.
#مدیحه_خوانی
#میلاد_رسول_الله
وقتی ربیع الاول از نیمه کمی رد شد
باران گرفت و موقع الطاف سرمد شد
وقتی که چشم آمنه روشن شد از رویش
روی تمام بت پرستان رنگ اسود شد
تعبیر شد آن خواب که عبدالمطلب دید
هستی به شوق دیدن رویش مرصد شد
از عالم تجرید هرکس بود دل کند و
مشغول حظ بردن از این روح مجرد شد
ابلیس ممنون الورود آسمان ها گشت
برهر دری زد راه او از هرطرف سد شد
خورشید از خورشید بودند و به شک گردید
با دیدن یک بارقه از او مردّد شد
عالم صد و سی و دو دفعه رفت در سجده
او آمد و علّامه ی تعلیم ابجد شد
سر ریز جمعیت ز مکه در مدینه ریخت
دنیا همه سرسبز از سبزی گنبد شد
ایوان کسری ریخت و ایوان طلا رو شد
گوش فلک لبریز از هوهوی ممتد شد
از سمت مکّه نور مطلق تا تجلّی کرد
سمت زمین خیل ملک در رفت و آمد شد
او آمد و بر شانه تا زلف رها انداخت
در جا مسیر خلق را سمت خدا انداخت
او آمد و عیسی ابن مریم را مسیحا شد
او آمد و موسی برای او عصا انداخت
از خلق او برخویشتن خالق تبارک گفت
در سجده مخلوقات را زین مرحبا انداخت
او بود طوق بردگی از برده ها برداشت
او بود که آزادگی را خوب جا انداخت
خُلق عظیمش بود سلمان را مسلمان کرد
اخلاق خوبش بت پرستان را ز پا انداخت
دست کریمش بود حاتم ساخت از سائل
تا درهمی در دست خالی گدا انداخت
دریاچه ی ساوه به خشکی گشت تبدیل و
او در سماوه جاری آب بقا انداخت
آتشکده خاموش شد اما به جای آن
عشق حسینش آتشی در سینه ها انداخت
قطعا دعای شخص او ما را حسینی کرد
او دستِ ما را بر ضریح کربلا انداخت
جانم فدای دختر و داماد و اولادش
قربان آنکه عشق را در قلب ما انداخت
ما را تماما برد زیر چادر زهرا
از آن زمانی که به روی سر کسا انداخت
سر خیل عشاق علی قطعا رسول الله است
پس اوست که کار مرا بر مرتضی انداخت
پس من اگر عبد امیرالمومنین هستم
مدیون لطف رحمه للعالمین هستم
گفتم علی مس بودم اما کوه زر گشتم
تاریک رفتم تا نجف خورشید برگشتم
صدیق اکبر خواست رو بر صادقش کردم
با دست حیدر شیعه ی اثنی عشر گشتم
رو بر همان که مهرهای کربلا را ساخت
یعنی که از او مالک دُر و گوهر گشتم
گفتم علی مانند یک طفل سرِ راهی
از لطف زهرا صاحب مادر پدر گشتم
فاروق اعظم را عظیم الشأن چون دیدم
تعظیم کردم رو به او خم تا کمر گشتم
هو یا علی هو یا علی هو یا علی گفتم
چشم بصیرت باز شد اهل نظر گشتم
یک چند سطری از رشادت های او خواندم
آماده ی میدان شدم مرد خطر گشتم
گفتم علی زهرا تفقد کرد حُرم کرد
تا حرف زهرا را زدم خونین جگر گشتم
با یاد بانویی که بین شعله ها افتاد
آتش گرفتم آه گشتم شعله ور گشتم
فرمود ای شیر اُحد زهرا تلافی کرد
حالا من از آن روز تو مجروح تر گشتم
با دنده های جا به جای خویش میسازم
خوشحالم از اینکه تو را سینه سپر گشتم
اصلاً فدای تار مویت من کتک خوردم
غصه نخور که زخمی دیوار و در گشتم
قابل ندارد از رکاب من نگین افتاد
روی زمین افتادم و بارم زمین افتاد
🔸شعرخوانی
#حاج_منصور_ارضی 🎤
#حضرت_محمد