eitaa logo
ذاکرین آل الله
244 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
272 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
در وقت شادی ، لحظهٔ غم گریه کردم با تو به شعبان و محرم گریه کردم توکشتهٔ اشکی و من هم مردهٔ اشک عمری بگریم برغمت ، کم گریه کردم دستِ مرا این اشک ها بی شک گرفته آدم شدم با آه و با دم گریه کردم در چشمهایم بادهٔ چل ساله دارم مردم اگر دیدند مستم! گریه کردم ابرم که بارانم به هر جایی نبارد شادم فقط در زیر پرچم گریه کردم وقتی شنیدم حرمله خندید بر تو با واژه شرمندگی هم گریه کردم 🔸شاعر: =================================
ستم کش های عالم را امیدی نیست باور کن به جز روی گلِ مهدی نویدی نیست باور کن مپیچ از بهر هیچ ای جان به دور آرزوهایت که جز گیسوی او صبحِ سپبدی نیست باور کن به بند انداخته دنیای بی مهری ، عدالت را که بیتِ عدل را جز او کلیدی نیست باور کن نقابِ شادمانی این جهان بر چهره اش دارد بر این لبخندِ مصنوعی که عیدی نیست باور کن زمین ، کهنه تر و خسته تر از دیروز می چرخد که حالِ مضطرش چیزِ جدیدی نیست باور کن یدالله ست نعمت را به عدلش می کند تقسیم بیاید او دگر دست پلیدی نیست باور کن اگر حالا نمی آید به جز معدود یارانش به دریای نگاه او مریدی نیست باور کن 🔸شاعر : =============================
یک زمان اینجا زیارتگاه بود شعر زوار حرم بی آه بود چشم ها پر بود از شوقِ نگاه مرقدی که بود بر دلها پناه شیعیان را وعده دیدار بود چلچراغش دائما بیدار بود بود امید مسلمانان بقیع کربلایِ دیگر خوبان بقیع باز با نقشه سقیفه رخنه کرد در مدینه با عداوت فتنه کرد چشم دیدار حرم را چون نداشت با شقاوت داغ بر دلها گذاشت با همان دستی که مولا را زدند با همان دستی که زهرا را زدند باز با کینه نگاه انداختند تیشه بر این بارگاه انداختند 🔸شاعر: _________________________
خواستی عمامه برداری اگر نگذاشتند از تن جدّت ولیکن پیرهن برداشتند شخم زد ده اسب جدّت را و بعدش کوفیان تیغ ها و نیزه ها را روی جسمش کاشتند پیکرش را دشنه ها هر قدر برمی داشتند سنگ اندازان به رویش سنگ را انباشتند سر بریدن ، ارباًاربا ، تاختن ، جای خودش عمه را بر دیدن این صحنه ها واداشتند خوب شد سالم به خانه آمدی اما حسین پیکری از او برای خواهرش نگذاشتند 🔸شاعر:
تا امامی مهربان داریم ما در میان جسم جان داریم ما در طواف کوه مهر و بخششیم سینه ایی آتش فشان داریم ما سفره اش رنگین تر از رنگین کمان خوان لطفی بی کران داریم ما عده ایی تجار و ماهم خاک بوس در جهان سودی کلان داریم ما گفت دین خلق را با ما چه کار گفتم از او که امان داریم ما خواست توحید مرا ، گفتم‌ ببین یا رضا را بر زبان داریم ما معنیِ گلدسته بالا رفتن است طوس داریم آسمان داریم ما در بهشتش میوهٔ ممنوعه نیست بهتر از جنت ، جنان داریم ما 🔸شاعر: ===========================
