۲۸ آبان ۱۴۰۲
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: یکشنبه - ۲۸ آبان ۱۴۰۲
میلادی: Sunday - 19 November 2023
قمری: الأحد، 5 جماد أول 1445
🌹 امروز متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹ولادت حضرت زینب سلام الله علیها، 5یا6ه-ق
📆 روزشمار:
▪️8 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز)
▪️28 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز)
▪️38 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
▪️45 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
▪️54 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام
۲۸ آبان ۱۴۰۲
با سلام و عرض ادب خدمت دوستان عزیز و گرامی ... ذاکرین عزیز اهلبیت علیهم السلام
متن اشعار و نوحه های شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها ... ویژه ایام فاطمیه ...تقدیم حضور شما..التماس دعا..
👇👇👇👇👇👇👇
۲۸ آبان ۱۴۰۲
دیگه معلومه برام که مادرم، موندنی نیست
پهلویی که بالگد شکسته شد، خوب شدنی نیست
اگه هرداغی باشه میشه یه جور اشاره کرد
ولی روضه های زهرا بخدا که گفتنی نیست
ازچی بگم؟ازکجا شروع کنم؟
که مادرو یه عده بی حیا زدن
مادرمو با پا زدن بافحش وناسزا زدن
با بغض مرتضی زدن جلوی مجتبی زدن
توکوچه بی هوا زدن.....
ازیک طرف هیزم رسید
ازیک طرف شعله کشید
مادرتوی کوچه دوید
از پهلویش خون می چکید
«واویلتا... واویلتا...»
کوچه تنها شاهدِ قلب کبابه حسنه
شاهد جسارتای دشمنِ بد دهنه
مگه توی کوچه ها یکی نبود کمک کنه
دستشو بگیره که مادر ما رو نزنه
بدجور زد و
جلو چشم خیسه من طعنه زد و
حرمت حیدرو شکست بالِ کبوتر و شکست
دلِ پیمبرو شکست بازوی کوثرو شکست
تمومه پیکرو شکست پهلوی مادرو شکست
یک کوچه و یک بی حیا پیشِ نگاه مجتبی
هی طعنه زد گفت ناسزا با بغض وکین زد بی هوا
«واویلتا...واویلتا..
۲۸ آبان ۱۴۰۲
۲۸ آبان ۱۴۰۲
روضه وتوسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
به نفس حاجمیثم مطیعی •✾•
*چند روزی گذشت احساس کردن حال مادر بهتر شده، الحمدلله، دیگه کارای خونه رو خودش میکنه با این دست شکسته جارو میزنه ، موهای زینبین رو شونه میکنه..*
گمانم دیگر گشته بهتر
که در واکرده بهر حیدر
شده از بَستر خسته مادر
خدایا!
زده جارو با دستِ کم جان
زده شانه بر موی طفلان
ندارد دردش از چه پایان؟
خدایا!
میخواهد...
که از جا به پا خیزد اما سخت است
بمیرم که دیگر مداوا سخت است
«بمیرم برایش...گرفته صدایش...»
حسن شکسته از داغِ کوچهها
بغل گرفته زانوی غصّه را
فقط بگوید مادر! چرا چرا؟
زهرای من...
این کودکت چه دیده که هی زار می زند
هی دست مشت کرده به دیوار می زند
* اسماء نشست کنار بستر فاطمه زهرا صدا زد "یا بنت محمد المصطفی"با تعابیر مختلف بی بی رو صدا زد، بی بی جواب نداد. یه نفر دیگه هم یه بار کنار بستر فاطمهٔ زهرا نشست....
زنهای پرستار خدمت بی بی بودن روزهای آخر ساعتهای آخر نمیدونم یوقت حالشون خراب شد از هوش رفت اینا سراسیمه بلند شدن گفتن بریم علی رو خبر کنیم. اینا بلند شدن برن امیرالمومنین رو صدا کنن،در بین راه امیرالمومنین زنها رو دید اینقدر اینها مضطرب بودن امیرالمومنین تا این زنها و کنیزکها و پرستارها رو دید فرمود:"مَا الْخَبَرُ وَ مَا لِي أَرَاكُنَّ مُتَغَيَّرَاتِ الْوُجُوهِ وَ الصُّوَرِ؟"شما چرا رنگاتون پریده ؟ گفتن:"یاعلی أَدْرِكْ ابْنَةَ عَمِّكَ الزَّهْرَاءَ"گفتن یا علی! اگه یه بار دیگه میخوای زهرا رو زنده ببینی فقط عجله کن.اومد وارد منزل شد عبا برداشت عمامه از سر برداشت سر بی بی رو به دامن گرفت اینجا صدا زد" يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى فَلَمْ تُكَلِّمْهُ" جوابش رو نداد " یَا بِنْتَ مَنْ حَمَلَ الزَّکَاةَ فِی طَرَفِ رِدَائِهِ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ" به هر اسمی به هر تعبیری صدا زد جواب نشنید یه وقت گفت:"فَـأَنـَا ابْـنُ عَمِّـكَ. عَلِيُّ بْنُ أَبـِي طَالِب؛..."زهرا من علی مظلومم "کلمینی یا فاطمه "با من حرف بزن "فَتَحَتْ عَیْنَیْهَا " چشمها رو باز کرد اینجا نه امیرالمومنین به فاطمه زهرا حرفی زد نه صدیقه کبری حرفی زد. هر دو با هم یه کار کردن. نوشتن "فَبَکَت وَ بُکاء" هر دو شروع کردن های های گریه کردن یه دل سیر به حال هم گریه کردن.بعد امیرالمومنین فرمود: زهرای من چی شده؟ عرضه داشت "یاعلی! إِنِّي أَجِدُ الْمَوْتَ الَّذِي لَا بُدَّ مِنْهُ وَ لَا مَحِيصَ عَنْهُ" علی من مرگ رو در مقابل دیدگانم می بینم چند تا کار برای زهرای خودت بکن" حَنِّطْنی و غَسِّلْنِی و کَفِّنِّی بِاللَّیلِ "علی من رو شبونه غسل بده "وَ لَا تَكْشِفْ عَنِّي" از روی پیراهنم غسل بده "لَا تُعْلِمْ أَحَداً" علی کسی رو خبر نکنی...
