی_اصغر مسدود میکند،
امّا آب زَمزَم را زیر پای اسماعیل، رَوان!
چاقو را برگلوی اسماعیل نرم میکند
امّا خَنجر را بر قَفای #حسین بُرنده!
.
#سینه_زنی و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام _ کربلایی نریمان پناهی •ೋ
پُر از جنجال شیب قتلگاه ..
گرفت دور جسمت رو یک سپاه
تنت مونده رو خاکا بی پناه، حسین جانم ..
نشسته قاتل رویِ پیکرت
شده نیزه بارون دورو برت
برای غارت ریختن رو سرت، حسین جانم ..
نفس نفس زدی ولی حیا نکرد
تو دست و پا زدی و اعتنا نکرد
خنجرُ از روی گلوت جدا نکرد
آه زدن .. تو رو قربه الی الله زدن
آه زدن .. دوره کردن تو رو بی گناه زدن
غریبِ من .. غریبِ من
یا شیب الخضیب من
غریبونه افتادی بی سرم
میخندیدن لشکر دو رو برم
تو رفتی و شد آواره حرم ، حسین جانم ..
داری خبر با تازیونه زدنم
شبیه پیکر تو زخمی تنم
بمیره زینبت برات بی کفنم ، حسین جانم ..
آه دلم .. با عصا میزدنت مقابلم
آه دلم .. دیدن سرت رو نیزه قاتلم
غریبِ من .. غریبِ من
یا شیب الخضیب من
#سینه_زنی و توسل بهحضرت سیدالشهدا علیه السلام ویژهْ شب جمعه اجرا شده به نفس کربلایی حسین طاهری •✾•
این فرش روضه که روش نشستی
اینجا، همین جایی که هستی
یه روزی آرزوت میشه
وقتی بری برا همیشه
همین حسین حسین گفتنا
همین شبا روضه رفتنا
یه روزی آرزوت میشه
وقتی بری برا همیشه
یه ثانیه ش بر نمیگرده
خاک تورو اسیر کرده
تا میتونی تا زنده ای
گریه کن برا حسین
زندگیت فدا حسین
«حسین ...حسین»
چایی قبل و بعد هیئت
این گریه ها همین دو سه ساعت
یه روزی آرزوت میشه
وقتی بری برا همیشه
همین کتیبه ها رو میبینی
همین سیاهیها رو میبینی
.
#سینه_زنی وتوسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام ویژهٔ شب جمعه اجراشده به نفس کربلایی حسین طاهری
چند وقتیه که گوشه گیرم
تا دوباره کربلا نرم هیچ جا نمیرم
تازه فهمیدم که بی حرم از دنیا سیرم
از دنیا سیرم...
حرم که نباشه آخه چه جور دردا دوا شه
حرم که نباشه می خوام اصلاً دنیا نباشه
آرزوم زیارته یاره، کربلا دلخوشی دنیاست
بی هوای حرم این شب ها زندگیم رو هواست
«یا حسین یا اباعبدالله، یا ابا عبدالله»
از آدما هیچی نمیخوام
کربلا نباشم انگاری تنهای تنهام
فقط از خدا میخوام برم دیدار آقا
دیگه هیچی نمیخوام
چی بدتر از اینه غمه فراق باشه تو سینه
چی بدتر از اینه نوکری آقاش و نبینه
بهتر از همه تو میدونی حال من واسه چی داغونه
بیشتر از این نزار این روزا اینجوری بمونه
یا حسین یا ابا عبدالله...یا اباعبدالله
این روزا حالم رو به راه نیست
من مریضِ دوریم ولی حیف که دوا نیست
به خدا علاج دردِ من جز کربلا نیست
چهجوری میتونم اینهمه از تودور بمونم
چهجوری میتونم خودم وآخر میرسونم
وقتی که درِ خونه ات بازه
کی میگه راه حرم بسته است
کربلا نمیرسم اما روضه های توهست
«یا حسین یا ابا عبدالله...ابا عبدالله»
#سینه_زنی وتوسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام ویژهٔ شب جمعه اجراشده
به نفس کربلایی حسین طاهری •✾•
●━━━━━━───────
پای غمت گیرم حسین
نوشته ی کتابِ تقدیرم حسین
از غیرِ تو سیرم حسین
آخر یه شب، تو روضه میمیرم حسین
هر شب باید مجنونت شم
لیلا کیه؟ لیلا تویی قربونت شم
بی سر و بی سامونت شم
کاشکی یک شب کرب و بلا مهمونت شم
«جانم حسین، جانم حسین... »
با روضه هات قلبم گرفت
قابِ چشمامو بارون نم نم گرفت
گفتم حسین گریه ام گرفت
اِنقد مَرده که دستِ نامَردم گرفت
هر شب باید مجنونت شم
لیلا کیه؟ لیلا تویی قربونت شم
بی سر و بی سامونت شم
کاشکی یک شب کرب و بلا مهمونت شم
«جانم حسین، جانم حسین...»