مسلّم ست که از تو جدا نخواهم شد بگو بمیر ، جوابِ چرا نخواهم شد به جز صدای غریب تو ای امام بهشت بدان که با احدی هم صدا نخواهم شد خدا کند که بیینم وضوی خونم را خدا کند که نبینم فدا نخواهم شد هزار بار به راهت اگر که سر بدهم من از کنار تو آقا جدا نخواهم شد منی که در به در کوچه های کوفه شدم میان حشر دگر زابرا نخواهم شد غریبه ام اگر اینجا به مسلمت بده حق به شهر غیر حسین آشنا نخواهم شد خدا کند که عطش بعدِ من به تو نرسد که جز برای تو گرم دعا نخواهم شد به محضِ هل دادن ، می روم در آغوشت ز بام دارالاماره رها نخواهم شد 🔸شاعر: =========================== 🔹
سرِّ تقدیر جهان دست تو را بوسید اوَّل نور باقی ماند اگر روی شما را دید اول سازهٔ هستی محیایِ بنا گردید اما آجرِ کاشانه ات را حق روی هم چید اول کهنه ساغرها هم دیدند که بعد از تولد بادهٔ نام تو در پیمانه می جوشید اول آدم آمد از بهشت و بود دلتنگ صدایی در زمین از پیک معبود از شما پرسید اول آدم آمد بر زمین و دید در صف هست آخر کهکشان را دید بر دور تو می چرخید اول صبحِ چشمان توعالم را نمایان کرد ، بی شک خورد نور روی تو بر چهرهٔ خورشید اول خسته از آلودگی ها خویش را آسوده می خواست رفت باران رفت باران درنجف بارید اول ما کجا ، هفت آسمان تصدیق کرده رتبه ات را ای که در نطق نبی از منظر تائید اول در شروع جنگ ها بهر دفاعِ از پیمبر جز شما آقا که رخت رزم را پوشید اول؟ پیشِ لشگر تا نگاه انداختی بر قبضهٔ خود چشمِ عزرائیل با خشم تو می ترسید اول وصلهٔ ناجور چسباندند بر نام خلیفه از نگاه ما تویی ای شاه ، بی تردید اول چونکه بالا برد دستت را نبی ، دیدی علی جان در میان هر دو عالم فاطمه خندید اول 🔸شاعر: ========================
مسلّم ست که از تو جدا نخواهم شد بگو بمیر ، جوابِ چرا نخواهم شد به جز صدای غریب تو ای امام بهشت بدان که با احدی هم صدا نخواهم شد خدا کند که بیینم وضوی خونم را خدا کند که نبینم فدا نخواهم شد هزار بار به راهت اگر که سر بدهم من از کنار تو آقا جدا نخواهم شد منی که در به در کوچه های کوفه شدم میان حشر دگر زابرا نخواهم شد غریبه ام اگر اینجا به مسلمت بده حق به شهر غیر حسین آشنا نخواهم شد خدا کند که عطش بعدِ من به تو نرسد که جز برای تو گرم دعا نخواهم شد به محضِ هل دادن ، می روم در آغوشت ز بام دارالاماره رها نخواهم شد 🔸شاعر: =========================== 🔹
🏴 اشعار ========================== برای کشتن قبله خدا خدا کردند هوا هوای مدینه ست کوچه وا کردند شبیه زخمِ محبت ، نیامده زخمی تو می روی و از این تن جگر جدا کرده اند به راه و رسم یهودند این مسلمانان که باز رسم پیمبر کشی بنا کردند هرآنچه جسم تو را ریز کرده اند به جاش مرا به داغ بزرگی ست مبتلا کردند ببخش موی تو این بار دست دشمن رفت به خون فرق تو یک دشت را حنا کردند چقدر روح مرا بد گرفته اند از من که ذره ذره تو را از دلم جدا کردند 🔸شاعر: ==========================
