eitaa logo
ذاکرین آل الله
271 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
296 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
در ابتدای شب بی سر و صدای بقیع چه خلوتی ست نظر کن به جای جای بقیع و آیه آیه ی غربت به دست جبرائیل به خاک میرسد از عرش در حرای بقیع نه بارگاه و نه حتی حیاط دلبازی که هر سرش بشود مروه و صفای بقیع نه زائری که مفاتیح دست او باشد نه السلام علیکی پس از دعای بقیع نه خادمی که پرش را به زائران بکشد نه یک بلال که گوید اذان برای بقیع نه یک ضریح برای کریم آل عبا که صد دخیل ببندد به آن گدای بقیع کبوتری که نشسته به یاد یک چادر به روی خاک به جای مناره های بقیع ولی همیشه همینطور هم نخواهد ماند -قسم به صاحب این خاک - ماجرای بقیع و بعد از آن چقدر این حرم تماشاییست چه گنبدی بشود گنبد طلای بقیع چه نام خوب و برازنده ای عجب جایی کنار چار حرم؛ میهمان سرای بقیع بقیع و سوریه فرقی نمی کند، شیعه فدای خاک دمشق است و جان فدای بقیع 🔸شاعر: ___________________
خاكي كه چون عرش خدا شأنش رفیع است بي بقعه درگاهي ست كه نامش بقــیع است اينجا قيامت را به خلوت مي توان ديد زيرا كه پنهان در دلش چندين شـفیع است از عرض حاجت بي نيــازي زائر اينجا چونكه مَـزورَت* هم عَليم و هم سَميع است با چار امامي كه کریم بن الكريــمند حتّيٰ کرم در این حرم عبد مُطیع است مهمان همیشه کاسه اش سرشار فیض است آنجا که صاحب خانه را طبعي مَنیع است همسايه ي مكّه ست وقتي كه مدينه پس هرکه پابوسش می آید مُستطیع است زائر ! نمي فهــمي زيارت كرده يا نه ! آنقدْر كه سِــير زمان اينجا سَـريع است آيــنده اش را كه تصــوّر مي كنم باز در ذهنم از اين صحن تصويري بَديع است بعد از ظهورِ حضرت مَـعشوق ، بي شك اينجا تمام فصلهايش چون رَبيــع است با خاك يكسان كرده هركس اين حرم را روز قيام منتـقم ، وضعش فَجــیع است اين خاكها شد زير و رو،مرثيه خوان گفت: امشب گُريزم ، روضه ي طفل رَضيع است 🔸شاعر: ___________________
بشکند دستی که ویران کرده است این جفا در حقِ قرآن کرده است بشکند دستی که با تخریبِ تو قلبِ عالم را پریشان کرده است داغِ سوزانت جهان را نوحه گر آسمان را مرثیه خوان کرده است ای دریغ از سایه و سنگِ مزار شمع را پیوسته گریان کرده است!
