این هدیه را اگر نپذیری کجا بَرم؟
جان است جان؛ اگر تو نگیری کجا برم؟
یار عزیز! یوسف من کم تحمل است
این برده را برای اسیری کجا برم؟
بخت مرا سیاه چو گیسوی خود مخواه
موی سفید را سر پیری کجا برم؟
ای قلب زخم خوردهء بیمار، من تو را
گر پیش پای دوست نمیری کجا برم؟
جان هدیهایست پیشکش آورده از خودت
این هدیه را اگر نپذیری کجا برم؟
#فاضل_نظری
.
اگر بیتابی من خاطرت را میکند محزون
غمت را مثل تیری از دل خون میکشم بیرون
تو هم شادابیام را دیدی و هرگز نفهمیدی
که چون نیلوفری گل کردهام در برکهای از خون
در آغوش «وداعم» باتو و هر«بوسهای» امشب
هجوم تلخی «معنا»ست بر شیرینی «مضمون»
کمر خم کرد هرکس برد بار عشق را بر دوش
«جوان»شد پیر،«گل» شد سربهزانو،«بید»شد مجنون
هدر شد مستیام در یاد دیروز و غم فردا
بنوش از بادهٔ اکنون، خوشا اکنون، خوشا اکنون
#فاضل_نظری
بي لشکريم، حوصله شرح قصه نيست
فرمانبريم، حوصله شرح قصه نيست
با پرچم سفيد به پيکار مي رويم
ما کمتريم، حوصله شرح قصه نيست
همچون انار خون دل از خويش مي خوريم
غم پروريم، حوصله شرح قصه نيست
#فاضل_نظری
پ ن:
با چه رویی این محرم امام زمانمون رو صدا بزنیم برگرد، چرا که دوباره مسلم میان مسجد و شهر بی سپاه گشت...
امان از دل رهبرم...
#کوفه_میا_حسین_جان
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
.
#امام_حسین_ع_عصر_عاشورا
نشسته سایهای از آفتاب بر رویش
به روی شانهی طوفان رهاست گیسویش
ز دوردست، سواران دوباره میآیند
که بگذرند به اسبان خویش از رویش
کجاست یوسف مجروح پیرهن چاکم
که باد از دل صحرا میآورَد بویش
کسی بزرگتر از امتحان ابراهیم
کسی چنان که به مذبح بُرید چاقویش
نشسته است کنارش کسی که میگرید
کسی که دست گرفته به روی پهلویش
هزار مرتبه پرسیدهام ز خود که او کیست
که این غریب، نهادهست سر به زانویش
کسی در آن طرف دشتها نه معلوم است
کجای حادثه افتاده است بازویش
کسی که با لب خشک و ترک ترک شدهاش
نشسته تیر به زیر کمانِ ابرویش
کسیست وارث این دردها که چون کوه است
عجب که کـوه ز ماتم، سپید شد مویش
عجب که کوه شده چون نسیم سرگردان
که عشق میکشد از هر طرف به هر سویش
طلوع میکند اکنون به روی نیزه سـری
به روی شانهی طوفان رهاست گیسویش
✍ #فاضل_نظری
@navaye_asheghaan