🏴 اشعار ======================== آن روز بر تو آسمان هم گریه می کرد عیوق بلکه کهکشان هم گریه می کرد بر جسم زیر آفتابت ای برادر حیوان به زیر سایه بان هم گریه می کرد باید به خوشحالی ز تو می برد خاتم می رفت اما ساربان هم گریه می کرد ای برکت نانِ همه ، با ملک ری هم گندم به آب دیده ، نان هم گریه می کرد یوم علی صدر النبی ای من بمیرم بر سینه ات تیر و کمان هم گریه می کرد شلاق ها اشک حرم را در نیاورد تو گریه کردی ، کاروان هم گریه می کرد تر گشت چوب خیزران از خون و از اشک چونکه برایت خیزران هم گریه می کرد 🔸شاعر: ===========================
🏴 اشعار ==========================     سوی مقتل به زور سرنیزه شاه را بی حبیب می بردند تطمئن القلوب را آن روز با غضب با نهیب می بردند تا که دفنش کنند در گودال تشنه را سمت شیب می بردند سنگ انداختند جای لحد از کفن بی نصیب می بردند ماند عریان به خاک و خنجرها جسم را از غریب می بردند بدنی هم نماند پس با خود نعلها بوی سیب می بردند 🔸شاعر: ==========================
الا آقای جون آقای عابس از اینکه میخری درهم ، عیان است دلم تنگِ برای کربلایت نگو که مال از ما بهتران است
همیشه زنده از آن است نامِ عاشورا همیشه هست کنارِ امام عاشورا شهید عصر دهم زنده ماند با زینب قیام اوست ترازِ قیام عاشورا بجز حسین مگر چیز دیگری دیده؟ که زینب است پیامش ، پیام عاشورا به پیش آنکه گرفت از برادرش جان را گرفت کاخ ستم انتقام عاشورا دمی به یاد غلام و دمی به یاد علی هماره بود حزین تمام عاشورا حسین ، علت اصلی اشک مومن گشت عقیله اشک فشان مدام عاشورا 🔸شاعر: _______________________
. تو دستِ مهر فاطمه در آستینی خود آفتابِ عشقی و سایه نشینی ای همسر مولا که شأنت هست والا باید بگوید از تو علامه امینی چون چارده معصوم جای تو به عرش ست حالا اگر که چند روزی در زمینی ام البنینی بود هر کس را که دیدم باید به تو پس گفت ام المؤمنینی هر کس ارادت داشت بر تو اینچنین گفت داغِ غمِ عباس جانت را نبینی از هر چه ترسیدی سرت آورد دنیا این بار نوبت بر تو شد ، بستر نشینی ذکرِ مصیبت را بشیر آغاز چون کرد گفتی به عالم نیست چون من شرمگینی او گفت شاه عشق تا باشد سلامت در علقمه افتاد و خاکی شد جبینی وقتی که دستانِ گلت از تن جدا شد خم شد حسین آنجا برای دست چینی می خواست زهرا را ببیند ، تیر نگذاشت نگذاشت برخیزد ، عمودِ آهنینی یک روز گفتی ، فاطمه من را نخوانید یک روز هم گفتی که امّ بی بنینی 🔸شاعر: =========================
چه شِکّری ست چه طعمی ست عطر هر دهنی ست که عزّتِ کلمات و شکوهِ هر سخنی ست قسم به نام حسن ، هر که مهرِ او را داشت انیس و مونسمانَ ست قوم و خویشِ تنی ست رسیده نیمهٔ ماه و نگاه ها اینجاست چقدر این پسرِ خانواده خواستنی ست به یمنِ آمدنش نرخ ها شکسته شده بگو به کعبه اذان را، چه ماهِ بت شکنی ست به روزِ حشر که خوبان حسینی اند همه حدیثِ عشق بگوید ، حسین خود حسنی ست چه چشمه ایست دو چشمش چه ابروئیست کمان عزیزِ فاطمه یعنی عزیزِ هر دو جهان هر آنچه رزقِ جهان هست آب و دانهٔ اوست و جود مانده اگر عمرِ جاودانهٔ اوست همیشه سفرهٔ بذلِ کریم باز بود همیشه بخششِ بی منّت از نشانهٔ اوست چنان به مهرِ خودش فقر را بغل گیرد فقیر حس نکند در میان خانهٔ اوست خدا تمامِ کرم را به مجتبی داده کلیدِ خانهٔ فردوس در خزانهٔ اوست بهشت را به بها می دهد خدا ، آری بهشت اگر بدهد حتم با بهانهٔ اوست دلم به سفرهٔ شاهانه دعوت ست امشب بساط آنکه گدا نیست ، حسرت ست امشب 🔸شاعر: ===========================
