*📢قابل توجه زائران آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام خصوصا زائران مراسم اربعین سالار شهیدان امام حسین علیه السلام*
مسافت بین شهرها به کیلومتر
👇👇👇👇
⬅️مهران تا کوت : 82 کیلومتر
⬅️مهران تا دیوانیه : 227 کیلومتر
⬅️مهران تا حله : 238 کیلومتر
⬅️مهران تا بغداد : 255 کیلومتر
⬅️مهران تا 🔶نجف : 303 کیلومتر
⬅️مهران تا 🚩کربلا: 279 کیلومتر
⬅️ مهران تا 🔷کاظمین : 283 کیلومتر
⬅️مهران تا 💠سامراء : 444 کیلومتر
⬅️مهران تا ❇️سیدمحمد: 409 کیلومتر
⬅️مهران تا 🔵طفلان مسلم : 272 کیلومتر
🚧مرز خسروی
👈🏻خسروی تا کوت: 341 کیلومتر
👈🏻خسروی تا دیوانیه : 395 کیلومتر
👈🏻خسروی تا حله: 305 کیلومتر
👈🏻 خسروی تا بغداد : 190کیلومتر
👈🏻خسروی تا 🔶نجف : 380 کیلومتر
👈🏻خسروی تا خانقین: 10 کیلومتر
👈🏻خسروی تامقدادیه: 102 کیلومتر
👈🏻خسروی تا بعقوبه : 130 کیلومتر
👈🏻خسروی تا🚩کربلا: 315 کیلومتر
👈🏻خسروی تا 🔷کاظمین : 203 کیلومتر
👈🏻خسروی تا 💠سامراء: 326 کیلومتر
👈🏻خسروی تا ❇️سیدمحمد:291 کیلومتر
👈🏻خسروی تا 🔵طفلان مسلم: 281 کیلومتر
🚧 مرز شلمچه
⬅️شلمچه تا بصره: 20 کیلومتر
⬅️شلمچه تا 🔶نجف 460 کیلومتر
⬅️شلمچه تا 🚩کربلاء 549 کیلومتر
⬅️شلمچه تا 🔷کاظمین دارای دو مسیر 575 و 621 کیلومتر
🕌نجف تاشهرهای مختلف
🔸نجف تا 🚩کربلا: 78 کیلومتر
🔸نجف تابغداد: 161 کیلومتر
🔸نجف تابصره: 467 کیلومتر
🔸نجف تاحله : 61 کیلومتر
🔸نجف تارمادی :271 کیلومتر
🔸نجف تا بعقوبه : 227 کیلومتر
🔸نجف تا دیوانیه : 75 کیلومتر
🔸نجف تا 🔷کاظمین: 180 کیلومتر
🔸نجف تا 💠سامراء: 287 کیلومتر
🔸نجف تا ❇️سیدمحمد: 249 کیلومتر
🔸 نجف تا 🔵طفلان مسلم: 116 کیلومتر
✨کربلا تا شهرهای مختلف
🚩کربلا تابغداد: 108 کیلومتر
🚩کربلا تاکوت :197 کیلومتر
🚩کربلا تاحله :42 کیلومتر
🚩کربلا تا رمادی: 218 کیلومتر
🚩 کربلا تابعقوبه : 184 کیلومتر
🚩کربلا تادیوانیه :144 کیلومترت
🚩کربلا تابصره: 524 کیلومتر
🚩کربلا تا 🔷کاظمین : 115 کیلومتر
🚩کربلا تا💠 سامراء: 220 کیلومتر
🚩کربلا تا ❇️سیدمحمد:184 کیلومتر
🚩کربلا تا 🔵طفلان مسلم :38 کیلومتر
💠سامراء تا بغداد : 110 كيلومتر
💠سامراء تا ❇️سید محمد 53 كيلومتر
🔰«احمق ها می گویند: (روضه چیست؟ این ها خرافات است!)...[در حالی که] این اشک چشم، به اعلی علیین مربوط است. ... از آنجا استیذان می کند [اذن می گیرد]»
فرازی از بیانات حضرت آیت الله بهجت درباره فضیلت اشک
قهراً این کسانی که میگویند:
«این مداحی چیست؟ مصیبتخوانی چیست؟ اشک ریختن چیست؟» اینقدر احمق هستند که نمیفهمند این اشک طریقۀ تمام انبیا علیهمالسلام بود برای شوق لقاءالله، برای تحصیل رضوانالله و مسئلۀ دوستان خدا هم از همین باب است.
محبت اینها هم اگر در فرح به فرح اینها و در حزن به حزن اینها اشک آورد، این هم همانطور است.
دلیل [بر این مطلب] خیلی است:
اول اینکه همۀ انبیا علیهمالسلام از خوف خدا بکاء داشتند. آیا از شوق لقای خدا بکاء نداشتند؟! انبیا علیهمالسلام کارشان همین بوده است. اگر کسی انبیا علیهمالسلام را قبول دارد، باید بکاء و گریه را هم قبول داشته باشد.
و همچنین [از ادله بر مطلب] این مسئله است که [در روایات] وارد شده و ثابت است که در اذن دخول حرم سیدالشهدا علیهالسلام این مطلب منصوص است که [شخص بگوید]: «أاَدْخُلُ یَا اللهُ، أاَدْخُلُ یَا رَسُولُ اللهِ، أاَدْخُلُ...» (آیا داخل شوم خداوندا؟ آیا داخل شوم ای رسول خدا؟ ...) و از تمام ائمه علیهمالسلام استیذان۱۱ میشود. بعد میگوید: «فَإنْ دَمَعَتْ عَیْنُکَ، فَتِلْکَ عَلَامَة الإذْنِ»۱۲ (اگر اشکی از چشم آمد، علامت این است که به تو اذن دادهاند).
پس باید بدانیم که یک واجب بزرگی بر دوش همه است، معلمین به وسیله تعلیم و بر مادحین به عمل به اینها بفهمانند که از محبت اهلبیت علیهمالسلام نباید دست برداشت.
اما کیست که بفهمد این مطلب را؟! کیست که عاقل باشد؟!
این اشک چشم، به اعلی علیین مربوط است.
اما احمقها میگویند: «اشک چیست؟ اینها ـنعوذباللهـ خرافات است، اینها چیست؟!»
این اشک چشم، به آن بالا مربوط است.
عمل «امداوود» آنقدر مفصّل است که از ظهر تا غروب، بعضیها آن را نمیتوانند خلاص بکنند. [در روایت] دارد که در سجدۀ آخر، سعی کن اشکی از چشمت بیاید؛ اگر آمد، علامت این است که دعایت مستجاب شده است.۱۳
عجب! شما میگویید این اشک هیچکاره است؟! نهخیر، این اشتباه محض است، این اشک ما مربوط است به اعلی علیین؛ از آنجا استیذان میکند، از آنجا استجابت دعا میکند.
فلذا باید بدانند کسانی که حاجت مهمهای دارند، یکی از همین نمازها و از این عبادتهایی که برای حاجت ذکر شده است [به جا آورند] و اگر بخواهند تثبیت بکنند، تأیید بکنند و برسند به حاجت خودشان بلاشک، ملتفت باشند بعد از آن طلب حاجت و نمازها و دعاها، بروند به سجود و در سجود سعی کنند [به اندازۀ] بال مگسی چشم تر بشود، این علامت این است که مطلب تمام شد. بله، چیزی که هست، عینک ما درست صاف نیست، ما نمیفهمیم، فرضاً ما از خدا خانه میخواهیم، اما خدا خانهای را که ما میخواهیم به مصلحت ما نمیداند، چه میکند؟ آیا باطل میکند دعای ما را؟ خیر، بالاتر از خانه به ما میدهد؛ به مَلک میفرماید: چند سال بر عمر این شخص بیفزا. این بیچاره خیال میکند اینهمه زحمت کشید، آخر اثری از خانه و دعای خودش ندید، دعایش مستجاب نشد، اما نمیداند بالاتر از استجابت این دعا را به او دادهاند، ولی او نمیفهمد. حسن ظن به خدا باید داشته باشیم، عینکت باید واسع و صاف باشد، کدورت نداشته باشد.
به خدا میسپاریم همه را در تثبیت این اصل اصیل که «مودت ذیالقربی» است با تمام لوازمش تا گاو و ماهی،۱۴ که ثابت قدم باشند، انشاءالله.
رحمت واسعه، ص۲۶۵ -۲۶۹
.
#اسارت
🩸نفرین زینب کبری «سلاماللهعلیها» تمام نشده بود که کاخی ویران شد ...
در نقلی آمده است:
🥀 وقتی که أسرای آل الله نزدیک به شهر دمشق شدند، از کنار قصر بلند و بالایی گذر کردند که یک پیرزنی در آن نشسته بود و نامش "امّ هجّام" بود و همراه او کنیزان و غلامانش نشسته بودند.
🥀 وقتی که آن پیرزن نگاهش به سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام در حالی که بر نیزهای بلند سوار بود و محاسن شریفش با خون خضاب بود، افتاد و گفت: این سر که جلوی همه سر هاست، سر کیست؟ و آن سر هایی که بر نیزه هستند، سر چه کسانی هستد؟
🥀 به او گفتند: آن سر، سر حسین علیهالسلام است و دیگر سر ها، سر برادران و اولاد و خاندان اوست. آن عجوزه بسیار خوشحالی کرد و گفت:
📋 ناوِلِيني حَجَراً لِأضرِبَ بِهِ وَجهَ الحُسينِ عليهالسّلام، فأَتَتْها،
▪️سنگی را برایم بیاورید تا آن را بر سر حسین «علیهالسلام» بزنم. پس سنگی را برایش آوردند.
📋 فضَرَبتْ بِهِ رَأسَ الحُسينِ عليهالسّلام، فَسٰالَ الدّمُ عَلَى وَجهِهِ و شَيبِهِ
▪️آن عجوزه، سنگ را گرفت و با آن بر سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام زد که خون از سر مطهر امام علیهالسلام بر صورت و محاسن شریفش جاری شد.
📋 فَالْتفَتَتْ إلَيه أمُّ كُلثوم، فَرَأتْ الدَّمَ الجَديدَ سٰائلًا عَلَى وَجههِ و لِحيتِه، فلَطَمتْ وَجهَها
▪️ حضرت امکلثوم علیهاالسلام تا نگاهش افتاد، دید خون تازه بر صورت و محاسن سر برادر جاری شده، لذا بر صورتش لطمه زد و فریاد میکشید: وا غوثاه! وا مصيبتاه! وا محمّداه! وا عليّاه! وا فاطمتاه! وا حسناه! وا حسيناه! سپس از هوش رفت.
🥀 در این هنگام زینب کبری سلاماللّهعلیها فرمودند: چه کسی این کار را با صورت برادرم و نور چشمانم کرد؟گفتند: آن پیرزن ملعونه. اینجا بود که زینب کبری سلاماللّهعلیها آهی از دل کشیدند و فرمودند:
📋 اللّهمَّ اهْجِمْ عَلَيها قَصرَها و أحرِقْها بِنارِ الدّنيا قَبلَ نارِ الآخرة.
▪️خدایا! قصرش را بر سرش ویران کن و او را قبل از آتش جهنم با آتش دنیا بسوزان.
🥀 هنوز کلام زینب کبری سلاماللّهعلیها تمام نشده بود، که قصر فرو ریخت و آتش از آن بلند شد و آن پیرزن ملعونه و هر آن کس که در قصر بود، آتش گرفتند و به درک واصل شدند.
📚أسرار الشّهادة، ص۳۱۱
✍اینجا که بال چلچله را سنگ میزنند
ماهِ اسیر سلسله را سنگ میزنند
ای آسمان نگاه کن! این قوم سنگدل
یاران پاک و یکدله را سنگ میزنند
یا تیغ رویِ «آیۀ تطهیر» میکشند
یا «آیۀ مباهله» را سنگ میزنند
وقتی که دستهای علمدار قطع شد
پاهای غرق آبله را سنگ میزنند
با آنکه هست آینۀ عصمت و عفاف
پرچم به دوش قافله را سنگ میزنند
محراب اگر کهخَمشوداز غم،عجیب نیست
روح نماز نافله را سنگ میزنند
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
تفسیر عشق بود و پریشانی حسین
وقتی زدند سنگ، به پیشانی حسین
#اسارت #حضرت_زینب_علیهاالسلام
#حضرت_سکینه_علیهاالسلام
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
🩸وقتیکه نازدانهٔ سیدالشهداء علیهالسلام از قافله جا میماند و صدیقه کبری سلاماللهعلیها، سر او را به دامن میگیرد...
در نقلها آمده است:
🥀 شبی از شبهایی که قافله در راه شام بود، حضرت سکینه سلاماللهعلیها (در برخی نقل، حضرت رقیه سلاماللهعلیها آمده) به یاد پدر و درد اسارت و غم های دلش، گریه زیادی کرد و صدای او به گریه بلند شد.
🥀 شتربان او وقتی که دید گریهاش تمامی ندارد، گفت:
📋 اُسكُتي يا جارِيَة! فقد أذَّيتِني بِبُكائِكِ
▪️ای کنیزک! ساکت شو! مرا با گریهات آزار میدهی!
🥀 اما آن نازدانه، گریهاش تمام نشد، بلکه چنان نالهای کشید که نزدیک بود روح از بدنش جدا شود. آن شتربان ملعون گفت: ای دختر خارجی! ساکت شو دیگر!
🥀 آن دختر مظلومه با شنیدن این جمله حالش دگرگون شد و با ناله گفت: ای وای من! آه ای پدرم! تو را از روی ظلم و جور کشتند و حالا تو را خارجی هم میخوانند!؟
📋 فَغَضَبَ اللَّعينُ مِن قَولِها، و أخَذَ بِيَدِها، و جَذَبَها و رَمَىٰ بِها عَلىٰ الْأرضِ فَلَمَّا سَقَطَتْ غُشِيَ عَلَيْها.
▪️آن شتربان دیگر به غضب آمد و دست آن مخدّره را گرفت و از روی شتر کشید و آن بانوی مظلومه را محکم به زمین زد و حضرت سکینه عليها السّلام بيهوش شد.
🥀 وقتی که به هوش آمد، همه رفته بودند و اثری از قافله نبود. با پای برهنه در تاریکی شب راه افتاد. گاهی مینشست و گاهی بلند میشد و گاهی پدر و گاهی عمهاش را صدا میزد. ساعتی از شب را همینگونه سپری کرد و باز اثری از قافله ندید و بيهوش روی زمین افتاد.
