بمیرم داداشِ غریبم
تویِ غربت سرت رو بریدن
یکی داره پیرهن رو میدزده
پیرهن که نه! کفن...می دزده
یکی داره با یه کهنه خنجر
سرُ از روی بدن می دزده
ای حسین من...غریب مادر
*همچین که عبا به سر کشیده بود تو این مسیر می رفت...احتمالا موقع غذا بوده...چون روایت میگه سفره پهن بوده....خادما...کنیزا...سر سفره....تا آقا رو دیدن...آقا میشه با ما هم سفره بشید؟روایت میگه آقا با همون حال اومد سرِ سفره نشست...."آقا میشه امروز با ما هم،هم سفره بشید؟!"چندتا لقمه خورد...دیگه نتونست...رفت داخل حجره... گفت:اباصلت درهای حجره رو ببند...فرشا رو جمع کن...میخوام مثل جد غریبم،حسین جون بدم...*
از خراسان روضه خیلی دور شد یابن الشبیب
زهر وقتی داخل انگور شد یابن الشبیب
اشک در چشمان آقا حلقه زد آن جا که گفت
حال و روز جدّ ما ناجور شد یابن الشبیب
در هجوم تیر ها و نیزه ها گم شد تنش
در میان سنگ ها محصور شد یابن الشبیب
*ناله بزن بگو:حسین....*
#امام_رضا_مناجات
#امام_رضا_زمزمه
#زمزمه
درد دل میکنم با امام الرئوف
السلام علیک یا امام الرئوف
من نمک گیر کرمت هستم
آستان بوس حرمت هستم
ای رضا جانم ای رضا جانم
.........
من چو ذره ام و تویی شمس الشموس
السلام علیک یا انیس النفوس
رو سیاه و پست و گنهکارم
به همه گفتم که تو را دارم
ای رضا جانم ای رضا جانم
.....
روسیاه و بدم ولی راهم بده
به جوادت قسم تو پناهم بده
ضامن آهو به تو رو کردم
دست خالی که برنمیگردم
ای رضا جانم ای رضا جانم
......
از ازل عشق تو در سرشت من است
به خدا حرم تو بهشت من است
من دخیل پنجره فولادم
برس آقا جان تو به فریادم
ای رضا جانم ای رضا جانم
.......
همه حاجتم از تو این است و بس
شب اول قبر تو به دادم برس
عرفه زوار حسینم کن
عتبه بوس کاظمینم کن
ای رضا جانم ای رضا جانم
........
ای فدای تو و آتش جگرت
چه شده که کشیدی عبا به سرت
چقدر در کوچه زمین خوردی
جان زهرا را بر لب آوردی
ای رضا جانم ای رضا جانم
.....
گوشه حجره ات دست و پا می زدی
مادر و پسرت را صدا می زدی
گر چه خاکی گشته سر و رویت
کس نزد با نیزه به پهلویت
ای رضا جانم ای رضا جانم
........
جدتان را زدند بین آن قتلگاه
فرقة بالسيوف فرقة باالرماح
مادرش ناله از جگر میزد
خواهرش بر سینه و سر میزد
enc_1664022823311108553875.mp3
3.23M
صلی علیک یا نبی صلی علیک یا رسول
تو رو زیارت میکنم کاشکی ازم کنی قبول
کاش تو مدینه داشتی صحن حضرت زهرا
برا تو بارونی میشد چشم همه دنیا آه رسول الله
🎙 #محمد_اسداللهی
#️⃣ #رحلت_پیامبر_اکرم_ص
#️⃣ #استودیویی
tmp_16196332222464660771394.mp3
7.78M
با سعادته هر کسی زیر سایته
لطف تو بی نهایته
وقتی که دارمت تو رو خیالم آقا راحته
🎙 #سید_محمدرضا_نوشه_ور
🎙 #محمد_حسین_پویانفر
#️⃣ #شهادت_امام_حسن_مجتبی_ع
#️⃣ #استودیویی
enc_16929138511081777065937.mp3
2.21M
ضریح تو پنهانه همین جا تو سینه ام
دستمو رو سینه میذارم حرمت رو میبینم
سلام امام دست و دلبازم
میخواهم حرم برا تو بسازم
🎙 #سید_محمدرضا_نوشه_ور
✳️ #جدید
#️⃣ #مناجات_با_امام_حسن_مجتبی_ع
#️⃣ #شهادت_امام_حسن_مجتبی_ع
#️⃣ #استودیویی
#امام_رضا_مناجات
#امام_رضا_زمزمه
#زمزمه
درد دل میکنم با امام الرئوف
السلام علیک یا امام الرئوف
من نمک گیر کرمت هستم
آستان بوس حرمت هستم
ای رضا جانم ای رضا جانم
.........
من چو ذره ام و تویی شمس الشموس
السلام علیک یا انیس النفوس
رو سیاه و پست و گنهکارم
به همه گفتم که تو را دارم
ای رضا جانم ای رضا جانم
.....
روسیاه و بدم ولی راهم بده
به جوادت قسم تو پناهم بده
ضامن آهو به تو رو کردم
دست خالی که برنمیگردم
ای رضا جانم ای رضا جانم
......