ای دست گیر ، بیعتِ ما را قبول کن این بار هم زعامتِ ما را قبول کن ای مهربان به چشمِ طمع آمدیم ما گفتی بیا ، جسارت ما را قبول کن تا کاروان قربِ به تو راهمان زیاد جا مانده ایم ، سرعت ما را قبول کن دل را به مفت هم نخریدند مردمان ما یخ فروش ، قیمت ما را قبول کن خوبان شدند غبطهٔ ما ، خوش به حالشان بی ارزشیم ، حسرت ما را قبول کن شب زنده دارِ هرشبِ قدریم با علی ربّ علی ، عبادت ما را قبول کن ما را به دوستیِ علی خلق دیده ست محشر بیا رفاقت ما را قبول کن دائم بیار نام علی را به روی لب امضای این زیارت ما را قبول کن ما را ببر حرم به همان خواهری که گفت این کشته را ، بضاعت ما را قبول کن 🔸شاعر: ________________________
این بار هم خون ریخت ، اما پشت در نه آسیب را پس یک نفر زد ، چل نفر نه آن بی هوا ضربه ، هوای کوچه را داشت هنگامِ ضربه داد مولا را خبر نه یک تیغ داد اندازهٔ یک کربلا زخم خونِ دلی نقش زمین شد خونِ سر نه تا خانه هر دفعه زمین می خورد می گفت من را نبیند دخترم با چشم تر نه در کربلا اما سکینه دید زلفی در پنجه ای می رفت و گفت آه ای پدر...نه موئی که زهرا شانه کرد آنجا به هم ریخت از دست شمر افتاد تن بر خاک ، سر نه زد بیشتر زد بیشتر زد بیشتر شمر می گفت در گودال زینب هر قدر نه 🔸شاعر: ________________________
بخواه تا که شوم خوب ، ناخوش احوالم نگاه لطف بفرما به من ، به اعمالم خلاف ذات خودم تا به حال کج رفتم نبوده سمت شما تا به حال ، امیالم سیاه آمده ام تا که نور برگردم من آن نوشتهٔ بد خط پر زِ اشکالم الا خدای زمان ، باز مهلتی ، صبری برای کارِ پر از خیرد ، قدرِ مثقالم هنر از آن تو بوده است ، باز آمده ام هوای توبه ، فرستاده ایی به دنبالم دوباره اشکِ ندامت مرا عوض کرده دوباره پاک شدم باز هم سبکبالم گناه کرده ام اما ثواب هم دارم به وقت شادی و غم با محمّد و آلم رسیده باز شب قدر و لحظهٔ تقسیم حواله کن حرمش ، اربعینِ هر سالم 🔸شاعر: _____________________
خداحافظ ای ماه خوب دلم خداحافظ ای آبرویِ گِلم مرا برده ایی تا کنار خدا خداحافظ ای کعبهٔ حاصلم گرسنه ولی غرق نعمت شدیم خداحافظ ای سفرهٔ کاملم تو نور خدا را نشان می دهی ولی حائلم حائلم حائلم تو ماهِ بلندی بلندی بلند من آن ذرهٔ ناقص و نازلم بدونِ تولای مولا علی به حق بندگیِ به کل باطلم اجازه ندارد به یأس این دلم که شد با حسن لطف حق شاملم خروجم نکردی تو از شهر خود که با اشک بر بی کفن داخلم محرم که شد از تو خواهم گرفت بماند امانت کنارت دلم 🔸شاعر: ____
