امام باقر(ع)، از جدّش، از امیرالمؤمنین(ع) نقل کرده است که پیامبر(ص) فرمود:
پاره ای از پیکر من در خراسان دفن خواهد شد، هر گرفتاری که او را زیارت کند، خدا ناراحتی او را برطرف سازد، و هر گنهکاری که به زیارت او رود، خداوند گناه او را ببخشد.
📚 عیون اخبار الرضا(ع) 2:257؛
امالی صدوق:119
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
.
ای صفای قلب زارم هرچه دارم از تو دارم
تا قیامت ای رضاجان سر ز خاکت برندارم
منم خاکِ درت غلام و نوکرت
مران از در مرا به جانِ مادرت
«علی موسی الرضا..»
غیر تو یاری ندارم با کِسی کاری ندارم
گر مرا از در برانی جای دیگر من ندارم
تو خوبی من بدم به این در آمدم
به جان فاطمه مکن مولا ردم
«علی موسی الرضا..»
یوسف بن اسماعیل نبهانی از بزرگان اهل سنت:
«علی بن موسی از بزرگان ائمه و چراغان امت از اهل بیت نبوی و معدن علم و عرفان و کرم و جوانمردی بود. وی جایگاه والایی دارد و نام وی شهره است و کرامات زیادی دارد...»
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
دلم خواهد زغم آزاد باشم
کنار پنجرهٔ فولاد باشم
دلم تنگِ رضای مهربان است
همان آقا که او آرام جان است
*میگن آقا امام رضا مانند شخص مارگزیده به خود میپیچید صورت روی خاک گذاشته بود مثل جد غریبش حسین، با جگر سوزان،اما هی نگاهش به دم در بود منتظر میوه ی دلشون جوادالائمه است. اباصلت میگه سرگردان رو صحن خانه ایستادم درها بسته ست یه وقت دیدم یه آقازاده ای مثل قرص ماه یک دفعه کنارم حاضر شد. شباهت عجیبی به امام رضا دارد. سوال کردم آقا! درها بسته بود از کجا وارد شدید؟ فرمود اباصلت! اون خدایی که من رو به یک چشم بهم زدن از مدینه به طوس آورد قادر و تواناست که از درهای بسته هم وارد بشم. آقا شما کی هستید؟فرمودن من جواد الائمه ام، من پسر امام رضام اومدم با بابای مظلومم وداع کنم. تا امام رضا صدای جوادش رو شنید بلند شد، میوه ی دلش رو به بغل گرفت پیشانی فرزندش رو بوسید اما دیگه آقا طاقت نیاورد روی زمین افتاد. جوادالائمه سر بابا رو به دامن گرفت اسرار امامت رو تحویل گرفت وصیتهای بابا رو گوش کرد. اباصلت میگه محزون ایستاده بودم اشک می ریختم یه وقت صدای جواد الائمه بلند شد اباصلت بیا یتیم شدم، بابام شهید شد. فرمودند: اباصلت! کفن بابام رو بیار، بدن آقا رو غسل داد کفن کرد، نماز خواند. با چه عزت و احترامی، عجب تشییع جنازه ای، بی سابقه، جمعیت زیادی در تشییع جنازه ی امام رضا شرکت کردند. با این همه عزت و احترام با این همه زائر و عاشق دلسوخته اما هنوز هم توی زیارتنامه اش میخونیم، غریب الغربا...
امام زمان ما روحی فدا در زیارتنامه ی ناحیه مقدسه به یک شهید دیگه ای هم میگن غریب الغربا اونم جد بزرگوارشون آقامون امام حسینِ...
زنهای نوغان مهریه هاشون رو به شوهرانشون بخشیدن و آمدن تو تشییع جنازه ی امام رضا شرکت کردند. عده ی زیادی نوعروس اومدن تشییع جنازه ی امام رضا...
