#تخریب_بارگاه_ائمه_بقیع
خاكي كه چون عرش خدا شأنش رفیع است
بي بقعه درگاهي ست كه نامش بقــیع است
اينجا قيامت را به خلوت مي توان ديد
زيرا كه پنهان در دلش چندين شـفیع است
از عرض حاجت بي نيــازي زائر اينجا
چونكه مَـزورَت* هم عَليم و هم سَميع است
با چار امامي كه کریم بن الكريــمند
حتّيٰ کرم در این حرم عبد مُطیع است
مهمان همیشه کاسه اش سرشار فیض است
آنجا که صاحب خانه را طبعي مَنیع است
همسايه ي مكّه ست وقتي كه مدينه
پس هرکه پابوسش می آید مُستطیع است
زائر ! نمي فهــمي زيارت كرده يا نه !
آنقدْر كه سِــير زمان اينجا سَـريع است
آيــنده اش را كه تصــوّر مي كنم باز
در ذهنم از اين صحن تصويري بَديع است
بعد از ظهورِ حضرت مَـعشوق ، بي شك
اينجا تمام فصلهايش چون رَبيــع است
با خاك يكسان كرده هركس اين حرم را
روز قيام منتـقم ، وضعش فَجــیع است
اين خاكها شد زير و رو،مرثيه خوان گفت:
امشب گُريزم ، روضه ي طفل رَضيع است
🔸شاعر:
#محمد_قاسمی
___________________
۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
#سالروز_تخریب_بقیع_شریف
حتّي بدون صحن و گنبد هم صفا دارد
اين خاك غير از بوي غم بوي خُـدا دارد
مُشتي از آن را چند سال قبل بـو كردم
ديدم كه عـطري مـثـل خاك كـربلا دارد
گرچه تبرِك جُستن از اين خاك ممنوع است
حتّي غُبـارش هم درونِ خـود شفا دارد
با اينكه از چشم تمام خلق ناپيداست
از جنس نور اين آستان صحن و سرا دارد
آري اگر خورشيد بر دارد كُلاه از سر
از فرط نورانيّت اين صحـن ، جا دارد
جايي كه در آن چار تا معصوم مدفونند
حـدّ اقل در حـدّ عـرشِ حـق ، بها دارد
دارد هرآنچه این زمین از خیر و از برکت
بي شُبهه از دستِ امام مُجتبي دارد
اينجا چقدر آدم به يـادِ حضرت سجّاد
حال مُناجات و تـضـرّع در دعا دارد
باافتخار اين خاك در هر لحظه مي گويد:
مثل امام باقر من را كُجـا دارد ؟
بايد كه اينجا فِقهِ ناب جعفري آموخت
اينجا تَشـيُّع قيمتي بيش از طلا دارد
اصلاً بقيع اين حالت زار و پريشان را
از شرم قـبرِ حضرتِ خيرُ النّسا دارد
با بودن أمّ البنين اينجا ، دَمِ مغرب
بی روضه ي عبّاس هم چشمم بُكا دارد
از روضه ي بازوي زهرا رد شدم امّـا
اشـك همه بـوي دو تا دستِ جُدا دارد
عبّاس،عبّاس است چه با دست چه بي دست
هر طور باشد او ادب دارد ، وفا دارد
#محمد_قاسمی
۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
دوّمین بار است در شهر نبی ، در سوخته
خانه ی اَمنی به دست یک ستمگر سوخته
کمتر از خون گریه کردن حقّ این مرثیّه نیست
آستــان صـادق آل پیـمبـر سوخــته
ارثِ زهراییِ این آقاست که کاشانه اش
بین شهر مادری چون بیت مادر سوخته
او نمی سوزد میان شعله ها و مانده ام
با جسارت ، عدّه ای گفتند کوثر سوخته
آتشی که از در و دیوار بالا رفته است
بی گمان بر غربت اولاد حیدر سوخته