سلام ای بهشتی که بی بارگاهی پُر از سوزِ اشک و پُر از بغضِ آهی اگر بی فروغی وَ یا بی پناهی ولی روشنی تو به نورِ الهی به برهانِ باقر به سیمای صادق تو عرفانِ محضی به قرآنِ ناطق غبارت به دردِ دلِ ما دوا است که ویرانیِ تو گلستانِ ما است نگاهت شبیهِ خودِ کربلا است تجلّیِ تو تا به عرشِ خدا است تو زیبا شَوی با گلِ یاسِ زهرا(س) به حقِ دو دستانِ عباسِ زهرا(س) ببین کرده امشب دلِ من هوایت تصور کنم باغِ صحن و سرایت شوَم زائرِ تربتِ با صفایت غریبانه چون شمع گریَم برایت به حقِ حسن کو بوَد جانِ سجاد شود روزی صحنِ تو آزاد و آباد تو تفسیرِ عشقی به رنگِ حقایق ضریح و شبستانِ تو قلبِ عاشق شکوهِ تو لبخندِ هر صبحِ صادق پُر از عطرِ یاسی و باغِ شقایق تو زیبایی ات کمتر از کربلا نیست اگر چه به رویم درِ روضه وا نیست! 🔸شاعر: ____________________
گرد و غبار غم زده خیمه به سینه ام من زائر قبور خراب مدینه ام آنجا که گریه ها همه خاموش و بی صداست هرکس بمیرد از غم آن سرزمین رواست آنجا که بغض سینه گلو گیر می شود حتی جوان ز غربت آن پیر می شود خاکش همیشه سرخ و هوایش غباری است از گریه های فاطمه آیینه کاری است اهل مدینه باب عداوت گشوده اند بر اهل بیت ظلم فراوان نموده اند هرکس دم از علی زده تخریب می شود صدیقۀ مطهره تکذیب می شود دنبال بی کس اند که تنها ترش کنند صیاد بلبل اند که خونین پرش کنند ازنسل هیزمند و به آتش علاقه مند تفریحشان تمسخر هر نالۀ بلند در خواب هم نشان حیا را ندیده اند نیروی خویش را به رخ زن کشیده اند بغض علی زبانه کشد از وجودشان رنگ ریا گرفته همه تار و پودشان روزی که راه حضرت صدیقه بسته شد با ضربه ای حریم ولایت شکسته شد ظلمی اگر که هست از آن لحظه حاکی است تصویر چادریست که در کوچه خاکی است امواج یک صدا دلم آزار می دهد گویا صدای صورت و دیوار می دهد گویا به گوش می رسد از قصۀ فدک آوای نیمه جان و ضعیف «علی کمک» تصویر هر چه درد از آن صحنه شد بدیع یک گوشه ای ز غربت آن لحظه شد بقیع اوراق خاطرات غیورانه نیلی است هر چه که هست صحنۀ یک ضرب سیلی است بی درد مردمان زمان جان مرتضی ما را رها کنید بمیریم زین عزا روزی رسد ز سینه غم آزاد می کنیم همراه منتقم حرم آباد می کنیم گلدسته می زنیم چونان صحن کربلا گنبد بنا کنیم چونان مشهد الرضا ما داغ دار سیلی ناحق مادریم چشم انتظار منتقم آل حیدریم 🔸شاعر: ____________________
شُرطه ای داد زد و شاعرتان را کشتند پشت این پنجره ها زائرتان را کشتند ارث برد از پدر خاک، غم و درد و محن چه قدر خاک نشسته ست روی قبر حسن زیر این هرم عطش خیز، سراسر روضه ست سایه انداختن بال کبوتر روضه ست یادم افتاد از آن مرثیه ی عالم سوز بدن شاه رها شد وسط دشت، سه روز جگرم سوخت از این غربتِ بی پشت و پناه دفن شد شاه به دستان دهاتی ها، آه... گریه کردیم و در این حال نمردیم ببخش تازه شد داغ تو هرسال، نمردیم ببخش روضه خوان گفت که مرکب به تنت تاخته است ای تن پاک تو پامال...نمردیم ببخش روضه خوان گفت و شنیدیم و هنوز اینجاییم اگر از روضه ی گودال نمردیم ببخش دل ما سنگ خرابه ست، از آن هم بدتر پا به پای غم غسال نمردیم...ببخش سوم ماه محرم به تو قولی دادیم ما اگر هشتم شوال نمردیم ببخش 🔸شاعر: ____________________