🥀 در همين ساعت بود که ديدند نیزهای که سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام بر آن بود، در زمین فرو رفت و هرچه حامل آن نیزه و لشکریان دیگر تلاش کردند تا آن رابیرون بیاورند، نتوانستند.
🥀 خبر به عمر سعد لعين رسيد و او گفت: از علي بن الحسین علیهماالسلام سؤال کنید؛ آنان سراغ امام سجاد علیه السلام رفتند و قضیه را بازگو کردند.
🥀 حضرت فرمودند: بروید به عمه جانم زينب کبری عليهاالسلام بگویید دنبال بچهها بگردد؛ شاید کودکی در دل شب گمشده باشد.
🥀 خبر به زینب کبری سلاماللّهعلیها دادند و آن بانو تک تک اطفال را صدا زد اما تا آن نازدانه را صدا زد، جوابی نشنید.
📋 فَرَمَتْ زينبُ بِنَفسِها مِن ظَهرِ النَّاقَةِ، و جَعَلَتْ تُنادِي: وا غُربَتاهُ! واضَيعَتاهُ... في أيِّ أرضٍ طَرَحوكِ، و في أيِّ وادٍ ضَيَعوكِ!
▪️پس از همان بالای نافه، خودش را بر زمین انداخت و ناله سر میداد: وا غربتاه!! … دخترم! در کدام وادی و بیابان تو را انداخته و رها کرده اند؟!
📋 فَرَجَعَتْ إلىٰ وَراءِ الْقافِلَةِ، و هِيَ تَعدو في الْبَراري حافِيَةً و الشَّوكُ تَدخُلُ في رِجلَيْها، و تَصرُخُ، و تُنادِي
▪️آن بانو با پای برهنه به عقب قافله رفت و خارهای بیابان در پای او میرفت و آن حضرت ناله سر میداد و سکینه خاتون را صدا میزد.
🥀 همین گونه در عقب قافله رفت تا اینکه یک سیاهی نمایان شد. زینب کبری عليهاالسلام جلو آمدند و دیدند که یک بانویی روی ریگ و رمل بیابان نشسته و سر آن نازدانه را به دامن گرفته است و گریه میکند.
🥀 زينب کبری عليهاالسلام جلو آمدند و فرمودند: شما کیستید که بر یتیمان ما ترحم میکنید؟ آن بانو ، رو به زينب کبری عليهاالسلام کردند و فرمودند:
📋 بُنيَّةَ زينبُ! أنا اُمُّكِ فاطمةُ الزَّهراءِ أظَنَنتِ إنِّي أغفُلُ عَن أيتامِ وَلَدِي!
▪️دخترم زينب! منم مادرت فاطمه زهرا «سلاماللهعلیها»؛ تو گمان میکنی من از حال یتیمان پسرم غافل میشوم!؟
📚معالي السّبطين، ج۲ ص۱۳۶
✍ قافله رفته بود و من بیهوش
روی شن زارهای تفتیده
ماه با هر ستاره ای میگفت:
بی صدا باش ! تازه خوابیده
قافله رفته بود و در خوابم
عطر شهر مدینه پیچیده
خواب دیدم پدر ز باغ فدك
سیب سرخی برای من چیده
قافله رفته بود و من بی جان
پشت یك بوته خار خشكیده
بر وجودم سیاهی صحرا
بذر ترس و هراس پاشیده
قافله رفته بود و من تنها
مضطرب ، ناتوان ز فریادی
ماه گفت : ای رقیه چیزی نیست
خواب بودی ز ناقه افتادی
قافله رفته بود و دلتنگی
قلب من را دوباره رنجانده
باد در گوش ماه دیدم گفت :
طفلكی باز هم كه جامانده
قافله رفته بود و تاول ها
مانعی در دویدنم بودند
خستگی ، تشنگی ، تب بالا
سد راه رسیدنم بودند
قافله رفته بود و می دیدم
می رسد یك غریبه از آن دور
دیدمش –سایهای هلالی شكل–
چهره اش محو هاله ای از نور
از نفس های تند و بی وقفه
وحشت و اضطراب حاكی بود
دیدم او را زنی كه تنها بود
چادرش مثل عمه خاكی بود
بغض راه گلوی من را بست
گفتمش من یتیم و تنهایم
بغض زن زودتر شكست و گفت:
دخترم ، مادر تو زهرایم
#اسارت
🩸یکی از وقایع عجیب و دردناک در نزدیکی شام ...
در نقلی آمده است:
🥀 در نزدیکی دمشق، کاروان اسرای آل الله، به سرزمینی به نام "مرشاد" رسیدند؛ وقتی که مردم آنجا باخبر شدند که أسراء در نزدیکی شهرشان منزل کردهاند،
📋 خَرَجَ المَشايخُ و المُخدّراتُ و الشّبانُ يَتفرّجونَ عَلَى السَّبيّ و الرُّؤوسِ
▪️پیرمردها و زنها و جوانانشان از شهر بیرون آمدند و اهلبیت سیدالشهدا علیهالسلام را به تمسخر گرفتند و با این کار، خوش گذاری و شادمانی میکردند.
📋 وَ هُم مَعَ ذلكَ يُصلّونَ عَلَى مُحمّدٍ و آله، و يَلعَنونَ أعداءَهم و هو مِن العَجائب.
▪️و در همین حال نیز، بر محمد و آل محمد صلیاللهعلیهوآله ، صلوات میفرستادند و دشمنانشان را لعنت میکردند. و این از عجایب روزگار بود.
📚 المنتخب،ج۲ ص۴۸۱
✍ شامیان خون به دل خون شدهٔ ما نکنید
خنده بر گریهی ذریهی زهرا نکنید
ما عزادار عزیزان خداییم ولی
پیش چشم اسرا هلهله برپا نکنید
پای سرهای بریده همگی رقصیدید
لااقل سنگ,نثارِ سر بابا نکنید
گاهی از نیزه زمین خورد سرِ دلبر ما
نقش مرکب دگر آن راس دل آرا نکنید
سر بازار اگر قافله را هوْ کردید
عمّه ام را سر بازار تماشا نکنید
گرچه ناموس مرا بزم شراب آوردید
صحبت از طفل و کنیزی دگر اینجا نکنید
#اسارت
🩸نفرین زینب کبری «سلاماللهعلیها» تمام نشده بود که کاخی ویران شد ...
در نقلی آمده است:
🥀 وقتی که أسرای آل الله نزدیک به شهر دمشق شدند، از کنار قصر بلند و بالایی گذر کردند که یک پیرزنی در آن نشسته بود و نامش "امّ هجّام" بود و همراه او کنیزان و غلامانش نشسته بودند.
🥀 وقتی که آن پیرزن نگاهش به سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام در حالی که بر نیزهای بلند سوار بود و محاسن شریفش با خون خضاب بود، افتاد و گفت: این سر که جلوی همه سر هاست، سر کیست؟ و آن سر هایی که بر نیزه هستند، سر چه کسانی هستد؟
🥀 به او گفتند: آن سر، سر حسین علیهالسلام است و دیگر سر ها، سر برادران و اولاد و خاندان اوست. آن عجوزه بسیار خوشحالی کرد و گفت:
📋 ناوِلِيني حَجَراً لِأضرِبَ بِهِ وَجهَ الحُسينِ عليهالسّلام، فأَتَتْها،
▪️سنگی را برایم بیاورید تا آن را بر سر حسین «علیهالسلام» بزنم. پس سنگی را برایش آوردند.
📋 فضَرَبتْ بِهِ رَأسَ الحُسينِ عليهالسّلام، فَسٰالَ الدّمُ عَلَى وَجهِهِ و شَيبِهِ
▪️آن عجوزه، سنگ را گرفت و با آن بر سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام زد که خون از سر مطهر امام علیهالسلام بر صورت و محاسن شریفش جاری شد.
📋 فَالْتفَتَتْ إلَيه أمُّ كُلثوم، فَرَأتْ الدَّمَ الجَديدَ سٰائلًا عَلَى وَجههِ و لِحيتِه، فلَطَمتْ وَجهَها
▪️ حضرت امکلثوم علیهاالسلام تا نگاهش افتاد، دید خون تازه بر صورت و محاسن سر برادر جاری شده، لذا بر صورتش لطمه زد و فریاد میکشید: وا غوثاه! وا مصيبتاه! وا محمّداه! وا عليّاه! وا فاطمتاه! وا حسناه! وا حسيناه! سپس از هوش رفت.
🥀 در این هنگام زینب کبری سلاماللّهعلیها فرمودند: چه کسی این کار را با صورت برادرم و نور چشمانم کرد؟گفتند: آن پیرزن ملعونه. اینجا بود که زینب کبری سلاماللّهعلیها آهی از دل کشیدند و فرمودند:
📋 اللّهمَّ اهْجِمْ عَلَيها قَصرَها و أحرِقْها بِنارِ الدّنيا قَبلَ نارِ الآخرة.
▪️خدایا! قصرش را بر سرش ویران کن و او را قبل از آتش جهنم با آتش دنیا بسوزان.
🥀 هنوز کلام زینب کبری سلاماللّهعلیها تمام نشده بود، که قصر فرو ریخت و آتش از آن بلند شد و آن پیرزن ملعونه و هر آن کس که در قصر بود، آتش گرفتند و به درک واصل شدند.
📚أسرار الشّهادة، ص۳۱۱
✍اینجا که بال چلچله را سنگ میزنند
ماهِ اسیر سلسله را سنگ میزنند
ای آسمان نگاه کن! این قوم سنگدل
یاران پاک و یکدله را سنگ میزنند
یا تیغ، رویِ «آیۀ تطهیر» میکشند
یا «آیۀ مباهله» را سنگ میزنند
وقتی که دستهای علمدار قطع شد
پاهای غرق آبله را سنگ میزنند
با آنکه هست آینۀ عصمت و عفاف
پرچم به دوش قافله را سنگ میزنند
محراب اگر کهخَمشوداز غم،عجیب نیست
روح نماز نافله را سنگ میزنند
تفسیر عشق بود و پریشانی حسین
وقتی زدند سنگ، به پیشانی حسین
طبق منابع تاریخی، یزید در سال ۲۶ هجری قمری به دنیا آمد که پدر او «معاویه» فرزند ابوسفیان و مادرش «میسون بنت بجدل کلبی» می باشد.
میسون پس از ازدواج با معاویه، نتوانست زندگی در دمشق را تحمل کند و پس از جدایی از معاویه به همراه یزید که بنابر احتمال تاریخی شیرخوار بوده، به صحرا بازگشت.
پس بدین ترتیب یزید کودکی خود را در قبیله میسون و در کنار مادرش گذراند که مردمان آن قبیله از قبایل حُوّارین (در منطقه حمص شام) با پیشینیه مسیحیت، در زمان پیش از اسلام که بعد از اسلام نیز تمامی قبیله او مسلمان نشدند.
افزون بر اخلاق ظاهری بادیه نشین و صحراگزینی در یزید همچون علاقه به شکار، اسب سواری، تربیت حیوانات و بازی با سگ و میمون، از تربیت خاصّ مسیحیان تأثیر پذیرفت و از این رو شراب خواری، رقص، غنا، سگ بازی و خوش گذرانی جزء طبیعت وجودی وی در آمد.
📜خلافت یزید :
قاضى نعمان مىنويسد :
روزى حضرت رسول اکرم(ص) به معاویه فرمود :
📋《أَىُّ يَوْمٍ لِأُمَّتِي مِنْكَ؟ وَ أَىُّ يَوْمِ سُوءٍ لِذُرِّيَّتِي مِنْكَ مِنْ جَرْوٍ يَخْرُجُ مِنْ صُلْبِكَ؟ يَتَّخِذُ آيَاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ يَسْتَحِلُّ مِنْ حُرْمَتِي مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَ!》
♦️امّت من چه روز سختى از تو خواهند داشت؟ و خاندان من از فرزندى كه از صلب تو خارج مىشود، روز بدى را در پيش دارد!
همان فرزندى كه آيات خدا را به استهزا مىگيرد و آنچه را كه خداوند از حريم من حرام كرده، وى حلال مىشمارد.(۱)
در تاریخ خلفاء هیچ نامی از نام (یزید) شومتر و نفرت انگیزتر نیست.
خلافت کوتاه او که فقط سه سال و نیم طول کشید که از نظر مسلمانان چیزی جز یک سلسله فجایع مستمر نبود.
یک سال امام حسین(ع) را به شهادت رساند، یک سال مدینه را غارت کرد وسال بعد هم کعبه را به سنگ و آتش بست.
هر یک از این سه واقعه می توانست یک خلیفه و یک خاندان را ننگین کند.
کارنامه جنایات یزید بن معاویه در طی حکومت سه ساله ی خود:
(از سال۶۱ تا ۶۴ هجری)
۱)خلق واقعه کربلا(سال۶۱ ه.قمری)
۲)خلق واقعه حره(سال۶۳ ه.قمری)
۳)تخریب کعبه(سال۶۴ ه.قمری)
جریان از این قرار است که؛
پس از مرگ معاویه، یزید به حکومت رسید و او نخستین کسی بود که بر خلاف سنت خلفای پیشین، به انتصاب پدرش و به صورت موروثی حاکم شد.
یزید در روز نخست، نامهای به حاکم مدینه نوشت و او را از مرگ معاویه مطلع ساخت و به او دستور داد که از حسین بن علی(ع) و عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابی بکر و عبدالله بن زبیر به زور بیعت بگیرد و هر کس نپذیرفت گردنش را بزند.
امام حسین(ع) با شناختی که از یزید داشتند؛ فرمودند:
📋《هَيْهاتِ مِنَّا الذِلَّةُ..وَ عَلَى اَلْإِسْلاَمِ اَلسَّلاَمُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ اَلْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّي يَقُولُ : اَلْخِلاَفَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ سُفْيَانَ!》
♦️ما تن به ذلت نمی دهیم، زمانی که امت اسلامی گرفتار زمامداری مثل یزید شود، باید با اسلام خداحافظی کرد، و همانند من با چنین فردی بیعت نمی کند.
شنیدم از جدم رسول خدا(ص) که می فرمود : خلافت بر آل ابی سفیان حرام است.(۲)
بعد از امتناع امام حسین(ع) از بیعت با یزید، واقعه کربلا رخ داد و امام حسین(ع) مظلومانه به شهادت رسید و واقعه کربلا موجب شد یزید به یکی از منفورترین شخصیت ها نزد شیعیان تبدیل شود.