از ازل عشق تو در سرشت من است
به خدا حرم تو بهشت من است
من دخیل پنجره فولادم
برس آقا جان تو به فریادم
ای رضا جانم ای رضا جانم
.......
همه حاجتم از تو این است و بس
شب اول قبر تو به دادم برس
عرفه زوار حسینم کن
عتبه بوس کاظمینم کن
ای رضا جانم ای رضا جانم
........
ای فدای تو و آتش جگرت
چه شده که کشیدی عبا به سرت
چقدر در کوچه زمین خوردی
جان زهرا را بر لب آوردی
ای رضا جانم ای رضا جانم
.....
گوشه حجره ات دست و پا می زدی
مادر و پسرت را صدا می زدی
گر چه خاکی گشته سر و رویت
کس نزد با نیزه به پهلویت
ای رضا جانم ای رضا جانم
........
جدتان را زدند بین آن قتلگاه
فرقة بالسيوف فرقة باالرماح
مادرش ناله از جگر میزد
خواهرش بر سینه و سر میزد
#امام_رضا_مناجات
تـا گدايان مُلكِ سُلطـانيم
فقر را عار خود نميدانيم
خاك درگاه يا غلامِ سياه
"هرچه مارا لقب دهند آنيم"
تا كه پهن است سفره ي كرمش
همگي جزء كاسه ليسانيم
هست بيت الحرام ما حرمش
مُحرِم كعبه ي خراسانيم
اين چه سِرّي ست وقت پابوسش
گاه خندان و گاه گريانيم
وقت ديدار گنبدش،عیب است
سر به سمت كسي بچرخانيم
به خدا غيرِ "يا امام رضا"
هرچه گفتيم از آن پشيمانيم
در حريم رضا به نصّ حديث
در دل عرش حَيّ سُـبحانيم
عام بوديم و از خواص شديم
ما كه با او خداشناس شديم
خوش به حال رعيّت سلطان
كه شده وقف خدمت سلطان
چون رضاي خداي عزّ و جل
نيست غير از رضايت سلطان
جِنّ و اِنس و مَلَك،وظيفهیشان
نیست غیر از اطاعت سلطان
ذِلّت مَحض مي شوند همه
در حضور جلالت سلطان
"لا يُقاسُ بِنا اَحَد"؛ احدي-
-نيست در حدّ حضرتِ سلطان
زائرش زائر خداست ، مگر-
-با خدا چيست نسبت سُلطان؟
به همه عُمرِ دَهر مي اَرزد
نفسي با ولايت سُلطان
ظاهراً طوس و باطناً دلِ ماست
پايتخت حكومت سلطان
اَشهَــدُ اَنّـهُ وَلِيُّ الله
قَبرُهُ في قُلوبِ مَنْ والاه
تا خداوندي خدا بر جاست
پرچم حضرت رضا بالاست
اوكه در ارض طوس مدفون است
پارهي پيكر رسول خداست
رفعتش مثل مرتضی علی و
رأفتش مثل حضرت زهراست
موضع مرقد مطهّر او
جزء باغات جنّت اعلاست
قدر زوّار او به روز حساب
فوق زوار سيّد الشّهداست
با غلامان خويش همسُفره ست
عادتش همنشيني فقراست
همره هدیه های حضرتیاش
غالبا مُهر تُربت اعلاست
در اين خانه را اگر بزند
رزق سائل جواز كربُبلاست
تا بگيري حواله ي عتبات
به جمال مُطهّرش صلوات
دل و روي سياه آوردم
حال و روز تباه آوردم
هرچهام،هركهام،دراین دل شب
رو به اين بارگاه آوردم
خسته و نااميد از همه جا
به رواقت پناه آوردم
اشتباهي نيامدم هرچند
يك جهان اشتباه آوردم
پاي ايوان سبك شدم چون كاه
گرچه كوه گُناه آوردم
تا كه عذر مرا قبول کند
ناله و اشک و آه آوردم
حاجت مانده در دلمرا من
بر در پادشاه آوردم
تا نجاتم دهد از این ظلمت
دل شب رو به ماه آوردم
يا سريع الرّضا بحقّ رضا
چشم پوشي كن از گُذشته ي ما
وسط صحن مي زنم فرياد
حضرتِ عشق،خانهات آباد
من مُشَرَّف شدم به پابوست
اشكهايم همين كه راه افتاد
خواستم تا كه باز بگذارم
سر روي دوش پنجره فولاد
راند با "چوب پر" مرا به عقب
خادمِ بي وفا اجازه نداد!