سینه شد از داغ تو لبریز از فریادها بر زمین افتاد زین غم قامت شمشادها جای لبخندی نمانده روی لب های بقیع بر حریم این حرم رفته ست بس بیدادها پیکرش زخمی ست این مرغ شکسته بال و پر بر گلویش مانده جای دشنه ی صیّادها هر طرف را بنگری قبری ست امّا بی رواق کی رود تصویر این ویرانه ها از یادها شد بهشت خاکیان تخریب با دست ستم وای از آل سعود این زاده ی شدّادها ای بقیعِ گشته ویران هیچ می دانی چرا می زند آتش به هر دل این خراب آبادها می وزد هر چند ، گردد سوز دلها بیشتر در ضمیر خود شرار شعله دارد بادها می چکد خون دل مظلوم دائم بر زمین هست تا تیغ جنایت در کف جلّادها شد بنا گر پایه های ظلم ، آید یار ما تا فرو ریزد ازو ارکان این بنیادها بارالها در ظهور مهدی ات تعجیل کن دوخته این آستانه چشم بر امدادها عاقبت آباد می گردد بقیعِ غرقِ نور می شود نابود از او فتنه ی شیّادها خصم اگر آورده در زنجیر "یاسر" عشق را بگسلد آخر ز هم این حلقه ها ، پولادها 🔸شاعر: ___________________
تا که ذهنم از مدینه مشهدی دیگر بسازد بهتر است این شهر را از هرکجا بهتر بسازد مثل فتح مکه درتغییر این بارِ مدینه طرح را احمد بیارد٬ شهر را حیدر بسازد ازحسن دارالکَرَم٬ محراب رابا نام سجاد بین صحن باقر و صادق دوتا منبر بسازد احتمالا بین صحن فاطمه باگریه٬ حیدر جای سقّاخانه حوضی بهتر از کوثر بسازد احتمالا از پر جبریل باشد سنگفرشش کفشداری حرم را هم فقط قنبر بسازد حضرت عباس هم مثل ضریح خویش ای کاش بارگاهی هم برای حضرت مادر بسازد باید ازخرمای نخلستان میثم«سازگاری» هی تناول کرده واز مزّه اش دفتر بسازد چون حسینیه بناگردد دراینجا باید این خاک بعد از این با روضه ی سخت علی اکبر بسازد چارتا گنبد، رواق وصحن ها، با این مضامین یک نفر باید«مدینه شهر پیغمبر»بسازد روضه شداین شعر وقتی در ورودی نخستش ازهمان کوچه علی با نام زهرا در بسازد کاشکی این مرتبه در سمت کوچه بازگردد کاش حیدر میخ را با ضربه ای بی سر بسازد 🔸شاعر: ___________________
دلم گرفته غم از گونه ام سرازیر است غروب جمعه پر از خاطرات دلگیر است و با گذشتن هر جمعه می توان فهمید زمین چقدر بدون تو از زمان سیر است به شیشه ی غمت اینقدر سنگ وصل مزن دلا بسوز ز دوری، فراق، تقدیر است برای من که پر از بی کسی ست امروزم اگر نیایی، هر روز دیگری دیر است در امتحان جوانی سپیدرو نشدم مبین سیاهی موی مرا دلم پیر است گواه می دهد این اشک ها فراق تو را حدیث دیده ی ما بی نیاز تفسیر است بیا و روضه بخوان تا که باز گریه کنم مس وجود مرا اشک روضه اکسیر است چه می شود که بببینم لحظه ای را که مدینه شاهد فریادهای تکبیر است نوشته اند روی سنگ های صحن بقیع که این مکان مقدس به دست تعمیر است به منبر نبوی می روی کنار بقیع و چار گنبد رعنا میان تصویر است 🔸شاعر: ___________________
