|⇦•وَهذا ما لاَ تَقُوم...
#فراز های از دعایِ پرفیض کمیل ویژۀ شب لیلة الرغائب و شب جمعه
"وَهذا ما لاَ تَقُومُ لَهُ السَّمَاوَاتُ وَالاَرْضُ "
چوب از یزید خورده ای و قهر با منی
از چه لبت به صحبت من وا نمی شود
" يَا سَيِّدِى! فَكَيْفَ لِى وَ أَنَا عَبْدُكَ الضَّعِيفُ الذَّلِيلُ ، الْحَقِيرُ الْمِسْكِينُ الْمُسْتَكِينُ، یَا إِلَهِی وَ رَبِّی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ لِأَیِّ الْأُمُورِ إِلَیْکَ أَشْکُو وَ لِمَا مِنْهَا أَضِجُّ وَ وَ أَبْکِی لِأَلِیمِ الْعَذَابِ وَ شِدَّتِهِ أَمْ لِطُولِ الْبَلاَءِ وَ مُدَّتِهِ فَلَئِنْ صَیَّرْتَنِی لِلْعُقُوبَاتِ مَعَ أَعْدَائِکَ وَ جَمَعْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَهْلِ بَلاَئِکَ وَ فَرَّقْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَحِبَّائِکَ وَ أَوْلِیَائِکَ .."
*به حق اون دختری که خواب بود از ناقه افتاد بینخودش و قافله فاصله افتاد، بین ما با اهل بیت جدایی ننداز....
"فَهَبْنِی یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ وَ رَبِّی صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ وَ هَبْنِی (یَا إِلَهِی) صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى کَرَامَتِکَ أَمْ کَیْفَ أَسْکُنُ فِی النَّارِ وَ رَجَائِی عَفْوُکَ فَبِعِزَّتِکَ یَا سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ أُقْسِمُ صَادِقاً لَئِنْ تَرَکْتَنِی نَاطِقاً لَأَضِجَّنَّ إِلَیْکَ بَیْنَ أَهْلِهَا ضَجِیجَ الْآمِلِینَ وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَیْکَ صُرَاخَ الْمُسْتَصْرِخِینَ وَ لَأَبْکِیَنَّ عَلَیْکَ بُکَاءَ الْفَاقِدِینَ وَ لَأُنَادِیَنَّکَ أَیْنَ کُنْتَ یَا وَلِیَّ الْمُؤْمِنِینَ "
*خوش بهحال اونایی که اگه آرزو دارن، آرزوشون زیارت شماست ..*
"یَا غَایَةَ آمَالِ الْعَارِفِینَ یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ"
*گودالِ قتلگاهِ دعای کمیل این فراز از دعاست، میگه وقتی ابی عبدالله دید، دارن طرف خیمه ها میرن هی زیر لب میگفت: "یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ..." یَا حَبِیبَ قُلُوبِ الصَّادِقِینَ وَ یَا إِلَهَ الْعَالَمِینَ"
بانوی حرم در دل صحراست، خدایا چه کنم؟
زینبم یکه و تنهاست، خدایا چه کنم؟
*کار به یه جایی رسید...*
هرچه او بیشتر نَفَس میزد
بیشتر میزدند زینب را
تیغ شان مانده بود در گودال
با سپر میزدند زینب را
یک نفر مانده بین گودالُ
صد نفر میزدند زینب را
*روزگار کاری کرد با دختر علی روش رو کرد سمت ساربانان، گفت: ای شتربانان مرا یاری کنید.. *
دختر فاطمه چون از پسر سعد عنید
گشت مأیوس بیامد ببر شمر پلید
گفت دانم نکند بر تو اثر، گفت و شنید
میکشی تشنه حسین را به تقاضایِ یزید
مهلتی تا بسوی قبله کِشم پایش را
سایه از معجر نیلی کنم اعضایش را
#فراز مربوط به امام کاظم علیه السلام(در دعای توسل)
#مخصوص آموزش
✍تایپ و 🎧اجرا: مداح پیرزاده 🎤
آی گرفتارها!آی گریه کنان اهل بیت علیه السلام امشب اگرمی خواهید به امام کاظم علیه السلام توسل پیدا کنید اگر می خواهید امام هفتم راواسطه قراردهید تاخدا شمارو شفاعت کنه اگر می خواهید به امام کاظم علیه السلام التماس کنید تاحاجات وگرفتاریهای شمارو برطرف کنه نمی تونید برید درخانه ی امام کاظم علیه السلام چرا که امام کاظم علیه السلام سالهاست که خانه نیست اگه می خواهید برید سراغِ امامتان تابه اومتوسل بشید بایدبرید زندان بغداد. زندانی که تنگ وتاریکه! بمیرم برای غریبی آقا!چهارده سال تو زندان بود. آی زن و مرد! امشب بیایید بریم ملاقات اماممان!آخه کسیکه توزندانه همیشه چشمش به درِزندانه همیشه منتظره یکی بیاد ملاقاتش. آی مردم!غروبها که میشد دل امام هفتم علیه السلام می گرفت دلش برای معصومه ورضایش خیلی تنگ می شد.
