با سلامو عرض ادب و آرزوی قبولی طاعات و عبادات و عزاداریهای شما عزیزان....
متن اشعار و نوحه های شهادت امام کاظم (ع) 25 ماه رجب ..همراه با فایلهای متنی و صوتی نوحه ها تقدیم حضور ذاکرین عزیز...
👇👇👇👇👇
التماس دعا...سالار
🙏🙏
ذاکرین عزیز ...
جهت دریافت متن روضه؛ نوحه و فایلهای صوتی ویژه شهادت امام کاظم علیه السلام به کمک متن زیر اقدام نمایند...
👇👇👇👇
#امام_کاظم__ع__روضه
با سلامو عرض ادب و آرزوی قبولی طاعات و عبادات و عزاداریهای شما عزیزان....
متن اشعار و نوحه های شهادت امام کاظم (ع) 25 ماه رجب ..همراه با فایلهای متنی و صوتی نوحه ها تقدیم حضور ذاکرین عزیز...
👇👇👇👇👇
التماس دعا...سالار
🙏🙏
ذاکرین عزیز ...
جهت دریافت متن روضه؛ نوحه و فایلهای صوتی ویژه شهادت امام کاظم علیه السلام به کمک متن زیر اقدام نمایند...
👇👇👇👇
#امام_کاظم__ع__روضه
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#امام_کاظم__ع__روضه
در این زندان که ره بسته است پرواز صدایم را
نمی بینم کسی را جز خودم را و خدایم را
سرم را می گذارم روی زانوهای لرزانم
یکایک می شمارم غصه های زخم هایم را
پریشان حالم و از استخوانم درد می ریزد
نمی جویم ز دست هر کس و ناکس دوایم را
اگر چه زخم تن دارم کبودیِ بدن دارم
ولی خرج عبادت می نمایم لحظه هایم را
حضور دانه ی زنجیر در راه گلوگاهم
دو چندانمی نماید بغض سنگین دعایم را
نمی گویم چه کرده تازیانه با وجود من
ببین پُر کرده خون پیکر من بوریایم را
اگر بنشسته می خوانم نمازم را در این زندان
غل و زنجیرها کوبیده کرده ساق پایم را
شاعر:علی اکبر لطیفیان. #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#امام_کاظم__ع__روضه
از داغ دوری پسرش پیر بود و بس
از این فراق، گریه گلوگیر بود و بس
با اشک چشم آن چه ز لب، گوش می شنید
تسبیح و حمد و آیه و تکبیر بود و بس
آن یار و غمگسار که تا آخرین نَفَس
از او جدا نشد غل و زنجیر بود و بس
از آن همه شکنجه، فقط بر دل و جگر
دشنام ها به مادر او تیر بود و بس
شاعر : سید علی احمدی
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#امام_کاظم__ع__روضه
يوسف زهرا به زندان بلا افتاده بود
در كف هارون دون مرد خدا افتاده بود
روى خاك تيره جسمش آب شد مانند شمع
كز غمش آتش بجان ما سوى افتاده بود
گه به بغداد و گهى در بصره زندانى شده
گاه در تبعيد دور از اقربا افتاده بود
آن فروزان مشعل آزادى و عدل و شرف
سالهاى سال در ظلمت سرا افتاده بود
شد بهار دين خزان آن دم كه در گنج قفس
بلبل باغ ولايت از نوا افتاده بود
چاه زندان جايگاه يوسف زهرا نبود
شير حق در بند روباه دغا افتاده بود
)حافظى( با دست ظلم اهل باطل با رها
دهر و حق گوشه ى زندان ز پا افتاده بود.
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#امام_کاظم__ع__روضه
من در این کُنج قفس غوغای محشر می کنم
پیروی از مادرم زهرای اطهر می کنم
کاخ استبداد را بر فرق هارون دغا
واژگون با نعره الله اکبر می کنم
تا زند سیلی به رویم سِندی از راه ستم
یاد سیلی خوردن زهرای اطهر می کنم
گر چه در قید غُل و زنجیر می باشم ولی
استقامت در بر دشمن چو حیدر می کنم
گر ز پا و گردن رنجور من خون می چکد
یاد میخ و سینه مجروح مادر می کنم.