شیعیان یزید را مستحق لعن دانسته و بیزاری جستن از او را از ضروریات مکتب خود میدانند.
در منابع روایی شیعه، روایاتی از حضرت رسول اکرم(ص) و اهل بیت(ع) در لعن یزید و قاتلان امام حسین نقل شده است.
در زیارت عاشورا عبارتی در لعن همه خلفای بنیامیه وجود دارد.
افزون بر این، در نسخه مشهور زیارت عاشورا، با عبارتِ؛《اللهُمَّ الْعَنْ یزِیدَ خَامِساً وَ الْعَنْ عُبَیدَ اللهِ بْنَ زِیادٍ...》به لعن یزید تصریح شده است.
یزید پس از سه سال و هشت ماه حکومت، در سال ۶۴ قمری در ۳۸ سالگی به درک واصل شد.
💀علت مرگ وی در تاریخ :
۱)گروهی سبب مرگ یزید را مستی بیش از حد ذکر کردهاند.(۳)
۲)برخی دیگر گفتهاند که روزی در حالت مستی، میمون خود را بر الاغی وحشی سوار کرده بود و در پی او میتاخت تا اینکه از اسب فرو افتاد و مُرد.(۴)
۳)برخی نیز میگویند بر اثر بیماری ذات الجنب(عفونت ریه) مُرد.(۵)
به هر ترتیب او را در دمشق دفن کردند و نقل شده است که وقتی عباسیان بر دمشق مسلط شدند، قبر وی را نبش کردند.
💀نمونه هایی از روحیات پلید و خبیث یزید :
1⃣میمون باز و سگ باز:
یزید به رسم بادیه نشینان به حیوانات خود لقب و کنیه می داد و بر آنها لباس ابریشم و حریر و زیبا و زربافت می پوشاند و بر صدر مجلس وبعضا در کنار خود بر روی منبر جای می داد.
حتی با آنان بر سر سفره طعام می نشست.
نقل است که او ؛
📋《[کَانَ] يَلْعَبُ بِالْكِلَابِ [وَ الْقُرُودِ]》
♦️او همواره با سگان و میمونها هم بازی می شد.(۲)(۳)
یزید علاوه بر آ
ن با بوزینگان نیز مانوس بود واو میمونی داشت که به او لقب «اباقیس» داده بود و او را در مسابقات اسب سواری شرکت می داد.
اباقیس در یکی از این مسابقات از مرکب سقوط کرد و مُرد!
یزید بسیار اندوهگین شد و دستور داد، همه سران مملکت را جمع کنند.
یزید خود بوزینه اش را در طی مراسمی کفن و کفن کرد و بر آن نماز خواند، و مراسم ترحیمی برای آن حیوان گرفت!(۴)
2⃣زنا کار و هوس ران:
یزید معشوقه ای به نام هند دختر عبدالله بن عامر که کنیه اش ام کلثوم بود، داشت که همواره با او در حال هوسرانی علنی بود، تا جایی که در اشعار یزید ذکر شده است :
📋《مَا إِنْ أُبَالِي بِمَا..
إِذَا اتَّكَأْتُ عَلَى الْأنمَاطِ فِي غُرَفٍ،
بِدَيرِ مُرَّانَ عِنْدِي أُمِّ كُلْثُومٍ!》
♦️من باكى ندارم زیرا كه من در «دير مرّان» در ميان غرفهها بر بالشها تكيه زدهام و امّ كلثوم را در كنار خود دارم!(۵)
عبدالله بن حنظله بعد از ديدارش با يزيد گفته:
📋《اِنَّهُ رَجُلٌ یَنْکِحُ الاُمُّهَاتِ وَ الْبَنَاتِ وَالاَخَوَاتِ》
♦️او شخصي است كه در زناشويی حريم شرع را رعايت نمی كند و با مادران و دختران و خواهران زنا می کند.(۶)
3⃣شارب الخمر:
يزيد از كودكی اهل شُرب خمر بود و در شهر مدينه و در ملاء عام شرابخواری مي كرد.
او در مجالس علنی شراب می خورد و مست لايعقل، به ياوه گويی می پرداخت!
او همواره به باده به دستان می گفت :
📋《إِسْقِنِي شَرْبَةً تَروِّي مُشَاشِي..》
♦️اى ساقى! به من شرابى بنوشان كه جان مرا سيراب كند!(۷)
عبدالله بن حنظله بعد از ديدارش با يزيد می گوید:
📋《قَدِمْنَا مِنْ عِنْدِ رَجُلٍ لَيْسَ لَهُ دِينٌ، يَشْرِبُ الْخَمْرَ》
♦️ما از نزد مردى آمديم كه دين ندارد، او شراب مى نوشد.(۸)
يزيد به هنگامى كه مىخواست شراب بنوشد چنين مىسرود :
📋《وَ إِنْ حَرُمَتْ يَوْماً عَلَى دِينِ أَحْمَدَ
فَخُذْهَا عَلَى دِينِ الْمَسِيحِ بْنِ مَرْيَمَ》
♦️اگر نوشيدن شراب در دين اسلام حرام است؛ آن را مطابق دين مسيح بنوش!(۹)
4⃣تارک الصلاه:
ابن حنظله نیز می گوید:
📋《یَزِیدُ رَجُلٌ یَدَعُ الصَّلَاةَ..》
♦️یزید نماز را رها کرده بود.(۱۰)
نقل شده است كه روزي يزيد مجلس بزم و شرابي مهيا ساخت كه صداي اذان به گوشش رسيد، به او گفتند وقت نماز است، يزيد پاسخ داد اين مجلس شراب بهتر از نماز است و من جريان بهشت را به ته پيالهها خريدهام.
5⃣مطربی و اهل غناء و شاعر اشعار کفرآمیز:
مسعودي می گوید:
در دوران حكومت كوتاه وى، حتّى در محيط مقدّسى همچون مكّه و مدينه جمعى به نوازندگى و استعمال آلات لهو و لعب مىپرداختند و يزيد خود اهل طرب و موسیقی و خنیاگری و عياشی بود که همواره زنان و کنیزان زیبا روی کاخ، در حال رقص و آواز در کنار یزید دیده می شدند.(۱۱)
نقل است که؛
📋《يَضْرِبُ بِالطَّنَابِيرِ وَ يُعْزَفُ عِنْدَهُ الْقِيَانُ》
♦️او طنبور مىنواخت و نوازندگان در نزد وى به لهو و لعب مشغول بودند.(۱۲)
حتی اشعاری در انکار مقام نبوت و وحی از خود و دیگران می سرود:
📋《لَعِبَت هَاشِمُ بِالمُلكِ فَلَا، خَبَرُ جَاءَ وَ لَاوَحيٌ نَزَلَ!》
♦️بنی هاشم با حكومت بازى کردند وگرنه، نه خبرى آمده بود و نه وحى ای نازل شده بود.(۱۳)
6⃣قمار باز:
یزید با ندیمان خود همواره در حال قمار بود.
امام حسین(ع) دلیل عدم بیعتش را با یزید اینگونه می فرماید :
📋《..غُلَامٌ مِنَ الْغِلْمَانِ، يَشْرِبُ الشَّرَابَ، وَ يَلْعَبُ بِالْكِعَابِ》
♦️پسرک جوانی که شراب می خورد و قمار بازى مىكند(۱۴)
《أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى القَومِ الظَّالِمِینَ》
📚منابع:
۱)المناقب و المثالب قاضی نعمان، ص۷۱
۲)مثیرالاحزان ابن نمای حلی، ص۲۵
۳)الثقات ابن حبان، ص۱۶۲
۴)انساب الأشراف بلاذری، ج۵، ص۲۸۷
۵)تاریخ مدینة دمشق ابن عساکر ج۶۵، ص۳۹۷
۶)البداية و النهاية ابن کثیر، ج۸، ص۲۳۹
۷_۱۰_۱۲_۱۴_۱۶)الكامل فی التاریخ ابن اثير، ج۴، ص۱۰۳
۸)البداية و النهاية ابن کثیر، ج۸، ص۲۳۹
۹_۱۱_۱۳_۱۵)مروج الذهب مسعودی، ج۳، صص۶۸_۶۶
۱۷)البداية و النهاية ابن کثیر، ج۸، ص۲۴۶
۱۸)الاحتجاج طبرسى، ج۲، ص۹۲
✅عبیدالله بن زیاد با کنیه ابوحفص، از کنیزی به نام مرجانه زاده شد.
برخی ابن زیاد را به طعنه به مادرش(ابن مرجانه) منسوب می کردند که اشاره به ناپاکی تولد عبیدالله دارد.
پدرش زیاد بن ابیه، در دوران امام علی(ع) کارگزار ایشان در استخر فارس بود که بعد از شهادت امام علی(ع) معاویه، زیاد را با استناد به صحبتی از پدرش ابوسفیان که زیاد را حاصل زنای خود با سمیه، مادر زیاد میدانست، بدین رو معاویه، زیاد را برادر خویش میخواند و وی را (زیاد بن ابی سفیان) خطاب می کرد.(۱)
اما در نسب زیاد بن ابیه نیز اختلاف است و مشخص نیست پدر او کیست، از این رو، وی را ابن ابیه (یعنی پسرِ پدرش) خواندهاند.
معاویه، زیاد را در دوران حکومت خود به حکومت بصره و کوفه گمارد که بعدها از سرداران و حکمرانان نامی اموی شد که در سرکوب شورشها در مناطق اسلامی، به قساوت و بیرحمی شهرت یافت.
عُبیدالله در قلمرو حکومتی پدرش زیاد بن ابیه که والی کوفه و بصره بود، از امور حکومتی دور نبوده است.
در مورد عُبیدالله ابن زیاد نوشته اند که همچون پدرش بسیار خشن، بیرحم و بی پروا بوده و برخی او را با عنوان (جبّار) یاد کردهاند.
معاویه پس از مرگ زیاد، عُبیدالله را به حکومت خراسان منصوب و در سال ۵۵ قمری او را از ولایت خراسان برداشت و به امارت بصره منصوب کرد.
عبیدالله در حکومت بصره موفق عمل کرد و ناآرامیهایی که از سوی خوارج ایجاد شده بود را با سرکوبشان آرام کرد.
یزید پس از مرگ معاویه در سال ۶۰ قمری قصد داشت عبیدالله را از حکومت بصره بردارد؛ ولی گویا اوضاع وخیم سیاسی بصره و کوفه اجازه این کار را به او نداد.
🔷فعالیت های عبیدالله درباره واقعه کربلا :
1⃣سرکوب قیام مسلم بن عقیل :
وقتی خبر آغاز قیام امام حسین(ع) و اعزام مسلم بن عقیل به کوفه، و بیعت کوفیان بامسلم به یزید رسید، یزید بلافاصله نعمان بن بشیر را عزل و عُبیدالله را که به خشونت در سرکوب شورشها و جنبشها مشهور بود، در سال ۶۰قمری با حفظ سمت به ولایت کوفه منصوب کرد.
کوفیان در سال ۶۰ قمری برای بیعت با امام حسین(ع) اعلام موافقت کردند و در انتظار ورود او به کوفه بودند.
ابن زیاد با روی پوشیده وارد شهر شد و مردم گمان کردند که او امام حسین(ع) است و از او استقبال کردند، ولی بعدها دریافتند که عبیدالله بوده است.
ابن زیاد به محض ورود به کوفه، در یک خطابه، مخالفان حکومت یزید را بهسختی تهدید کرد.
نخستین اقدام عبیدالله جست و جو برای یافتن نماینده امام حسین(ع)، مسلم بن عقیل بود که در مدت کوتاه توانست مسلم و دیگر مخالفین از جمله هانی بن عروه و مختار و میثم تمّار را دستگیر کند.
خبر شهادت مسلم و هانی در منزلگاه ثعلبیه به امام حسین(ع) رسید.(۲)
2⃣اعزام لشکر به سوی امام حسین(ع) :
عبیدالله پس از تهدید و تطمیع کوفیان، حرّ بن یزید را با سپاهی هزار نفره به سوی امام(ع) فرستاد و به او دستور داد تا جلوی حسین(ع) را بگیرد و نیز اجازه ندهد در محلی که دارای آب است، اردو بزند.(۳)
سپس عمر بن سعد بن ابی وقاص را با لشکری به سوی وی فرستاد.
3⃣اسیر کردن خاندان امام حسین(ع) :
پس از شهادت امام حسین(ع)، ابن زیاد دستور داد باقیمانده خاندان او را اسیر کنند و به کوفه بیاورند.
طبق دستور عبیدالله، کاروان اسراء وارد دارالعماره کوفه شدند.
زینب کبری(س) در حالی که زنان اهل بیت(ع) و زنان بعضی از اصحاب و خدمتکاران و کنیزان دور زینب کبری(س) حلقه زده بودند، وارد مجلس عبیدالله بن زیاد شد.
شیخ مفید نقل می کند که؛
📋《وَ أُدْخِلَ عِيَالُ الْحُسَيْنِ(ع) عَلَى ابْنِ زِيَادٍ فَدَخَلَتْ زَيْنَبُ أُخْتُ الْحُسَيْنِ(ع) فِي جُمْلَتِهِمْ مُتَنَكِّرَةً وَ عَلَيْهَا أَرْذَلُ ثِيَابِهَا فَمَضَتْ حَتَّى جَلَسَتْ نَاحِيَةً مِنَ الْقَصْرِ وَ حَفَّتْ بِهَا إِمَاؤُهَا》
♦️هنگامی که اهل بیت امام حسین(ع) وارد کاخ ابن زیاد شدند، حضرت زینب(س) در حالی که پوشش و لباسهای کهنه و معمولی بر تن داشت بی اعتنا به ابن زیاد وارد کاخ شد.
به گوشه ای از کاخ رفته وکنیزان حضرت(س) دور تا دور حضرت(س) قرار داشتند.
در این هنگام عبیدالله پرسید :
📋《مَنْ هَذِهِ الَّتِي انْحَازَتْ نَاحِيَةً وَ مَعَهَا نِسَاؤُهَا ؟》
♦️این زن چه کسی است که از سایر اسراء جدا شده و دور تا دور او را کنیزانش فراگرفته است؟
کسی به او جواب نداد.
