.
#مناجات
#امام_حسین
ایستــادم به احترام ، حــسین
السّــلامُ علیــک امــام حــسین
من همانم همان جــوانِ قدیــم
از همان نسـلِ شاعــرانِ قدیــم
پــدرم گــفت : نـوکــرِ او بــاش
با علــی باش و قنبــرِ او بــاش
مادرم گفت : ای غُــلامِ حــسین
نذر کردم تو را به نــامِ حــسین
حاصلِ پیــری ام جوانــی توست
افتخارم به روضه خوانی توست
پـســرم مُـــرده ام ، شهیــدم کن
پیــشِ زهــرا تو رو سپیــدم کن
بانـی روضــه های مــا زهراست
مادرِ بچّــه شیعــه هــا زهراست
گریه کردیم و باده نوش شدیم
فاطمیّــه سیــاه پــوش شــدیم
همــه ی عُمــر بـا ولــی ماندیم
نسل در نســل با علــی ماندیم
روضه در روضه احترام شدیم
درِ این خانــه پیر غُــلام شدیم
گریه در روضه ها گواهی ماست
نوکــری حُـکمِ پادشاهــی ماست
ایستادم به احترام ، حــسین
السّــلامُ علیک امــام حــسین
ما سرِ سفره ی تو سیــر شدیم
از غم و غصّه ی تو پیــر شدیم
تــو شفــــاعــت کنــنــده مایــی
بعــدِ مرگـم تویــی که می آیــی
می دهــی احــتــرام ، نــوکـر را
چــه هَراســی نکیــر و مُنکــر را
می زنی بانگ این غُلامِ من است
نوکرِ مــن فقط به نــامِ من است
تشنــه ی یـک پیالــه ام بــوده ست
روضه خوانِ سه ساله ام بوده ست
عشــق را بی اراده آمــده اســت
اربعیــن ها پیــاده آمــده اســت
رو بــه روی ضــریــــح زانــو زد
مُژه هایش به صحــن جــارو زد
اعتقــادش فقط به بــاورِ ماست
مــادرش هم کنیــزِ مــادرِ ماست
جایگــاهش اگر رفیــع شده ست
مادرم فاطمــه شفیــع شده ست
سرِ این سفره صاحبِ فضل است
بیمــه ی حضرتِ اباالفضــل است
ایستــادم به احترام ، حــسین
السّــلامُ علیــک امــام حــسین
گرچه یک عمر مُستمندِ من است
تــازه اینجــا نیازمــندِ مــن است
پس حساب و کتابِ او با ماست
در قیامــت جــوابِ او با ماست
شورِ ما تا همیشه در سرِ اوست
تربــتِ مــن کنــارِ پیکــرِ اوست
بی وفایی است یاورش نشوم
شافــعِ روزِ محشــرش نشــوم
روسیــاه است خوب می دانم
پُر گنــاه است خوب می دانم
او ولـی احــتــرام کــرده مــرا
رو به قبــله سلام کــرده مــرا
آب نوشیــده با ســلام به مـن
اشــکِ او داده الــتیـام به مـن
ای خــدایِ همیشـه در دلِ مـن
بنده ات را ببخــش بر دلِ مـن
می رسد بانگ از خدایِ حسین
همـه ی ماسَـوی فــدایِ حسین
کربــلایِ تو هست عَـرشِ بریــن
پس بهشتِ من است رویِ زمین
ایستــادم به احترام ، حــسین
السّــلامُ علیــک امــام حــسین
#ابراهیم_زمانی ✍
#مناجات_سیدالشهداء
.