هم بلاهایی که مادر دیده پیرش کرده است
هم دلش بهرِ بنی الزّهرا مکرّر سوخته
شک ندارم هر زمانی آب دیده ، ساعتی
گوشه ای رفته به یاد حلق اصغر سوخته
بسکه می پیچد به خود از سوزش زهر جفا
پیکرِ شیخ الائمه ، پای تا سر سوخته
چشمهای اهلبیتش کاسه ی اشک ست وخون
بیشتر از هرکسی موسی بن جعفر سوخته
سالیانی پیش تر از قومشان در کربلا
خیمه و پیراهن و دامان و معجر سوخته
🔸شاعر:
#محمد_قاسمی
___
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
#امام_رضا_مناجات
تـا گدايان مُلكِ سُلطـانيم
فقر را عار خود نميدانيم
خاك درگاه يا غلامِ سياه
"هرچه مارا لقب دهند آنيم"
تا كه پهن است سفره ي كرمش
همگي جزء كاسه ليسانيم
هست بيت الحرام ما حرمش
مُحرِم كعبه ي خراسانيم
اين چه سِرّي ست وقت پابوسش
گاه خندان و گاه گريانيم
وقت ديدار گنبدش،عیب است
سر به سمت كسي بچرخانيم
به خدا غيرِ "يا امام رضا"
هرچه گفتيم از آن پشيمانيم
در حريم رضا به نصّ حديث
در دل عرش حَيّ سُـبحانيم
عام بوديم و از خواص شديم
ما كه با او خداشناس شديم
خوش به حال رعيّت سلطان
كه شده وقف خدمت سلطان
چون رضاي خداي عزّ و جل
نيست غير از رضايت سلطان
جِنّ و اِنس و مَلَك،وظيفهیشان
نیست غیر از اطاعت سلطان
ذِلّت مَحض مي شوند همه
در حضور جلالت سلطان
"لا يُقاسُ بِنا اَحَد"؛ احدي-
-نيست در حدّ حضرتِ سلطان
زائرش زائر خداست ، مگر-
-با خدا چيست نسبت سُلطان؟
به همه عُمرِ دَهر مي اَرزد
نفسي با ولايت سُلطان
ظاهراً طوس و باطناً دلِ ماست
پايتخت حكومت سلطان
اَشهَــدُ اَنّـهُ وَلِيُّ الله
قَبرُهُ في قُلوبِ مَنْ والاه
تا خداوندي خدا بر جاست
پرچم حضرت رضا بالاست
اوكه در ارض طوس مدفون است
پارهي پيكر رسول خداست
رفعتش مثل مرتضی علی و
رأفتش مثل حضرت زهراست
موضع مرقد مطهّر او
جزء باغات جنّت اعلاست
قدر زوّار او به روز حساب
فوق زوار سيّد الشّهداست
با غلامان خويش همسُفره ست
عادتش همنشيني فقراست
همره هدیه های حضرتیاش
غالبا مُهر تُربت اعلاست
در اين خانه را اگر بزند
رزق سائل جواز كربُبلاست
تا بگيري حواله ي عتبات
به جمال مُطهّرش صلوات
دل و روي سياه آوردم
حال و روز تباه آوردم
هرچهام،هركهام،دراین دل شب
رو به اين بارگاه آوردم
خسته و نااميد از همه جا
به رواقت پناه آوردم
اشتباهي نيامدم هرچند
يك جهان اشتباه آوردم
پاي ايوان سبك شدم چون كاه
گرچه كوه گُناه آوردم
تا كه عذر مرا قبول کند
ناله و اشک و آه آوردم
حاجت مانده در دلمرا من
بر در پادشاه آوردم
تا نجاتم دهد از این ظلمت
دل شب رو به ماه آوردم
يا سريع الرّضا بحقّ رضا
چشم پوشي كن از گُذشته ي ما
وسط صحن مي زنم فرياد
حضرتِ عشق،خانهات آباد
من مُشَرَّف شدم به پابوست
اشكهايم همين كه راه افتاد
خواستم تا كه باز بگذارم
سر روي دوش پنجره فولاد
راند با "چوب پر" مرا به عقب
خادمِ بي وفا اجازه نداد!