دل شعله ور شد! از غمی دیرینه شد ویران از اتفاقی شوم بغض ِ سینه شد ویران با کینه ای که داشتند از حضرت حیدر(ع) آن سرپناه محکم و دیرینه شد ویران اشکی چکید از داغِ تخریب حرم وقتی گلدسته تکه تکه شد، آئینه شد ویران دلشوره های مادر سادات شد آباد وقتی بقیعِ مجتبی(ع) با کینه شد ویران سجاده و عِلم و صداقت مثل خورشیدی- هرگز نشد خاموش اگر گنجینه شد ویران از دیدنِ چندین مزار خاکی و خلوت قلبی که بین روضه خورده پینه؛ شد ویران در آرزوی بازسازی حرم یک عمر... حال امام عصر(عج) هر آدینه شد ویران! 🔸شاعر: ___________________
شُرطه های مدینه بدبین اند دلشان سنگ و دست سنگین اند کارشان بی گناه را زدن است زائرِ بی پناه را زدن است حرف زخم است و استخوان،ای وای بشکند دستهایشان، ای وای پشتِ در آنکه اهلِ دعوا بود قوم و خویش یکی از اینها بود مادری بود و آهِ خونجگری زخمیِ لشکری چهل نفری شاخه یاسی که ریشه داشت،شکست مادری بارِ شیشه داشت شکست 🔸شاعر: ____________________
بس كه پنهان گشته گل در زیر دامان بقیع بوى گل می آید از چاك گریبان بقیع مرغ شب در سوگ گل‎هایی ‏كه بر این خاك ‏ریخت از سر شب تا سحر، باشد غزل‎خوان بقیع ناله ‏هاى حضرت زهرا هنوز آید به گوش از فضاى حسرت آلودِ غم افشان بقیع گوش ده تا گریه‎ی زار على را بشنوى نیمه شب‎ها از دل خونین و حیران بقیع این حریم عشق دارد عقده‏ ها پنهان به دل شعله‏ ها سر می ‏كشد از جان سوزان بقیع از دل هر ذرّه بینى جلوه ‏گر صد آفتاب گر شكافى ذرّه ذرّه خاكِ رخشان بقیع هر گل اینجا دارد از خون جگر نقش و نگار وه چه خوش رنگ است گلهاى گلستان بقیع بسته ‏ام پیمان الفت با مزار عاشقان خورده عمق جان من پیوند با جان بقیع اى ولىّ حق، تسلاّ بخشِ دل‎هاى حزین خیز و سامان ده به گلزار پریشان بقیع سینه این خاكِ گلگون، هست مالامالِ درد كوش اى غمخوار رنجوران به درمان بقیع اى جهان آباد كن، برخیز و مهر و داد كن باز كن آباد از نو، كوى ویران بقیع چون ببیند هر غروبش مات و خاموش و غریب سیلِ خون ریزد «شفق» از دل به دامان بقیع 🔸شاعر: ____________________
باید اینجا حرم درست کنند چار تا مثل هم درست کتتد با امام حسن سزاوار است چند باب الکرم درست کنند https://eitaa.com/Arbabhosyn
غصه نخور کبوتر ، دوباره پر می گیری ایشالا از فاطمه ، اذن سفر می گیری پر می زنی با گریه ، برای این گداها از حرم خاکیه ، زهرا خبر می گیری غصه نخور کبوتر ، تمومی داره دوری هر طوری باشه باید ، بریم بقیع یه جوری بریم با بال خاکی ، زائر مجتبا شیم آخه حسن غریبه ، آخه تا کی صبوری؟ زخم دل مجتبی ، توی کوچه نمک خورد نگو نگو که مادر ، بین کوچه کتک خورد میون درب و دیوار ، گذاشتنش نامردا یه بار شیشه داشتش ، سالم نموند ترک خورد غم دلمو شکسته ، خون روی در نشسته سینه ی یک پرستو ، با میخ در شکسته اشکای دونه دونش ، میریزه روی گونش میگه علی علی جان ، با نفسای خسته 🔸شاعر: ____________________