سؤالش را تکرار کرد و باز هم کسی جواب نداد.
دفعه سوم یا چهارم یکی از زنها گفت :
📋《هَذِهِ زَيْنَبُ بِنْتُ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ (ص)!》
♦️این زینب دختر فاطمه(س) دختر رسول اکرم(ص) است.
بعد از این که ابن زیاد، حضرت زینب(س) را شناخت، چنین گفت :
📋《الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَحَكُمْ وَ قَتَلَكُمْ وَ أَكْذَبَ أُحْدُوثَتَكُمْ》
♦️شکر خدایی را که شما را رسوا کرد و کشت و افسانه شما را دروغ نمود.
پس زینب کبری(س) در مقابل این زخم زبان چنین پاسخ داد :
📋《الْحَمْدُ
لِلَّهِ الَّذِي أَكْرَمَنَا بِنَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ(ص) وَ طَهَّرَنَا مِنَ الرِّجْسِ تَطْهِيراً وَ إِنَّمَا يَفْتَضِحُ الْفَاسِقُ وَ يَكْذِبُ الْفَاجِرُ وَ هُوَ غَيْرُنَا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ》
♦️ستایش خدای راست که ما را به وجود پیامبرش گرامی داشت و ما را از پلیدی پاک ساخت، به درستی که فاسق رسوا می شود و فاجر دروغ می گوید و او غیر از ماست و ستایش مخصوص خداست.(۴)
به نقل از لهوف، ابن زیاد به اینجا که رسید، گفت :
📋《كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِيكِ وَ أَهْلِ بَيْتِكِ؟》
♦️رفتار خدا با برادر و خاندان خود را چگونه دیدی؟
زینب کبری(س) جواب داد :
📋《مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا! هَؤُلَاءِ قَوْمٌ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرَزُوا إِلى مَضاجِعِهِمْ وَ سَيَجْمَعُ اللَّهُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ فَتُحَاجُّ وَ تُخَاصَمُ فَانْظُرْ لِمَنْ يَكُونُ الْفَلْجُ يَوْمَئِذٍ هَبَلَتْكَ أُمُّكَ يَا ابْنَ مَرْجَانَةَ!》
♦️من جز خير و زيبايى چيزى نديدم، اينان افرادى بودند كه خداوند مقام شهادت را سرنوشتشان ساخت، از اين رو داوطلبانه به خوابگاههاى خود شتافتند، به زودى خداوند بين آنان و تو را جمع كند، تا تو را به محاكمه بكشد، اكنون بنگر در آن دادگاه و محاكمه، چه كسى پيروز و چه كسى درمانده است؟
مادرت به عزايت بنشيند اى پسر مرجانه!
در این هنگام؛ ابن زياد از سخنان زينب کبری(س) خشمگين شد به گونه اى كه گويى تصميم بر کشتن حضرت(س) گرفت.
در این هنگام؛ عمرو بن حريث كه در مجلس حاضر بود به ابن زياد گفت :
اين زنى بيش نيست، زن را نبايد به گفتارش مجازات كرد!
ابن زياد به زينب(س) گفت :
📋《لَقَدْ شَفَى اللَّهُ قَلْبِي مِنْ طَاغِيَتِكِ الْحُسَيْنِ(ع) وَ الْعُصَاةِ الْمَرَدَةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكِ》
♦️خداوند دل مرا با كشتن حسين گردنكش تو و افراد قانون شكن فاميلت، شفا بخشيد.
زينب کبری(س) فرمود :
📋《لَعَمْرِي لَقَدْ قَتَلْتَ كَهْلِي وَ قَطَعْتَ فَرْعِي وَ اجْتَثَثْتَ أَصْلِي فَإِنْ كَانَ هَذَا شَفَاكَ فَقَدِ اشْتَفَيْتَ》
♦️به جانم سوگند! بزرگ فاميل مرا كشتى، و شاخه هاى مرا بريدى و ريشه مرا كندى، اگر شفاى دلت در اين است، باشد.
و در ادامه فرمود :
ولی من تعجّب مى كنم از كسى كه با قتل امامانش، دلش را شفا مى بخشد، و مى داند كه فرداى قيامت، آنها از او انتقام مى گيرند.(۵)
در این هنگام؛
📋《فَوُضِعَ [رَاسُ] بَيْنَ يَدَيْهِ وَ جَعَلَ يَنْظُرُ إِلَيْهِ وَ يَتَبَسَّمُ وَ فِي يَدِهِ قَضِيبٌ يَضْرِبُ بِهِ ثَنَايَاهُ》
♦️عبیدالله سر مقدس امام حسین(ع) را پيش روى خود قرار داد و به آن نگاه میكرد و پوزخند میزد، و در دست او چوبی بود كه با آن به دندانهاى پيشين حضرت(ع) میزد و بیاحترامی می کرد.(۶)
عبیدالله در سال ۶۴ هجری بعد از هلاکت یزید عبیدالله به دمشق رفت و به مروان بن حکم ملحق شد.(۷)
عبیدالله در سال ۶۵ قمری در جنگ با توّابین نیز که به سرکردگی سلیمان بن صُرَد خُزاعی به خونخواهی امام حسین(ع) قیام کرده بودند، فرماندهی سپاه را برعهده گرفت و در عین الورده جنگ خونینی بین سپاه ابن زیاد و توابین درگرفت که به کشته شدن سلیمان و یارانش انجامید.(۸)
ابن زیاد سپس در سال ۶۶ قمری در موصل به جنگ با سپاه مختار ثقفی به فرماندهی ابراهیم بن مالک اشتر رفت که سپاه مختار، سپاه ابن زیاد را شکست داد و در این جنگ عُبیدالله همراه با یارانش به هلاکت رسید.(۹)
عبیدالله یکی از منفورترین شخصیتهای تاریخ
اسلام نزد شیعیان به حساب میآید و نام او در چند زیارت نامه مشهور، از جمله زیارت عاشورا آمده و مورد لعن قرار گرفته است.
📋《اَللَّهُمَّ الْعَنْ عُبَيْدَ اللَّهِ بْنَ زِيَادٍ وَ ابْنَ مَرْجَانَةَ..》
♦️پروردگارا! عبیدالله بن زیاد و پسر مرجانه را لعنت فرما!(۱۰)
《أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى القَومِ الظَّالِمِینَ》
📚منابع :
۱)اخبار الطوال دینوری، ص۲۱۹
۲)بحارالانوار مجلسی، ج۴۴، ص۳۷۵
۳)تاريخ الأمم و الملوك طبری، ج۵، ص۴۰۱
۴)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۱۵
۵)اللهوف ابن طاووس، ص۱۶۰
۶)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۱۴
۷)الطبقات الکبری ابن سعد، ج۵، صص۴۰-۴۲
۸)تاریخ طبری، ج۷، ص۵۵۷
۹)تاریخ طبری، ج۸، ص۶۴۳
۱۰)مفاتیح الجنان محدث قمی، ص۴۵۸
✅عمر بن سعد بن ابی الوقاص که در فتوحاتی که پدرش فرماندهی آن را بر عهده می گرفت، همراه پدرش شرکت داشته و حتی در عین نوجوانی، از سوی پدرش فرماندهی بخشی از سپاه را بر عهده می گرفت.
او فرزندی به نام حفص داشت که به دست مختار ثقفی کشته شد.
در ماجرای حکمیت که در سال ۳۷ هجری قمری، میان امام علی(ع) و معاویه بن ابی سفیان در دومة الجندل اتفاق افتاد، عمر سعد پس از مشاهده اختلافات میان سران سپاه علی(ع) و معاویه، نزد پدرش رفت و او را تشویق به ادعای خلافت کرد، اما پدرش نپذیرفت.(۱)
در سال ۵۱ هجری بعد از درخواست ابن زیاد به همراه کسان دیگری برضد حجر بن عدی گواهی داد که حجر به فتنهانگیزی برخاسته و کافر شده است و این گواهی دستاویزی برای معاویه شد تا حجر و یارانش را در مرج عذراء به شهادت برساند.(۲)
⚔️نقش عمر بن سعد در رابطه با واقعه کربلا :
هنگامی که امام حسین(ع) به علت خودداری از بیعت با یزید بن معاویه از مدینه مهاجرت کرد و به مکه پناه برد، با ورود امام حسین(ع) به مکه، ابن سعد وقتی تمایل و استقبال حجاج خانه خدا را از حسین(ع) مشاهده کرد به مدینه رفت و برای یزید نامه نوشت و او را از آمدن امام حسین(ع) به مکه آگاه ساخت.(۳)
در سال ۶۰ هجری وقتی که مسلم بن عقیل به دستور عُبیدالله دستگیر شد در مجلس عبیدالله، پنهان از دیگران به عمر بن سعد وصیت کرد، اما ابن سعد وصیت مسلم را برای عبیدالله بازگو کرده و به مسلم خیانت ورزید.(۴)
شهرت ابن سعد در تاریخ بیشتر به دلیل شرکت وی در واقعه کربلاست که در آن امام حسین(ع) و یارانش شهید شدند و این حادثه ابن سعد را جزو چهرههای منفور تاریخ درآورد.
پس از آمدن عُبيدالله بن زياد به كوفه و تحویل گرفتن دارالعماره از نعمان بن بشیر، به دستور یزید، عمربن سعد را به حكومت ری و دَسْتبى منصوب و به سرکوبی شورش ديلميان مأمور کرد.
عمر بن سعد طبق دستور با چهار هزار سپاهى در بيرون كوفه اردو زد و آماده حركت به سوی ری شد، اما خبر حركت امام حسين(ع) به سوی كوفه، عبيدالله بن زياد را واداشت تا ابن سعد را برای مقابله با امام(ع) به كربلا بفرستد.
وی ابتدا از اين كار سرباز زد، اما وقتى عبيدالله بن زياد او را تهديد كرد كه يا بايد به مقابله با حسين(ع) برود و يا فرمان حكومت را باز پس دهد.
ابن سعد مأموريت جديد را پذيرفت و با سپاهيان تحت امر خود به سوی كربلا حركت كرد و در روز دوم محرم سال ۶۱ هجری وارد كربلا شد.(۵)
در روز هفتم یا هشتم محرم امام حسین(ع) عمر بن سعد را فراخواند و او نیز پذیرفت.
هنگامی که آن دو بین دو سپاه روبه رو شدند، ابتدا امام حسین(ع) آغاز سخن کرد و فرمود :
📋《وَیْلَکَ یَابْنَ سَعْد! أَما تَتَّقِی اللّهَ الَّذِی إِلَیْهِ مَعادُکَ؟أَتُقاتِلُنِی وَ أَنَا ابْنُ مَنْ عَلِمْتَ؟ ذَرْ هؤُلاءِ الْقَوْمَ وَ کُنْ مَعی، فَإِنَّهُ أَقْرَبُ لَکَ إِلَى اللّهِ تَعالى》
♦️واى بر تو، اى پسر سعد، آیا از خدایى که بازگشت تو به سوى اوست، هراس ندارى؟
آیا با من مى جنگى در حالى که مى دانى من پسر چه کسى هستم؟
این گروه را رها کن و با ما باش که این موجب نزدیکى تو به خداست.
ابن سعد گفت :
📋《أَخَافُ أَنْ يُهْدَمَ دَارِي!》
♦️اگر از این گروه جدا شوم مى ترسم خانه ام را ویران کنند.
امام(ع) فرمود :
📋《أَنَا أَبْنِیهَا لَکَ!》
♦️من آن را براى تو مى سازم.
ابن سعد گفت :
📋《أَخَافُ أَنْ تُؤْخَذَ ضَيْعَتِي!》
♦️من بیمناکم که اموالم مصادره گردد.
امام(ع) فرمود:
📋《أَنَا أُخْلِفُ عَلَیْکَ خَیْراً مِنْها مِنْ مالِی بِالْحِجَازِ!》
♦️من از مال خودم در حجاز، بهتر از آن را به تو مى دهم.
ابن سعد گفت :
📋《لِي عِيَالٌ وَ أَخَافُ عَلَيْهِمْ!》
♦️من از جان خانواده ام بیمناکم [مى ترسم ابن زیاد بر آنان خشم گیرد و همه را از دم شمشیر بگذراند].
امام(ع) فرمود :
📋《أَنَا أَضمِنُ سَلَامَتَهُم》
♦️من ضامن سلامتی آنها می شوم.
سپس عمر سعد ساکت شد و چیزی نگفت.
امام حسین(ع) هنگامى که مشاهده کرد ابن سعد از تصمیم خود باز نمى گردد، سکوت کرد و پاسخى نداد و از وى رو برگرداند و در حالى که از جا بر مى خاست، خطاب به عمر سعد فرمود :
📋《مالَکَ، ذَبَحَکَ اللّهُ عَلى فِراشِکَ عاجِلا، وَ لا غَفَرَ لَکَ یَوْمَ حَشْرِکَ، فَوَاللّهِ إِنِّی لاَرْجُوا أَلاّ تَأْکُلَ مِنْ بُرِّ الْعِراقِ إِلاّ یَسیراً》
♦️تو را چه مى شود! خداوند به زودى در بسترت جانت را بگیرد و تو را در روز رستاخیز نیامرزد.
به خدا سوگند! من امیدوارم که از گندم عراق، جز مقدار ناچیزى، نخورى!
ابن سعد گستاخانه به استهزا گفت :
📋《وَ فِی الشَّعیرِ کِفایَةٌ عَنِ الْبُرِّ》
♦️جو عراق مرا کافى است!(۶)
در نقلی دیگر آمده است که؛
امام حسین(ع) فرمود :
📋《يا عُمَرُ! أَنْتَ تَقْتُلُنِي؟ تَزْعُمُ أَنْ يُوَلّيكَ الدَّعِىُّ ابْنُ الدَّعِيّ بِلادَ الرِّىِّ وَ جُرْجانِ؟》
♦️ای عُمر! تو مى خواهى مرا به قتل برسانى؟
گمان مى كنى
كه آن مرد ناپاك فرزند ناپاك [ابن زياد] حكومت رى و گرگان را به تو مى بخشد؟
امام حسین(ع) فرمود :
📋《وَاللّهِ لا تَتَهَنَّأُ بِذلِكَ أَبَداً، عَهْداً مَعْهُوداً، فَاصْنَعْ ما أَنْتَ صانِع، فَإِنَّكَ لا تَفْرَحُ بَعْدي بِدُنْيا وَ لا آخِرَةَ، وَ لَكَأَنّي بِرَأْسِكَ عَلى قَصَبَة قَدْ نُصِبَ بِالْكُوفَةِ، يَتَراماهُ الصِّبْيانُ وَ يَتَّخِذُونَهُ غَرَضاً بَيْنَهُمْ》
♦️به خدا سوگند كه هرگز طعم خوش آن روز را نخواهى چشيد.
