eitaa logo
ذاکرین آل الله
244 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
272 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
دلـم را بـه بـزم مـحـبـت کـشـیـدی دوبـاره مـرا پـای صحـبت کشیدی گــنـاه مـرا دیـدی و گـریـه کـردی عـزیزم بـمـیرم خـجـالـت کـشـیدی اگرچه یکی غـصه‌ات را نخـورده تو جـای همه، آهِ حـسـرت کشیدی نـشد خـانـه‌ام، خـیـمـه‌گـاه تو بـاشد ز نا اهـلی‌ام، درد غـربت کـشیدی شـنـیدی که دلـتـنگ شهر حـسـیـنم لب تـشـنـه‌ام را به تـربت کـشـیدی اگـر روضـه دارم دعـای تـو بوده اگر فـاطـمی‌ام، تو زحـمت کشیدی سحر در کـنـار مـزارش نـشـسـتی به اینجا مـسـیـر زیـارت کـشـیـدی سـلام ای گـل پـرپـر خـانـه مـادر! چرا پوشیه روی صورت کشیدی؟ دم کـوچـه افـتـاده بـودی و گـفـتی؛ عـلی را چـرا پـای بـیعـت کـشیدی اگرچه لگـد خوردی از حال رفتی کـنارش نـفـس‌های راحـت کشیدی 🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
سخـت است پایان شب هجـران نباشی پـایــان رنـج کـهـنــۀ انـســان نـبـاشـی ای یـوسف گـمگـشـتۀ این شهـر تا کِی مردم بیـایـند و تو در کـنعـان نباشی؟! ما را به خیر تو امـیدی هـست بـسیار شرّ می‌شود خیری که تو در آن نباشی نوح از نفَـس می‌افـتد و گم می‌کند راه طوفـان که راه افتاد، کـشتی‌بان نباشی حبس ابَـد خـواهـیم خـورد آقا، اگر که راه نـجـات مـا از این زنـدان نـبـاشـی خـورشـید نـا‌پـیـدای پـشت ابـر غـیـبت ای‌کاش می‌شد این‌هـمه پـنهـان نبـاشی تنهـایی‌ام را با تو قسمت کردم و بس! چـیزی نـدارم که تو در جریان نباشی یادش بخیر آن نـدبـۀ کافی که می‌گفت تا کی دوای درد بـی‌درمـان نـبـاشی؟! می‌گفت این خانه عـزیزم خانۀ توست حـیف است در مـهـدیّـۀ تهـران نباشی اصلاً غـلط گـفتم تو هستی، کور مائیم امکان ندارد گـوشه‌ای مهـمـان نبـاشی امـکـان نـدارد روضۀ زهـرا بخـوانـند تـو گـرم ذکـر آه مــادر جـان نـبـاشـی حیّ علی خـیرالعـمَل می‌خـواند، زهرا در هر نمازش العَجل می‌خواند، زهرا 🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
در دل اهلِ قـلم، انگـیـزۀ تـقـریر نیست قـصّۀ تـنهـایـی مـا قـابـل تحـریر نیست داغ دوری یا غم کوری، چه فرقی می‌کند؟! در دلِ قُرصِ زلیخا، ترسی از تقدیر نیست در مسیر عاشقی طعنه شنیدن، لازم است راه وصل دوست غیر از جادۀ تحقیر نیست آیـنه در آیـنه، آدیـنـه‌هـا طـی می‌شـونـد عکسی از صبح ظهور تو در این تکثیر نیست آه؛ یعـنی سخـت دلـتـنـگـم برای دیدنت نالۀ عُشّاق را بهتر از این تفسیر نیست از دل این گریه‌کردن‌ها، تقرب می‌رسد خونِ‌دل خوردن به قَصدِ قُرب، بی‌تأثیر نیست بی‌نیازی در حقیقت چارۀ بیچارگی‌ست هر کسی با فقر خود خو کرده، بی‌تدبیر نیست قهرِ تو تنها برای کُـشـتن ما کافی است ذبح ما را احتیاجی به دمِ شمشیر نیست با همین قـد خمم، بار غـمت را می‌کِشم تا بـبـیـنی نـوکـر آوارۀ تو، پـیـر نیست تا خودت پاکم نکردی، خواهشاً خاکم نکن گرچه این آلوده‌دامن لایقِ تطهیر نیست زود می‌مـیرم اگر بین نجف دفـنم کـنند مُردنی این‌گونه هرگز دَر خورِ تأخیر نیست صحنِ حیدر صحنۀ دیدار ما با خالق است بی جهت روی لب زوّار او تکبیر نیست مادرت بار سفر بسته، بگو کِی می‌رسی؟! مادرت بار سفر بسته، نگو که دیر نیست! 🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
