زبانحال زینب س ایام اسارت
#زنجیرزنی #واحد #تک #زمینه #شور
منزل به منزل می روم واویلا
با ناله از دل می روم واویلا
سر تو روی نیزه ای برادر
با شمر قاتل می روم واویلا
وای وای حسینم
وای وای حسینم
از کربلایت می روم برادر
من از قفایت می روم برادر
از پیکرت جامانده ام دارم با
سر جدایت می روم برادر
گشتم اسیر قافله واویلا
دور و برَم شد هلهله واویلا
همسفرانم را ببین برادر
شمر و سنان و حرمله واویلا
وای وای حسینم
وای وای حسینم
این دشمن دریده با جسارت
بر اهلبیت تو کنند اهانت
این هم بدان عزیز من همین ها
بردند از ما خیمه را به غارت
بعد از تو یک دلخسته ام غریبم
با دست های بسته ام غریبم
پیش نگاه این همه حرامی
روی شتر نشسته ام غریبم
وای وای حسینم
وای وای حسینم
هم خواهر و هم مادرم به طفلان
هم مثل سایه ی سرم به طفلان
من تازیانه می خورم دَمادم
هم جان فدا هم یاورم به طفلان
جا ماند رقیه از همه واویلا
در قافله شد همهه واویلا
زَجر آمد و از مرکبش زمین زد
فریاد زد یا فاطمه واویلا
وای وای حسینم
وای وای حسینم
از کربلا گذشتم و در این راه
عمق دلم در کوفه شد پُر از آه
می دید هر کس آمده تماشا
بر نیزه ها خورشید بود و یک ماه
منزل به منزل بار غم کشیدم
آخر به این شام بلا رسیدم
دیدم بلاها و غمی که هرگز
جز شام در جای دگر ندیدم
وای وای حسینم
وای وای حسینم
قصد یزید بر جان ما عذاب است
این درد سنگین تر ز قحط آب است
لعنت به قاتلت شود که اینجا
راس تو بین مجلس شراب است
این آخرِ جنایت از یزیده
روی سر تو خیزران کشیده
ای وای از دندان و از لب تو
دیگر امان از خواهرت بُریده
وای وای حسینم
وای وای حسینم
ای نازنین برادرم حسینم
ای یادگار مادرم حسینم
جنگ تو پایانش نبود شهادت
من زنده ام در سنگرم حسینم
من ذولفقار حیدرم برادر
من زینبم من محشرم برادر
راحت نمی ماند یزید به خطبه
من آبرویش می برم برادر
ای شاه دین حسینم
ای نازنین حسینم
#هادی_همتی
#زینب_س #ایام_اسارت #شام
#زنجیرزنی #واحد #تک #زمینه #شور
نوحه اربعین #زنجیرزنی
زبانحال زینب س با امام حسین ع
برادر برادر.. زینب شود فدایت
الهی الهی... پَرپَر شَوَم برایت
برادر حسینم... ای نور دیده گانم
شهیدم با داغت... آتش زدی به جانم
حسینم ای عزیزم، ای تشنه لب شهیدم
یک اربعین ز داغت، خَم شدم و خمیدم
به دشت کربلایی، شدی بُریده حنجر
سرت به نیزه ها رفت، در پیش چشم خواهر
ای زخمی در غربت... دار و ندارِ خواهر
ای تنها ای بی کس... عطشان غریب مادر
برادر حسینم... ای نور دیده گانم
شهیدم با داغت... آتش زدی به جانم
جانم حسین حسینم
جانم حسین حسینم
میریزم میریزم... خاک عزایت بر سر
می سوزم می سوزم... با یاد جسم پَرپَر
در مقتل در مقتل... یک محشری بپا شد
سر تو سر تو... سمت قفا جدا شد
یادمه تشنه بودی، خون گلوت و خوردی
رفتی و خیمه هات و، به خواهرت سپُردی
یادم میاد چه جوری، پَرپَری زدی به گودال
با سُمّ اسب دشمن، شد پیکر تو پامال
چهل روز چهل روز... به خاک غم نشستم
چهل روز چهل روز... از داغ تو شکستم
برادر حسینم... ای نور دیده گانم
شهیدم با داغت... آتش زدی به جانم
جانم حسین حسینم
جانم حسین حسینم
برادر برادر... بنما منو حلالم
بدون رقیه... بدون اون سه ساله م
به جای طفلانت... من تازیانه خوردم
رقیه شهید شد... کاشکی به جاش می مُردم
طفلی همه نگاهش، سوی تو بود بیایی
شبانه روز به گریه، می گفت بابا کجایی؟
یه شب که دختر تو، به آه و ناله افتاد
سرت تو رو آوردن، بغل گرفت و جان داد
یتیمِ سه ساله ت، جا مونده در خرابه
بیاد رقیه ت، عمری دلم کبابه
برادر حسینم... ای نور دیده گانم
شهیدم با داغت... آتش زدی به جانم
جانم حسین حسینم
جانم حسین حسینم
شاعر #هادی_همتی (دلسوخته)
#اربعین #امام_حسین_ع
#زینب_س #رقیه_س
نوحه اربعین #زنجیرزنی
زبانحال زینب س با امام حسین ع
برادر برادر.. زینب شود فدایت
الهی الهی... پَرپَر شَوَم برایت
برادر حسینم... ای نور دیده گانم
شهیدم با داغت... آتش زدی به جانم
حسینم ای عزیزم، ای تشنه لب شهیدم
یک اربعین ز داغت، خَم شدم و خمیدم
به دشت کربلایی، شدی بُریده حنجر
سرت به نیزه ها رفت، در پیش چشم خواهر
ای زخمی در غربت... دار و ندارِ خواهر
ای تنها ای بی کس... عطشان غریب مادر
برادر حسینم... ای نور دیده گانم
شهیدم با داغت... آتش زدی به جانم
جانم حسین حسینم
جانم حسین حسینم
میریزم میریزم... خاک عزایت بر سر
می سوزم می سوزم... با یاد جسم پَرپَر
در مقتل در مقتل... یک محشری بپا شد
سر تو سر تو... سمت قفا جدا شد
یادمه تشنه بودی، خون گلوت و خوردی
رفتی و خیمه هات و، به خواهرت سپُردی
یادم میاد چه جوری، پَرپَری زدی به گودال
با سُمّ اسب دشمن، شد پیکر تو پامال
چهل روز چهل روز... به خاک غم نشستم
چهل روز چهل روز... از داغ تو شکستم
برادر حسینم... ای نور دیده گانم
شهیدم با داغت... آتش زدی به جانم
جانم حسین حسینم
جانم حسین حسینم
برادر برادر... بنما منو حلالم
بدون رقیه... بدون اون سه ساله م
به جای طفلانت... من تازیانه خوردم
رقیه شهید شد... کاشکی به جاش می مُردم
طفلی همه نگاهش، سوی تو بود بیایی
شبانه روز به گریه، می گفت بابا کجایی؟
یه شب که دختر تو، به آه و ناله افتاد
سرت تو رو آوردن، بغل گرفت و جان داد
یتیمِ سه ساله ت، جا مونده در خرابه
بیاد رقیه ت، عمری دلم کبابه
برادر حسینم... ای نور دیده گانم
شهیدم با داغت... آتش زدی به جانم
جانم حسین حسینم
جانم حسین حسینم
شاعر #هادی_همتی (دلسوخته)
#اربعین #امام_حسین_ع
#زینب_س #رقیه_س