اين پيمانى است [الهى] غير قابل تغيير، هر چه از دستت برآيد انجام ده، كه پس از من نه در دنيا و نه در آخرت شادمان نخواهى شد، گويى مى بينم سرِ تو را در كوفه بر «نى» افراشته و كودكان آن را هدف قرار مى دهند و به آن سنگ مى زنند!(۷)
سپس آن دو با همراهانشان به طرف لشكر خود بازگشتند.
عمر بن سعد در روز عاشورا؛ برای تحریک سربازان خود، به آنان گفت :
📋《یا خَیْلَ اللّهِ! ارْكَبی وَ بِالْجَنَّةِ اَبْشِری》
♦️لشکریان خدا! سوار شوید که شما را به بهشت بشارت می دهم!(۸)
در روز عاشورا حب دنیا و حب مقام به قدری عمر بن سعد را کور کرده بود، برای خوش خدمتی در نزد عبیدالله و یزید خود آغاز گر جنگ بود.
در این هنگام به پرچم دار لشگر خود ندا داد :
📋《یَا ذُوَیدُ! أَدنِ رایَتَکَ! فَأَدناها، ثُمَّ وَضَعَ سَهمَهُ فی کَبِدِ قَوسِهِ ثُمَّ رَمَی وَ قَالَ : اِشهَدوا أَنِّی أوَّلُ مَن رَمَی، ثُمَّ ارتَمَی النّاسُ وَ تَبارَزُوا》
♦️ای ذُوَید! پرچمت را نزدیک بیاور!
او نیز آورد. سپس عمر، تیری در چلّه کمانش نهاد و به سمت اردوگاه امام حسین(ع) پرتاب نمود و گفت :
گواه باشید که من، نخستین تیر را انداختم. سپس، دو لشکر به هم تیراندازی کردند و به نبرد تن به تن برخاستند.(۹)
در حین جنگ حضرت زینب(س) خطاب به عمر بن سعد فرمود:
📋《یَابنَ سَعدِِ! اَیُقتَلُ اَبُوعَبدِاللهِ(ع) وَ اَنتَ تَنظُرُ اِلَیهِ؟!!》
♦️ای پسر سعد! آیا حسین(ع) را می کشند و در حالی که تو نظاره گر هستی؟(۱۰)
در پایان جنگ بعد از شهادت امام حسین(ع) رو به لشگریان خود فریاد زد:
📋《مَن يَنتَدِبُ لِلحُسَينِ(ع) فيُوطى الخَيلُ صَدرَه و ظَهرَه؟》
♦️كيست كه داوطلب باشد و بر پيكر حسين(ع) اسب بتازد تا زير سم اسبان سينه و پشت حسين(ع) خُرد گردد؟!(۱۱)
بعد از واقعه کربلا یزید از دادن امارت ری سرباز زد و عبيدالله از عمر بن سعد خواست تا نامه وی را مبنی بر حكومت ری پس بدهد.
ابن سعد گفت :
آن نامه از بين رفته است و عبيدالله گفت كه آن را از تو خواهم گرفت!
ابن سعد كه ديگر دستش از همه جا كوتاه شده بود، حالت خويش را چنين وصف كرده است :
📋《وَاَللَّهِ مَا رَجَعَ أَحَدٌ إِلَى أَهلِهِ بِشَرٍّ مِمَّا رَجَعْتُ بِهِ أَطَعْتُ الفَاجِرَ الظَالِمَ عُبَيْدَ اَللَّهِ وَ عَصَيْتُ اَللَّهَ وَ قَطَعْتُ القَرابَةَ الشَرِيفَةَ》
♦️هيچ كس بدتر از من به خانه خويش باز نگشت، زيرا از اميری فاجر و ظالم اطاعت كرده و عدالت را پايمال و قرابت را قطع كرده ام!(۱۲)
بعد از اين جريان عمر بن سعد به حكومت ری نرسيد و در كوفه نیز امنيت و آرامش نداشت.
ابن سعد به هنگام قيام سليمان بن صُرَد به خون خواهى از قاتلان امام حسين(ع) در سال ۶۵ هجری از بيم كشته شدن به دست مردم شبها در دارالاماره مى خوابيد.
آنگاه كه مختار بن ابى عُبيدة ثقفى در سال ۶۶ هجری قيام كرد و بركوفه مسلط شد، عمر بن سعد همراه با محمد بن اشعث كه او نيز از شركت كنندگان اصلى جنگ كربلا بود، فرار كرد.
سرانجام مختار يكى از فرماندهان خود را به نام عبدالله بن کامل شاکری را به تعقیب آنان فرستاد.
وی ابن سعد را کشت و سرش را با خود به کوفه آورد که به دستور مختار سرهای آن دو برای محمد بن حنفيه به مدينه فرستاده شدند.(۱۳)
علامه مجلسی در زاد المعاد گفته است بنابر قولی، عمر بن سعد در نهم ربیع الاول به هلاکت رسیده است.(۱۴)
《أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى القَومِ الظَّالِمِینَ》
📚منابع :
۱)تاریخ طبری، ج۵، ص۶۷
۲)تاریخ طبری، ج۵، ص۲۶۹
۳)مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج۱، ص۱۹۰
۴)اخبار الطوال دینوری، ص۲۴۱
۵)انساب الاشراف بلاذری، ج۳، صص۱۷۶-۱۷۷
۶)بحارالانوار مجلسی، ج۴۴، ص۳۸۸/
مقتل الحسین(ع) خوارزمى، ج۱، صص۲۴۵
۷)مقتل الحسین(ع) خوارزمى، ج۱، صص۸-۶
۸)بحارالانوار مجلسی، ج۴۴، ص۳۹۱
۹)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۰۱
۱۰)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۱۲
۱۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۱۳
۱۲)انساب الاشراف بلاذری، ج۳، ص۲۱۱
۱۳)تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۹ /
اخبار الطوال دینوری، ص۲۹۸
۱۴)زاد المعاد مجلسی، ص۲۵۸
✅شمر بن ذی الجوشن که کُنیهاش ابوسابغه و از تابعین و رؤسای قبیلۀ هَوازِن و از تیره ضِباب بن کلاب بود و از این رو، او را کلابی یاد کردهاند.
از گذشته او نیز تاریخ چندانی در دسترس نیست.
1⃣شمر در زمان امام علی(ع) :
شمر بن ذی الجوشن در ابتدا از یاران امیر المؤمنین امام علی(ع) بود و در جنگ صفّین، آن حضرت(ع) را یاری کرد و در مبارزه با اَدهم بن مُحرِز از ناحیه صورت به شدت مجروح گشت و جانباز شد.
اما بعد از جریان حکمیت، از امام علی(ع) روی برگرداند و جزء خوارج شد و از دشمنان پر کینۀ امام علی(ع) و خاندانش گشت.(۱)
2⃣شمر در زمان امام حسن(ع) :
شمر از مخالفین شدید امام حسن مجتبی(ع) بود و در کوفه آشوب به راه انداخت و مردم را علیه امام حسن(ع) شوراند و از جمله کسانی بود که صلح را بر امام حسن(ع) تحمیل کرد و سپس به معاویه پیوست.(۲)
وی همچنین هنگام دستگیری حُجر بن عدی در سال ۵۱ هجری جزء کسانی بود که نزد زیاد بن ابیه به دروغ شهادت داد که حجر مرتد شده و شهر را به آشوب کشیده است و بدین ترتیب حجر بن عدی کشته شد.(۳)
3⃣شمر در زمان امام حسین(ع) :
وقتی مسلم بن عقیل در سال ۶۰ قمری از سوی امام حسین(ع) به کوفه رفت، شمر از جمله افرادی بود که از طرف عُبیدالله بن زیاد، حاکم کوفه، مأمور شد مردم را از اطراف مسلم پراکنده سازد.
شمر در سخنانی مسلم را فتنهگر نامید و کوفیان را از سپاه شام ترساند.
پس از آنکه امام حسین(ع) به کربلا رسید، عمر بن سعد، فرمانده لشکر کوفه، قصد جلوگیری از جنگ و خون ریزی داشت و به دنبال راه حل مسالمت آمیز بود، اما شمر، ابن زیاد را که به نظر میرسید با قصد عمر بن سعد موافق است، به جنگ با امام حسین(ع) تشویق کرد.(۴)
و خود شمر در عصر روز نهم محرّم سال ۶۱ هجری، به همراه چهار هزار جنگجو و نامۀ تهدید آمیزی از سوی ابن زیاد، برای عمر بن سعد به کربلا رسید.
سید بن طاووس می نویسد :
در روز نهم محرم شمر به همراه امان نامه ای از طرف عبیدالله بن زیاد به سوی اردوگاه امام حسین(ع) به راه افتاد، تا پسران ام البنین(ع) را از سپاه امام حسین(ع) جدا کند که آنان قاطعانه امام نامه را نپذیرفتند و شمر را لعن نمودند.
وقتی شمر به اردوگاه امام(ع) رسید، از آنجایی که ام البنین از قبیله بنى كلاب بود، و شمر نیز از این قبیله بود، بدین جهت، با صداى بلند فریاد زد :
📋《يَا بَنِي أُخْتِی! أنتُم آمِنونَ! فَلا تَقتُلوا أنفُسَكُم مَعَ أخيكُمُ الحُسَينِ(ع)! وَالزَموا طاعَةَ أميرِ المُؤمِنينَ يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ》
♦️ای خواهر زادگانم! شما در امانید! و خود را با برادرتان حسین(ع)، به کشتن ندهید و به طاعت امیرالمؤمنین یزید دربیایید.(۵)
ابن اعثم می نویسد :
هنگامی که امام حسین(ع) در سفر از مکه به سمت کوفه به منزل «شقوق» رسید.
📋《فَلَمَّا كَانَ وَقْتُ السَّحَرِ خَفَقَ الْحُسَيْنُ(ع) بِرَأْسِهِ خَفْقَةً ثُمَّ اسْتَيْقَظَ فَقَالَ :
أَ تَعْلَمُونَ مَا رَأَيْتُ فِي مَنَامِي السَّاعَةَ؟》
♦️سحرگاهان امام حسین(ع) را خوابی مختصر ربود.
وقتی بیدار شد، فرمود :
میدانید هم اینک در خواب چه دیدم؟
آنان پرسیدند : ای پسر رسول خدا(ص)! چه در خواب دیدید؟
امام(ع) فرمود :
📋《رَأَيْتُ كَأَنَّ كِلَاباً قَدْ شَدَّتْ عَلَيَّ لِتَنْهَشَنِي وَ فِيهَا كَلْبٌ أَبْقَعُ رَأَيْتُهُ أَشَدَّهَا عَلَيَّ وَ أَظُنُّ أَنَّ الَّذِي يَتَوَلَّى قَتْلِي رَجُلٌ أَبْرَصُ مِنْ بَيْنِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ》
♦️در خواب سگهایی را دیدم که بر من حمله آوردهاند و مرا میدرند.
در میان آنها سگ خال خالی بود که بر من بیشتر حمله میآورد، فکر میکنم آنکه قاتل من است، مردی لک و پیس دار از این گروه است.(۶)
از یاران امام حسین(ع) در کربلا نقل شده است که؛
📋《كُنّا مَعَ الحُسَينُ(ع) بِنَهرِ كَربَلاءَ، فَنَظَرَ إلى شِمرِ بنِ ذِي الجَوشَنِ وكانَ أبرَصَ!
فَقَالَ :اَللهُ أَكْبَرُ! اَللهُ أَكْبَرُ! صَدَقَ اللّه ُو رَسولُهُ(ص)!
قالَ رَسولُ اللهُ(ص) :
كَأَنّي أنظُرُ إلَى كَلبٍ أَبقَعَ يَلَغُ فِي دِمَاءِ أهلِ بَيتِي》
♦️ما در كنار نهر كربلا به همراه حسين(ع) بوديم.
حضرت(ع) به شمر بن ذى الجوشن نگاهى كرد و شمر برص داشت، پس امام(ع) فرمود : الله اکبر! خدا و رسول(ص) او راست فرمود.
رسول خدا(ص) فرمود :
گويى سگِ پيسه اى(خال خالی) را مى بينم كه در خون اهل بيت من دهان مى زند.(۷)
4⃣نقش شمر در شهادت رساندن امام حسین(ع) :
در لحظات آغازین جنگ، شمر با گروهی از یارانش از پشت خیمهها به خیمههای امام حسین(ع) نزدیک شدند.
او با نیزهاش به خیمه امام حسین(ع) ضربهای زد و فریاد برآورد :
📋《يَا حُسَيْنُ(ع)! اِسْتَعْجَلْتَ اَلنَّارَ فِي اَلدُّنْيَا قَبْلَ يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ!》
♦️اى حسين(ع)! عجله كردهاى پيش از آتش روز قيامت آتش دنيا را برگزيدهاى!
امام(ع) در جواب فرمود :
📋《أَنْتَ أَوْلَى بِهَا صِلِيّاً!》
♦️تو به آتش جهنم سزاوا
رتری!(۸)
در نقلی امام حسین(ع) پس از اهانت شمر، وی را《اِبْنَ رَاعِيَةِ اَلْمِعْزَى!》یعنی پسر زن بُزچران خطاب کرد.(۹)
در نقلی دیگر آمده است که؛
در صبح عاشورا، شمر اصرار داشت که پشت خیمه ها بیاید بلکه بتواند دست به جنایتی بزند، ولی نمی دانست که طبق دستور امام حسین(ع) خیمه ها را از نزدیک یکدیگر، به شکل منحنی قرار داده و پشت آنها را خندق بکنند و در آن آتش برپا کنند، تا دشمن نتواند حمله کند.
وقتی شمر با آن وضع مواجه شد، ناراحت شده و شروع به فحاشی کرد.
مسلم بن عوسجه عرض کرد :
📋《يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ(ص)! جُعِلْتُ فِدَاكَ! أَ لاَ أَرْمِيهِ بِسَهْمٍ؟》
♦️ای اباعبدالله! فدایتان شوم! آیا اجازه می دهید او را با یک تیر، از پای درآوریم؟
حضرت(ع) فرمودند : نه!