به سیل اشک می‌شوئیم راه کارون‌ها را هنوز از جبهه می‌آرند تابوت جوان‌ها را امان از این‌چنین سوزی که در داغ عزیزان است امان از این‌چنین داغی که می‌بُرّد امان‌ها را به دنبال جوان خوش قد و بالای خود بودیم غریبانه ولی بردیم با خود استخوان‌ها را اگر دریا نمی‌گنجد به کوزه، با چه اعجازی میان چـفیه پـیچـیدند جسم پهـلوان‌ها را؟ خبر دادند یوسف‌ها به کنعان باز می‌گردند نـدانـسـتـیـم بـا تـابـوت می‌آرنـد آن‌ها را به روی شانۀ لرزان مردم یک به یک رفتند خدا از شانۀ مردم نگیرد این تکان‌ها را 🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
بیا که جان به لب آمد ز شوق دیدارت همیشه یار دل من! خدا نگه‌دارت! چو اشک بر سر بازارِ دیده پای گذار الا که گرم‌تر از محشر است بازارت! نشسته‌اند به راه و ستاده‌اند به صف پیمبران الهی به شوق دیدارت سلامت دو جهان را به هیچ انگارد عنایتی که تو داری به جان بیمارت مرا دمی ز کمند غمت رهایی نیست که بوده این دل ما دم به دم گرفتارت رسان به تُربتِ زهرا سلامِ ما و بگو بِده زِ دور جوابِ سلامِ زوّارت سری ز پنجرۀ خانه‌ات درآر و ببین به صد امید نشستیم پشت دیوارت قبول شعر «مؤیّد» نکوترین صله است قبول کن که نباشد جز این سزاوارت ✍مرحوم استاد @
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گریه کنید! مادر ما بیگناه بود گریه کنید! مادر ما پا‌به‌ماه بود حوریه‌ای که برگ گل آسیب می‌زدش در قتل او مشارکت یک سپاه بود یک مرد هم نبود بگوید در آن میان نامرد، این زنی که زدی بی پناه بود جای تمام شهر برایش علی گریست جای تمام شهر علی غرق آه بود نگذاشت تا که فاطمه نفرینشان کند ورنه به آهِ فاطمه عالم تَباه بود هم‌صحبتی نداشت دگر بعد فاطمه تنها کسی که گوش به او داد، چاه بود رغبت نداشت پا بگذارد به خانه‌اش راه عبورش از وسط قتلگاه بود سروده گروه ادبی
چو دید نقش زمین همسر جوانش را ز دست داد همه‌ی طاقت و توانش را به پیش دیده‌ی او چون زدند زهرا را هزار مرتبه دشمن گرفت جانش را نه با علی، نه حسن، نه حسین، نه زینب نگفت درد و غم و غُصه‌ی نهانش را به حیرتم که اگر در مدینه رو آرم کجا نشان بدهم قبر بی‌نشانش را چگونه پیر نگردد علی به فصل شباب کزاو گرفت عدو همسر جوانش را که دیده بین قفس طایر شکسته‌پری که ظالمانه بسوزند آشیانش را؟! به جز به باغ امید علی و زهرایش که دیده غنچه نشکفته‌ی خزانش را؟! حسین مادر مظلومه را دهد از دست اگر بلال به پایان برد اذانش را چه قرن‌ها که ستم بر علی شده «میثم» که ریختند بسی خون شیعیانش را ✍استاد
