eitaa logo
ذاکرین آل الله
271 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
296 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
(س) ☑️بمناسبت وفات حضرت خدیجه (س) لطف خداست، اینکه گدای خدیجه ام محتاج بی نوای عطای خدیجه ام با یک نگاهِ فاطمه شد بخت من بلند خدمتگذار بزم عزای خدیجه ام چشمم اگرچه تار، ولی گریه میکند یعنی تمام عمر، برای خدیجه ام فرقی نمیکند چه حسین و چه زینبش بی تابِ گریه بر نوه های خدیجه ام ای چشم خشک، آبرویم را نمیخری؟ یک امشبی ببار، فدای خدیجه ام از آن شبی که سینه ام از آه پر شده مدحت سرای، درد و بلای خدیجه ام پستم اگر چه ، آمده ام محترم شوم آری، گدای دورِ سرای خدیجه ام 🔸شاعر: ____________________________
باید به عشق گنبد تو یاکریم شد روی مناره های الهی مقیم شد حیف است پا به صحن و سرای شما نهم باید سوار بال ملک یا نسیم شد هرکس دخیل پنجره فولاد میشود تا روز حشر خانه اش آباد میشود صحن و سرای خانه ات آباد یا رضا صید توییم گر تویی صیاد یا رضا روزی سفره های شب ما زیاد شد وقتی که راهمان به تو افتاد یا رضا مهر تو را به آب و گل ما گذاشتند نام تو را شفاعت عالم نگاشتند بال و پر فرشته گلیم سرای تو آقا شود کنار تو آقا، گدای تو آنقدر وسعت حرمت کبریایی است جا شد بهشت گوشه صحن و سرای تو حالا بهشت، هم نفس زایرت شده در کوچه های دور حرم عابرت شده باید برای درک تو پر در بیاورم غیر از رئوف، واژه بهتر بیاورم باید برای منقبت بی کرانه ات یک صفحه ای به وسعت محشر بیاورم محشر به شانه های تو مثل کبوتر است، وصف تو از خیال و شعورم فراتر است در مشهد آفتاب به دردی نمیخورد بی عطر تو گلاب به دردی نمیخورد بوسه، مرا ز پای تو سیراب میکند با این حساب، آب، به دردی نمیخورد یک ذره از تلولوی تو آفتاب شد خورشید هم کنار تو خانه خراب شد صحن عتیق هرچه مسلمان درست کرد از برکت تو بوذر و سلمان درست کرد شبهای جمعه از نفس زائران تو دور ضریح، چند سلیمان درست کرد بیهوده نیست عاشق تو بی قرار تو اینگونه بود مور شدن در جوار تو خوب است در حریم شما استخاره ها هیچند در برابر نورت ستاره ها سوگند میخورم به جلال تو یا رضا عرش خداست بر سر دوش مناره ها پیش تو استخاره گرفتیم و بد نشد گلدسته حریم تو آقا رصد نشد هرجا کریم هست، کرمخانه میشود بالم فقط به گرد تو پروانه میشود کنج حرم نشسته ام و داد میزنم ( هر یوسفی که یوسف زهرا نمیشود ) آقا کرامت تو در اینجا زبان زد است کرببلای دیگر من شهر مشهد است دست تو خاک را به نظر کیمیا کند ظرف مس وجود مرا هم طلا کند حس میکنم کنار تو نام حسین را نام حسین در حرم تو چه ها کند پابوسی تو پاره گریبانمان کند راهی به سوی شهر حسین جانمان کند آن سایلی که دامن لطف تو را گرفت یادم نرفته نیمه شبی که شفا گرفت جان جواد را که قسم داد پیش تو یک اربعین، از حرمت کربلا گرفت دارالشفاست کوی تو یا ثامن الحجج وجه خداست روی تو یا ثامن الحجج .