#مناجات
#امام_حسین
ایستــادم به احترام ، حــسین
السّــلامُ علیــک امــام حــسین
من همانم همان جــوانِ قدیــم
از همان نسـلِ شاعــرانِ قدیــم
پــدرم گــفت : نـوکــرِ او بــاش
با علــی باش و قنبــرِ او بــاش
مادرم گفت : ای غُــلامِ حــسین
نذر کردم تو را به نــامِ حــسین
حاصلِ پیــری ام جوانــی توست
افتخارم به روضه خوانی توست
پـســرم مُـــرده ام ، شهیــدم کن
پیــشِ زهــرا تو رو سپیــدم کن
بانـی روضــه های مــا زهراست
مادرِ بچّــه شیعــه هــا زهراست
گریه کردیم و باده نوش شدیم
فاطمیّــه سیــاه پــوش شــدیم
همــه ی عُمــر بـا ولــی ماندیم
نسل در نســل با علــی ماندیم
روضه در روضه احترام شدیم
درِ این خانــه پیر غُــلام شدیم
گریه در روضه ها گواهی ماست
نوکــری حُـکمِ پادشاهــی ماست
ایستادم به احترام ، حــسین
السّــلامُ علیک امــام حــسین
ما سرِ سفره ی تو سیــر شدیم
از غم و غصّه ی تو پیــر شدیم
تــو شفــــاعــت کنــنــده مایــی
بعــدِ مرگـم تویــی که می آیــی
می دهــی احــتــرام ، نــوکـر را
چــه هَراســی نکیــر و مُنکــر را
می زنی بانگ این غُلامِ من است
نوکرِ مــن فقط به نــامِ من است
تشنــه ی یـک پیالــه ام بــوده ست
روضه خوانِ سه ساله ام بوده ست
عشــق را بی اراده آمــده اســت
اربعیــن ها پیــاده آمــده اســت
رو بــه روی ضــریــــح زانــو زد
مُژه هایش به صحــن جــارو زد
اعتقــادش فقط به بــاورِ ماست
مــادرش هم کنیــزِ مــادرِ ماست
جایگــاهش اگر رفیــع شده ست
مادرم فاطمــه شفیــع شده ست
سرِ این سفره صاحبِ فضل است
بیمــه ی حضرتِ اباالفضــل است
ایستــادم به احترام ، حــسین
السّــلامُ علیــک امــام حــسین
گرچه یک عمر مُستمندِ من است
تــازه اینجــا نیازمــندِ مــن است
پس حساب و کتابِ او با ماست
در قیامــت جــوابِ او با ماست
شورِ ما تا همیشه در سرِ اوست
تربــتِ مــن کنــارِ پیکــرِ اوست
بی وفایی است یاورش نشوم
شافــعِ روزِ محشــرش نشــوم
روسیــاه است خوب می دانم
پُر گنــاه است خوب می دانم
او ولـی احــتــرام کــرده مــرا
رو به قبــله سلام کــرده مــرا
آب نوشیــده با ســلام به مـن
اشــکِ او داده الــتیـام به مـن
ای خــدایِ همیشـه در دلِ مـن
بنده ات را ببخــش بر دلِ مـن
می رسد بانگ از خدایِ حسین
همـه ی ماسَـوی فــدایِ حسین
کربــلایِ تو هست عَـرشِ بریــن
پس بهشتِ من است رویِ زمین
ایستــادم به احترام ، حــسین
السّــلامُ علیــک امــام حــسین
#ابراهیم_زمانی ✍
#مناجات_سیدالشهداء
@navaye_asheghaan
شبانه در غُل و زنجیــر صُبحِ صادق را
شبانه در غُل و زنجیــر صُبحِ صادق را
به پایِ بغضِ پدر ، دست بسته میبردند
سکــوتِ مأذنه ها جــاری از جَهالت بود
نمــازِ کـامــلِ مـا را شکسـته می بـردند
کسی نبــود بگـــوید به ابـرهایِ سیــاه
هلالِ ماه ، مگـر تازیانــه می خواهد ؟
همین که صـادقِ آلِ عَبا بدونِ عَباست
بس است روضه مکشوف را نمیخواهد
شناسنــامـه ی ایـن خــانواده غــم دارد
نه بارگـاه ، نه گلدستــه ، نه حَــرم دارد
هنوز کوچــه و دستـانِ بستـه و ... آری
فقط مصیبتِ این شعر شعله کــم دارد
و سوخت خانه در آتش...امام میخندید
به شــعله هـا که گلستـــانِ راهِ او بودند
به ریسمان که پناهنده شد به دستانش
به لات ها کــه حقیــــرِ نگـــاهِ او بودند
چقــدر آیه به آیـه اصـولِ دیـــــن افتاد