مسلم چنین پنداشت که حضرت(ع) شمر را نمی شناسد و به خبث باطنی او متوجه نیست، عرض کرد : من او را می شناسم که چه آدم شقی و پستی است!
امام(ع) فرمود : من هم می شناسم!
مسلم گفت : پس چرا اجازه نمی دهید؟!
حضرت(ع) فرمود :
📋《فَإِنِّي أَكْرَهُ أَنْ أَبْدَأَهُمْ》
♦️من نمی خواهم آغاز گر جنگ باشم.(۱۰)
روز ظهر عاشورا شمر به تیراندازان دستور داد تا بدن امام را هدف قرار دهند، سپس با فرمان وی، همه به سوی امام(ع) حمله بردند و کسانی از جمله سِنان بن اَنَس و زُرْعَة بن شریک ضربههای نهایی را بر امام حسین(ع) وارد کردند.
دربارۀ کسی که سر امام حسین(ع) را از تن جدا کرد، روایات گوناگونی وجود دارد که در برخی از آنها از شمر نام برده شده است.
📋《وَ نَزَلَ شِمْرٌ إِلَيْهِ فَذَبَحَهُ ثُمَّ دَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى خَوَلِيِّ بْنِ يَزِيدَ فَقَالَ : احْمِلْهُ إِلَى الْأَمِيرِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ ثُمَّ أَقْبَلُوا عَلَى سَلْبِ الْحُسَيْنِ(ع)》
♦️شمر بر روی امام حسین(ع) فرود آمد و سر مبارک ایشان را از بدن مطهرش جدا ساخت وسپس سر را به خولی داد تا آن را به نزد عمر بن سعد ببرد.
سپس به طمعِ رُبودن لباس امام(ع) بر جَسَد مقدّس آن شهيد مظلوم روى آوردند.(۱۱)
وی اولین کسی بود که در روز عاشورا بر بدن امام حسین(ع) اسب تاخت و بعد از شهادت امام حسین(ع) دستور غارت و آتش زدن خیمه ها را داد.
نقل است که امام حسین(ع) قبل از شهادت خطاب به شمر فرمود :
📋《اَنتَ الكَلبُ الأَبقَعُ الّذِّي رَأَيتُكَ فِي مَنَامِي!》
♦️تو همان سگ خالداری هستی که من در خواب دیده بودم.(۱۲)
شمر حتی قصد داشت امام سجاد(ع) را که در بستر بیماری بود به قتل رساند.
ابن جوزی می نویسد :
پس از شهادت امام حسین(ع) شمر بلافاصله دستور یورش و غارت خیام را داد.
حضرت زینب(س) در این هنگام درون خیمه در کنار بستر امام سجاد(ع) بود.
چون امام(ع) بر اثر شدت بیماری قادر به حرکت نبود و حتی قدرت نشستن و برخاستن را هم نداشت.
در این هنگام عدهای از سپاه ابن سعد با شمر به خیمه امام(ع) حمله کردند.
شمر که قصد قتل امام سجاد(ع) را داشت، در این هنگام؛
📋《فَوَقَعَت عَلَيهِ زَینَبُ(س) وَ قَالَت :
وَاللِه لَا يُقتَلُ حَتَّى اُقتَلَ! فَرَقَّ لَهَا وَ کَفَّ عَنهُ!》
♦️حضرت زینب کبری(س) چون از قصد شمر و یارانش مطلّع شد، امام(ع) را در آغوش کشید و فرمود :
به خدا قسم او کشته نمی شود مگر اینکه من کشته شوم!
آنان به ناچار دست از او کشیدند و گفتند که او را به همان بیماریش واگزارید و همین بیماری او را بس است.
سپس منصرف شدند و خیمه را ترک کردند.(۱۳)
عبیداللّه بن زیاد، به فرمان یزید بن معاویه، اسرای کربلا و سرهای شهدا را با شمر و همراهانش به سوی یزید در شام فرستاد.
در پی قیام مختار ثقفی در سال ۶۶، شمر در جنگ علیه او شرکت کرد، اما مختار، وی و دیگر امرای اموی را در جنگ شکست داد و شمر از کوفه گریخت.
مختار جمعی را به همراه غلام خود (زِربی) در پی او فرستاد.
شمر غلام مختار را کشت و به قریهای گریخت و در آنجا پناه گرفت که برخی از سپاهیان مختار، شمر را محاصره کردند و در حالی که یارانش گریخته بودند، او را کشتند و سرش را نزد مختار فرستادند و بدنش را پیش سگان انداختند.
مختار نیز سر شمر را برای محمد بن حنفیه به مکه فرستاد.(۱۴)
در زیارت عاشورا شمر با عبارت《اَللَّهُمَّ الْعَنْ شِمْراً..》مورد لعن قرار گرفته است.(۱۵)
《أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى القَومِ الظَّالِمِینَ》
📚منابع :
۱)وقعة صفین نصربن مزاحم، ص۲۶۷
۲)تاریخ طبری، ج۵، ص۳۴۲
۳)تاریخ طبری، ج۵، ص۲۶۹
۴)انساب الاشراف بلاذری، ج۲، ص۴۸۲
۵)اللهوف ابن طاووس، ص۸۸
۶)الفتوح ابن اعثم، ج۵، ص۱۱۱
۷)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۵۶
۸)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۹۶
۹)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۹۶
۱۰)وقعة الطف یوسفی غروی، ص۲۰۵
۱۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۱۲
۱۲)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۵۶
۱۳)المنتظم فی التاریخ ابن جوزی، ج۵، ص۳۴۱
۱۴)الاخبار الطوال دینوری، ص۳۰۵
۱۵)مفاتیح الجنان محدث قمی، ص۴۵۸
✅شبَث بن رِبعِی بن حصین تمیمی از اشراف کوفه و شخصیتهای بیثبات تاریخ اسلام بود.
وی از شخصیت های چند چهرهای تاریخ اسلام و از سرکردگان کوفه و از طایفه بنی تمیم است.
وی در دوران جاهلیت فردی سرشناس بهشمار میرفت و در زمان حضرت رسول اکرم(ص) مسلمان شد، اما از صحابی ایشان نبود.
شبث در عهد سه خلیفه همراه آنان بوده و تاریخ چندانی از او در این دوران نیست.
1⃣شبث در زمان امام علی(ع) :
شبث از فرماندهان سپاه امام علی(ع) درجنگ صفین بود و در این جنگ جانباز شد.
او در مسیر حرکت سپاه به سوی نهروان رفت و به خوارج پیوست، اما با سخنان امام(ع) برگشت و فرماندهی قسمتی از سپاه امام(ع) را در جنگ نهروان به دست گرفت.(۱)
2⃣شبث در زمان امام حسن مجتبی(ع) :
مورخین شیعه، وی را در زمان خلافت کوتاه امام حسن(ع) از یاران سست عنصری بشمار میآورند که پس از صلح حسن بن علی به سمت معاویه رفت.
علامه مجلسی می نویسد :
📋《دَسَّ مُعَاوِیَهُ إِلَی عَمْرِو بْنِ حُرَیْثٍ وَ الْأَشْعَثِ بْنِ قَیْسٍ وَ إِلَی حُجْرِ بْنِ الْحَارِثِ وَ شَبَثِ بْنِ رِبْعِیٍّ دَسِیساً أَفْرَدَ کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ بِعَیْنٍ مِنْ عُیُونِهِ أَنَّکَ إِنْ قَتَلْتَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ(ع) فَلَکَ مِائَتَا أَلْفِ دِرْهَمٍ وَ جُنْدٌ مِنْ أَجْنَادِ الشَّامِ وَ بِنْتٌ مِنْ بَنَاتِی》
♦️معاويه مخفيانه نزد عمرو بن حريث و اشعث بن قيس و حجر بن حجر و شبث بن ربعى مأمورانى جداگانه فرستاد و به هر كدام نويد داد اگر حسن بن على(ع) را بكشيد، دويست هزار درهم خواهيد گرفت و علاوه بر آن سركرده لشكرى از لشكريان شام شده و دخترى از دخترانم را به شما خواهم داد.
📋《فَبَلَغَ الْحَسَنَ(ع) فَاسْتَلْأَمَ وَ لَبِسَ دِرْعاً وَ کَفَرَهَا وَ کَانَ یَحْتَرِزُ وَ لَا یَتَقَدَّمُ لِلصَّلَاهِ بِهِمْ إِلَّا کَذَلِکَ》
♦️هنگامی که اين خبر به سمع مبارك امام حسن مجتبی(ع) رسید، حضرت(ع) پس از آن، زره به تن مبارك نموده و آن را زير لباس مخفى مىكردند و حتّى الامكان از اجتماعات احتراز مىفرمودند و در نماز جماعت حاضر نمىشدند مگر با زره!(۲)
3⃣شبث در زمان امام حسین(ع) :
شبث برای حضور در واقعه عاشورا و جنگ با امام حسین(ع) تمایلی نداشت و هنگامی ابن زیاد از او خواست به سپاه عمر بن سعد بپیوندد، تظاهر به بیماری کرد تا در مقابل امام قرار نگیرد.
اما وقتی ابن زیاد به او گفت «اگر مطیع مایی به جنگ دشمن ما برو» به سمت کربلا حرکت کرد.
سر دسته خوارج در کربلا شمر بن ذی الجوشن و شبث بن ربعی بود که امام حسین(ع) در روز عاشورا شبث را این گونه خطاب کرد :
📋《یا شَبَثَ بْنَ رَبَعی! وَ یا حَجَّارَ بْنَ أَبْجَرٍ، وَ یا قَیْسَ بْنَ الْأَشْعَثِ! وَ یا یَزیدَ بْنَ الْحارِثِ!
أَلَمْ تَکْتُبُوا الَىَّ : أَنْ قَدْ أَیْنَعَتِ الثِّمَارُ وَ اخْضَرَّ الْجَنابُ، وَ طَمَّتِ الْجِمامُ وَ إِنَّما تُقْدِمُ عَلى جُنْدٍ لَکَ مُجَنَّدٌ، فَاقْبِلْ؟!
♦️اى شبث بن ربعى! اى حجّار بن ابجر! اى قیس بن اشعث! اى یزید بن حارث!
آیا شما براى من نامه ننوشتید که درختان ما ثمر داده است و باغها سرسبز شده و چاهها پرآب گشته و تو در سرزمینى پا مى گذارى که لشکرى آراسته و انبوه در خدمت تو است، پس به سوى ما بیا!
سکوت سنگینى بر سپاه دشمن سایه انداخته بود و کسى سخن نمى گفت.
سپس آنان در پاسخ گفتند : ما چنین نامه اى ننوشتیم!
امام(ع) فرمود :
📋《سُبْحانَ اللَّهِ! بَلى وَاللَّهِ لَقَدْ فَعَلْتُمْ!》
♦️سبحان اللَّه! آرى به خدا سوگند! شما این نامه را نوشتید.(۳)
4⃣شبث پس از واقعه عاشورا :
شبث، پس از واقعه عاشورا، به شکرانه شهادت امام حسین(ع)، مسجدش در کوفه را (که سابقا امام علی(ع) از نماز خواندن در آن نهی کرده بود) تجدید بنا کرد.
شیخ کلینی می نویسد :
📋《جُدِّدَتْ أَرْبَعَةُ مَسَاجِدَ بِالْكُوفَةِ فَرَحاً لِقَتْلِ اَلْحُسَيْنِ(ع)》
♦️چهار مسجد در کوفه به خاطر خوشحالی قتل امام حسین(ع) تجدید بنا شد که یکی از آن مساجد، مسجد شبث بن ربعی بود.(۴)
5⃣شبث در زمان قیام مختار :
شبث در قیام مختار ابتدا خود را بی طرف اعلام کرد اما پس از اعزام ابراهیم پسر مالک به ستیز با شام از کسانی بود که با مختار رو در رو شد.
مختار که به کشتار قاتلین امام حسین(ع) مشغول شد، در این بین شبث را نیز تعقیب کرد که او به بصره نزد زبیریان فرار کرد و پس از آن در کشته شدن مختار توسط زبیریان حضور داشت.
سپس شبث با غلبه حجاج بن یوسف (فرمانروای مروانیان) بر زبیریان در کوفه، به مروانیان پیوست.(۵)
شبث سرانجام در سال هشتاد قمری با بیش از یک قرن عمر در کوفه به هلاکت رسید.(۶)
《أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى القَومِ الظَّالِمِینَ》
📚منابع :
۱)وقعة صفین نصر بن مزاحم، ص۱۸۷
۲)بحار الانوار مجلسی، ج۴۴، ص۳۳
۳)تاریخ طبری، ج۴، ص۳۲۲
۴)الکافی شیخ کلینی، ج۳، ص۴۹۰
۵)الکامل فی التاریخ ابناثیر، ج۴، ص۲۷۱
۶)الاصابه اب
✅حصین بن نمیر که از سر سخت ترین دشمنان امام علی(ع) و اهل بیت(ع) ایشان بود.
اصالت وی به قبیله کنْدَه (از قبایل عرب یمانی) میرسد.
1⃣حصین در زمان حضرت رسول اکرم(ص) :
مسعودی حُصین بن نمیر را از صحابی پیامبر(ص) و در فهرست کاتبان وحی آورده است.(۱)
2⃣حصین در در زمان سه خلیفه :
حصین در سال ۱۱ هجری در روزگار خلافت ابوبکر در جنگهای ردّه شرکت کرد و همچنین هنگامی که ابوبکر، زیاد بن لَبید را برای جمع آوری زکات بنی عَمرو بن معاویه گسیل کرد و آنان حاضر به پرداخت زکات نشدند، زیاد، حصین بن نمیر را مأمور سرکوبی آنان کرد.(۲)
حصین در زمان خلافت عمر بن خطّاب، هنگام فتح قادسیه در سال ۱۴ هجرت، لشکری ۴۰۰۰ نفری به فرماندهی سعدبن ابی وَقّاص برای فتح عراق فرستاده شد که حُصین بن نمیر و گروهی از قبیله سَکون نیز در آن بودند.(۳)
3⃣حصین در زمان خلافت امام علی(ع) :
نصر بن مزاحم نام او را به عنوان یکی از سرداران معاویه در جنگ صفین یاد کرده است، ولی در شرح جنگ صفّین از او نامی نبرده است.(۴)
4⃣حصین در زمان امام حسین(ع) :
حُصین یکی از رؤسای اهل شام بود که در سال ۵۶ قمری معاویه را تشویق کرد که یزید را به ولیعهدی برگزیند.