با بوسه بر خاکت طلا رونق گرفته با نام تو بازارها رونق گرفته ای که قدمگاه تو آمالِ دل ماست هر جا که رفتی خاک پا رونق گرفته داروی ما دارالشفایت ، خاک پایت در خیلِ بیمار این دوا رونق گرفت بیمار ، یک تجویز ، حال خوب ، برگشت اینگونه این دارالشفا رونق گرفته مزدِ تو بر زوار توحید ست ، با تو ایمانِ مردم بر خدا رونق گرفته یک اربعین را کربلایی می کنی پس انگار با تو کربلا رونق گرفته 🔸شاعر: ===========================
مکروه اگر بر دیگران بر ما ثواب ست پیراهنم مشکی ست اما آفتاب ست در وقت غم این جا نمازم باز گردد در ماه غم مثل دلم در پیچ وتاب ست زهرا خودش ما را ملبّس می کند پس بر سینهٔ دیوانه ، حکمِ انتصاب ست آنقدر خوش بو می کند پوسیده ها را آنقدر که مدهوش عطرش هم گلاب ست چون صورتی که می شود خاکی ، محرم عمریست با رنگ غم خود در خضاب ست جوشن کبیرِ ما لباسِ مشکی ماست هرکس به تن پوشید ذکرش مستجاب ست یادآور روضه ست ، یادِ شاه عریان در بازگوییِ مقاتل خود کتاب ست عریان و خونین داشت بر لبها دعا را آقای ما پوشاند ، زشتی های ما را  🔸شاعر: ____________________________
به دوش نیزه جهانِ منی در آن بالا حسین ، روح و روانِ منی در آن بالا اگر چه شام برای اسیر نا امن ست چه بیم ، تا تو امان منی در آن بالا نگاه کردنِ بر تو نماز می خواهد سر بریده ، اذان منی در آن بالا به هر که گفت حسینت کجاست ، با دستم نشان دهم که نشان منی در آن بالا به پای خویش نرفتم به هیچ بازاری بهانه ای و توان منی در آن بالا برای خوردن سنگ اینقدَر تلاش نکن هنوز حافظ جان منی در آن بالا به روی تل ، نگران تو بودم آن لحظه و حال تو نگران منی در آن بالا 🔸شاعر: ==========================
رفته رفته آب می گردد چرا این کاروان؟ تا به خود زینب میاید دختری بر ناقه نیست 🔸شاعر: =============================
شباش که سوز داشت اما خرابه از آهِ غربت من گرم می شد دو دست سردی داشت این زجر اما تا می زد صورت من گرم می شد جامون داد ماها رو بین خرابه چقدر این شهر امیر پستی داره بابا ، این دختره مثل باباشه همیشه با خودش چوب دستی داره رو دستام جای شلاقای زجره کی گفته واسه تو من خون نمیدم دارم میرم دلم می سوزه واسش دیگه زحمت به عمه جون نمیدم مثه زینب عزادار تو هستم اینم از معجرم رد خونابه من اینجا میمونم روضه بگیرم حسینیه میشه اخر خرابه چقد خاکی شدی موهای بابام لبای خشکیدش ، خسته نباشی چشای مهربونش قول میدی تا وقتی زنده ام بسته نباشی 🔸شاعر: =============================
=========================== روضه ی آقاست عاشورا تر و گودال تر قدّ زهرا می شود در این مصیبت ، دال تر ضامنِ لبخند های شیعه در روز جزاست گریه ی بر او کند صدیقه را خوشحال تر در سه باری که به سائل داد هر چه داشت را مثل او پیدا نشد در شهر بی اموال تر کاش آقای کریمان داشت حتی یک زهیر گشت شأنش از تنِ ارباب هم پامال تر گاه یک نیشِ زبان ، مثل هزاران نیزه است جسم ، با زخم زبان ها می شود بد حال تر بین کوچه ترش رو وُ بعد از آن شد خنده رو از مغیره نیست در شهرِ نبی دجال تر چشمِ زهرا از حیا در کوچه تر شد بیشتر چشم آقا هم شد از این صحنه ماه و سال ، تر 🔸شاعر: =============================