سینه شد از داغ تو لبریز از فریادها بر زمین افتاد زین غم قامت شمشادها جای لبخندی نمانده روی لب های بقیع بر حریم این حرم رفته ست بس بیدادها پیکرش زخمی ست این مرغ شکسته بال و پر بر گلویش مانده جای دشنه ی صیّادها هر طرف را بنگری قبری ست امّا بی رواق کی رود تصویر این ویرانه ها از یادها شد بهشت خاکیان تخریب با دست ستم وای از آل سعود این زاده ی شدّادها ای بقیعِ گشته ویران هیچ می دانی چرا می زند آتش به هر دل این خراب آبادها می وزد هر چند ، گردد سوز دلها بیشتر در ضمیر خود شرار شعله دارد بادها می چکد خون دل مظلوم دائم بر زمین هست تا تیغ جنایت در کف جلّادها شد بنا گر پایه های ظلم ، آید یار ما تا فرو ریزد ازو ارکان این بنیادها بارالها در ظهور مهدی ات تعجیل کن دوخته این آستانه چشم بر امدادها عاقبت آباد می گردد بقیعِ غرقِ نور می شود نابود از او فتنه ی شیّادها خصم اگر آورده در زنجیر "یاسر" عشق را بگسلد آخر ز هم این حلقه ها ، پولادها 🔸شاعر: _______________
درد دل ما بی تو فراوان شده آقا دل همه امروز پریشان شده آقا بد می گذرد زندگی مردم دنیا بی تو همه ی سال ، زمستان شده آقا ای باب نجات همگان دست بجُنبان تو نیستی و بد شدن آسان شده آقا آرامش دنیای نفس گیر ، کجایی بدجور جهان بی سر و سامان شده آقا حال دل بیچاره ما تا تو نباشی مانند بقیعی است که ویران شده آقا داده است به ما سوختگان جانِ دوباره رویای بقیعی که چراغان شده آقا ای کاش نمیریم و ببینیم که آنجا چون کرببلا یا که خراسان شده آقا 🔸شاعر: ____________________
سلام ای بهشتی که بی بارگاهی پُر از سوزِ درد و پُر از بغضِ آهی اگر بی فروغی وَ یا بی پناهی ولی روشنی تو به نورِ الهی به برهانِ باقر به سیمای صادق تو عرفانِ محضی به قرآنِ ناطق غبارت به دردِ دلِ ما دوا است که ویرانیِ تو گلستانِ ما است نگاهت شبیهِ خودِ کربلا است تجلیِ تو تا به عرشِ خدا است تو زیبا شَوی با گلِ یاسِ زهرا(س) به حقِ دو دستانِ عباسِ زهرا(س) ببین کرده امشب دلِ من هوایت تصور کنم باغِ صحن و سرایت شوم زائرِ تربتِ با صفایت غریبانه چون شمع گریَم برایت به حقِ حسن کو بوَد جانِ سجاد شود روزی صحنِ تو آزاد و آباد تو تفسیرِ عشقی به رنگِ حقایق ضریح و شبستانِ تو قلبِ عاشق شکوهِ تو لبخندِ هر صبحِ صادق پُر از عطرِ یاسی و باغِ شقایق تو زیبایی ات کمتر از کربلا نیست اگر چه به رویم درِ روضه وا نیست! 🔸شاعر: _______________
نه ضریحی , نه رواقی و نه سقاخانه ای چشم ها اینجا نمی بینند جز ویرانه ای زائری اینجا نخواهد دید صحن و گنبدی کفتری پیدا نخواهد کرد آب و دانه ی سنگ اگر باشد در اینجا آب خواهد شد دلش کوه خواهد بود اگر اینجا نلرزد شانه ای چشم هایش ساغر خون دلش شد هر کسی بی صداکرده ست نذرخاک ها پیمانه ای روضه خواندن,گریه کردن, فاتحه ممنوع شد پاسخش چوب است وقتی که بجنبد چانه ای روز و شب گرم طواف قبله های خاکی اند با دوچشم کاسه ی خون دسته ی پروانه ای کافران مامور اجرای امور دین شدند قبله باز افتاده در دست بت بیگانه ای عاقبت یک روز خواهد ساخت روی این قبور گنبدی از شعرهایش شاعر فرزانه ای 🔸شاعر: ____________________
