#استقبال_ازماه_محرم #امام_حسین
حالم بهشت میطلبد ، غم بیاورید
ماه حسین آمده ، ماتم بیاورید
اذن دخول روضه ز زهرا گرفته ایم
وقت طهارت است ، زمزم بیاورید
یک اربعین معتکف روضه ایم ما
شال و لباسِ مشکی و پرچم بیاورید
گلهای فاطمه همه خشکیده میشوند
از چشم ، عاشقان گل شبنم بیاورید
وقتی حدیث اشکِ ولی را شنیده اید
حیف است تا سپردن جان کم بیاورید
ما ریزه خوارِ سفرهء احسان حیدریم
نان را برای ما ز محرم بیاورید
همراه قدسیان دگر امشب ، کتیبهء
باز این چه شورش است به عالم بیاورید
🔸شاعر:
#داریوش_جعفری
____________________________
#استقبال_ازماه_محرم #امام_حسین
حالم بهشت میطلبد ، غم بیاورید
ماه حسین آمده ، ماتم بیاورید
اذن دخول روضه ز زهرا گرفته ایم
وقت طهارت است ، زمزم بیاورید
یک اربعین معتکف روضه ایم ما
شال و لباسِ مشکی و پرچم بیاورید
گلهای فاطمه همه خشکیده میشوند
از چشم ، عاشقان گل شبنم بیاورید
وقتی حدیث اشکِ ولی را شنیده اید
حیف است تا سپردن جان کم بیاورید
ما ریزه خوارِ سفرهء احسان حیدریم
نان را برای ما ز محرم بیاورید
همراه قدسیان دگر امشب ، کتیبهء
باز این چه شورش است به عالم بیاورید
🔸شاعر:
#داریوش_جعفری
____________________________
🔹
.
#اربعین
اگر چه چند خشکیده نهال از گلشن آوردم
ولی از شام غم سوغات صبح روشن آوردم
حسین جان نیمه جانی دارم و آن هم به صد زحمت
به سوی تربت پاکت به صد جان کندن آوردم
خمیدم در غمت اما ، علی گونه حسین جانم
به غارت رفته ها را در مقام یک زن آوردم
چهل منزل حماسه در چهل منزل غم و غربت
چهل منزل سرافرازی برای تو من آوردم
اگر چه تشنه ای برخیز و بنگر ای برادر جان
ز چشمم چشمه ای سوی تو دامن دامن آوردم
اگر انگشتر و انگشت تو اینجا به غارت رفت
گرفتم خاتم و گهواره را با شیون آوردم
نرفت از خاطرم عریان به روی خاک افتادی
سری بردار که از بهر تنت پیراهن آوردم
#داریوش_جعفری ✍
.
فکر کن زهرا نشسته در میان خانه اش
منتظر تا از درآید حضرت جانانه اش
سفره ای آراسته با قرص نانی و نمک
در کفش دارد سند زهرا ز میراثش ، فدک
مرتضی می آید و زهرا به استقبال او
کودکان با شوق میگیرند زیر بال او
فاطمه گوید فدک را پس گرفتم یا علی
آن فلانی گفت که مشکل ندارم با علی
با حسن می آمدم کوچه قرق شد بهر من
احترامم داشتند اینجا تمام مرد و زن
باد حتی بین کوچه بر سر و رویم نخورد
گرد و خاک کوچه ها بر چادر و مویم نخورد
آتش آوردم اجاق خانه را روشن کنم
جامه ای آورده ام تا تو بیایی ، تن کنم
گرم بازی بود مولا جان من ، اینجا حسین
با حسن بودند مردانم کنار زینبین
فضه هم میپخت نان ، من هم کمک حالش شدم
گفت و گو کردیم ما جویای احوالش شدم
در زدند و پشت در رفتم ندیدم هیچ کس
غیر سائل که طلب میکرد یک فریادرس
باز کردم در ، در این خانه مسماری نداشت
آنطرف دیوار بود و هیچ آزاری نداشت
حرمتم بر جا و پایی بر در خانه نخورد
خاطرت آسوده آسیبی به ریحانه نخورد
آمدی دیدی پرستو هم از اینجا پر نزد
فتنه ای از مردم یثرب به جانم سر نزد
از تو ممنونم که بیت خوب و امنی داشتی
از تو ممنونم که غم را از دلم برداشتی