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد دعا کبوتر عشق است، بال و پر دارد بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب که روزگار، بسی فتنه زیر سر دارد تو در هجوم حوادث، صبور باش، صبور که صبر، میوۀ شیرین‌تر از ظفر دارد در آستان ولا، جای ناامیدی نیست بهشتِ پاک اجابت هزار در دارد دلِ شکسته بیاور، که با شکسته‌دلان نسیم مهر خدا، لطف بیشتر دارد بخوان دعای فرج را که صبح، نزدیک است که شام خسته‌دلان مژدۀ سحر دارد صفا بده دل و جان را به شوقِ روزِ وصال مسافر دل ما، نیّت سفر دارد زمین چو پُر شود از عدل، آسمان‌ها را_ شمیم غنچۀ نرگس، ز جای بردارد بخوان دعای فرج را، زِ پشت پردۀ اشک که یار، چشم عنایت به چشمِ تَر دارد دهند مژده به ما از کنار خیمۀ سبز که آخرین گل سرخ از شما خبر دارد مراقبت بکن از دل، که یوسف زهرا زِ پشت پردۀ غیبت به ما نظر دارد برآر دست دعایی، که دست مهر خدا حجاب غیبت از آن ماه‌روی بردارد غروب و دامنۀ نور آفتاب و «شفق» بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد ✍استاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 | ای مادر بت شکنم ای روح عاشق شدنم 🏴 مداحی حاج محمود کریمی در حضور رهبرانقلاب 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀 هستے از آنچہ نوشتند فراتر بانو یڪ نخِ چادر تو شافع محشر بانو همگے سینہ زنیم و همہ فرزند توایم با تو معنا بشود واژه بانو 🥀 💔 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
29.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ 🔺ببینید 🎬نماهنگ | بی مردم 🎙 بانوای: حاج مهدی رسولی 💠.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سائلم بر سفره اى که سفره دارش فاطمه است هرکه مى آید کنار آن کنارش فاطمه است معنى خیر کثیر این است, اگر لطف خدا بر زمین جارى است قطعاً آبشارش فاطمه است شوق پیغمبر ببین بوسه به دست فاطمه است تاج پیغمبر نگین افتخارش فاطمه است گر به کعبه رو نمودم زادگاه مرتضى است گر به کعبه تکیه کردم مستجارش فاطمه است فاطمه قبرى نمى خواهد نجف وقتى که هست مرتضى نقش روى سنگ مزارش فاطمه است پنج بار از آن کسا خورشید اگر بیرون زده مطمئناً منشاء هر پنج بارش فاطمه است به تلافى دویدن هاى بین کوچه اش ناقه اى دارد قیامت که سوارش فاطمه است هرکه اینجا نوکرى کرده خیالش راحت است آنکه محشر مى دود دنبال کارش فاطمه است آنکه در وقت اسیرى با سلاح خطبه اش کوفه را ساکت نمود آموزگارش فاطمه است زور بازویش چهل تن را به زانو مى زند حیدرِ تنها سپاه استوارش فاطمه است مى چکد از دامنش خون, مى چکد اشک از رخش باغ سرسبز ولایت لاله زارش فاطمه است محسنى که ثلثى از سادات مى ماندند از او پشت آن دیوار حالا سوگوارش فاطمه است
كوثر جاري نوري و دو زمزم داری هرچه شايسته‌ی عشق است فراهم داری   احمدی روي و علی خوی، عجب زهرایی! آنچه خوبان همه دارند، تو با هم داری هاجري؟ آسيه‌اي؟ نه! تو فقط فاطمه‌ای كه به تعظيم، دوصد هاجر و مريم داری   غم حيدر غم زهراست، خدا می‌داند تو به اندازه‌ی غم‌های علی غم داري   چارده‌مرتبه در سوگ خدا روضه شدی چارده قرنِ تمام است محرّم داری   از غمت عالم و آدم پُرِ داغند و هنوز چقدر سينه‌زن و مرثيه‌خوان كم داری   چادر خاكي تو پرچم اين هيأت‌هاست به خودت فاطمه! سوگند تو پرچم‌داری