خادم آن خادم قديم نبود
آه انگار بُرده بود از ياد
سَرَطاني و كور و لال و فَلَج
تاكه پيش تو سر به خاك نهاد
قسمت او شفاي عاجل شد
بعد نَقّاره ات نِدا سر داد
به مُريدان اين و آن گوييد
از رضا مي شود گرفت مُراد
دل مبادا به غير بسپاريم
تاكه ما ثامنُالحُجَج داريم
ای ولی نعمتم امام رضا
عزّت و شوکتم امام رضا
اينكه خود را سگ تو ميخوانم
داده حيثيّتم امام رضا
بيشتر از تمام اهل البيت
با شما راحتم امام رضا
زیر قولم زدم زیاد و تو باز
دادهاي فرصتم امام رضا
كاش پُر مي شد از تجلّي تو
خَلوت و جَلوتم امام رضا
خواب ديدم زيارت مخصوص
باز هم دعوتم امام رضا
تو غريبي و من به عشق خودت
عاشق غربتم امام رضا
كربلايم چه شد فدات شَوَم؟
طاق شد طاقتم امام رضا
پلک زَخمِ تو را شَوَم قُربان
به مراد دلم مرا برسان
#محمد_قاسمی
#امام_رضا_ع_شهادت
امان نداد مرا این غم و به جان اُفتاد
میان سینهام این دردِ بی امان اُفتاد
به راه رویِ زمین می نشینم و خیزم
نمانده چاره که آتش به استخوان اُفتاد
چنان به سینهی خود چنگ می زنم از آه
که شعله بر پر و بالِ کبوتران اُفتاد
کشیدهام به سرِ خود عبا و میگویم
بیا جواد که بابایت از توان اُفتاد
بیا جواد که از زخمِ زهر میپیچد
شبیه عمهاش از پا نفس زنان اُفتاد
شبیه دخترکی که پس از پدر کارش
به خارهای بیابان به خیزران اُفتاد
به رویِ ناقهی عریان نشسته،خوابیده
و غرقِ خوابِ پدر بود ناگهان اُفتاد
گرفت پهلویِ خود را میانِ شب ناگاه
نگاه او به رُخِ مادری کمان اُفتاد
دوید بر سرِ دامان نشست خوابش بُرد
که زجر آمد و چشمش به نیمهجان اُفتاد
رسید زجر دوباره عزای کوچه شد و
به هر دو گونهی زهرا ترین نشان اُفتاد
رسید زجر و پِیِ خود دوان دوانش بُرد
که کارِ پنجه ی زبری به گیسوان اُفتاد
به کاروان نرسیده نفس نفس می زد
به خارهای شکسته کشان کشان اُفتاد
دوباره ناله ای آمد عمو به دادم رس
دوباره رأسِ اباالفضل از سنان اُفتاد
شاعر: #حسن_لطفی
مصائب کربلا از زبان امام رضا(ع)
#امام_رضا_ع_شهادت
خیلی دلم گرفته از این غربتِ زمان
انگار بغض کرده و تب دارد آسمان
گفتم برایت از غم ِ «إن کنتَ باکیا...»
وقتش رسید و شعله گرفته ست استخوان
یابن الشّبیب داغِ دلم تازه شد بیا...
نوحوا علی الحسین(ع) بگو! روضه ای بخوان
از آن وداعِ سخت بگو! از رقیه(س) که-
با گریه گفت یکسره بابا، نرو! بمان
رفت و زدند سنگ به پیشانی اش چرا؟!
میرفت پشتِ هم چقدَر تیر در کمان
لعنت بر آن سه شعبه که در دست حرمله(لع)
فوراً گرفت سینۂ جدّ مرا نشان
گریه کن و بگو که زمین خورد بیهوا
پیش ِ فرات؛ خسته و لب تشنه جدّمان
از آن تنی که مقصدِ سرنیزه شد بگو
از آن عقیقِ خونیِ در دستِ ساربان
لعنت بر آن که با طرَب و هلهله دوید
تا که سرِ به نیزه به زینب(س) دهد نشان
والله عمّه جانِ مرا پیر کرده بود
زخم زبان و طعنۂ یک عدّه بد دهان
یابن الشبیب از سرِ بازارِ شام نه!
چیزی نگو که قاتل من میشود، بدان!
شاعر: #مرضیه_عاطفی
#امام_رضا_ع_شهادت
ز سینه آه برآرید با همه شررش
ز دیده اشک ببارید تا رسد اثرش
امام مفترض الطاعه بر زمین افتاد
شبیه جد غریبش به خاک خورده سرش
میان حجره چو گودال دست و پا میزد
شبیه مار گزیده رسید درد سرش
به کام تشنه پسر را گهی صدا میزد
چه گویم از اثر زهر کینه بر جگرش
رسید زاده ی زهرا به طرفة العینی
سر مبارک بابا به دامن پسرش
به کربلا همه ی ماجرا شده بالعکس
سر مبارک اکبر به دامن پدرش
میان حجره امام غریب بود و جواد
ولی به قتل علی لشگری است دور و برش
میان حجره پسر در کنار بابا بود
ولی کنار علی چند نیزه در کمرش
صدای یاابتای علی که بود بلند
رسید قبلِ حسین، آهنی به فرق سرش
رسید بازِ شکاری، ولی چه احوالی
نه قوتی به کمر، نه رمق به بال و پرش
نگاهِ حسرتِ بابا به ارباً اربا، بود
نشست کوه به زانو، شکسته شد به برش
صدای عمه میآید ، علی ز جا برخیز!