بزرگ آیـتِ عُظمــایِ دیـن ، زمیــن افتاد
به تیــرِ فتنه ی لامذهبِ شـرارت پـوش
کمانِ خم شده ، در چلّـه ی کمیـن افتاد
مدینـه شهـرِ غریبانه های تاریـــخ است
به قدّ و قامتِ این شهر گریه پوشاندند
شبیهِ باقر و سجّاد و مجتبی ...این بار
به روحِ مکتبِ اســلام زهــــر نوشاندند
بقیع از همه ی شــهر خســته تر شده بود
حصارِ سینه اش از درد بسته تر شده بود
چهار پاره ی غُربت همین که شکل گرفت
مزارِ مخفــیِ زهـرا شکســـته تر شده بود
ابراهیم زمانی
#ابراهیم_زمانی #شعر_شهادت_امام_ششم #شعر_شهادت_امام_صادق #شعر_شهادت_رئیس_مکتب_تشیع #شعر_شهادت_صادق_آل_عبا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
خـــواب دیدم شبی میانِ حَرَم
گرمِ سـوز و گدازه می خواندم
دســت در دســتِ پنجره فولاد
داشتم شـــعرِ تازه می خواندم
چشـــم در چشـــمِ گنبدش بودم
داشت خورشید بر جهان میریخت
آسِــمان هــم به گریــه می افتـاد
آسِــمان روی آسِــمان می ریخت
گوشه ای از حیاطِ خلوتِ صحن
پیـــرمـــردی میـــانِ راز و نیـــاز
گریه در گریه زیرِ لب می گفت :
ما غریــب ایم ای غریــب نـــواز
مــا غریــب ایـــم ... کودکانـم را
بیمـــه کردم فقــط به اسـمِ شـما
بعدِ یک حــادثه فَلَــج شده است
پسـرِ کوچــک ام " غلام رضا "
گوشـه گوشـه کنایه هـا گفتنــد :
هان چه شد معجزه کجاست خدا
چاره ی کــار دســـتِ جرّاح است
پس چه شد بیمــه ی امام رضا ؟
به همه گفته ام چه می دانیـد
رویِ این زخم ، التیام رضاست
اشک ، سرمایه ی فقیران است
بیمه ی ما فقط امـام رضاست
اشــک هایم ندیده اند هنـــوز
آشنایـی شــکیــب تـــر از تـــو
چه غـروبی غریـب تر از مـــن
چه طـلوعی طبیـب تر از تـــو
آمـــدم بــاز هــم امـام رضـــا
چاره ی حــلِّ مشکلم باشـــی
کاش می شد که ضامنِ آهــو
ضـامــنِ آهـــوی دلـم باشـــی
سینـــه ام را جَــلا بـده آقــا
درد دارم ، دوا بــــده آقــــا
سمتِ بــاب الجـواد آمده ام
پـــسـرم را شِــفــا بـده آقـــا
ناگهان آسمان به هم پیچـید
باد و باران به هم امان دادند
نـور در نـور شد حیاطِ حَـرَم
رویِ گلدسـته هــا اذان دادند
معـــجـــزه اتّــفــاق افــتـاد و
باز هــم قـــدرتِ امـام رضـــا
لحظه ای بعــد ویلچــر بود و
پســری که بلنـــد شـد از جــا
آسِـمان اشـــکِ شــوق بارید و
در و دیـوار یــا رضـــا گـــفتند
ابـرها هــم به سجــده افتادند
قطره قطره رضــا رضـا گفتند
خواب هم ناگهان پرید از خواب
و من از سرنوشـت رانـده شدم
مثلِ هردفعه رأسِ ساعتِ هشت
بـاز هـم از بهشـــت رانـده شدم
بــاز هم لایــقت نبـــودم و این
ســیـــنــه ام را بــه درد آورده
ولی آقا نشانـــه ی خوبی ست
مـــادرم " شُــلــه زرد " آورده
نـــذر دارد برایتان هـــر سـال
روزِ مـــیــلادِتـــان دعـــا دارد
زعفرانـی به رنـــگِ راز و نیاز
بینِ هر کاسـه یک رضــا دارد
نـــذر کرده مرا به اسمِ شـمــا
که فقط شاعـرِ شـمــا باشـــم
گفتــه از راه دور هــم گاهـی
می شود زائــرِ شـمــا باشـــم
پس من امـــروز زائرت هستم
ای برایـم عزیـز تـــر از جـــان
السّـــلامُ علیــک ای خورشیـد
" السّـــلامُ علیـک یا سـلطان "
#شعر_ولادت_امام_رضا_ع
#ابراهیم_زمانی
یا باقرالعلوم(ع)
باقرُالعِـلم ، حَــق مَقـام ، محمّـد
می رساند به تــو سلام محمّــد
راویـــان گفتـه اند مُتّفِـق القـول
کـه تویــی جوهـرِ کـلام محمّـد