برخی مورخین از جمله طبری حصین بن نمیر را به عنوان صاحب شُرطه (رئیس پلیس) عبیداللّه بن زیاد در سال ۶۰ قمری و در شمار سرداران لشکر عبیدالله(ع) و واقعه کربلا، نام بردهاند.(۵)
او همچنین بعد از واقعه کربلا جانشین فرماندهی واقعه خونین حرّه بود که در آخر محرّم سال ۶۴ هجری اتفاق افتاد.
که فرمانده این جنگ مسلم بن عقبه پس از سرکوب قیام مردم مدینه، در حالی که برای سرکوب شورش عبدالله بن زبیر روانه مکه بود، درگذشت و بنابر سفارش یزید، حصین بن نمیر فرماندهی سپاه را برعهده گرفت.
پس او رسما فرماندهی جنگ با مکیان را بر عهده گرفت و به سوی مکه رفت.
حصین بن نمیر در ۲۵ محرّم سال ۶۴ هجری قمری وارد مکه شد و ابن زبیر را محاصره کرد و اهل مکه نیز به همراه زبیریان به مسجد الحرام پناه بردند که حصین بن نمیر دستور داد، کعبه را نیز به منجنیق ببندند، که بعد از اطلاع از مرگ یزید مکه را به مقصد شام ترک کرد.(۶)
حصین پس از بازگشت به شام، پس از خلافت کوتاه معاویه بن یزید و مرگ او در سال ۶۴ قمری، حصین برای به خلافت رساندن مروان بن حَکم کوشید.
سرانجام در سال ۶۵ هجری قمری، در آغاز خلافت عبدالملک بن مروان، حصین جزو فرماندهان شام بود که قیام توابین، به رهبری سلیمان بن صُرَد، را در عین الورده سرکوب کرد.(۷)
5⃣حصین در زمان قیام مختار :
هنگامی که مختار به خون خواهی امام حسین(ع) قیام کرد، به فرمانده سپاهش، ابراهیم بن اشتر، سفارش کرد که عبیداللّه بن زیاد و حصین بن نمیر را به قتل برساند.
در سال ۶۶ یا ۶۷ هجری قمری میان لشکر ابن زیاد و سپاه مختار به فرماندهی ابراهیم بن مالک اشتر در موصل جنگی رخ داد.
در این جنگ بسیاری از عاملان واقعه کربلا و همچنین حصین بن نمیر به هلاکت رسیدند.
ابراهیم سرِ حصین و دیگر کشتگان لشکر شام را برای مختار به کوفه فرستاد و مختار نیز سر حصین و عدهای دیگر از کشتگان را نزد محمد بن حنفیه به مکه فرستاد و سر بقیه را در کوفه آویزان کرد.(۸)
《أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى القَومِ الظَّالِمِینَ》
📚منابع :
۱)التنبیه و الاشراف مسعودی، ص۲۴۵
۲)الکامل فی التاریخ ابن اثیر، ج۲، ص۳۸۰
۳)الکامل فی التاریخ ابن اثیر، ج۲، ص۴۵۱
۴)وقعه صفین نصر بن مزاحم، ص۴۷
۵)تاریخ طبری، ج۵، صص۳۹۴
۶)تاریخ طبری، ج۵، صص۴۹۷ـ۴۹۹
۷)الفتوح ابن اعثم کوفی، ج۶، صص۲۲۱ـ۲۲۴
۸)الفتوح ابن اعثم کوفی، ج۶، ص۲۸۲
✅خولی بن یزید اصبحی از لشکریان عمر بن سعد در واقعه کربلا بود.
1⃣خولی در کربلا :
خولی در کربلا در به شهادت رساندن فرزندان ام البنین(ع) [جعفر و عثمان] نقش داشت.
۱)در مورد شهادت جعفر(ع) آمده است که؛
📋《أَنَّ خُولِي بنَ يَزِيدَ الأَصبَحِي قَتَلَ جَعَفَرَ بنَ عَلِیِّ(ع)》
♦️سرانجام خولی بن یزید اصبحی تیری به سوی او انداخت که به شقیقه یا چشم او اصابت کرد.(۱)
۲)در مورد شهادت عثمان(ع) آمده است که؛
📋《فَرَمَاهُ بِسَهْمٍ فَصَرِعَهُ، وَ شَدَّ عَلَيهِ رَجُلٌ مِنْ بَنِي دَارِمِِ فَاحتَزَّ رَأسَهُ》
♦️خولی بن یزید اصبحی تیری به پیشانی عثمان زد و او را از اسب به زمین افکند و مردی از بنی دارم سر از تن او جدا کرد.(۲)
به نقل طبری، خولی حتی در شهادت امام حسین(ع) نیز نقش داشت.(۳)
2⃣خولی بعد از واقعه کربلا :
عمر بن سعد بعد از واقعه کربلا، پيش از حركت از كربلا به سوى كوفه، سر مقدّس امام حسین(ع) را به وسيله خولى بن یزید اصبحى و حمید بن مسلم ازدی به سوى عبيدالله بن زیاد گسيل داشت.
ابن نما حلی نقل می کند که؛
📋《فَلَمَّا قَارَبُوا الْكُوفَةَ كَانَ عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ زِيَادٍ بِالنُّخَيْلَةِ》
♦️هنگامى كه آورندگان سرها به كوفه نزديك شدند، خبردار شدند که عبیدالله بن زیاد به منطقه «نخيله» رفته است.(۴)
در برخی نقلها آمده است که؛
📋《فَوَجَدَا بَابَ القَصرِ مُغَلِّقَاً فَأَتَى خُولِیُّ بِهِ مَنزِلَهُ [لَیلَاً]》
♦️پس خولی درب قصر کوفه را بسته دید و از این رو سر مقدس را شبانه به خانه خود برد.(۵)
زن خولی نقل می کند که؛
📋《أَقْبَلَ خَوْلِيٌّ بِرَأْسِ الْحُسَيْنِ(ع) فَدَخَلَ الْبَيْتَ فَوَضَعَهُ تَحْتَ إِجَّانَةٍ وَ آوَى إِلَى فِرَاشِهِ》
♦️شامگاه روز عاشورا خولی به خانه آمد و سر مقدّس امام حسين(ع) را به همراه خويش آورد و پس از قرار دادن آن در زير تشتى، خود به بستر رفت.
به او گفتم :
كجا بودى و چه خبر آورده اى؟
خولی جواب داد :
📋《جِئْتُكَ بِغِنَاءِ الدَّهْرِ بِرَأْسِ الْحُسَيْنِ(ع)》
♦️با ثروتى جاودانه آمدهام و دارايى پايان ناپذيرى برايت آورده ام!
اين سر حسين(ع) است كه با خود آورده و زير طشت نهادم تا فردا به دربار عبيدالله، به عنوان ارمغان برم و پاداشى بسيار بگيرم!
به او گفتم :
📋《وَيْحَكَ! جَاءَ النَّاسُ بِالذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ جِئْتَ بِرَأْسِ الْحُسَيْنِ بْنِ رَسُولِ اللَّهِ(ع) وَ اللَّهِ لَا جَمَعَ رَأْسِي وَ رَأْسَكَ شَيْءٌ أَبَداً وَ وَثَبْتُ مِنْ فِرَاشِي وَ قَعَدْتُ عِنْدَ الْإِجَّانَةِ》
♦️با شنيدن اين خبر، بر او خروشيدم كه واى بر تو! مردم به هنگام بازگشت از سفر براى همسر و فرزندان خويش زر و سيم به ارمغان مى آورند، امّا تو سر مقدّس حسين(ع)، پسر پيامبر خدا(ص) را به خانه آورده اى؟!!
اى نفرين خدا بر تو باد با اين ارمغان و هديه ات!
به خدا سوگند كه ديگر هيچ چیز سر من و تو را بر يك بالش جمع نخواهد کرد؛ و براى هميشه از تو بيزارم!
آن گاه از بستر خويش برخاستم و كنار آن طشت كه سر مقدّس را در آنجا نهان كرده بود نشستم و در آنجا مجلس سوگوارى بر پا داشتم و گريستن آغاز كردم.
📋《فَوَ اللَّهِ مَا زِلْتُ أَنْظُرُ إِلَى نُورٍ مِثْلِ الْعَمُودِ يَسْطَعُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْإِجَّانَةِ وَ رَأَيْتُ طُيُوراً بِيضاً تُرَفْرِفُ حَوْلَهَا》
♦️به خداى سوگند كه در همان هنگام مى ديدم كه نورى تابناك و فروغى زيبا مانند ستون نورانی، از آسمان به سوى تشت مى تابد و پرندگان سپيد رنگ و زيبايى بر گرداگرد آن طشت در حال پروازند.(۶)
مختار بعد از قیام خود وقتی در صدد انتقام از قَتله حضرت سیدالشهداء(ع) بود، یاران خود را سراغ خولی فرستاد.
خولی به نقلی در چاه مستراح خانهاش پنهان شده بود و ماموران مختار از همسر خولی محل اختفای او را جویا شدند و وی که از خولی دل خوشی نداشت به مخفیگاه وی اشاره کرد. یاران مختار او را بیرون کشیدند و به نزد مختار بردند.
به دستور مختار، او را نزدیک خانهاش سر از تن جدا کرده و به قتل رسانند و جسدش را سوزاندند.(۷)
《أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى القَومِ الظَّالِمِینَ》
📚منابع :
۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۳۹
۲)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۰۹
۳)تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۰
۴)مثیرالاحزان ابن نما حلی، ص۸۵
۵)انساب الاشراف بلاذری، ج۲، ص۴۱۱
۶)مثیرالاحزان ابن نما حلی، ص۸۵
۷)انساب الاشراف بلاذری، ج۶، ص۴۰۶
✅پدرش (ابوعمرو) نام داشت و نام پدر بزرگش (اَنَس) بود و او را به اسم پدر بزرگش می شناختند.
او اهل کوفه بود و به نقل ابن ابی الحدید معتزلی؛ سنان در زمان خلافت امام علی(ع)، کودک بوده و آن حضرت(ع) به پدر او خبر می دهد که فرزندت سنان قاتل پسر رسول اکرم(ص) خواهد بود.
او می نویسد :
📋《أَنَّ فِي بَيْتِكَ سَخْلاً يَقْتُلُ اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ(ص) وَ كَانَ اِبْنُهُ قَاتِلَ اَلْحُسَيْنِ(ع) يَوْمَئِذٍ طِفْلاً يَحْبُو وَ هُوَ سِنَانُ بْنُ أَنَسٍ اَلنَّخَعِيُّ》
♦️همانا در خانۀ تو، بُزغالهاى (بچّۀ عزيزكردهاى) است كه فرزند پيامبر خدا(ص) را مىكشد.
پسر او كه قاتل امام حسين(ع) شد، آن روز، كودكى بود كه هنوز چهار دست و پا راه مىرفت و او همان سِنان بن انَس نخعى است.(۱)
وی یکی از کسانی است که در کنار شمر بن ذی الجوشن و خولی بن یزید، قتل امام حسین(ع) و جدا کردن سر مبارک ایشان را به وی نسبت می دهند.
در منابع آمده است که در واپسین لحظات حیات امام حسین(ع) آنگاه که در گودال قتلگاه افتاده بود و کسی از سپاه عمر سعد جرأت تمام کردن کار را نداشت؛ سنان بن انس بر بالای گودال رفته و با نیزه بر پشت و سینه ایشان زد و آن حضرت(ع) را به شهادت رساند.
و سپس به نقل ابن شهر آشوب که در این باره می نویسد :
📋《وَاحتَزَّ رَأسَهُ سِنَانُ بْنُ أَنَسٍ اَلنَّخَعِيُّ》
♦️سنان بن انس نخعی سر امام حسین(ع) را از تن جدا کرد.(۲)
وسپس راهی خیمه عمر بن سعد شد و با صدای بلند گفت :
📋《اَوقِر رِكَابِي فِضَّةً اَو ذَهَبَاً،
اِنِّي قَتَلتُ السَّيِدَ المُحَجَّبَا،
قَتَلتُ خَيرَ النَّاسِ اُمَّاً وَ اَبَاً،
وخَيرَهُم اِذ يَنسُبُون النَّسَبَا》
♦️ركاب مرا از نقره و طلا پر كن!
چون من برترين آقا را كشته ام!
كسي را كشته ام كه برترين پدر و مادر را دارد.
كسي كه از نظر نسب بهترين انسان هاست.(۳)
بعد از واقعه کربلا؛ در هنگام آشفتگی اوضاع کوفه، پس از مرگ یزید، سنان که به عنوان یکی از قاتلان اصلی حسین(ع) شناخته میشد؛ زندگی پنهانی در پیش گرفت و در برخی از نقلها، پس از قیام مختار ثقفی، از کوفه خارج شد و به بصره و اطراف آن گریخت.
سَنان به دست یاران مختار ثقفی کشته شد.
در مورد نحوه هلاکت وی، روایات متعددی وجود دارد که از مهمترین آنها اینکه مأموران مختار ثقفی در سال ۶۶ هجری قمری از خون خواهان و منتقمان امام حسین(ع) سنان را در شهر بصره، دستگیر کرده و خانه اش را ویران نمودند، سپس دست و پایش را بریده و سر از بدنش جدا کردند و او این گونه به درک واصل شد.(۴)
《أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى القَومِ الظَّالِمِینَ》
📚منابع :
۱)شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۸۶
۲)مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۷۷
۳)تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۴
۴)البدایة و النهایة ابن کثیر، ج ۸، ص۲۷۲
✅پدرش (ابوعمرو) نام داشت و نام پدر بزرگش (اَنَس) بود و او را به اسم پدر بزرگش می شناختند.
او اهل کوفه بود و به نقل ابن ابی الحدید معتزلی؛ سنان در زمان خلافت امام علی(ع)، کودک بوده و آن حضرت(ع) به پدر او خبر می دهد که فرزندت سنان قاتل پسر رسول اکرم(ص) خواهد بود.