خدا کند که نیفتد به جسم تو گذرش
شاعر: #محمود_ژولیده
#امام_رضا_ع_شهادت
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
جگرم یاد حسین ریخت بهم یا بن شبیب
زخم شد ؛از غم او پلکِ ترم یا بن شبیب
تهِ گودال که جای پسرِ زهرا نیست
جای قرآن که به زیر سمِ مرکب ها نیست
پیرُهن از تنِ بی سر شده در آوردند
بی کفن در وسط دشت رهایش کردند
حرمت مهریه مادرِ سادات شکست
آب می خواست ولی نیزه دهانش را بست
جد مظلوم مرا با لب عطشان کشتند
مادرش دید و به گیسوی پریشان کشتند
ناله زد مادر ما دست به مویش نزنید
با تَهِ خنجر خود ضربه به رویش نزنید
خبر از حرمت بوسیدن مادر دارید؟؟
پای خود را زلبان پسرم بر دارید
شاعر: #قاسم_نعمتی
#امام_رضا_ع_شهادت
چون جام زهر... غریبانه سر کشید
فریاد زد خدا و... عبا را به سر کشید
پنجاه و چند ساله ی موسی به کوچه ها
پنجاه و چند مرتبه آه از جگر کشید
با سینه ای که آتش از آن شعله می کشید
ناله برای کشته ی دیوار و در کشید
او بود و خاک حجره و یک ناله ی ضعیف
آری نفس نفس زدنش تا سحر کشید
یک روزه زهر بر دل زارش اثر نمود
وقت سحر به جانب دادار پر کشید
در انتظار آمدن میوه ی دلش...
پا را به سوی قبله چنان محتضر کشید
سینه زنان، دریده گریبان، پسر رسید
دستی به روی ماه کبود پدر کشید
**
آه از دمی که زینب کبرای غم نصیب
« آمد تن امام زمان را به بر کشید»
با دست زخم خورده ی خود دختر علی
تیر شکسته از تن مولا به در کشید
گل مانده بود در وسط تیغ و نیزه ها
آمد ز پای ساقه ی یاسش تبر کشید
از خاک زیر حنجر خونین دلبرش
با نیّت شفا روی چشمان تر کشید
شاعر: #مجتبی_روشن_روان
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_زمان_عج_مناجات_پایان_صفر
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
#امام_رضا_ع_شهادت
#حسن_لطفی
روزی دوبار دربِ بقیع باز میشود
روزی دوبار گریهات آغاز میشود
روزی دوبار روضهی تو: وا حسن....حسین
ای وای بی حرم حسن و بی کفن حسین
سهمِ دو چشمِ خیسِ شما خونِ تازه است
روزی دوبار انیسِ شما خون تازه است
این مهرِ مادرِ تو چهها کرده بادلت
یعنی که آب شعله به پا کرده با دلت
دیدی که آب با جگر فاطمه چه کرد
دیدی که آب با پسرِ فاطمه چه کرد
تقصیرِ آب شد دل زهرا شراره شد
تقصیر آب شد دو جگر پاره پاره شد
از کوزه آب تا که حسن خورد آب شد
وای از حسین آب نخورد و کباب شد
بعدِ حسین بعدِ حسن سربزیر آب
میسوزد آنقدر که شود چون کویر آب
از آن به بعد آب فرودست میرود
روزی هزار مرتبه از دست میرود
از آن به بعد زیرِ سرِ آب آتش است
فهمیدهام که در جگر آب آتش است
سیراب میکند همه را ، تشنه است خود
شرمنده است فاطمه را ، تشنه است خود
پیش حسین بغضِ قدیمِ حسن شکست
در بینِ خانه قلبِ کریمِ حسن شکست
الماس ریزهها جگرش را دو نیم کرد
یک ضربِ دست امام حسن را یتیم کرد
از سینه داغِ روز و شبش ریخت روی طشت
دیدی جگر زِ کنج لبش ریخت روی طشت
خونش نه ، پاره پاره زِ لبها جگر چکید
بر طشت نه به دامنِ زهرا جگر چکید
زینب رسید و گفت که ای وای مادرم
"آیا تویی برادر من نیست باورم"
در کربلا به خیمه نیامد عمویِ آب
از مَشکِ پاره ریخت زمین آبرویِ آب
مجبور شد به خاطرِ آب التماس کرد
رو زد برای طفلِ رُباب التماس کرد
بودند دیو و دَد همه سیرابِ آب
حیف
مَشکی نبود تا که نسوزد رُباب حیف
با التماس گفت عزیزم علی بمان
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
اما چه زود آب دوباره شراره شد
دیدی که وقتِ گریهی زهرا دوباره شد
شد بازهم بساط غمش جور وایِ من
شد آب زهر و زهر شد انگور وایِ من
انگور شعله شد جگرش را به هم که ریخت
آه از دلش که بیشترش را به هم که ریخت
هِی بر زمین نشت نشد چاره ایستاد
ای وای من که با جگرِ پاره ایستاد
آه ای کبود بال و پَرَت را زمین نزن
پیش جوادِ خویش سرت را زمین نزن
...