نا جوانمردان از اینجا صحن را برداشتند کاش می گفتند گنبد را چرا برداشتند زائری آمد کنار قبر آقایش نشست با کتک او را ز قبرمجتبی برداشتند خاک اینجا برتر از خاک تمام عالم است خاک اینجا را همه بهر شفابرداشتند تا که خاک کربلا هم مادری باشد کمی... ازهمین ها را برای کربلا برداشتند خواستند آثار جرم شهر مخفی ترشود ازمیان نقشه اسم کوچه را برداشتند آنقدر با گریه مردی بر رخ خود لطمه زد تا که از قبر امام شیعه پا برداشتند یک مفاتیح الجنان آورده بودیم،ازچه رو دو نگهبان آمدند ازپیش ما برداشتند!   خاک اینجا بوی سیلی مکرر می دهد بوی گریه های دختر بهر مادر می دهد   آخرش این خاک ایوانش طلایی می شود گنبد و گلدسته های باصفایی می شود این حرم با چار گنبد می شود بیت الحسن هرکسی اینجا بیاید مجتبایی می شود پنجره فولاد اینجا چه قیامت می کند واقعاً اینجاعجب دارالشفایی می شود نقشه ی این صحن را باید که از زهرا گرفت نقشه را مادر دهد وه چه بنایی می شود گنبد صادق ضریح باقر و صحن حسن پرچم سجاد، دارد دل هوایی می شود! حتم دارم ساخت و ساز حرم های بقیع ازهمان لحظه که آقا تو میایی می شود می رسد روزی که با دستان پر مهر شما از رواق و صحن اینجا رونمایی می شود   آخرش من مطمئنم این گره وا می شود این حرم زیباترین تصویر دنیا می شود     هرچه خواندم در بقیع، از سینه عقده وانشد هرچه گشتم قبر زهرا مادرم پیدا نشد راه ما را بسته بودند هرچه من می خواستم... تا روم درپیش قبر مادر سقا نشد سربه دیوارش نهادم روضه ها خواندم ولی هیچ یک از روضه هایم روضه زهرا نشد "کوچه ای تنگ ودلی سنگ وصدای ضرب دست" بعد از آن سیلی دگر چشمان زهرا وانشد از همان شب که علی تابوت را برشانه برد زائر زهرا شدن جز نیمه ی شبها نشد بعد زهرا مرتضی ماند و غم زخم زبان هیچ کس جز درد پهلو همدم مولا نشد زینبش می گفت من دیدم میان شعله ها مادرم افتاد پشت در و دیگر پا نشد سالها رفت و غروبی خیمه ها آتش گرفت هیچ جایی مثل دشت کربلا غوغا نشد هیچ جایی خواهری داغی به این سختی ندید هیچ جایی بر سر پیراهنی دعوا  نشد 🔸شاعر: _____________________
عاقبت صحـنِ حـَسـن را بـازسـازی می کنیم در کمـالِ سـر به زیـری سـرفـرازی می کنیم دستـه دستـه در مدینـه در میـان هـرولـه بـا نـوای "یا حـَسـن جـان" عشق بـازی‌ می کنیم
غزلی از حرمت ساخته‌ام با «مثلا» گرچه خاک است روی قبر تو ؛ اما مثلا ... گنبدِ زرد تو خورشید شده می‌تابد نور می‌گیرد از آن ؛ گنبدِ خضرا مثلا چه ضریحی شده کارِ هنرِ فرشچیان ! جنسِ هر پنجره‌اش هست ، مُطلّا مثلا چقدَر پارچه‌ی سبز ، گره خورده به آن می‌کنی باز ، تمام گره‌ها را مثلا خادمانت همه دورِ سرمان می‌گردند ما عزیزیم ، در این صحنِ مُعلّا مثلا تشنه‌ها مست شوند از مِیِ سقاخانه ساقیِ میکده هم «حضرت سقا» مثلا هیئتی شکل گرفته‌ست ، میان حرمت نام هیئت شده «یا حضرت زهرا» مثلا روضه‌خوانی وسطِ صحن ، حکایت می‌خواند قصه‌ی کوچه‌ای از شهر تو ؛ حالا مثلا ... مادری با پسرش رد شده از آن ؛ اما ... هیچ کس راه نبسته‌ست بر آنها مثلا دست نامردِ کسی هم وسط کوچه نبود چادری خاک نخورده‌ست ، در آنجا مثلا مادرِ قصه‌ی ما رفت ، صحیح و سالم وَ نپوشاند ، رخ از دیده‌ی مولا مثلا بعدِ مجلس همه رفتند ، زیارت کردند تربتِ حضرت زهرا شده پیدا مثلا ... 🔸شاعر: _________________________