کاش میشد تا بگویم این سخن ها را علی
حیف دستت بسته بود و ناله ام شد یا علی
استخوان سینه ام زخم است و رویم شد کبود
پشت در افتادم و بر یاری ام یاری نبود
زخم دارم بر تن و در من توان آه نیست
در وجود فاطمه جز ناله جانکاه نیست
شرمگین هستم شدم با تو رفیق نیمه راه
میشوی تنهای تنها محرم راز تو چاه
چند روزی زینبم شانه نخورده موی او
تار میبینم علی جان چهره دلجوی او
چند روزی میشود گریم به آه و شور و شین
چند روزی میشود آبی ندادم بر حسین
چند روزی میشود در آتش و سوز تبم
نیست جز عجل وفاتی ذکر دیگر بر لبم
میروم دیگر از این بیت و از این شهر بلا
وعده دیدار ما مظلوم عالم ، کربلا
#داریوش_جعفری
#امام_زمان #مدح_امام_زمان #نیمه_شعبان
دلم افتاده در دامی که هجران است تاوانش
نه دارم پای در راهش نه دستی بر گریبانش
همان که طلعتش امشب نمایان گشت بر عالم
همان که شد زمین آباد از بوی بهارانش
همان که چشمه میجوشد به اذن برق چشمانش
همان که موج می آید به رقص از حکم طوفانش
همان که آخرین مرد زمان است و ملک روزی
به بالا میبرد از سفره ی پر فیض احسانش
غلام حلقه در گوشم به درگاه همان شاهی
که بهجت ها چو موری خوانده اند او را سلیمانش
سلیمان میبرد حسرت مگر روزی رسد یک دم
در آن چادر که جا دارد شود با فخر دربانش
تفاخر میکنم بر آسمان با این غلامی چون
سلاطین رشک میورزند بر جاه غلامانش
فضای روز روشن میشود از روی رخشانش
به زلف تیره اش شب میشود هر شام حیرانش
ز حسن جلوه اش این بس که مه مانده است حیرانش
چه گویم از کمالاتش که خورشید است سوزانش
سمن سوسن شقایق یاس نرگس نسترن هر گل
گرفت از باد عطر و باد از طرف گلستانش
نمیدانم که عنبر یا که مشک و یا گلاب است این
ولی دانم همه ذرات گردیدند خواهانش
غریب و سائلانه پر گرفتم تا سر کویش
خرید و مهربانانه نشاندم بر سر خوانش
نمک گیر عطایش گشتم و غافل که یک عمری
شکستم حرمت هم نان او را هم نمکدانش
رسیدم تا به جایی که به پاس مهر او باید
هزاران جان ناقابل کنم یکجا به قربانش
گرفتم در کف خود دل که میگوید تپش هایش
خداوندا رسان بر من هزاران تیر مژگانش
فقط تنها همین که سایه دارد بر سر دنیا
اگر عالم فدا گردد نشاید کرد جبرانش
چنان خورشید میتابد به ذره ذره ی عالم
وَ میگردد به گِردش آسمان با کل کیهانش
اگر با جوهر دریا نویسم از مقاماتش
نه تفسیرش توان کردن نشاید بود امکانش
هزاران دفتر و دیوان نوشتند از ازل شاید
بگویند این همه شاعر یکی از جمع عنوانش
نمیدانم چه خواهد کرد با دل جلوه ی رویش
کسی که کرده مجنون عالمی را روی پنهانش
هزاران نسخه دارد زخم دل اما یقین دارم
به غیر از او ندارد کس توان از بهر درمانش
نشسته کنجی و دست دعا دارد برای ما
جهان هم این دعا دارد رسد این هجر پایانش
الا ای منتقم ای وارث تیغ دو دم ،آقا
قسم بر اضطرار زینب و حال پریشانش
بیا و انتقام سینه ی مجروح را بستان
که تا جان در بدن داریم ما ، هستیم گریانش
بیا تفسیر کن آیات قرآنی که از نیزه
به گوش آمد ولی خواندند دونان نامسلمانش
خدایا کن مهیا تا که زهرا مادرش گیرد
به دست ساقی بی دست خون از پای چشمانش
🔸شاعر:
#داریوش_جعفری