گفتم که اشک از چه چنین رنگ و بو گرفت
گفتی زِ چشم گریه کنان آبرو گرفت
روزی دوبار درب بقیع باز میشود
روزی دوبار گریهات آغاز میشود
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
#امام_رضا_ع_شهادت
مانند کبوتر به هوای تو رهائیم
از جانبِ سلطان برسد هرچه ، رضائیم
مارا چه بدوخوب به پای تونوشتند
احسان بکنی یا نکنی باز گدائیم
از بس که گنه دیدی و نادیده گرفتی
رو داد به ما تا که دگر بار بیائیم
آلوده دلان راه به میخانه ندارند
ما تشنهی وصلیم ، اگر بی سر و پائیم
عمریست که در حسرت یک نیمه نگاهت
بیمار ِ فِراغیم و به دنبال ِ دوائیم
مارا کرمِ تو درِ این خانه کشیده
آقایِ رئوفم، همه محتاجِ عطائیم
یکبار شده جانِ جوادت بغلم کنم
ما قافله ای خسته ، گرفتارِ بلائیم
مازائرِ عرشیم سحرهایِ حریمت
درپایِ ضریحت همه مهمانِ خدائیم
آشفتگی نوکرتان علتش این است
جا ماندهی راهِ سفرِ کرب و بلائیم
ما زنده بر عشقیم و گرفتارِ حسینیم
با دستِ رئوفت همه زَوّارِ حسینیم
زندانی بغداد زمین خورد و صدا زد
ما وارث یک مادر ِ افتاده ز پائیم
زان روز که شد چشم زنی تار ز سیلی
ما کوچه نشینان همه محتاجِ عصاییم
با دختر من بی ادبی کار ندارد
معصومه من راه به بازار ندارد
شاعر: #قاسم_نعمتی
#امام_رضا_ع_شهادت
از داغِ زهر پیکرم آتش گرفته است
گویی تمامِ بسترم آتش گرفته است
تر میکند لبانِ مرا کودکم ولی
از تشنگی،لب ترم آتش گرفته است
پا میکشم به خاک و نفس میزنم که شهر
از آه آهِ آخرم آتش گرفته است
حالا کبوتران به غمم گریه میکنند
از بال و پر زدن،پَرم آتش گرفته است
امشب تمام حجرهی من کربلا شده
یک جرعه آب،حنجرم آتش گرفته است
امشب دوباره خیمهی آتش گرفته را
میبینم و سراسرم آتش گرفته است
سرها به روی نیزه و سرنیزهها به تَن
یک دشت در برابرم آتش گرفته است
فریادِ دختری زِ دلِ خیمه میرسد
عمه کمک که معجرم آتش گرفته است
شاعر: #حسن_لطفی
#امام_رضا_ع_شهادت
تمام بار خویش را به چشم تر کشیده ام
خمیده و کشان کشان عبا به سر کشیده ام
میان این مسیرِکم، رسیده جان من به لب
دوبار آمدم جلو، ولی سه چار بار عقب
اگرچه زهر خورده ام به زور، چند خوشه ای
سرم که تاب می خورد، نمیخورد به گوشه ای
دگر همین نفس زدن، حریف من نمیشود
دوای این جگر بجز حسن حسن نمی شود
روی زمین که خورده ام به زخم من نمک نخورد
کسی کنار من میان کوچه ها کتک نخورد
رسیده ام به حجره و عصای دست من در است
میان گوش من فقط، صدای وای مادر است
ندیده چشم تار من هجومی از چهل نفر
نخورده روی پهلویی، دری شکسته بی خبر
سلام من به حیدر و به ناله های سد شده
سلام من به فاطمه، به چادر لگد شده
نخواستم که چاره ای به زخم بال و پر کنید
غریب مانده ام، فقط جواد را خبر کنید
جواد من بیا که بیقرار و غرق خواهشم
لبی که خشکتر شده به روی خاک میکشم
اگر که سینه می زنی برای کربلا بزن
اگر که دست و پا زدم، حسین را صدا بزن
حسین را زدند نیزه های تیز این و آن
حسین را زدند با عصا و چوب خیزران
حسین را زدند پیش چشم تار مادرش
حسین را زدند و میکشید ناله خواهرش
شاعر: #رضا_دین_پرور
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
🔰شهیدی که بعد از شهادت ، به زیارت #امام_رضا علیه السلام رفت
#شهید_علی_عباس_حسین_پور
🔸قبل از شهادتش نوشته بود:
ای کاش #امام_رضا را بار دیگر زیارت کنم" و چون عاشق یار بود، ثامن الحجج بار دیگه او را طلبید.