=========================== سخت است پیش پای پسر، دست و پا مزن جانِ جواد، مادر خود را صدا مزن حالا که زهر شیره ی جانِ تو را کشید آتش به جان این جگر مبتلا مزن بالا سرت جواد و اباصلت آمدند پس بینِ هجره ناله ی واغربتا مزن از شانه ی جواد کمی هم کمک بگیر بر روی خواهش پسر خویش، پا مزن گرچه به یاد مادرت آتش گرفته ای پیش جواد، حرفی از آن کوچه ها مزن قدری بنوش جرعه ی آبی و، این همه با یاد کربلا، طرفی آب را مزن این دست از شراره ی زهر آب گشته است بر صورتت به یاد لبِ سرجدا مزن آقا عبا بکش به سر اطهرت، ولی حرف از عبای کشته ی کرببلا مزن 🔸شاعر: =============================
. یوسف چرا به گوشه ی کنعان نمی رسد این هجر، این عذاب به پایان نمی رسد خشکم زده، ترک ترکم، تشنه ام، چرا بارانِ رحمتی به بیابان نمی رسد راهی شدم ز شهر و دیاری که داشتم چشم ترم به حضرت باران نمی رسد آه ای برادرم سر و سامانِ من تویی این خواهرِ تو به سر و سامان نمی رسد هم نیست قسمتم برسم محضرت رضا هم بر لبِ ترک زده ام جان نمی رسد در بینِ بسترم، نفسم با تو می زند جانانِ من، به این دلِ ویران نمی رسد؟ قسمت نبود پیش تو باشم عزیز من کارم دگر به دارو و درمان نمی رسد آنقدرْ ناخوشم که در این لحظه های تلخ دستم به سمتِ زلفِ پریشان نمی رسد گرچه برادرانِ مرا سر بریده اند آهم به آهِ زینبِ نالان نمی رسد زینب دلش گرفت و صدا زد، خدای من یک تن به دادِ این لب عطشان نمی رسد؟ شکرخدا نه نیزه، نه شمشیر خورده ای نه از کمان حرمله ها تیر خورده ای ✍ .
. یوسف چرا به گوشه ی کنعان نمی رسد این هجر، این عذاب به پایان نمی رسد خشکم زده، ترک ترکم، تشنه ام، چرا بارانِ رحمتی به بیابان نمی رسد راهی شدم ز شهر و دیاری که داشتم چشم ترم به حضرت باران نمی رسد آه ای برادرم سر و سامانِ من تویی این خواهرِ تو به سر و سامان نمی رسد هم نیست قسمتم برسم محضرت رضا هم بر لبِ ترک زده ام جان نمی رسد در بینِ بسترم، نفسم با تو می زند جانانِ من، به این دلِ ویران نمی رسد؟ قسمت نبود پیش تو باشم عزیز من کارم دگر به دارو و درمان نمی رسد آنقدرْ ناخوشم که در این لحظه های تلخ دستم به سمتِ زلفِ پریشان نمی رسد گرچه برادرانِ مرا سر بریده اند آهم به آهِ زینبِ نالان نمی رسد زینب دلش گرفت و صدا زد، خدای من یک تن به دادِ این لب عطشان نمی رسد؟ شکرخدا نه نیزه، نه شمشیر خورده ای نه از کمان حرمله ها تیر خورده ای ✍ .