خادم آن خادم قديم نبود
آه انگار بُرده بود از ياد
سَرَطاني و كور و لال و فَلَج
تاكه پيش تو سر به خاك نهاد
قسمت او شفاي عاجل شد
بعد نَقّاره ات نِدا سر داد
به مُريدان اين و آن گوييد
از رضا مي شود گرفت مُراد
دل مبادا به غير بسپاريم
تاكه ما ثامنُالحُجَج داريم
ای ولی نعمتم امام رضا
عزّت و شوکتم امام رضا
اينكه خود را سگ تو ميخوانم
داده حيثيّتم امام رضا
بيشتر از تمام اهل البيت
با شما راحتم امام رضا
زیر قولم زدم زیاد و تو باز
دادهاي فرصتم امام رضا
كاش پُر مي شد از تجلّي تو
خَلوت و جَلوتم امام رضا
خواب ديدم زيارت مخصوص
باز هم دعوتم امام رضا
تو غريبي و من به عشق خودت
عاشق غربتم امام رضا
كربلايم چه شد فدات شَوَم؟
طاق شد طاقتم امام رضا
پلک زَخمِ تو را شَوَم قُربان
به مراد دلم مرا برسان
#محمد_قاسمی
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
تا باب فیض ، رو به دلم باز می شود
شعرم به شوق مدح تو آغاز می شود
همچون كليم كار من اعجاز می شود
احساس قلبی ام به تو ابراز می شود
تا با توأم به مردم دنيا چه حاجت است
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است؟
خاتون مشرقین سلام عرض می کنم
ای عین نور عین سلام عرض می کنم
بانیِ عالمین سلام عرض می کنم
آرامشِ حسین سلام عرض می کنم
این جمله ، حرفِ قلبی هرچه برادر است
روزی که آمدی به زمین روزِ خواهر است
چشم و چراغ عترت طاها خوش آمدی
آیینه دارِ هیبت مولا خوش آمدی
ای امتداد حضرت زهرا خوش آمدی
سوّم امام زادۀ دنیا خوش آمدی
آنسان که شرحِ عاشقی تو شنیدنی ست
لبخندِ تو به چهرۀ ارباب دیدنی ست
چون در قفایِ عشق خودت با سر آمدی
بر هر چه عاشق است در عالم سرآمدی
ای افتخار كرده به تو ذات سرمدی
الحق که تو عقیلۀ آل محمّدی
درد از دل رسول به سرعت عبور کرد
با تو خدیجه باز در عالم ظهور کرد
در تو صفات ذات خُدا جلوه گر شده
در خاک با تو مِهر و وفا جلوه گر شده
اوج مقام صبر و رضا جلوه گر شده
کرب و بلا به شام بلا جلوه گر شده
تو آمدی که زخم مدینه رفو شود
با خطبه ات بساط ستم زیر و رو شود
از شان تو خُداست که سر در می آورد
سلطان انبیاست که سر در می آورد
زهراست،مرتضاست که سر در می آورد
مظلوم کربلاست که سر در می آورد
چون درخُور مقام تو جز این نداشته
اسم تو را خدای تو زینب گذاشته
با دیده ، دیدن تو مُیّسر نمی شود
نوری و خاطر تو مُکدّر نمی شود
بی تو حسین زندگی اش سر نمی شود
جز تو کسی که زینت حیدر نمی شود
با احتساب اینکه تویی زینت علی
قطعاً یکی ست خَلق تو با خلقت علی
استاد تو خداست ، خُدایی علیمه ای
صدّيقه و مُطهّره ای و فهیمه ای
شخصاً شبیه فاطمه حق را ندیمه ای
اُخت الکریم ، بنتِ کریم و کریمه ای
از بس که مثل شیرخدایی تو شیرزن
با دیدنِ تو یاد پدر می کند حسن
كوریِ چشم جُملگیِ بد نهادها
هيچند در برابرت ، ابن زیادها
ما نیستیم پیرو کج اعتقادها
عین نفهمی است اگر بی سوادها
گفتند شام و کوفه تو را بی نقاب دید
بالله؛ حجاب نیز تو را در حجاب دید
داغی که پیر کرد تورا درد شام بود
با اینکه دورتان همه جا ازدحام بود
با تو وقار اهل حرم مستدام بود
آنجا که حُبّ حیدر و زهرا حرام بود
با بودن تو شعبه ای از کربلا شده
در زینبیّه اش نجف از نو بنا شده
اندازۀ تو هيچ كسی غم نديده است
داغی كه ديده ای تو مُحرّم نديده است
نسل بشر كه هيچ مَلَك هم نديده است
با اينكه درد و داغ،دلت كم نديده است
جز حمد كردگار دمي بر لب تو نيست
جز يا حسين زمزمۀ هر شب تو نيست
در قتلگاه پير شدی خاك بر سرم
از جان خويش سير شدی خاك بر سرم
گفتند كه اسير شدی ، خاك بر سرم
با شمر هم مسير شدی خاك بر سرم
خاكم به سر كه همسفر اشقيا شدی
از يادگار مادرت آخر جدا شدی
شد مثل مادر تو نصيب تو سوختن
بستند هر دوست تو را چون ابوالحسن
نه يوسفي برای تو ماند و نه پيرُهن
گفتی دم وداع به سالار بی كفن
چون چاره نيست می روم و می گذارمت
ای پاره پاره تن به خدا می سپارمت
شاعر : #محمد_قاسمی
۲۱ آبان ۱۴۰۲
.