#امام_کاظم__ع__روضه
در میان هلهله سوز و نوا گم می شود
زیر ضرب تازیانه ناله ها گم می شود
بس که بازی می کند زنجیر ها با گردنم
در گلویم گریه های بی صدا گم می شود
در دل شب بارها آمد نمازم را شکست
در میان قهقه صوت دعا گم می شود
چهار چوب پیکرم بشکسته و لاغر شدم
وقت سجده پیکرم زیر عبا گم می شود
تازه فهمیدم چرا در وقت سیلی خوردنش
راه مادر در میان کوچه ها گم می شود
بین تارکی شب چون ضربه خوردم آگهم
آه، در سینه به ضرب بی هوا گم می شود
از یهودی ضربه خوردم خوب می دانم چرا
گوشوار بچه ها در کربلا گم می شود
***قاسم نعمتی
#امام_کاظم__ع__روضه
سبک: #همه_جا_کربلاست
زهر هارون زده شعله بر پیکرم
آمده دیدنم فاطمه مادرم
برده هوش از سرم اشک خیرالنساء
آه و واویلتا، آه و واویلتا
صید بشکسته پر مانده ام در قفس
استخوان ستم بسته راه نفس
خون دل خورده ام از جفا ای خدا
آه و واویلتا، آه و واویلتا
سِندی فتنه جو طاقتم را ربود
پیکر خسته ام شده زخم و کبود
کی شود جان من از اسارت رها
آه و واویلتا، آه و واویلتا
دست و پایم بود بسته در سلسله
تازیانه شده توشه و راحله
که نموده مرا به ستم مبتلا
آه و واویلتا، آه و واویلتا
از جفای عدو شد رضا بی پدر
کنج زندان شده پاره پاره جگر
تا دم واپسین از غم کربلا
آه و واویلتا، آه و واویلتا
کنج زندانِ خود روضه خوان توام
لحظه هایی دگر میهمان توام
بهر دیدار تو می کنم التجا
آه و واویلتا، آه و واویلتا
.
#امام_کاظم__ع__روضه
🔳 #سبک کوفه را ماتم گرفته
من به هجران مبتلایم
راحتم کن از بلایم
راحتم کن دگر اى حبیبم
من غریبم، غریبم، غریبم
🔳من غریبم، غریبم، غریبم
من که بى جرم و گناهم
گشته زندان قتلگاهم
موسى جعفرم، من غریبم
هفتمین رهبرم، من غریبم
🔳من غریبم، غریبم، غریبم
رخ نهادم چون غریبان
روز و شب بر خاک زندان
زین جهان می روم سوى داور
در جنان می روم نزد مادر
🔳من غریبم، غریبم، غریبم
خواهم هر دم از خدایم
دیدن روى رضایم
اى رضا جان من اى رضا جان
نور چشمان من اى رضا جان
🔳من غریبم، غریبم، غریبم
🖤🖤🖤🖤
نوحه امام کاظم علیه السلام
#امام_کاظم__ع__روضه
پرپر شده در زندان زیبا گل ثارالله
عزیز دل زهرا فرزند رسول الله
ای گل گلشن باغ امامت
ثامن الائمه سرت سلامت
واویلا واویلا آه وواویلا
یا زهرا فرزندت از زندان شد آزاد
ببین جنازه اش مانده به جسر بغداد
ای گل گلشن باغ امامت
ثامن الائمه سرت سلامت
واویلا واویلا آه وواویلا
موسی ابن جعفر در آن زندان نمناک
شب ها می گذارد صورت به روی خاک
ای گل گلشن باغ امامت
ثامن الائمه سرت سلامت
واویلا واویلا آه وواویلا
ثامن الائمه از دیده گریان است
بهر پدر امشب چون شمع سوزان است
ای گل گلشن باغ امامت
ثامن الائمه سرت سلامت
واویلا واویلا آه وواویلا
یا موسی ابن جعفر دست من و دامانت
یا باب الحوایج درد من و درمانت
ای گل گلشن باغ امامت
ثامن الائمه سرت سلامت
واویلا واویلا آه وواویلا
#امام_کاظم__ع__روضه
#سبک_من_و_یکم_ببین
#میون_این_قفس
✅بنداول
میون این قفس هی می زنم نفس نفس
کجایی ای رضا به فریاد دلم برس
😭
تو زندون بلا میسوزم از زهر جفا
خلصنی یاربم رسیده تا عرش خدا
😭
یک تنه می زنه چی بی بهونه می زنه