#امام_زمان #مدح_امام_زمان #نیمه_شعبان
گوش کن گوش که بانگ جرسی می آید
گفت هاتف که ترا همنفسی می آید
از عنایات خدا دادرسی می آید
جام برگیر به کف باده بسی می آید
"مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید"
آمد از عرش خدا مژده که ای بنده خموش
عرش و فرش و ملک و جن و بشر جمله بگوش
میرسد با طبقی نور ز ره باده فروش
ز شعف اهل جنان یکسره در جوش و خروش
"از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده ام فالی و فریاد رسی می آید"
نه من از سلسله ی غیر جدا گشتم و بس
که هر آنکس زده در وادی طور تو نفس
شد هواییِ وصال تو و شد غرق هوس
این چه سرّیست که مجنون تو باشد همه کس
"ز آتش وادی ایمن نه منم خرم و بس
موسی آنجا به امید قبسی می آید"
با تو الحق که سرم گرم به بازاری نیست
خادم کوی توام جز تو مرا یاری نیست
صید دام تو شدم اینکه گرفتاری نیست
سرور عالمی و جز تو که سرداری نیست
"هیچ کس نیست که در کوی تواش کاری نیست
هر کس آنجا به طریق هوسی می آید"
خبرت هست که در دل ز تو صد فتنه بپاست
ای که تیغ دو دَمَت منتقم کرببلاست
هر که در بند تو شد بنده ی آزاد خداست
خاک کوی تو شدن حضرت معشوق رواست
"کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
این قدر هست که بانگ جرسی می آید"
همه شب مست توام مست میِ ناب کرم
همه شب خواب تو دیدم همه شب خواب کرم
کیست چون من که شود تشنه و بی تاب کرم
بِچِکان در دهنم قطره ای از آب کرم
"جرعه ای ده که به میخانه ی ارباب کرم
هر حریفی ز پی ملتمسی می آید"
از غم هجر به هر دیده ی بیدار نم است
جان اگر بر سرِ راه تو سپاریم کم است
خاک راه تو به درگاه خدا محترم است
یا لثارات به لب داری و تیغت دودَم است
"دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است
گو بر آن خوش که هنوزش نفسی می آید"
آمده بلبل خوش لهجه ی زهرا به چمن
که کند جلوه گری باز به صحرا و دمن
جلوه اش رونق بستان و لبش مشک ختن
سیرت پاک علی دارد و سیمای حسن
"خبر بلبل این باغ بپرسید که من
ناله ای میشنوم کز قفسی می آید"
اینکه طاووس جنان خوانده شد و فخر زمان
کفو او نیست کسی هم به عیان هم به نهان
چشم نرگس به جمالش شده روشن...ای جان
نیست دیگر پس از این شیعه ی حیدر نگران
"یار دارد سر صید دل حافظ یاران
شاهبازی به شکار مگسی می آید"
🔸شاعر:
#داریوش_جعفری
در دلم دلشوره افتاده به آه افتاده ام
آه مولایم ببین اینجا به چاه افتاده ام
در هوای سر پناهی ایمن از دست نفاق
کوچه های بی کسی ام را به راه افتاده ام
سر به دیوار ملامت دارم ای ماه غریب
چشم تر یاد لب عطشان شاه افتاده ام
بشکند دستم که دست کوفیان را لمس کرد
نامه دادم بر تو و در این گناه افتاده ام
از دل تاریک این مردم ببین با چشم تر
روز روشن در دل شام سیاه افتاده ام
بس که از این سو به آنسو میکشندم گوییا
بین طوفان بلاها مثل کاه افتاده ام
با غم دلواپسی بر حال و روز زینبت
ای پناه بی پناهان بی پناه افتاده ام
تا به دست حرمله دیدم سه شعبه جان تو
در دلم دلشوره افتاده به آه افتاده ام
#داریوش_جعفری
#ایام_مسلمیه
#شعر_شهادت_حضرت_مسلم_ابن_عقیل
.