امّا مردم اگه رفتیدزندان بغداد تا امامتان را ملاقات کنید فکر نکنید بااحترام شما روراهنمایی می کنند تابرید امام کاظم علیه السلام رو ببینید!آخه دمِ درِزندان باز میشه آقا فکرمیکنه ملاقات داره امّا بمیرم سندی بن شاهک رو تازیانه به دست می بینه!
آی مردم!فقط باید کنار زندان منتظر بایستید حقّ دیدن آقا روندارید فقط صدای مناجات امام خود رو می شنوید امّا اگه چند روزی کنار دیوار زندان بایستید می بینید صدای آقا ومناجاتش عوض میشه صدا می زنه "یا مُخَلَصّ الرّوحِ مِنَ الاحشاءِوَ الامعاءِخَلَصنی مِن یَدِ هارونِ الرَّشید"!
خدایا!مرا از دست هارون خلاص کن!دیگه آقا هرروز صدا می زنه خدایا!مرگ موسی بن جعفر رابرسان!آی مردم امشب بیایید حاجات خودمونو فراموش کنیم وبرای امام خوددعا کنیم حاجتمون این باشه که خدایا آقارو از زندان هارون نجات بده!بیایید پشت درزندان بغداد "امَّن یُجیب "بخوانیم تابلکه امام ماآزاد بشه امّا بمیرم وقتی آقا روآزاد کردند دیدند امام کاظم علیه السلام جان داده هنوز غُل وزنجیر به بدن آقاست!
سالهای زیادی بودکه امام کاظم علیه السلام درزندان به سرمی برد.حضرت معصومه علیه السلام هم،روزهارابه چشم انتظار او شب میکرد؛هر کاروانی که وارد مدینه می شد،می فرمود:بروید بپرسید،بابای من آمده یانه؟ازپدرم خبری دارند یانه؟همواره منتظر دیدار پدربود وبرای آن لحظه، لحظه شماری می کرد. شده بودمثل آن دختر ۳ساله ای که اوهم، انتظار رسیدن بابایش را میکشیدوسراغ بابا رااز عمه اش می گرفت:عمه جان بابایم کجاست؟
_رقیه جان بابات رفته سفر.
_عمه!مگر کسی که سفر رفت برنمی گردد؟"مگرشام یتیمان سحر نمی گردد؟ " گوشه ی خرابه می نشست وبهانه ی بابا را می گرفت:
به قربان سرت بابا، بگردددخترت بابا
کدامین دست کین آخر، بریده حنجرت بابا
توراای لاله ی زهرا که از شاخه جُداکرده؟
مرا چون بلبل شیدا به داغت مبتلا کرده
الهی بشکند دستی، که رگ های تو ببریده
نداده گوئیاآبت،که لب های توخشکیده
توآقای جوانان بهشتی ای گل بی خار
خرابه جای تونبود به چشمانم قدم بگذار
چه شب های درازی را به آه وناله سر کردم
برای دیدن رویت چهل منزل سفرکردم
نمی گویم مرا بنشان به روی زانو ودامان
ولی ای قاری قرآن بخوان قرآن، بخوان قرآن
اجرای روضه با خود مادحین هست این روضه را خودتان اجرا کنید لطفا👆👆
👇👇👇👇
تایپ و اجرای روضه
مداح پیرزاده🎤
۱۴۰۲/۱۱/۹