این یهودی من و با تازیونه می زنه
〰〰〰〰〰〰〰〰〰
✅بنددوم
درد می کنه تنم. خونیه کل بدنم
سخته برام نفس با غُلِ روی گردنم
😭
لحظه ی آخرم میسوزه کل پیکرم
انگاری میشنوم میاد صدای مادرم
😭
اگر که من شدم غریب شهر کاظمین
یه عمره سوخته ام برای روضه ی حسین(ع)
حسین آقام آقام حسین آقام آقام آقام
〰〰〰〰〰〰〰〰〰
#امام_کاظم__ع__روضه
زندان صبر بود و هوای رضای او
شوقش کشیده بود به خلوت سرای او
زندان نبود،چاه پر ازکینه بود و بس
زنده به گور کردن آیئنه بود و بس
زندان نبود یک قفس زیر خاک بود
هر کس نفس نداشت در آنجا هلاک بود
زندان نبود ، کرب و بلای دوباره بود
یک قتلگاه مخفی پر استعاره بود
زندان نبود یوسف در بین چاه بود
زندان نبود گودی یک قتلگاه بود
زنجیر بود و آینه بود و نگاه بود
تصویر هر چه بود،کبود و سیاه بود
زنجیر را به گردن آیینه بسته اند
صحن و سرای آینه را هم شکسته اند
دیگر کسی به نور کنایه نمی زند
شلاق روی صورت آیه نمی زند
می خواستند ظلم به آل علی کنند
می خواستند روز و شبش را یکی کنند
هر کس که می رسید در آنجا ادب نداشت
جز ناسزا کلام خوشی روی لب نداشت
حتی نماز و روزه در آنجا بهانه بود
افطار روزه دار خدا تازیانه بود
زندان نبود روضه گودال یار بود
هر شب برای عمه خود بی قرار بود
حرف از اسارت و غل و زنجیر یار بود
زینب میان جمعیت نیزه دار بود
در شهر شام غیرت و شرم و حیا نبود
زندان برای دختر زهرا روا نبود
شاعر:رحمان نوازنی
#امام_کاظم__ع__روضه
ندارد ابر چون این چشم گریانی که من دارم
ندارد آتشی چون آه سوزانی که من دارم
قسم بر روشنی روز که ، از یاد من رفته
ندارد آسمان چون شام ظلمانی که من دارم
سحر وقت نمازم می کند از خواب بیدارم
نوازش های دست این نگهبانی که من دارم
شکسته استخوان ساق پایم از غل و زنجیر
نگفتم با کسی از درد پنهانی که من دارم
قسم بر روزگار در اسارت بودن زینب
ندید او این چنین تاریک زندانی که من دارم
چه می شد که ملاقاتم شبی معصومه می آمد
تسلی بهر این حال پریشانی که من دارم
شاعر:رضا رسول زاده
#امام_کاظم__ع__روضه
آهسته گذارید روی تخته تنش را
تا میخ اذّیّت نکند پیرهنش را
اصلاً بگذارید رویِ خاک بماند
زشت است بیارند غلامان بدنش را
این ساق ِبهم ریخته کِتمان شدنی نیست
دیدند روی تخته ی در ، تا شدنش را
این مرد الهی مگر اولاد ندارد
بردند چرا مثل غریبان بدنش را
این مرد نگهبان که حیا هیچ ندارد
بد نیست بگیرد جلوی آن دهنش را
این هفت کفن روضه ی گودال حسین است
ای کاش نیارند برایش کفنش را
نه پیرهنی داشت حسین نه کفنی داشت
مدیون حصیرند مرتب شدنش را
شاعر:علی اکبر لطیفیان
#امام_کاظم__ع__روضه
من و توسل به صحن و سرای موسی ابن جعفر
سر ارادت نهادم به پای موسی ابن جعفر
جهان هستی و جانش فدای موسی ابن جعفر
که لب گشاید به مدح و ثنای موسی ابن جعفر
قسم به جان رضایش بکوش بهر رضایش
رضای حق را بجو در رضای موسی ابن جعفر
به ذات حق کن توکل به سوی او بر توسل
که کل رحمت حق بود در عطای موسی ابن جعفر
هزار خاقان و قیصر کم از غلام غلامش
هزار حاتم گدای گدای موسی ابن جعفر
کلیم مدهوش طورش عصا به کف در حضورش
مسیح بیمار دارالشفای موسی ابن جعفر