اما تشییع جنازه ی ارباب ما حسین فقط ده نفر آماده شدن. اول نعل تازه به اسبهاشون زدند. تشییع جنازه ای از بدن حسین کردن که وقتی خواهرش زینب اومد یه نگاهی به اون بدن پاره پاره کرد از روی تعجب صدا زد: آیا تویی برادر زینب؟! آیا تویی عزیز مادرم فاطمه...؟! یا حسین...*
اسم اعظم گذشته از دو لبش
هر که خوانَد تو را به نام، حسین!
خوش بُوَد آن نوا ما را در کام
که بخوانیم تو را مُدام، حسین!
آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی زِ گناهم بده
شاه پناهم بده
«شاه پناهم بده ،خسته ی راه آمدم
آه نگاهم مکن غرق گناه آمدم»
دامن آلوده و بار گناه آورده ام
گر چه آهی در بساطم نیست آه آورده ام
هر که بودم هر که هستم بر کسی مربوط نیست
برامام مهربان خود پناه آورده ام
ای حرمت ملجا درماندگان
دورمران از درو راهم بده
شاه پناهم بده
«شاه پناهم بده خسته ی راه آمدم
آه نگاهم مکن غرق گناه آمدم»
لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده
درشب اول که به قبرم نهند
نور بدان شام سیاهم بده
شاه پناهم بده
«شاه پناهم بده خسته ی راه آمدم
آه نگاهم مکن غرق گناه آمدم»
آمدم ای شاه سلامت کنم
عرضارادت به مقامت کنم
آنچه که دارم تو رساندی به من
هیچ ندارم که به نامت کنم
«شاه پناهم بده خسته ی راه آمدم
آه نگاهم مکن غرق گناه آمدم»
بعد دو ماه عزا،عاشق کربلا
پیرهن سیاشو میسپُره دست امام رضا
همیشه نوکرش،میاد که آخرش
امام رضا دعاش کنه راضی شه مادرش
مسافر هر ساله، دوباره راه افتاده
از اربعین بر گشته راهیه گوهرشاده
«امام رضا یا مولا..»
من بی شَکیبتم، اِبن شَبیبِتم
دو ماهه که سیاه پوشِ جد غریبتم
مثل تو دَم به دَم، یاد محرمم
گریه کنِ حسین میشم، تو روضه ی تواَم
میگن رو خاک حجره، هی به خودت پیچیدی
خنجر کُند آقاجان، زیرگلوت کِی دیدی؟!
«امام رضا یا مولا...»
لحظه ی آخرت کنار بسترت
از مدینه جواد اومد نشست بالاسرت
اینجا پسر اومد، با چشم تر اومد
کربلا بالینِ پسر، چرا پدر اومد؟
کنار اکبر افتاد، دور تا دورش چرخیدن
بلند بلند داد میزد بلند بلند خندیدن
حسین غریب مادر....
السلطان ابالحسن....
به امام رضا میگم حرفامو
آخه بهتر میدونه دردامو
اربعین نزدیکه و آشوبم
میشه آقا بزنی امضامو
اگه مُردم چی؟؟؟
اگه قبل اربعین چشامو بستم چی؟؟؟
اگه مُردم چی؟؟؟
همه رفتن پس من که دلشکسته ام چی؟
اشکامو ببین
من فقط یه کربلا ازت میخوام همین
اشکامو ببین
نکنه دوباره جا بمونم اربعین
«یه حرم فقط رفیق با معرفت»
به رقیه میگم از جامونده
آخه جاموندنو درکش کرده
کاش منو تو کربلا خاک کنن
حیفه آدم از حرم برگرده
دل وا موندم
بیقراره از همون سالی که جاموندم
اگه دل خونم
خسته ام بس که یه کنج از حرم و خوندم
یه کنج از حرم بهم جا بده
دلم تنگته خدا شاهده
هوای حرم هوای بهشت
بریم کربلا بجای بهشت
«یه حرم فقط رفیق با معرفت»
.
میانِ این همه نوکر
به فکر من هم باش
منی که از همه جز تو، عجیب خسته شدم ...