پیکر مطهرش را به جای خرم آباد به #مشهد فرستادند و در حرم عشق طوافی نمود.💔
روضه و توسل ویژه شهادت امام رضا علیه السلام
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
وقتی که دورم از تو درمونم فقط اشکِ
بی تو زیارتنامهی من خط به خط اشکِ
میشه یه شب خوابم بیای؟ای خوش ترین رویام
من فکر حاجت نیستم،از تو تو رو میخوام
هر شب با پای دل،تا مشهد اومدم
هر جای عالمم،دلتنگ مشهدم
دلتنگِ مشهدم
*دلم خیلی برات تنگ شده یا امام رضا ، تو مدینه ی منی ، تو کربلای منی، تو نجفِ منی،من امسال که از همه جا مونده شدم بیشتر دلم تنگ شده …*
اینجا شهیدایِ زیادی اومدن رفتن
رزق شهادت رو تو دادی،اومدن رفتن
از این حرم رزق شهادت ساده میگیرن
اونها که میمیرن برات؛هرگز نمیمیرن
هر شب این خونه رو،با گریه در زدم
هر جایِ عالمم، دلتنگِ مشهدم
دلتنگِ مشهدم
میشه نگاهم خیره به چشمای تو باشه؟
وقتی که جون میدم سرم رو پای تو باشه
میترسم، اون لحظه تو هم باشی کنارم کاش
*شبِ اول قبرم میای؟ به خودم وعده دادم…خودت فرمودی یا امام رضا؛ ” مَنْ زَارَنِي عَلَيَّ بُعْدِ دَارِي” هر کس با این دوری راه بیاد زیارتِ من…“أَتَيْتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي ثَلَاثَةِ مَوَاطِنَ”مَنِ امام رضا سه جا بهش سر می زنم … “اذا تَطَايَرَتِ الکتب يَمِيناً وَ شِمَالًا …”اون موقعی که نامه ی اعمال و دست راست و چپ من میدن “وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ ، وَ عِنْدَ الْمِيزَان”…من منتظرتم …
میگن: مرحوم آقا شیخ مرتضی حائری همش می رفت مشهد، می اومد ترمینال به این اتوبوسها می گفت ؛ اگه جا نیست کفِ اتوبوس میشینم ،من می خوام برم مشهد ، من اینجور شنیدم ، بعد از وفاتش در عالم رویا به یکی از شاگردانش گفت :امام رضا وفا کرد ، هر چی من رفتم مشهد ، با همون تعداد اومد زیارتم …*
میشه نگاهم خیره به چشمایِ تو باشه ؟
وقتی که جون میدم سرم رو پایِ تو باشه
می ترسم، اون لحظه تو هم باشی کنارم کاش
وقتی که جون میدم خودت بالاسر من باش
بارون میشه برات،اشکای بی حدم
هر جای عالمم، دلتنگ مشهدم
دلتنگ مشهدم
سر رویِ خاکِ حجره میذاری تک و تنها
هی زیر لب میگی: کجایی مادرم زهرا ؟
*آقای ما رفت دارُالعماره .. اون مأمون ملعون، میوه ی مسموم رو تعارف کرد، آقایِ ما امتناع کرد ،اجبار کرد گفت: مجبوری بخوری…در روایت هست دو سه دانه انگور بود یا انار بود …دو سه دانه تناول کرد ..سریع بلند شد ….مامون ملعون صدا زد …“اِلی اَین ؟” کجا میری ؟فرمود: “اِلی حَیثُ وَجَهتنی …”به همون جایی که من و فرستادی ….عجب سَمّی به امام رضای ما دادن…از دارالاماره تا منزل راهی نبود …مرحوم شیخ صدوق در عیون الاخبار رضا روایت کرده : این راه کوتاه رو امام رضای ما پنجاه بار نشست و بلند شد ….مثل مار گزیده ها به خودش می پیچید …آخ بمیرم برات ….هی صدا می زد جگرم…”آی قربون شما برم که گریه می کنید ولی حسین حسین میگید …”دستور امام رضاست به ریان بن شبیب، “یابنَ شَبیب اِن کُنتُ باکیا لِشیِ فَابکِ لِلحُسَین ….”اگه خواستی گریه کنی برا حسین گریه کن
آخ بمیرم …وارد منزل شد اباصَلت درها رو ببند،من داخل حجره میشم …کسی رو راه نده ..اباصلت میگه همه ی درها رو بستم …یه وقت دیدم یه ماه پاره ای وارد منزل شد …ای آقا ! ای جوان نورانی! من همه ی درها رو بسته بودم ، شما چطور وارد شدید؟ یه نگاهی کرد ، ای اباصلت ! خدایی که من رو از مدینه به توس آورد از در بسته رد میکنه ….وارد حجره شد جوادالائمه… سر بابا رو بلند کرد ، به دامن گذاشت ، دلش راضی نشد ….“وَقَبَّلَ ما بینَ عَینَین…” بین دو دیدگان پدر رو بوسه زد ، دلش راضی نشد …بابای غریبش رو به سینه چسبانید …“عَلی وَ صلَّ الله عَلی الباکینَ عَلیَ الحُسین “دلها بسوزه …اما کربلا کار برعکس شد …پدر پیری آمد ..سر جوانش رو بلند کرد …آخه قاعده اینه ، پسر باید بیاد بالای سر پدر مثل جوادالائمه…اما کربلا اینطور نبود .. امام حسین آمد بالای سر علی اکبر … سَرِ علی رو بلند کرد به دامن گذاشت…. خاک رو از صورت جوانش پاک کرد …آی نگاه کرد فرقِ پسر مثل باباش امیرالمومنین شکافته… دلش راضی نشد ..“وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلی خَدِّه…..”صورت به صورت علی گذاشت….بعد صدا زد؛ “علی !عَلَی الدُنیا بَعدکَ العَفا…”دلش راضی نشد..رو کرد سمت لشکر دشمن یابنَ سعد ….” قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَكَ كَمَا قَطَعْتَ رَحِمِي”نفرین کرد خدا رَحِم تو رو قطع کنه …راوی میگه: دیدم یه وقت برگشت سمت خیمه ها “وَ اَقبَل عَلی فِتیانِه …”یه نگاهی به جونای بنی هاشم کرد ، صدا زد:” یا فِتیَه بنی هاشم اِحمَلوا اَخاکُم….”