سال‌ها بی‌قرار بودم من بی‌قرار نگار بودم من که به حسرت دچار بودم من بسکه چشم‌انتظار بودم من گره‌ام بعد سال‌ها وا شد قسمت من حجاب زهرا شد جلوه‌ی عفت و حیا هستم بین سجاده با خدا هستم با نماز شب آشنا هستم تا سحر غرق ربنا هستم ظلمتم تا به نور مَحرَم شد هر نخَم دستگیر عالم شد روز و شب بی‌قرار زهرایم همدم شام تار زهرایم خوش‌به‌حالم که یار زهرایم تا قیامت کنار زهرایم سعی کردم که محرمش باشم زخم اگر دید مرهمش باشم از وجودم وقار می‌بارد از وقارم قرار می‌بارد از قرارم بهار می‌بارد گرچه از من غبار می‌بارد ریشه‌هایم به خاک حساس است تار و پودم معطر از یاس است راویِ روضه‌های کوچه منم گریه‌ی بی‌صدای کوچه منم شاهد ماجرای کوچه منم علت های‌هایِ کوچه منم دو سه ماه است گریه می‌بارم دو سه ماه است که عزادارم مثل بانو به خاک افتادم حبس شد بین سینه فریادم دست در دست مجتبی دادم گریه‌هایش نرفته از یادم تا قیامت دلی حزین دارم من به این روضه‌ها گرفتارم آسمان داشت تیره تر می‌شد پسری داشت خون‌جگر می‌شد کوچه خالی ز رهگذر می‌شد آتش کینه شعله‌ور می‌شد پای ابلیس نخ‌نمایم کرد روضه‌ی باز کوچه‌هایم کرد سایه‌های سیاه را دیدم اضطراب نگاه را دیدم عامل سدِ راه را دیدم مادری بی‌پناه را دیدم گر چه خوردم شبیهِ او سیلی صورت من ولی نشد نیلی ناگهان حرمت حرم گم شد کوچه هم در غبار غم گم شد راه خانه از آن ستم گم شد از قضا گوشواره هم گم شد آسمان چرخ زد به دور سرم خاک غربت نشست روی پرم داغ پیغمبر و غم بسیار غربت یار و آن همه آزار کوچه و آتش و در و دیوار همه هم دست هم شدند انگار تا که دست امیر بسته شود حرمت خانه‌اش شکسته شود بعد از آن خواب فاطمه کم شد آب شد پیکرش قدش خم شد گریه و ناله‌اش دمادم شد عاقبت رفتنش مسلم شد زخم من تا همیشه کاری شد رنگ من رنگ سوگواری شد فاطمه رفت و بی‌قرار شدم آخرین یادگار یار شدم سرِ زینب که ماندگار شدم باز هم صاحب افتخار شدم فاطمه در برم مجسم شد ناگهان موسم مُحرَم شد کربلا بود و غربت و غم بود گریه‌ها بی‌صدا و نم‌نم بود آسمان هم اسیر ماتم بود نه علمداری و نه مَحرم بود دور زینب سپاه می‌دیدم خیمه را بی‌پناه می‌دیدم دیده‌ام گریه‌های زن‌ها را تن افتاده بین صحرا را جسمی از نیزه اربا اربا را پسری روی دست بابا را خودم او را به خیمه‌ها بردم غصه بهر حسین می‌خوردم بعد اکبر حسین تنها شد بعد عباس از کمر تا شد تک و تنها میان صحرا شد روضه‌خوانِ حسین، زهرا شد دیدم افتاد از روی مرکب می‌کشید آه از جگر زینب دیدم آنجا دوباره مادر را التماس نگاه خواهر را بدنی روی خاک پرپر را شمر دستش گرفت خنجر را لب گودال خواهرش افتاد تهِ گودال مادرش افتاد کربلا از عطش لبالب بود آنکه قد خم نکرد زینب بود شام عصر دهم همان شب بود که تنِ شاه نامرتب بود باز هم گشت شعله‌ور آتش مثل من سوخت خیمه در آتش کربلا را غبار می‌دیدم با همین چشم تار می‌دیدم همه را بی‌قرار می‌دیدم لشکری نیزه‌دار می‌دیدم دیده‌ام روی نیزه قرآن را پیکری روی خاک، عریان را زینب آن لحظه با سرش افتاد پای جسم برادرش افتاد یاد بوسه به حنجرش افتاد گرچه گفتند معجرش افتاد ولی از قامتش حجاب نرفت از سر و روی او نقاب نرفت پاسبان خیام را بردند عزت و احترام را بردند روشناییِ شام را بردند سایه‌ی مستدام را بردند من و زینب سوار بر ناقه نیزه‌ای بود بین هر ناقه راه را بر عقیله سد کردند به یتیم حسین بد کردند از دل قتلگاه رد کردند بدن ماه را لگد کردند سخت بر ما گذشت در آن شب سر شکسته نشد ولی زینب رفت بزم حرام، بودم من بین بازار شام، بودم من در دل ازدحام، بودم من سنگ از پشت بام، بودم من هر کجا رفت با حجابش بود نور حق هر کجا حجابش بود