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
گاه حیران گاه گریان میشوم
گاه گریان گاه حیران میشوم
پیش تو لالم کَرَم کورم گُمم
هر چه را تو خواستی، آن میشوم
من گناهم، تو ثوابم میکنی
کُفرم و در صحن، ایمان میشوم
از همه بر تو پناه آوردهام
از همه جز تو گریزان میشوم
دور زائرای تو میگردم و
در حرم، کَلبِ نگهبان میشوم
جای مُهرِ خویش هنگام نماز
خیره بر آیینه بندان میشوم
آب و نان مال بقیه، من فقط
کاسه لیس ظرفِ سلطان میشوم
من ز قم سوی تو میآیم رضا
تلخم و پیش تو سوهان میشوم
کعبه جایش بر سَر اما بیشتر
من هوایی خراسان میشوم
ای خدا شکرت فقیرم، چون فقط
راهی حجِّ فقیران میشوم
آنقَدَر گفتم رضاجانم رضا
تا که سرمستِ حسین جان میشوم
اونقدر خوب باش که وقتی شیطان دیدت بگه:
گمراه کردن این از عهده ی من بر نمیاد...!!
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
در جوار یکدیگر زندگی می کنیم،
پس اولین مقصود ما در زندگی این است که به یکدیگر محبت کنیم
و اگر نمی توانیم دست کم دیگران را آزار ندهیم
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
سراغ پرچمت را از شمیم باد میگیرم
نشان رود را، از ماهی آزاد میگیرم
شَفا یعنی نخ پیراهنی که غرق یوسف بود
به این امّید، من هم بوسه از فولاد میگیرم
مرا گم کرد، چشمانی که محو صحن و گنبد شد
نشانی تو را از کور مادرزاد میگیرم
به غیر از دیدنت، هرحاجتی آوردهام؛ رد کن
پس از دیدار، هرچیزی که لطفت داد؛ میگیرم
من از گرد و غبار زیر جاروهای خُدّامت
پس از افتادگی، پرواز را هم یاد میگیرم
نشستن با کبوترهای دستآموز تو، درس است
برای جَلد بودن، رخصت از استاد میگیرم
غم تو، گوهری نایاب در دنیای شادیهاست
من این دَم را میان صحن گوهرشاد میگیرم
.
برای کشف اقیانوس های جدید باید جرات ترک ساحل را داشت
این دنیا دنیای تغییر است نه تقدیر
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
.
آسمان است و خسوف قمرش معلوم است
غربت بیحد او از سفرش معلوم است
کولهبار سفر آخرتش را بسته
از مناجات و نمازِ سحرش، معلوم است
*امام رضا فرمود: ابا صلت اگر آمدم عبا به سر کشیدم دیگه با من حرف نزن، فقط در حجره رو ببند....*
موی آشفته و اوضاع به هم ریختهاش
با عبایی که کشیده به سرش، معلوم است
*مسیر خونه نزدیک بود ابا صلت میگه دیدم آقا هی رو زمین مینشینه، هی با کمک دیوار بلند میشه، هی میگه وای مادر...یکی از نشانه های غربت دوری از مادره...*
دو قدم راه نرفته، چِقدر میافتد
ناتوان بودنش از زخم پَرش، معلوم است
به زمینخوردن او ارثیهی مادری است
دردِ پیچیده به پهلو؛ اثرش معلوم است
وسط حجرهی دربسته به خود میپیچد
اثر زهر به روی جگرش، معلوم است
خواهرش نیست ببیند چه سرش آمده است
ولی از حالت بغض پسرش، معلوم است
لبِ او سرخ شد امّا به خدا چوب نخورد
مجلس شام به چَشمان ترش، معلوم است
روی خاک است ولی زیر سمِ اسب نرفت
روضهی عصر دهم در نظرش، معلوم است
نعلها بود که محکم روی پیکر میرفت
یک نفر در طلب جایزه با سر میرفت
*ابا صلت میگه دیدم امام رضا داره میاد چند قدم که راه میاد هی روی زمین میشینه گریه می کنه. عبا رو سر کشیده. صورت مبارکشون روکسی نمی دید اما اباصلت میدونست که امام رضاست داره میاد دوید زیر بغل آقا رو بگیره.....