جوانان بنی هاشم بیایید
علی را بر در خیمه رسانید
سید بنِ طاووس نوشته راوی لشکر دشمن میگه ؛یه وقت دیدم ..یه زنی از خیمه ها بیرون آمد “فَجاءت زَینب وَ هی تُنادی یا اُخَیاه یابنَ اُخَیاه”میگه زینب صدا میزد: وای برادرم وای پسر برادرم… “فَجاءَت وَ اَکَبَّت عَلَیه …” زینب آمد، خودش رو به روی این پیکر مطهر انداخت … امام حسین زیر بغل های خواهر رو گرفت …این خواهر و برادر آرام به سمت خیمه ها برگشتن، ساعتی نگذشت زینب دوباره از
خیمه ها بیرون آمد…راوی میگه: “فَوَالله لا اَنسی زِینَب بِنت ُ عَلی..”میگه یادم نمیره زینب دوباره از خیمه ها بیرون آمد …“وَ هی تُنادی بِصَوتِ حَزین “با یه صدای محزونی …“وَ قَلبِ کَئیب “با یه قلب سوخته ای ، هی صدا میزد “وامُحمدا !صَلّی عَلیکَ مَلیکُ السَماء هذا حُسینُ بِلعَراء مُقَطَعُ الاعَضاء وَ بَناتُکَ السَبایا وَ اِلی اللهِ المُشتَکی ….”راوی میگه همه شروع کردن گریه کردن ….راوی لشکر دشمن میگه: “فاَبکَت وَالله کُلَّ صَدّیقِ وَ عَدوّ…”همه شروع کردن گریه کردن …وقتی زینب سلام الله علیها با پیغمبر حرف میزد …می گفت:*
این کشته ی فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
*“بِأَبِی مَنْ أَضْحَى عَسْکَرُهُ فِی یَوْمِ الْإِثْنَیْنِ نَهْباً…” پدر ومادرم فدای حسینی که روز دوشنبه لشکرش رو غارت کردن… “بِأَبِي الْعَطْشَانُ حَتَّى مَضَى” فدای اون کسی که با لب تشنه جان داد… ” بِأَبِي المَهموم حَتَّى مَضَى” فداي اون که موقع شهادت دلش پر غصه بود...*
سر روی خاک حجره میذاری تک وتنها
هی زیر لب میکی کجایی مادرم زهرا ؟
دیدی چقدر سخته لب تشنه سَرِ رو خاک
ای جان فدای غربت اون پیکرِ صد چاک
حسین جانم
فرزندت اومده حالا بالا سرت
شکر حق که نرفت روی نی ها سرت
یا مولا یا رضا….
روضه و توسل ویژۀ شهادت امام رضا علیه السلام
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
"السلام علیک یا مولانا یا اباالحسن یاعلی بن موسی الرضا المرتضی و رحمة الله وبرکاته”
در طوس جلال كبريا مي بينـم
بي پرده تجلّـي خدا مي بينم
در كفش كن حريم پور موسي
موسي كليم با عصا مي بينـــم
در صحن تو، یا ضامن آهو گفتم
با اشک وضو گرفته یاهو گفتم
در مسجدِ عشق رفته بودم به نماز
گفتند اذان بگو ! من از او گفتم
محبوب رضاست هرکه دل ريشتر است
از کعبه صفای اين حرم بيشتر است
اينجاست طبيبی که ندارد نوبت
هر دل که شکستهتر بُوَد پيشتر است
*گفت: از یکی از خادمای امام رضا سئوال کردند که شما این همه ساله خدمت امام هستی تاحالا چه چیز عجیبی دیدی؟ گفت: یه چیز عجیبی دیدم که هنوز سالیان زیادی گذشته خودم هم نمیفهمم که چه اتفاقی افتاده... گفتن: مگه چی شده؟ گفت: دیدم از دور یه پیرمردی دست زن و بچه و اهل و عیالش رو گرفته، از وَجناتش معلومه دهاتیه از روستا اومده، من پای مناره ای ایستاده بودم تا به من رسید از من سوال کرد: آقا مثل اینکه شما با این هیبت یه مسئولیتی اینجا داری؟ گفتم:جانم بفرمایید، سئوالی دارید؟ گفت: سوالم اینه: آقا امام رضا کجا جلوس میکنه ما برسیم خدمتش؟ گفتم: مگه تا حالا اینجا نیومدی؟ گفت دفعه ی اولمه با زن و بچه اومدیم سری به این آقا بزنیم...