#میلاد_حضرت_معصومه
#حضرت_معصومه_سرود
#سرود
آیینهی خیرُالنّسا مولاتنا اُختُالرّضا
معصومهی آلعبا مولاتنا اُختُ الرّضا
بنت الجلال اخت الوقار مولاتنا اُختُ الرّضا
والا مکان والا تبار مولاتنا اُختُ الرّضا
بانوی دین و دنیا تو هستی
زینب تویی و زهرا تو هستی
فرموده جدّت دربارهی تو
فردا شفیع ماها تو هستی
ایلطفتو_بیحدّوعدد
مولاتنا_معصومهمدد
_________________
ایدختر بابالمراد همشیرهی شمسالشّموس
دلدارتو دلتنگتو مشتاقتوست سلطانطوس
طعنه به رضوان میزند در خانهات دربان تو
سیر الی الله میکنم با سجده در ایوان تو
خیر تو دائم فیض تو مُمتد
ای در کرامت نامت زبانزد
زوّار صحن نورانی توست
زوّار کلّ آل محمّد
ذکرلبم_تا شام ابد
مولاتنا معصومهمدد
_________________
کروبیان قدوسیان در صحن تو جاروکشان
ایروضهی توجَنّتم درگاه توست بابالجنان
تا گنبدت پر میکشد روح ملک از جمکران
وقتی زیارت میکند قبر تورا صاحب زمان
کوثر سرشتی خیر کثیری
از برکت تو هستم غدیری
تو از تبار نعم الرّسولی
جدّ تو حیدر نِعمالاَمیری
فریادمن_در زیرلحد
مولاتنامعصومه مدد
#محمد_قاسمی✍
.
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
.
#زمزمه
#زمینه
#شب_هشتم_محرم ۱۴۴۶
#سبک_من_این_پایین_تو_اون_بالا
قبل رفتن یه سری به خیمهها بزن عزیزم
لحظهی وداع باتو بیامون اشک میریزم
میوهی دلم چجوری تورو از شاخه بچینم
یعنی باورم بشه قراره داغت رو ببینم
علیاکبر
پیشچشامقدمبزنبابا
تو رحمکنبهحالمنبابا
کهدشمنم رحمی نداره
جگرگوشه
پُشتِسرتو ناله سر دادم
بهحال احتضار افتادم
چونکه ندارم راهِچاره
سراپا مثل پیغمبر جوان من علیاکبر
علیجانم
____
هیچکیجز خُدا نمیدونهعزیزم چی کشیدم
نالهی یا ابتای تو رو وقتی که شنیدم
افتادم باصورت از بالای مرکبم کنارت
وقتی دیدم قبل من رسیده زینبم کنارت
روی زانو
خودمرو پیشتو کشیدم من
پهلوی زخمیتو که دیدم من
مدینه شد برام تداعی
من از حلقت
لختهیخونروکهدر آوردم
آه تورو شنیدم و مُردم
چه داغی بود و چه وداعی
خدادیدی؟قدم تا شد جوونم ارباّارباشد
علیجانم
__
دست تنها نمیتونم ببرم تورو به خیمه
کهبهقیمت دفاعاز منشدی تو قِیمهقِیمه
اگهزندهبمونم تا به ابد سیاه میپوشم
تابوت توشد عباییکههمیشهبود رو دوشم
جوونهایِ
حرم رو میزنم صدابابا
بابای پیر تو نداره نا
قوّت دیگه از زانوهام رفت
علیاکبر
نمیشهداغترو تحمّلکرد
بلنوشو رو پایخودت برگرد
نورِچِشَم،سویِچشامرفت
زمینگیرم علیاکبر ببینپیرم علیاکبر
علیجانم
_____
#محمد_قاسمی✍
.#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
۲۳ تیر ۱۴۰۳
.