دلها رفت تو ی یه کوچه. وقتی به علی خبر دادن فاطمه ات از دنیا رفت .تومسجد بود حسنین آمدن مسجد رو ورانداز کردن، بابا کجاست؟ گفتن بابا! مادراز دنیا رفت. یه مرتبه علی با صورت به زمین افتاد....
لنگر زمین و آسمان، ستون اسلام و مسلمین، شمشیر خدا و شیر خدا، پشت وپناه پیغمبر، کَنندهٔ در خیبر، فاتح بدر وحُنین، علی داره به طرف خونه میاد.. مسیر خونه نزدیک بود دیدن فاتح خیبر هی زمین میخورد بلند میشد می گفت: یا زهرا! به حجره رسید دیدن دیگه رو زانو داره راه میاد بچه ها دارن میبینن اینم یه زمینخوردن. بازم بگم ....*
«از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین»
*اما همه ی این زمینخوردنها معلولِ یک زمین خوردنه. یا دوتا یا سه تا..اولیش مادر بین در ودیوار زمین خورد.دویش اونجا که کمربند علی روگرفته بود با ضرب غلاف وتازیانه ولگد زمینخورد. یکیشم اون جا بود که امامحسن میگه من دستم تو دست مادرم بود، چنان مادرم به دیوار خورد... بمیرم برا مادر پهلو شکسته ات آقاجان..*
گر بنا نیست که نوبت به گدایان برسد
چه نیازیست که دگر این همه مهمان برسد
چند روز است که من پشت درم رحم کنید
یک نفر نیست به داد منِ گریان برسد
گاه گاهی به خودم گریهکنان میگویم
کار و بار تو بنا نیست به سامان برسد
آنکه یک شهر درِ خانه به رویش بستند
بهتر آن است که با حال پریشان برسد
دامن لطف شما قسمت هر کس نشود
کاش این دست بر آن گوشهی دامان برسد
من برای همهی شهر حرم میگیرم
بِگذارید که پایم به خراسان برسد
دوست دارم دَم آخر که شهادت خواندم
قبل رفتن به لبم ذکر رضاجان برسد
یاد آقای خراسان دو سه خط روضه بخوان
و ثوابی هم اگر هست به ریّان برسان
ریّان ابن شبیب جدّ ما رو غریب گیر آوردن
ریّان بن شبیب آب و واسه حبیب دیر آوردن
تو شیب گودال
سرازیر شد حسین پیر شد حسین پیر شد
آخ ته گودال
زمینگیر شد حسین پیر شد حسین پیر شد
خواهرت رفت ولی موقع رفتن میگفت
یک نفر کاش به دادِ تن عریان برسد
خانه را برای فرزندان، امن ، جالب و دوستانه درست کنید
فضای خانه باید بهگونهای باشد که مجبور نباشید مرتب تذکر بدهید.
در عین حال برای او اسباب بازیهای گران قیمت تهیه نکنید تا نگران خراب شدنشان نشوید.
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
چقدر ناتوان شدی امّا ز پا نیفت
ای هشتمین عزیز عزیز خدا نیفت
میترسم آنکه دست بگیری به پهلویت
باشد به پا بیفت ولی بیهوا نیفتادی
کوچه به آلِ فاطمه خیری نداشته
دیوار را بگیر و در این کوچهها نیفتادی
دامان هیچ کس به سرت سر نمیزند
حالا که نیست خواهرِ تو، پس ز پا نیفتادی
تکّه حصیر خویش از این حجره جمع کن
امّا به یاد نیمهِ شب و بوریا نیفتادی
ای وای اگر به کرب و بلا بوریا نبود
راهی برای دفن شه کربلا نبود
بر روی خاک بود که پیچید بر خودش
آثار تشنگی، جگرش را گرفته بود
افتاد یاد جدّ غریبش که خواهرش
در بین قتلگه خبرش را گرفته بود
دیگر توانِ دیدن اهل حرم نداشت
از بس که نیزه دور و برش را گرفته بود
وقتی که شمر آمد و کارش تمام شد
خلخالِ کودکی، نظرش را گرفته بود