روبهان بر همسر شیر خدا سیلی زدند در بهشت وحی بر خیر النّسا سیلی زدند نامسلمانان که دم از دین و قرآن می‌زدند بر رخ تطهیر و قدر و هل اتی سیلی زدند گر «من آذاها فقد آذانی‌» اَت خورده به گوش آن ستمکاران به روی مصطفی سیلی زدند فاطمه آیینه‌ی توحید و وجه کبریاست بر رخ توحید و وجه کبریا سیلی زدند صورت انسیّة الحورا کجا سیلی کجا؟ با که گویم دیوها حوریّه را سیلی زدند اینکه رویش نیلگون گردیده ناموس خداست فاش می‌گویم به ناموس خدا سیلی زدند چارده قرن است می‌پرسند آل فاطمه اهل عالم مادر ما را چرا سیلی زدند؟ روی زهرا شد کبود و سوخت رخسار حسن بر گل روی امام مجتبی سیلی زدند «میثم!» آن سیلی به روی فاطمه تنها نخورد بر تمام انبیا و اولیا سیلی زدند
فقير بانويي‌ام كه غنی بالذات است همان زنى كه كرم از كرامتش مات است فقط نه ما كه براى پيمبران، محشر مدال فاطميون مايه‌ی مباهات است ببين ولايت اورا به سيزده معصوم بگو كه حضرت زهرا بزرگِ سادات است علي‌ست حق و مع الحق همان مع الزهراست براى فاطمه او لايق مواسات است سه جمله خطبه‌ی او افتخار آل الله سه آيه كوثر او آبروى آيات است عيار خطبه‌ی زهرا فراتر از انجيل دو خط فضيلت زهرا، وراى تورات است دخيلِ حُرمت تسبيح فاطمه‌ست، نماز كه واجبات، گهى گير مستحبات است نصيب دوست او بهترين تحيات و نصيب دشمن او بدترين مجازات است چه بانويى! حَسَنين‌اش گرسنه خوابيدند ولى براى فقيران به فكر خيرات است نوشته اند كه بعد از وفات، صد موقف نگاه مادرى‌اش دستگير اموات است
باسوگواری از غم مادر نوشتم این سوز را با چشم های تر نوشتم از داغ افتاده به جان باغ گفتم از غنچه ی نشکفته ی پرپر نوشتم در مسجد از دنیا شکایت داشت زهرا این شکوه را برسینه ی منبر نوشتم تا شعله بر مصراع بیت الله افتاد از شعله های زیر خاکستر نوشتم از آتش این در خیام کربلا سوخت تاریخ را چون روضه ای ازسر نوشتم فریاد هل من ناصری در دشت پیچید این بار هم از روضه ی مادر نوشتم
کسی که هر نفسش آیه ای مقدس بود میان اهل مدینه چقدر بی کس بود برای کشتن زهرا لگد نیاز نبود نبودن پدر و غربت علی بس بود به خون محسن شش ماهه ی علی سوگند مباح کردن خون حسین از آن پس بود مثال دین نبی بی قیام زهرایش مثال میوه ی کال و نهال نارس بود هر آنچه بر سر آل رسول آوردند تمام زیر سر نحس آن مثلث بود لعن الله قاتلیک یا فاطمه الزهرا (راضی)
اَلا ای ماهِ زیبا رویِ بی همتا ، نمی آیی؟ الا ای یوسف گم گشته زهرا ، نمی آیی؟ بیا از پشت ابرِ غیبت ای خورشیدِ حق بیرون بگو بر من تو ای پنهان ترین پیدا ، نمی آیی؟ دوباره فاطمیه آمد ای آقا ، بیا برگرد طناب افتاده دور گردنِ مولا ، نمی آیی؟ عزا برپا نمودیم و به در چشمانمان خشکید مگر تو مجلس انسیه الحورا ، نمی آیی؟ بیا از چادر مادر ، غبار کوچه را بردار ببین بر روی چادر مانده رد پا ، نمی آیی؟ .