نه می دهم دل به طور و نه میکنم رو به سینا
که سینه ام گشته دارالولای موسی بن جعفر
عدوست مرهون فیضش به حیرت از کظم غیظش
که فیض گیرد به غیظ از دعای موسی بن جعفر
کجا نیازم به درمان و یا به ناز طبیبان
که درد خواهم به شوق دوای موسی ابن جعفر
ز عالمی پا کشیدم ، به کوی جانان رسیدم
ز ما سوا دل بریدم سوای موسی ابن جعفر
نه عاشق خنده گل ، نه مستم از صوت بلبل
که خیزد از بند بندم نوای موسی ابن جعفر
خوشم که صورت گزارم شبی به دیوار زندان
که بشنوم نغمه دلربای موسی ابن جعفر
ز دیدگان اشک ریزد، نوای العفو خیزد
دل سحر از طنین صدای موسی ابن جعفر
به سجده آن جان جانان چنان شده نقش زندان
که گشته تن در نظر چون عبای موسی ابن جعفر
ز خاندانش جدا شد ، به یاری دین فدا شد
الا که جان دو عالم فدای موسی ابن جعفر
نگشت با آن غم دل ز دوست یک لحظه غافل
نبود زنجیر قاتل سزای موسی ابن جعفر
خدا گواهی ز دردم ، چه می شود دفن گردم
به دامن تربت با صفای موسی ابن جعفر
ز گریه بسته گلویم ، کجا روم با که گویم
که خون روان شد به زندان ز پای موسی ابن جعفر
سیاه چال نشانه به کتف و گردن نشانه
غروب ها تازیانه غذای موسی بن جعفر
چو باغبان در غم گل ، ز هجر و سنگینی غل
خمیده گردیده ، قدّ رسای موسی ابن جعفر
جنازه بر تختهْ در ، مشیّعش گشته مادر
فتاده زاری کنان در قفای موسی ابن جعفر
سرشگ غم آب و دانه ، شراهْ دل ترانه
خموش شد مخفیانه صدای موسی ابن جعفر
رضا کند آه و زاری به موج غم گشته جاری
ز چشم معصومه ، اشگ عزای موسی ابن جعفر
به سینه تا هست آهش ، به ناله تا هست سوزش
هماره «میثم» بگرید برای موسی ابن جعفر
.
#امام_کاظم__ع__روضه
امام هفتم ما پاره پاره شد جگرش
نشسته گرد یتیمی به چهره ی پسرش
بدن کبود، جگر پاره، ساقِ پا مجروح
مگر چه آمده زیر شکنجه ها به سرش
هزار حیف که از جمع نوزده دختر
یکی نبود کنار جنازه ی پدرش
انیس و مونس او بود در سیاهی شب
صدای حلقه ی زنجیر و ناله ی سحرش
سیاه چال کجا طایر بهشت کجا
هزار حیف که یکباره ریخت بال و پرش
نیاز نیست ببندند چشم هایش را
که نیست تاب نگاهی دگر به چشم ترش
به هر کجا که روی قبری از زُراره ی اوست
نشان غربت فرزندهای دربدرش
شراره ی دل او گشت اجر روزه ی او
درست موقع افطار پاره شد جگرش
سیاه چال و نماز شب و غل و زنجیر
فراق روی رضا بود غصّه ی دگرش
بسوز ای دل «میثم» در آتش دل او
که سوز شعر تو دارد حکایت از شررش
شاعر:غلامرضا سازگار
#امام_کاظم__ع__روضه
ناله ای سوخته از سینه سوزان آید
وین نوائیست که از گوشه زندان آید
آن چه زندان که سیه چال بود از دهشت
شبو روزش به نظر تیره و یکسان اید
های هارون که گرفتار تو شد موسی عصر
شب و روز تو و او هر دو به پایان اید
سالها این پسر فاطمه مهمان تو هست
هیچ گفتی که چه ها بر سر مهمان آید
همدم آن پدر پیر زچندین اولاد
طفل اشکی است که از دیده به دامان آید
امشب از غربت او سلسله هم می نالد
که آن جگر سوخته را عمر به پایان اید
کندو زنجیر از آ« جان بزندان مأنوس
نکشد دست اگر بر لب او جان آید
گرچه این زمزمه خاموش شود تا به ابد
بانگ مظلومیش از سینه باران اید
سید رضا مؤید
.