جاری است از نگاهت امرِ به معروف
دینِ تــو دارد احترام ، محمّـد
چشم هایِ ” ابوبصیـر ” گواه است
زخـم را هستـی التیـام ، محمّـــد
عاقبت چون امـامِ ظُـلم ستیــزان
عِلـمِ تـو می کـند قیــام ، محمّـد
حـسنـی زاده ی حـسیــن تبـاران
بنــویسـم تــو را کـدام محمّـــد ؟
غُل و زنجیــر هم دخیـلِ تو گشتند
کـودکِ کـاروانِ شـام ، محمّـــد
قاتلت ای شهیــدِ کـرب و بلایـی
شام بوده است نه هِشام... محمّـد
عاقبــت سبز می شود خبری سُـرخ
می رسـد صبــحِ انتقــام ، محمّــد
می نویسیم بر مـزارِ تو با اشـک
” السّـلامُ عَلیـک امـام محمّـد `
ابراهیم زمانی
#ابراهیم_زمانی #شعر_شهادت_امام_پنجم_شیعیان
این روایـت یادگـار از عمّـه ی ـادات بود
بدترین ساعـاتِ ما دروازه ی ساعـات بود
صفحه ی شطرنج بود و خیزران بود و شراب
باز هم شُـکرِ خـدا چشـمِ کبـودم مات بود
کـاروان از بیـنِ بـازارِ یهـودی ها گذشـت
آه ای ذاتِ مقـدّس ، دشمــنت بـدذات بود
هیچکس از کربلا با دستِ خالـــی برنگشت
ای که حتّی آسمان هم فرشِ زیـرِ پـات بود
حــق بده تا نیزه داران از سَرَت هم نگذرند
این سرِ بر نیـزه رفته قبله ی حاجـات بود
صبحِ زینب روزه بود و شـامِ زینب روضه بود
شام امّا گرمِ عِیش و نوش و سور و سات بود
دسـتِ خالی بر نمی گردد مسافـر از سفـــر
کوله بارم بی رقیّـه خالی از سوغــات بود
کارِ دنیـا را ببیــن ، شــاهِ هُبَــل اَفکــن تبار
سرنوشتِ دخترش در دستِ مُشتی لات بود
مردها کشتـه شـدند امّا شمـا بیعـت کنید
روی لب های عقیلـه خُطبـه ی هیهـات بود
#کوفه_شام
#الشام_الشام_الشام
#ابراهیم_زمانی
دلش گرفته نگاهش به سویِ میدان است
دوباره زینـتِ سجّاده ها پریشــــان است
تمامِ دشــتِ بلا را درونِ تــب می سوخت
شبیهِ ماهیِ لب تشنه ای که بی جان است
توان نداشت بجنگـــد و خواهرِ خورشید
برای شمعِ وجودش شبیهِ پروانـــه است
نگاهِ شـــام به او خیره مانده است ولی
نگاهِ تیره ی او خیره بر شهیـــدان است
اسیـــر بود ولی تیغِ خطبه خوانی هاش
برایِ لشگرِ شیطان شبیهِ طوفـــان است
شکایـــت از لبِ سجّاده اش نمی شنوند
سکوتِ خسته ی او استوارِ ایمـــان است
نشد که آب بنوشــــد بدونِ اشـــک و عزا
هنوز یادِ جگرهای خشک و عطشان است
سری به نیزه بلند است گوش کن تاریخ
به رویِ نیزه پیامِ حسین " قرآن " است
#شعر_شهادت_حضرت_امام_سجاد_ع
#ابراهیم_زمانی
یا رسول الله(ص)
قرآن به جز او بر کسی نـازل نمی شد
دیــنِ خدا با هیچکس کامِل نمی شد
دیگر کسی غیـر از رســولِ مهربانی
یک لحظه در غارِ حَرا داخِل نمی شد
باران نمی باریـد بر این دشتِ مُرده
جادویِ جهلِ مشرِکان باطِـل نمی شد
پیغمــبرِ مـا ” رحمـتُ لِلعالمیـن ” بود
این وصف را جزاو کسی شامِل نمی شد
تاریــخ می دانـد بـدونِ رنـج هایش
گنجینه ی صُلحِ بَشر حاصِـل نمی شد
اسلام اگر دینِ خشونت بود و شمشیر
حقّی بـرایِ دیگران قائِل نمی شد
روز احُد پیغـمـبری تنهـا نمی مانـد
دیگر فلانی آن قَدَر بُزدِل نمی شد
تنها علی ماند و خروشِ ذوالفقـارش
یک لحظه از پیغبرش غافِل نمی شد
من کنتُ مولا...او صراط المستقیم است
یعنی امیری جز علی عادِل نمی شد
یعنی اگر حق با کسی غیر از علی بود
قبله کمی سمتِ نجف مایِـل نمی شد
بی پرده می گـویم بـرادرهایِ دینـی :
اسـلام با غیـر از علی کامِـل نمی شد
ابراهیم زمانی
#ابراهیم_زمانی #شعر_ولادت_پیامبر_اکرم