جدید و جانسوز حضرت زهرا مقتل نوشته..... ای دختر نبیِّ خدا ،  فاطمه سلام ای همسر ولیِّ خدا ، فاطمه سلام آتش گرفته سینه ی من با نوای تو مادر  دلم  گرفته  دوباره   برای  تو بر روضه های پُر غم تو گریه می کنم بر  ناله ها و  ماتم  تو گریه می کنم مقتل نوشته  تا  زِ   ولایت  بُریده اند آتش به درب خانه ی طاها کشیده اند مقتل نوشته است لگدها به در زدند بر قلب  بی قرار علی  هم  شرر  زدند مقتل نوشته تا که شما را کتک زدند بر  زخمهای سینه ی حیدر نمک زدند مقتل نوشته دست علی را که بسته اند با  تازیانه  بازویتان  را  شکسته اند مقتل نوشته تا  که شما خورده ای زمین شد کشته محسن تو زِ بیدادِ ظلم و کین مقتل نوشته کوچه و سیلی  و مجتبی دستی پلید و صورت نیلی  و مجتبی مقتل نوشته دومیِّ پست ، بی هوا سیلیِ محکمی  زده  بر صورت  شما مقتل نوشته که  زِ علی  رو گرفته ای بانو همیشه دست به پهلو گرفته ای مقتل  نوشته  بعدِ پدر  قد  خمیده ای در آن سه ماه  روی خوشی را ندیده ای .
ذکر و وِرد دل غمدیده ی من این شبها گِرد هر هیات و هر روضه شده یا زهرا روزیَم گشته در این فاطمیه از غم او نالم از ناله و از غربت و از ماتم او بر تَنَم رخت سیاه ، ذکر لبم یا مادر مادری که شب و روزش شده بین بستر بستر فاطمه و پر زدن یار علی چه کند با غم زهرا دل خون بار علی آه از آن ساعت و آن روز که مادر افتاد وای از آن لحظه که با ضربه لگد در افتاد روزگار علی آن لحظه شده تیره و تار محسنش رفت ز دست و شده مولا بی یار پیش چشم علی از ساقه گلش را چیدند وای طفلان علی کشتن مادر دیدند در مدینه نه فقط ، یاس علی را چیدند کربلا هم لب عطشانِ حسین را دیدند بر غریبیِ ابوالفضل و حسین خندیدند پای سرهای بُریده ، زدن و رقصیدند بار الها برسان مُنتقمِ خونِ حسین روزیَم کن نجف و مشهد و بین الحرمین .
# نوحه واحد فاطمیه بسبک : دل بردی از من به یغما چند وقتیه این دل من عقده داره توی سینه صبر  و   قراری   نداره    کرده   هوای  مدینه ماه  غم   فاطمیه  از    ره   رسیده   دوباره از  ماتم  مامِ   عصمت  دلها   گرفته  شراره یا فاطمه عشق حیدر از ناله و داغ زهرا عالم  همه خون جگر شد ازقلب پرخون زهراعرش و زمین نوحه گرشد دیدی که آخرچه ها شدگریان همه دیده هاشد از ظلم و  جور زمانه  پرپر گل مصطفی شد یا فاطمه عشق حیدر بانوی شهر  مدینه  با درد  و  غم  خو  گرفته ازضربت درب و دیوار دستش به پهلوگرفته از گریه و سوز  زهرا اشک علی  هم  چکیده بس کن تو ای نور دیده  ای بانوی قد خمیده یا فاطمه عشق حیدر حیدر کنارش نشسته زهرای او دیده بسته سوسو مزن فاطمه جان ای یارپهلو شکسته بنگر غم  و  زاریِ من  بی یاور  و  یاریِ من بعداز تو من کس ندارم بنگر تو تنهایی من یا فاطمه عشق حیدر بعداز عروج تو زهرا من زانوی غم گرفتم درد غریبیِ  خود  را  با  چاه  کوفه بگفتم بشنو که یارم گرفتند  عشقم  بهارم گرفتند با   ضربت   تازیانه   دار   و  ندارم  گرفتند یافاطمه عشق حیدر بنما  نظر   بر  گدایت  بار  دگر   کن عنایت با مِهر خود  مادرانه  از ما  تو  بنما شفاعت برما مدینه عطاکن ما را تو حاجت رواکن از  لطف خود  سائلان  را راهیِ کرببلا کن یافاطمه عشق حیدر