#امام_حسین علیهالسلام
#بعد_از_شهادت_امام_حسین
#محمد_قاسمی✍
ای که شد آب از لبت مَحروم
اَلسَّلامُ عَلیکَ یا مَظلوُم
نگران بودی و تو را کُشتند
با دلی خون و خاطری مغموم
موج میزد غمی عجیب و غریب
در نگاه تو اَیّـهاالمَهموم
بغضِ کوفی به حضرت حیدر
از جراحاتِ پیکرت، معلوم
آه؛ با قتلصبر کُشته شدی
بود این کار اگرچه نامرسوم
آه؛ دیدم که مادرت غش کرد
چون به گودال شمر بُرد هجوم
آه؛ در لابلای گیسوی تو
پنجه انداخت تا که دشمنِ شُوم
همه دیدند خواهرت هم دید
اُستخوانهات نرم شد چون مُوم
زیر سُمّ سُتور جان دادند
بعد تو چند کودک معصوم
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
..........................................................................
۳۱ تیر ۱۴۰۳
.
#غزل
#امام_حسین علیه السّلام
((ای دستگیر مردم بی دست و پا حُسین))
دستم بگیر محض رضای خدا حُسین
راه تسلّی دل من غیر گریه چیست؟
حالا که روزی ام نشده کربلا حُسین
روزی نداشتم که بدون تو سر شود
از لحظهای کهباتو شدم آشنا حُسین
جُز دوریاز خدابهخداحاصلینداشت
جُز دورِ تو پرید دلم هر کجا حُسین
گرماستپُشتمنبهتو ایکوهمعرفت
گرچههمهزدند به من پُشتِ پا حُسین
تاانتها بهمَرحمت گریه با من است
شوقیکهداشتمبه تو از ابتدا حُسین
داروی دردهای بدون دوای من
چیزیبهغیر تُربتِتو نیست"یاحُسین"
((دربارگاهقُدسکهجای مَلال نیست))
شیون کنند در غم تو انبیا حُسین
حور و ملک به صورت خود لطمه میزنند
با ضجّههای حضرت خیرُالنّسا حُسین
مادر گرفته بود سرت را به دامنش
که شمر ذبح کرد تورا از قفا حُسین
این غم کجا بَریم که قبل از شهادتت
لِه شد تن تو زیر سُمّ اسبهاحُسین
#محمد_قاسمی ✍
.
۷ شهریور ۱۴۰۳
4_5861904698545540751.mp3
1.23M
.
#شور_حضرت_زهرا
#حضرت_زهرا_شور
سیّدةُ الجلیله
حور و ملک به رشتههای چادرت دخیله
سیدةُ الجلیله
اسم تو رمز جوشش چشمهی سلسبیله
سیّدةُ الجلیله
جاروکش خونهی تو حضرت جبرئیله
اُمّأبیهایِپیمبر؛یازهرا
قوّتِبازوانِحیدر؛یازهرا
شأننزولِآیهیتطهیریتو
حضرتِصدّیقهیاَطهر؛یازهرا
مادرِ اهلبیت
بهخداقسمتویی تو محورِ اهلبیت
مادرِ اهلبیت
همهمیگنبه شما تاجسرِ اهلبیت
یا مولاتی یافاطمه
فاضلةُالرّشیده
فوق جلالتت کسی جلالتی ندیده
فاضلةالرّشیده
خدا تورو فقط برای خودش آفریده
فاضلةالرّشیده
ولایت علی به دست تو به ما رسیده
شهیدهیراهِولایت؛یازهرا
مُعجزهینابِ نبوّت؛یازهرا
سعادتیبهترازاینتوعالمنیست
بهسمتتوشدمهِدایت؛یازهرا
مادرِ کائنات
پدرت تمامقد بلندمیشه پیشِپات
مادر کائنات
همهی داروندارمون فدا بچّههات
یامولاتی یافاطمه
فاطمهعصمتُالله
فاطمهناموسعلی فاطمهحجّتُالله
فاطمه عصمتُالله
نصِّحدیثه تویی الگویِبقیّتُالله
فاطمهعصمتُالله
مُحافظ حُرمت تو حضرتِغیرتُالله
درکِ تو از عقلفراتر؛یازهرا
شأنِ تو ماورایِ باور؛یازهرا
رو ناقهای که سرتاپا غرقِ نوره
میایسوارهتویمحشر؛یازهرا
مادرم فاطمه
مریم و هاجر و حَوّان براتو خادمه
مادرم فاطمه
راضیه؛مرضیه؛ حوریّهای و عالِمه
یامولاتی یافاطمه
#محمد_قاسمی✍
#فاطمیه
۲۲ آبان ۱۴۰۳