#امیرالمومنین_زمزمه #شب_بیست_و_یکم
#زمزمه
تو بسترم اما، دلم پريشونه
حال منو غير از، خدا كي ميدونه
يه چشم من اشكو، يه چشم من خونه
از وقتي رفتي تو ، تاريكه اين خونه
بعد تو ديگه ،من نمي خواستم ،زنده بمونم زهرا
مثل تو خانم، عجل وفاتي، همش ميخونم زهرا
روز عروسيمون، بهم يه قول دادي
كنار من باشي، تو گريه و شادي
ولي تو رفتي و ، موندم تك و تنها
قسمتم اين بود، عليِ بي زهرا
زخم زبونو، خندهء دشمن، دلم رو پر از غم كرد
بغض حسن با، گريهء زينب، پشت عليتو خم كرد
مگه يادم ميره، بچه ها ترسيدن
به زخم ما مردم، نمك ميپاشيدن
انقد زدن تاكه، تو ياس پر پر شي
ميخ درم نگذاشت، دوباره مادرشي
همه مي ديدن، ميون كوچه، شال منو تو دستات
زمين ميخوردم، زمين ميخوردي، علي فداي زخمات
حرارت ميخ و ، تيزي اين مسمار
تو رو اذيت كرد، بين در و ديوار
خودم ديدم قاتل، لگد به اون در زد
بين در و ديوار، تو رو با خنجر زد
جلوي چشام، غلاف شمشير، ميخورد به روي بازوت
رحمي نكردن به محسن تو ديدم شكسته پهلوت
زندگيمو ديدي، چجوري شد غارت
بهم بگو زهرا، چي شده گوشوارت
تو كوچه راتو بست، حرف فدك ميزد
حسن بهم گفته، تو رو كتك ميزد
ميگفت كه ديدم، از ضرب سيلي، مادر زمين خورد بابا
همش ميخنديد، وقتي كه مادر، افتاد به روي خاكا
سبك: #فرهاد_ندرخاني
شعر: #حسين_افتاب