#امام_کاظم__ع__روضه
حصار پشت حصار آفتاب در زنجیر
و صبر سجده کند در کجاوه ی تقدیر
و سقف ابری زندان چقدر کوتاه است
برای آن که شود خواب کهنه ای تعبیر
سیاه شب پر از آوازه ی نماز کسی ست
صدای لرزش زنجیرهای دامن گیر
صدای بال قنوتی که زخم ریزان است
زبور آینه هایی که می شود تکثیر
چه سعی ها که نشد تا شکسته اش بینند
برای آن که بریزد به دامنش تقصیر
دو تکّه پوست، دو سه تکّه استخوان نحیف
که در محاصره ی کینه می شود تعزیر
بهار موسوی آشفته می شود در باد
و یک پیاله ی مسموم می کند تأثیر
شاعر:پروانه نجانی
#امام_کاظم__ع__روضه
آنکه عالم همه در دست توانایش بود
مرکز دایره غم دل دانایش بود
هفتمین حجت معصوم ز ظلم هارون
چارده سال به زندان ستم جایش بود
دل موسای کلیم از غم این موسی سوخت
که به زندان بلا طور تجلایش بود
معنی قعر سجون باید و ساق المَرضُوض
پرسی از حلقه زنجیر که بر پایش بود
یاد حق هم نفس گوشه تنهایی او
اه دل روشنی خلوت شبهایش بود
بس که غم دید زندان و زندان بانش
زندگی بخش جهان مرگ تمنایش بود
نه همین زهر جفا بر دلش افروخت شرر
زشهادت اثری بر همه اعضایش بود
یوسف فاطمه یارب چه وصیت فرمود
که پس از مرگ همی سلسله بر پایش بود
سید رضا مؤید
#امام_کاظم__ع__روضه
چطور زنده بماند؟ بعید می دانم
سحر به صبح رساند ! بعید می دانم!
چگونه ماه بتابد به آن سیه چالی
که قدر نور نداند بعید می دانم
خدا کند تن زنجیر بسته را دشمن
به کوچه ها نکشاند بعید می دانم
خدا کند که به تعجیل، دخترش، خود را
به دیدنش برساند بعید می دانم
به جسم او ستم تازیانه ها ای کاش
تُوَل تُوَل ننشاند بعید می دانم
لبان تشنۀ او را دو قطره آب خنک
خدا کند بچشاند بعید می دانم
ز بس شکسته شده، با اشارۀ ابرو
قنوت وتر بخواند؟ بعید می دانم
به دست های شکسته قنوت ممکن نیست
مگر به آه کشاند بعید می دانم
رسد به بام اجابت، دعای خلصنی
مگر دعا برهاند بعید می دانم
مگر شود که اجل بی اجازۀ محبوب
ز دوست جان بستاند بعید می دانم
به یک اشاره، خودش را رضا کنار پدر
مگر شود نرساند؟ بعید می دانم
برای این همه غربت مگر شود هرگز؟...
که شیعه قدر نداند بعید می دانم
دعا لباس فرج را به یار، پوشاند
مگر ز خویش براند، بعید می دانم
شاعر:محمود ژولیده
.
