بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_زینب_سلامالله
کوه درهم خُرد شد تسخیرِ زینب را که دید
سایهای از سایهی تصویرِ زینب را که دید
نیمهشب باید بیاید تا نسوزد آفتاب
آب شد خورشید تا تاثیرِ زینب را که دید
مَا رَأَیْت إِلَّا جَمِیلا گفت حیرت کرد عشق
کربلا شد کربلا تفسیرِ زینب را که دید
غیرتش مثل خودش میساخت از اهل حرم
دشمنش مغلوب شد تکثیرِ زینب را که دید
ذوالفقارِ مرتضی با خطبههایش شد یکی
شام یکجا خاک شد شمشیرِ زینب را که دید
فاطمه إِنّٰا فَتَحْنٰا خواند دنبالِ سرش
کوفه شد مخروبهای تکبیرِ زینب را که دید
حق بده با شش برادر آمد و بی کَس گذشت
غم به حالش زار زد تقدیرِ زینب را که دید
پیش عباسش چرا دستان او را بستهاید
هِی زمین اُفتاد سر زنجیرِ زینب را که دید
اینکه اُفتادهاست در این بی کَسیها خواهر است
آه با پیراهنی پاره نگاهش بر در است
آنقدر غم دید تابِ داغِ دیگر را نداشت
تابِ جان دادن ولی در بین بستر را نداشت
ماهها میشد مُهیا بود تا جانش رود
کاش میشد جان دهد اما برادر را نداشت
کاش میشد لااقل مثلِ رقیه جان دهد
یادِ آن لبهاست اما در بغل سر را نداشت
چند روزِ آخری میخورد خانوم بر زمین
پیر بود و بینِ دستش دستِ اکبر را نداشت
تشنه است و بسترش در آفتاب و سایه نیست
حیف ایندفعه کنارش آب آور را نداشت
طاقتِ هر داغ را او داشت اما با حسین
طاقتِ گودال را آن ضربِ آخر را نداشت
طاقت آوارگی را داشت اما قامتش
طاقت بوسیدن از رگهای حنجر را نداشت
صبر بر اینها اگر هم کرد اما طاقتِ
شام و بازار و حراج چند دختر را نداشت....
(حسن لطفی