حسنین آمدند کنار مسجد "وَ رَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا بِالْبُكَاءِ" شروع کردند بلند بلند گریه کردن اصحاب اومدن گفتن یابنی رسول الله چی شده آقازاده ها اینا بلند گفتن "ماتَت أُمُّنا فاطمه" مادر از دنیا رفت
امیرالمومنین تا شنید "فَوَقَعَ عَلِيٌّ(ع) عَلَى وَجْهِهِ" علی با صورت به زمین افتاد.
اینجا امیرالمومنین با صورت به زمین افتاد گذشت گذشت چرخ روزگار چرخید یه روزی یه آقایی بالای اسب بدون دست به تأسی از پدرش با صورت به زمین افتاد..*
دستی نداری تا بگیرم از زمین پاشی
میشه دوباره باز علمدار حرم باشی
این بچه ها دیگه نمیخوان آب تو رو میخوان
میشه براشون باز سقا شی
وقتی خجالت میکشی شرمنده تر میشم
سقا بدون دست هم سقاست باور کن
تو چشم عباسم نبینم اشک غم باشه
بی تو حسین تنهاست باور کن
دریا تو دستاته برادر
ممنونِ دستاتم علمدار
چشمات پر از خون شد عزیزم!
دلتنگ چشماتم علمدار
.
۲۸ آبان ۱۴۰۲
۲۸ آبان ۱۴۰۲
مقام معظم رهبري (مد ظله العالي)
ما بايد احساس محبت به فاطمه زهرا (س) را در زندگي خود پياده کنيم؛ زيرا بدون پيوند عملي به اصل آن، محبت مورد سؤال قرار خواهد گرفت. در پي محبت بايد اطاعت و متابعت باشد.
🎙سخنراني در ديدار با مداحان اهل بيت(ع)،( 17/1/1369)
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
۲۸ آبان ۱۴۰۲
به خود می پیچد مادر از درد
در این کوچه ی ساکت و سرد
چه کرده با او دست نامرد
خدایا...!
کسی در کوچه یار من نیست
کسی تنهاتر از حسن نیست
دگر شوقی در جان و تن نیست
خدایا....!
روی خاک..
مزن این همه پیش چشمم پرپر
بیا ای تو دردت به جانم مادر
از این کوچه بُگذر... ازاین کوچه بُگذر
چه شد که دستم از تو شده جدا
فتاده ای تو روی زمین چرا
برس به داد تنهاییم خدا
«وای از روی نیلی فاطمه»
نبودی بابا من شکستم
نیامد کاری از دستم
ز روی تو شرمنده هستم
علی جان...!
نگویم من از آن چه دیدم
نگویم از آن چه شنیدم
از این غم بابا من خمیدم
علی جان...!
تاخانه...
به روی زمین هی نشست و برخواست
چقدر از خدا مرگ خود را می خواست
که خسته ز دنیاست..
پدر کجایی؟ افتاده از نفس
شده برایش کوچه چُنان قفس
خودت به داد مادر بیا برَس
«به هرجامادری از شوق دست طفل خود گیرد
در این کوچه گرفته طفل دست مادر خود را»
آه از سیلی از صورت کبود
افتاد از پا دنیای مرتضی
وای از درد و غم های مرتضی
«وای از روی نیلی فاطمه
۲۸ آبان ۱۴۰۲
۲۸ آبان ۱۴۰۲
حضرت زهرا(س) نه تنها اسوه زنان و رهبر نسوان است، بلکه امام مردان و زعیم قاطبه نیکان است.
📚سرچشمه اندیشه، ج 2، صص 106- 107
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
۲۸ آبان ۱۴۰۲
پهلو و دست و صورت و سر، سینه و کمر
گویی وجودِ فاطمه خیراتِ حیدر است
با هر نفس که می کِشی
خون می چکد از پهلویَت
از بس که آتش شعله زد
چیزی نماند از گیسویَت
جانت به لب رسیده
از شام تا سپیده
از سینه ی شکسته
خونابه ها چکیده
رنگِ حسن پریده
در کوچه او چه دیده؟
از بعد کوچه چشمم
چشمِ تو را ندیده
مظلومه فاطمه جان...
پهلو به پهلو می شَوی
حیدر خجالت می کشد
بازو به بازو میشَوی
حیدر خجالت می کشد
ای مادرِ شهیده
قدّت چرا خمیده
میخ درون سینه
تا کربلا رسیده
هر لحظه هر روز و شب
هستی کنار زینب
وقتی که واردِ شام
گردد سَرِ بریده
ای وای حسین مظلوم...
۲۸ آبان ۱۴۰۲