خوش آن نسیم که می آید از کنار بقیع خوشا هوای روان بخش و مُشکبار بقیع فرشتگان ز زمین می برند سوی بهشت برای غالیه‌ی حوریان غبار بقیع اگرکه طورتجلّی ز صدق می طلبی بیا به گلشن روحانی دیار بقیع دریغ و درد که از ظلم دشمنان خدا خراب شد همه آثار بی شمار بقیع ایا که غیرت دین داری و ولایت آل ببار خون، عوض اشک در کنار بقیع خراب کرد ستم، مشهد چهار امام کز آن شرف به سما یافت خاکسار بقیع نخست مرقد سبط نبی امام حسن بزرگ محور اعزاز و افتخار بقیع مزار حضرت سجاد، اسوه عبّاد امین اعظم حق، رکن استوار بقیع مزار حضرت باقر، عزیز پیغمبر که بر فزوده به اجلال و اشتهار بقیع مزار حضرت صادق رییس مذهب و دین جهان علم و عمل، نور کردگار بقیع قبور منهدم دیگر از تبار رسول فزوده است بر اوضاع رنج بار بقیع زظلم فرقه وهّابیان ناکس دون بیا ببین که خزان گشته نوبهار بقیع در این مصائب عظمی ولی عصر بوَد شکسته خاطر و محزون و داغدار بقیع کند ظهور و جهان پر کند ز دانش و داد زند به ریشه خصم ستم شعار بقیع قیام باید و مردانگی و همّت و عزم که بر طرف کند این وضع ناگوار بقیع وگرنه تا نشود قطع دست استعمار جهان شیعه بودزار و دل فگار بقیع حرامیان به حرم تا که حاکم اند رواست که مسلمین همه باشندشرمسار بقیع سلام بی حد و بسیار بر پیمبر و آل درود وافر و بی انتها نثار بقیع ز یاد مرقد ویران اولیای خدا همیشه«لطفی صافی»است بی قراربقیع 🔸شاعر: __________________________
یک زمان اینجا زیارتگاه بود شعر زوار حرم بی آه بود چشم ها پر بود از شوقِ نگاه مرقدی که بود بر دلها پناه شیعیان را وعده دیدار بود چلچراغش دائما بیدار بود بود امید مسلمانان بقیع کربلایِ دیگر خوبان بقیع باز با نقشه سقیفه رخنه کرد در مدینه با عداوت فتنه کرد چشم دیدار حرم را چون نداشت با شقاوت داغ بر دلها گذاشت با همان دستی که مولا را زدند با همان دستی که زهرا را زدند باز با کینه نگاه انداختند تیشه بر این بارگاه انداختند 🔸شاعر: _________________________
دلم شورِ دمادم دارد اینجا هوای گریه نم نم دارد اینجا دلِ من روشن از نورِ حضور است صفای سعی و زمزم دارد اینجا به یادِ گل رخان با سینه ی درد هزاران غصه و غم دارد اینجا نمی پرسد کسی از حالِ زارش نه همراهی نه محرم دارد اینجا ندارد هم زبانی، هم نشینی بسی اندوه و ماتم دارد اینجا نشسته خسته وُ غمگین کناری که یاری مهربان کم دارد اینجا! 🔸شاعر: _____________________
بغض گلو، صحن و سرایِ گرد و خاکی شد آب و نانِ این گدای گرد و خاکی با پای دل وارد شدم محض زیارت حیران و گریان با دو پایِ گرد و خاکی خواندم پس از قران، زیارتنامه ام را در زیر یک ایوان-طلای گرد و خاکی چندین کبوتر دورِ چندین قبرِ معصوم زد بال و پر؛ با بال های گرد و خاکی دردِ دو عالم شد مداوا تا ابد با- دارویِ این دارالشّفای گرد و خاکی بالاسرِ شیخ الائمه(ع) می نشینند کلّ مراجع با عبای گرد و خاکی بر سینه و بر سر زدم مابینِ روضه در گوشۂ زائرسرایِ گرد و خاکی در ذهن، بوسیدم بقیعِ بی حرم را یک عمر با شالِ عزای گرد و خاکی! 🔸شاعر: _________________