#غدیریه #امیرالمؤمنین
کار من و تمام جهان نوکری ، علی
کار تو و عشیره تو سروری ، علی
از ابتدای کار جهان بوده ای و هست
تا انتهاش کار شما رهبری علی
عالم تمام دل به تو دادند و از وفا
دل از تراب و اهل سما میبری علی
معیار بندگی خداوند هستی و
میزان تویی به مرحله داوری علی
دیوانه ام ز عشق تو یا حضرت امیر
دانم مرا ز فرط جنون میخری علی
در طالعم نوشته برای تو نوکری
از من مگیر لذت این نوکری علی
با رشته محبت تو شیعه زاده ایم
از تو شدیم مهدوی و کوثری علی
هر جا گره به کار من افتاد ناگزیر
خواندم تو را به لحن و دم حیدری علی
#عید_غدیر
#داریوش_جعفری ✍
.
🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
==============================
#حضرت_رقیه #مرثیه_حضرت_رقیه
@Shere_aeini
باز گریانم و سوزانم و لبریز نوا
که به ویرانه ی من باز قمر آمده است
دید چون روز من از غم شده چون شام سیاه
مهر تابنده ی من وقت سحر آمده است
غم یاران و عطش دشت بلا یادش هست
که چنین دَرهم و با اشک بصر آمده است
از سر بام ببینید شما طعنه زنان
پدرم تاج سرم گر چه به سر... آمده است
آه ای عمه بیا قطره ی آبی برسان
با لب تشنه و صد چاک پدر آمده است
زحمتی نیست اگر جمع شوید همسفران
تا وداعی بکنم وقت سفر آمده است
من خوشم عمه تو هم با من دلخون خوش باش
که دگر عمر من زار به سر آمده است
🔸شاعر:
#داریوش_جعفری
=============================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
ای ماه جمال یا اباعبدالله
خورشید خصال یا اباعبدالله
گفتند حسین کیست به عالم گفتیم
مستیِ حلال یا اباعبدالله
تا مقصد عاقبت به خیری از تو
خواهیم مجال یا اباعبدالله
تو طعم خوش سعادتی و برسان
ما را به کمال یا اباعبدالله
دستی که به دامنت رسیده نرسد
هرگز به زوال یا اباعبدالله
هرگز نرود محب تو در جمعِ
اصحاب شمال یا اباعبدالله
جز داغ تو در سینهء ما راه نیافت
اندوه و ملال یا اباعبدالله
سخت است فراق کربلایت ، مگذار
مانَد به خیال یا اباعبدالله
دریایی و مانده لعل خشکت محتاج
بر آب زلال یا اباعبدالله
#داریوش_جعفری
.
#اربعین
اگر چه چند خشکیده نهال از گلشن آوردم
ولی از شام غم سوغات صبح روشن آوردم
حسین جان نیمه جانی دارم و آن هم به صد زحمت
به سوی تربت پاکت به صد جان کندن آوردم
خمیدم در غمت اما ، علی گونه حسین جانم
به غارت رفته ها را در مقام یک زن آوردم
چهل منزل حماسه در چهل منزل غم و غربت
چهل منزل سرافرازی برای تو من آوردم
اگر چه تشنه ای برخیز و بنگر ای برادر جان
ز چشمم چشمه ای سوی تو دامن دامن آوردم
اگر انگشتر و انگشت تو اینجا به غارت رفت
گرفتم خاتم و گهواره را با شیون آوردم
نرفت از خاطرم عریان به روی خاک افتادی
سری بردار که از بهر تنت پیراهن آوردم
#داریوش_جعفری ✍
عزیزم حسین(ع)
اگر چه چند خشکیده نهال از گلشن آوردم
ولی از شام غم سوغات صبح روشن آوردم
حسین جان نیمه جانی دارم و آن هم به صد زحمت
به سوی تربت پاکت به صد جان کندن آوردم
خمیدم در غمت اما ، علی گونه حسین جانم
به غارت رفته ها را در مقام یک زن آوردم
چهل منزل حماسه در چهل منزل غم و غربت
چهل منزل سرافرازی برای تو من آوردم
اگر چه تشنه ای برخیز و بنگر ای برادر جان
ز چشمم چشمه ای سوی تو دامن دامن آوردم
اگر انگشتر و انگشت تو اینجا به غارت رفت
گرفتم خاتم و گهواره را با شیون آوردم
نرفت از خاطرم عریان به روی خاک افتادی
سری بردار که از بهر تنت پیراهن آوردم
داریوش جعفری
#حدیث_اشک #داریوش_جعفری #شعر_اربعین #شعر_اربعین_حسینی #شعر_مرثیه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