من تو عالِم خودم گفتم یه کم سر به سرش بذارم، خسته هم بودم، گفتم این پله های مناره رو بگیرید برید بالا اون بالای بالا امام رضا نشسته، اونجا هرکی میخواد امام رضا رو ببینه میره بالای اون مناره ها و حضرت رو زیارت میکنه میاد... از من تشکر کرد خوشحال دست زن و بچه شو گرفت، گفت بیایید بریم خدمت آقا، چند دقیقه ای بیشتر طول نکشید، دیدم داره برمیگرده هی میگه: امام رضا! قربونت برم... اومد پایین ازش سوال کردم چی شد؟ گفت: همچین که چند تا پله بالا رفتیم خود آقا محبت کرد اومد پایین، فرمود: پله ها زیاده خسته میشید یه دستی هم سر من و زن و بچه ام کشید،فرمود: زیارتتون قبوله، برگردید...*
الا ای دردمندی که به دل مهر رضا داری
ز دوزخ از چه می ترسی تو جنت زیر پا داری
چو بگذاری قدم در وادی مشهد مشو غافل
که مأوا در حریم بارگاه کبریا داری
به رؤیا دردمندی چهارده خیمه به دشتی دید
که یاد چهارده معصوم خوش باشد به یاد آری
چو از بهر گدایی بر نخستین خیمه وارد شد
ندا آمد که هستی و اقامت در کجا داری؟
بگفتا سائلی بی خانمانم اهل ایرانم
ندا آمد چرا دیگر به لب شور و نوا داری؟
برو در خیمه ی دهم حضور حجت هشتم
چه غم داری تو ایرانی به ایران تا رضا داری
*اومدی خدمت امام رضا، حالا هرکی گدای روز آخر ماه صفرِ، دستش رو جلو بگیره، قسم بدیم امام رضا رو، این قسم ردخور نداره...*
الا ای صاحب خیمه به جان مادرت زهرا
بگیر از دست ما چون آبرو پیش خدا داری
رضا جان صحن و ایوانت همیشه پر زمهمان باد
جسارت میکنم آقا خبر از کربلا داری؟
*فرمود: اباصلت! اگه دیدی عبا به سر کشیدم دیگه با من حرف نزن، بدون کار من دیگه تمومه، اباصلت میگه: دل تو دلم نبود کِی امام رضا میاد؟ یه وقت دیدم داره میاد عبا به سر کشیده هی دست به دیوار میگره، نوشتند: چندین بار هی رو خاک نشست، گاهی صدا میزنه ای جگرم، گاهی صدا میزنه وای مادرم...آمد داخل حجره، تمام درهای حجره بسته، اباصلت میگه: یه وقت نگاه کردم دیدم یه آقازاده خوش سیمایی وارد شد، آقازاده! من همه ی درها رو بسته بودم شما از کجا واردشدی؟ فرمود: اباصلت! خدایی که من رو به یک چشم به هم زدن از مدینه به توس میاره از پشت درهای بسته هم عبورمیده...رها کن این حرفها رو، بگو بابام کجاست؟ اومد سر امام رضا رو به دامن گرفت: ناگهان جانِ به لب آمده برگشت به تن، یه جانی گرفت امام رضا، چرا؟ آخه پسر آمد دَمِ آخر به کنارِ پدر، آری جوادالائمه آمد سر بابا رو رویِ زانو گذاشت، ردای امامت رو تحویل گرفت اما کربلا برعکس شد، نوشتند هفت قدم مانده به بدن علی اکبر، دیدن ابی عبدالله از رو مرکب افتاد، هی با سر زانو خودش رو میکشونه کنارِ علی...*
ای پسر من پدر پیر تواَم
پدرِ پير و زمين گير تواَم
این بیابان جای خواب ناز نیست
ایمن از صیاد تیرانداز نیست
*مگر علی اکبر اولین کسی نبوده از بنی هاشم که به میدان رفته، چه اَمری به ابی عبدالله رسیده بوده، چه حالتی زینب دیده بوده، که جای اینکه اول عباس و جوانهایِ بنی هاشم بیایند خودشون رو برسونند، زینب خودش رو رسوند کنارِ بدنِ علی اکبر ؟ ابی عبدالله دید یه دستی رو شونه اشِ، سر بلند کرد دید زینب اومده، ابی عبدالله صدا زد: علی جان! هرچی صدات کردم جواب ندادی، اما پاشو ببین چه خبره...*
خیز از جا آبرویم را بخر
عمه را از بین نا محرم ببر
گوهر ولای تو، به طینت من بود ای صنمَم
ذکر خوب نام تو، عبادت من بود ای صنمَم
تو دلبر جانانه، من عاشق دیوانه
تو شمع ولا و من، بر گِرد تو پروانه