#امام_کاظم__ع__روضه
ای که درپای دعا دستی توانا داشتی
درنیایش بال پروازی به بالا داشتی
ولوله افتاد از شور تو درهفت آسمان
درمناجات و دعا از بس که غوعا داشتی
ذکر تو هر روز یا سبوح و یا قدوس بود
باچنین آواز جا درعرش اعلا داشتی
هیچ ازتاریکی زندان ننالیدی که تو
خلوتی با خالق محبوب ویکتا داشتی
جبرئیل ازگوهر اشکت به کف تسبیح داشت
ای که درباغ دعا چشمی چو دریا داشتی
ازنسیم مهر تو موسی کلیم الله شد
درنفس هایت تو اعجاز مسیحا داشتی
نور عشقت روشنی بخشید برسینای عشق
درنگاه روشنت نور خدا را داشتی
قدسیان مست تمنای تو می گشتند وتو
رنگ وبو از گلشن سرسبز طاها داشتی
گرچه سائید از غل وزنجیر پای تو ولی
در ره عشق و وفا جانی شکیبا داشتی
هر زمانی که عدو زد تازیانه بر تنت
در دل خود دردی از غم های زهرا داشتی
اجر روزه داریت این بود در افطار عشق
کزشهادت باده ای ناب وگوارا داشتی
تا قیامت ازسر دلدادگان خود مگیر
سایه ای کز ابر رحمت رسرما داشتی
جای دارد برفلک ناز آورد روز جزا
گربگویی ای «وفایی» لطف مارا داشتی
حاج سید هاشم وفایی
.
6319-1665309745290.mp3
1.27M
امام_کاظم__ع__زمزمه
کشیده شعله در دلها ، عزای حضرت کاظم
بسوز ای دل بسوز ای دل ، برای حضرت کاظم
غریب آقا غریب آقا
میان محبس هارون ، زغربت ناله ها میزد
به اشک و آه جانسوزش ، رضایش را صدا میزد
فضای تنگ و تاریکی ، انیس سوز و آهش شد
بمیرم من بمیرم من ، که زندان قتلگاهش شد
گرفته سندی شاهک ، ز مولای دو عالم جان
تمام پیکرش نیلی ، شد از شلاق زندانبان
شکنجه دیده و او با ، غمی دیرینه جان داده
به زندان با تنی مجروح ، به زهر کینه جان داده
شهید راه دین گشت و ، تنش تشعیع شد آنجا
بسوز ای دل بسو ای دل ، به یاد روز عاشورا
کفن آورده شد بهر ، ولیّ و حجت افلاک
ولیکن جدّ او مانده ، تنش عریان به روی خاک
شاعر : حاج امیر عباسی
#امام_کاظم__ع__روضه
13457.mp3
409.8K
امام_کاظم__ع__نوحه
#امام_کاظم__ع__روضه
ای پناهِ همه موسی بن جعفر
پسر فاطمه موسی بن جعفر
ما گدایانِ سرای تو هستیم،وَ بر تو دل بستیم
باب الحوائج
سائلانه بر،باب المراد تو،ببین که بِنشَستیم
باب الحوائج
دست ما و عنایت تو مولا
کرمِ بی نهایت تو مولا
یا مولا مدد یا مولا مدد یا مولا مدد یا مولا...
با تو دل نوری از خدا گرفته
کاظمین عطر کربلا گرفته
قعرِ زندانِ،هارون بی وُجدان،چون جنّت و رضوان
شد از دُعایت
کُشته گشتی در،راه خدا و دین،ای دلبر دیرین
جانم فدایت
مرثیه خوان شدم با دیده ی تر
گشته تابوت تو یک تخته ی در
یا مولا مدد یا مولا مدد یا مولا مدد یا مولا...
ای گل فاطمه ما را دعا کن
دل ما را به عشقت آشنا کن
کن دعا تا که،چون شهدا گردد،هستیِ ما قربان
در راهِ اسلام
وَ شَویم مثلِ،خوبانِ این عالَم،در آسمان مَشهور
در اَرض گمنام
وَ کنیم خدمت و همّتِ والا
در مسیرِ رضای حق تعالی
یا مولا مدد یا مولا مدد یا مولا مدد یا مولا...
.
#امام_کاظم__ع__روضه
ندارد کس در این عالم دل زاری که من دارم
ندارد سینه ای آه شرر باری که من دارم
ندیده هیچ مظلومی چنین ظلمی که من دیدم
ندارد چشم گردون چشم خونباری که من دارم
ندارد هیچ زندانی نگهبانی که من دارم
ندارد کس بعالم خصم خونخواری که من دارم
شب و روزم بود یکسان ز تاریکی این زندان
ندیده دیده گردون پرستاری که من دارم
ندارد محرم رازی بجز این کنده و زنجیر
ندیده دیده گردون شب تاری که من دارم
بگیرم روزه و ذکر خدا هر دم به لب دارم
نباشد روزه داری را چو افطاری که من دارم
از این ظلمی که هارون می کند بر من خدا داند
کسی باور ندارد چشم خونباری که من دارم
من در این کنج قفس غوغای محشر می کنم
پیروی از مادرم زهرای اطهر میکنم
کاخ استبداد را بر فرق هارون دغل
واژگون با نعره ی اللّه اکبر میکنم
تا زند سیلی به رویم سندی از راه ستم
یاد سیلی خوردن زهرای اطهر می کنم
گر چه در قید غل و زنجیر می باشم ولی
استقامت در بر دشمن چو حیدر می کنم
گر ز پا و گردنِ رنجور من خون می چکد
یاد میخ و سینه ی مجروح مادر می کنم
#امام_کاظم__ع__روضه
آی عاشقا آی عاشقا باید بریم به کاظمین
بعد سفر به کاظمین بریم به بین الحرمین
پای امام کاظمو تو غل و زنجیر ببینید
شب شهادت آقا به پای غمهاش بشینید
ببین که زندونی شده ببین پاهاش خونی شده
تو بین زندون آقا ببین که مهمونی شده
کی اومده کی اومده قدش چرا کمونیه
دست به پهلو گرفته و پس چرا سینه اش خونیه
ببین که مادر اومده زهرای حیدر اومده
مادر قد خمیده ای با چشمای تر اومده
مادر چرا قد شما کمونیه کمونیه
چرا روی بازوهاتون نشونیه نشونیه
زهر جفا زهرجفا دادن به آقای ماها
ذکر لبای کاظمه ناله ی ای خداخدا
جیگر آتیش گرفته و سوز عطش تو گلوشه
خونش داره از رگای توی جیگرهاش می جوشه
با احترام پیکرشو بیرون اوردن به خدا
با احترام پیکرشو به خاک سپردن به خدا
کسی نبود نیزه به اون پیکر لاغر بزنه
یا که جلو چشاش کسی سیلی به خواهر بزنه
کسی نبود که سرشو از بدنش جدا کنه
کسی نبود که سرشو به روی نیزه جا کنه
کسی نبود با سم اسب خرد و خمیرش بکنه
کسی نبود خواهرش یه دم اسیرش بکنه
حسین چرا قدت خمیده بگو کی رگهاتو بریده (٣)
سروده جعفر ابوالفتحی
#امام_کاظم__ع__روضه
ندارد هیچکس در دل این زندان نشان از من
نه من دارم خبر از خانهام؛ نی خانمان از من
.
نسیمیگر گذر میکرد؛ دل چون غنچه وا میشد
ولی آن هم گریزان ست؛ چون تاب و توان از من
.
تن من با دل زندان و زندانبان شده همرنگ
پذیرایی کند با تازیانه، این میزبان از من
.
به حال من، دلِ آن آهن زنجیر میسوزد
نمیخواهد که گردد دور؛ زنجیرِ گران از من
.
سَرَم را جز سر زانو کسی در بر نمیگیرد
صبا، لطفی خبر بر غمگسارانم رسان از من
.
در زندان به روی ام باز خواهد شد؛ ولی روزی
که نَبوَد هیچ باقی غیر مشتی استخوان از من
.
بر سیل ستم اِستاده و نستوه چون کوهم
نمییابند عجز و لابه هرگز، دشمنان از من
.
الهی من هم از تو همچو زهرا مرگ میخواهم
به لب آورده ام جان؛ گیر ای جانانه جان از من
.
استاد علي انسانى
.
#امام_کاظم__ع__روضه
حساس ترین آینه را می بردند
بر شانۀ سنگ ها، کجا می بردند؟
با اینکه سلیمان زمانت بودی!
تابوت تو را غلام ها می بردند
تابوت نه، اشتباه گفتم ای وای
با تخته ی پاره ای تو را می بردند
با ساق شکسته پیکرت را، ای کاش
پیچیده میان بوریا می بردند
از تختۀ در، دست و سرت آویزان
گیسوی تو در باد رها می بردند
تا خشک شود نموری پیرهنت
باید بدنت به کربلا می بردند
آیینه ی تکه تکه ای بودی که
از قصد، تو را چه با صدا می بردند
ای کاش به جای جسر بغداد آقا
بر نیزه سرت شام بلا می بردند
شاعر:وحید قاسمی
.