او می نویسد :
📋《أَنَّ فِي بَيْتِكَ سَخْلاً يَقْتُلُ اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ(ص) وَ كَانَ اِبْنُهُ قَاتِلَ اَلْحُسَيْنِ(ع) يَوْمَئِذٍ طِفْلاً يَحْبُو وَ هُوَ سِنَانُ بْنُ أَنَسٍ اَلنَّخَعِيُّ》
♦️همانا در خانۀ تو، بُزغالهاى (بچّۀ عزيزكردهاى) است كه فرزند پيامبر خدا(ص) را مىكشد.
پسر او كه قاتل امام حسين(ع) شد، آن روز، كودكى بود كه هنوز چهار دست و پا راه مىرفت و او همان سِنان بن انَس نخعى است.(۱)
وی یکی از کسانی است که در کنار شمر بن ذی الجوشن و خولی بن یزید، قتل امام حسین(ع) و جدا کردن سر مبارک ایشان را به وی نسبت می دهند.
در منابع آمده است که در واپسین لحظات حیات امام حسین(ع) آنگاه که در گودال قتلگاه افتاده بود و کسی از سپاه عمر سعد جرأت تمام کردن کار را نداشت؛ سنان بن انس بر بالای گودال رفته و با نیزه بر پشت و سینه ایشان زد و آن حضرت(ع) را به شهادت رساند.
و سپس به نقل ابن شهر آشوب که در این باره می نویسد :
📋《وَاحتَزَّ رَأسَهُ سِنَانُ بْنُ أَنَسٍ اَلنَّخَعِيُّ》
♦️سنان بن انس نخعی سر امام حسین(ع) را از تن جدا کرد.(۲)
وسپس راهی خیمه عمر بن سعد شد و با صدای بلند گفت :
📋《اَوقِر رِكَابِي فِضَّةً اَو ذَهَبَاً،
اِنِّي قَتَلتُ السَّيِدَ المُحَجَّبَا،
قَتَلتُ خَيرَ النَّاسِ اُمَّاً وَ اَبَاً،
وخَيرَهُم اِذ يَنسُبُون النَّسَبَا》
♦️ركاب مرا از نقره و طلا پر كن!
چون من برترين آقا را كشته ام!
كسي را كشته ام كه برترين پدر و مادر را دارد.
كسي كه از نظر نسب بهترين انسان هاست.(۳)
بعد از واقعه کربلا؛ در هنگام آشفتگی اوضاع کوفه، پس از مرگ یزید، سنان که به عنوان یکی از قاتلان اصلی حسین(ع) شناخته میشد؛ زندگی پنهانی در پیش گرفت و در برخی از نقلها، پس از قیام مختار ثقفی، از کوفه خارج شد و به بصره و اطراف آن گریخت.
سَنان به دست یاران مختار ثقفی کشته شد.
در مورد نحوه هلاکت وی، روایات متعددی وجود دارد که از مهمترین آنها اینکه مأموران مختار ثقفی در سال ۶۶ هجری قمری از خون خواهان و منتقمان امام حسین(ع) سنان را در شهر بصره، دستگیر کرده و خانه اش را ویران نمودند، سپس دست و پایش را بریده و سر از بدنش جدا کردند و او این گونه به درک واصل شد.(۴)
《أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى القَومِ الظَّالِمِینَ》
📚منابع :
۱)شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۸۶
۲)مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۷۷
۳)تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۴
۴)البدایة و النهایة ابن کثیر، ج ۸، ص۲۷۲
✅حرمله بن کاهل از قبیله بنی اسد و از تیراندازان روز عاشورا بود و در میان قتله حضرت سید الشهداء(ع) در صحرای کربلا، شقی ترین آنها حرمله بن کاهل بود که طبق نقل مقاتل، وی مستقیما در شهادت پنج شخص به ترتیب ذیل، نقش داشت :
1⃣حضرت عباس(ع) :👇
بلاذری می نویسد :
📋《قَتَلَ حَرمَلَةُ بْنُ كَاهِلِ الأَسَدِي، العَبَّاسَ بنَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبِِ(ع) مَعَ جَمَاعَةِِ وَ تَعَاوَرُوُهُ》
♦️حرمله بن کاهل، عباس بن علی(ع) را در حالی که گروهی به صورت پی در پی به او ضربه می زدند، سرانجام او را به شهادت رساندند.(۱)
2⃣حضرت علی اصغر(ع) :👇
مقتل در این باره می نویسد :
امام حسین(ع) علی اصغر(ع) را در مقابل لشگر، به روی دست گرفت و بلند کرد، و از آنان برای طفل تقاضای آب کرد.
📋《بَینَمَا هُوَ یُخَاطِبُهُم!》
♦️هنوز کلام امام(ع) تمام نشده بود.(۲)
که؛
📋《اِذ رَمَاهُ حَرْمَلَةُ بنُ کاهِل الاَسَدَی بِسَهمٍ فِی حَجرِ الحُسَینِ(ع) فَذَبَحَهُ》
♦️ناگهان حرمله تیری انداخت و آن طفل را در آغوش پدر ذبح کرد.(۳)
یعقوبی می نویسد :
📋《..فَوَقَعَ فِي حَلقِ الصَّبِي، فَذَبَحَهُ، فَنَزَعَ الحُسَينُ(ع) السَّهمَ مِن حَلقِهِ، وَ جَعَلَ يُلَطِّخُهُ بِدَمِهِ》
♦️تیر به گلوي اين كودك نشست و حلقش را دريد و امام حسين(ع) تير را از گلويش بيرون آورد در حالي كه او به خون خود آغشته شده بود.(۴)
3⃣امام حسین(ع) :👇
ابن طاووس در این باره می نویسد :
در مورد نحوه شهادت امام حسین(ع) نقل شده است که، در روز عاشورا؛
📋《فَأَتَاهُ [حَرْمَلَةُ] سَهْمٌ مَسْمُومٌ لَهُ ثَلَاثُ شُعَبٍ فَوَقَعَ عَلَى قَلْبِهِ》
♦️حرمله بن کاهل، تیرى سه شاخه و زهرآلودی را به قلب امام حسین(ع) نشانه رفت و آن تیر بر قلب مقدس امام(ع) نشست.(۵)
4⃣حضرت عبدالله بن حسن مجتبی(ع) : 👇
ابن نمای حلی در این باره می نویسد :
در همان لحظاتى که امام حسین(ع) در شهادتگاه خود با لب تشنه، در حالی که همچنان خون از او می رفت و ضعیف گشته بود و غرق در خون شده بود، دشمن قدری توقف نمود و سپس همگی به سمت ایشان یورش بردند.
در این هنگام؛
عبدالله فرزند امام حسن مجتبی(ع) از سراپرده بانوان بیرون آمد و شتابان خود را به عموى گرانمایه اش حسین(ع) رسانید تا عمو را یارى کند.
در این هنگام؛ عمه اش زینب کبری(س) خود را به او رساند تا وى را به خیمه ها بازگرداند، امّا او پایدارى کرد و بازنگشت و فریاد بر آورد که :
به خداى سوگند! از عمویم جدا نخواهم شد و او را تنها نخواهم گذاشت!
یکى از تجاوزکاران اموى بنام بحر بن کعب به سوى امام حسین(ع) روى آورد، که عبدالله فریاد بر آورد :
هان اى پلید زاده! آیا مى خواهى عمویم را به شهادت برسانى؟
آن پلید نیز شمشیرى بر آن کودک فرود آورد و عبدالله دست خود را سپر ساخت که دستش از بدن جدا شد!
او در حالى که دستش تنها به پوست آویزان بود، فریاد بر آورد که :
عمو جان مرا دریاب!
امام حسین(ع) او را در آغوش کشید و بر سینه چسباند.
در این هنگام ؛
📋《فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ [بِسَهمِِ] فَذَبَحَهُ》
♦️پس آن گاه حرمله گلوى آن کودک محبوب را هدف تیر خود ساخت و سرش را از پیکرش جدا کرد!(۶)
5⃣ابوبکر بن حسن مجتبی(ع) :👇
ابن اثیر نقل می کند :
📋《وَ قُتِلَ أَبُوبَكرِِ بنِ أَخِيِهِ الحَسَنِ(ع) أَيضَاً وَ أُمُّهُ أُمُّ وَلَدِِ قَتَلَهُ حَرمَلَةُ بنُ الكَاهِلِ رَمَاهُ بِسَهمِِ》
♦️ابوبکر پسر حسن(ع) که برادر زاده امام حسین(ع) بود در روز عاشورا پس از برادرش، قاسم بن حسن(ع) شهید شد، که مادرش ام ولد بود و او توسط تیر حرمله بن کاهل اسدی به شهادت رسید.(۷)
💀اما عاقبت حرمله بن کاهل اسدی لعین :
منهال بن عمرو از شیعیان و یاران امام سجاد(ع) می گوید :
پس از زیارت خانه کعبه، از مکه عازم مدینه شدم و خدمت امام سجاد(ع) رسیدم.
امام(ع) از من پرسید :
📋《يَا مِنْهَالُ! مَا فَعَلَ حَرْمَلَةُ بْنُ كَاهِلٍ اَلْأَسَدِيُّ؟》
♦️ای منهال! از حرمله بن کاهل اسدی چه خبر؟
عرض کردم :
📋《تَرَكْتُهُ حَيّاً بِالْكُوفَةِ》
♦️هنگامی که از کوفه خارج شدم، زنده بود!
سپس دیدم امام(ع)، هر دو دستش را به دعا بلند کرد و چنین فرمود :
📋《اَللَّهُمَّ أَذِقْهُ حَرَّ اَلْحَدِيدِ! اَللَّهُمَّ أَذِقْهُ حَرَّ اَلنَّارِ》
♦️خدایا! خدایا سوزش تیغ را به او بچشان، خدایا سوزش آتش را به او بچشان.
منهال می گوید :
پس از زیارت، از مدینه عازم کوفه شدم، هنگامی که به کوفه رسیدم، مختار مشغول کشتن قتله کربلا بود و من قبلاً با او رفاقت قدیمی داشتم؛ چند روزی در خانه، برای دید و بازدید مردم نشستم و پس از آن به قصد دیدار با مختار، سوار بر مرکبم شدم و به سوی او شتافتم.
او را در خارج از خانهاش با گروهی دیدار نمودم، گویا به مأموریتی میرفتند.
📋《رَكِبْتُ مَعَهُ حَتَّى أَتَى اَلْكُنَاسَةَ فَوَقَفَ وُقُوفَ مُنْتَظِرٍ لِشَيْءٍ وَ كَانَ قَدْ وَجَّهَ فِي طَلَبِ حَرْمَلَةَ بْنِ ك
َاهِلٍ》
♦️من نیز با آنان همراه شدم و به راه افتادم و از اوضاع صحبت میکردیم تا به محله «کناسه» رسیدیم.
مختار، در آنجا ایستاد و گویی منتظر است و به نقطهای مینگریست و به او خبر داده بودند که اینجا مخفی گاه حرمله است، سپس تعدادی از افرادش را به جستجوی حرمله، گسیل داشت و خود همچنان آنجا ماند.
دیری نپائید که مأموران با تاخت برگشتند و با خوشحالی فریاد زدند :
بشارت ای امیر بشارت! حرمله دستگیر شد.
عدهای، حرمله را کشان کشان به نزد مختار آوردند.
مختار گفت :
📋《اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي مَكَّنَنِي مِنْكَ ثُمَّ دَعَا بِالْجَزَّارِ!》
♦️خدای را سپاس که به چنگ افتادی!
بلافاصله جلّاد را فرا خواند و به او دستور داد :
📋《اِقْطَعُوا يَدَيْهِ فَقُطِعَتَا!
ثُمَّ قَالَ : اِقْطَعُوا رِجْلَيْهِ فَقُطِعَتَا!
ثُمَّ قَالَ : اَلنَّارَ! اَلنَّارَ!
فَأُتِيَ بِطُنِّ قَصَبٍ ثُمَّ جُعِلَ فِيهَا ثُمَّ أُلْهِبَ فِيهِ اَلنَّارُ حَتَّى اِحْتَرَقَ》
♦️اول دو دستش را قطع کن!
جلّاد بلافاصله با ضربتی سخت دو دست نحس او را قطع کرد.
سپس مختار فریاد زد : دو پایش را نیز قطع کن! و جلاد، فرمان را اجراء کرد.
جسد بی دست و پای حرمله، در خون کثیفش غوطه میخورد که باز مختار صدا زد :
آتش! آتش!
و بلافاصله، چوبهای نازکی را روی جسد انداختند و آتش زدند و جسد آن جنایتکار همچنان میسوخت.
در این هنگام من گفتم :
📋《سُبْحَانَ اَللَّهِ! سُبْحَانَ اَللَّهِ!》
مختار دلیل تسبیح من را پرسید و من نیز برای او ماجرا را شرح دادم و گفتم :
《دَخَلْتُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ(ع) فَسَأَلَنِي عَنْ حَرْمَلَةَ فَأَخْبَرْتُهُ أَنِّي تَرَكْتُهُ بِالْكُوفَةِ حَيّاً فَرَفَعَ يَدَيْهِ وَ قَالَ :
اَللَّهُمَّ أَذِقْهُ حَرَّ اَلْحَدِيدِ! اَللَّهُمَّ أَذِقْهُ حَرَّ اَلنَّارِ!》
♦️در سفرم به مدینه، خدمت على بن حسين(ع) رسیدم که آن حضرت(ع) أحوال حرمله از من پرسيد و من خبر دادم كه؛ هنگام ترک کوفه، او را زنده دیدم.
سپس دستان مبارک را بالا برد و فرمود :
خدایا! سوزش تیغ را به او بچشان، خدایا! سوزش آتش را به او بچشان.
در این هنگام مختار گفت :
📋《اَللَّهَ! اَللَّهَ! أَ سَمِعْتَ عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ(ع) يَقُولُ هَذَا؟》
♦️اللّٰه! اللّٰه! آيا تو شنيدى که على بن حسين(ع) این را فرمود؟
گفتم :
📋《اَللَّهَ! اَللَّهَ! لَقَدْ سَمِعْتُهُ》
♦️الله! الله! به خدا كه شنيدم اين را فرمود.
سپس مختار، از این که دعای امام سجاد(ع) به دست او تحقق یافته است، سجده شکر به جای آورد.(۸)
《أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى القَومِ الظَّالِمِینَ》
📚منابع :
۱)انساب الاشراف بلاذری، ج۳، ص۲۰۱
۲)يَنابيع المودة قُندوزی، ج۳،ص۷۹
۳)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۴۶
۴)تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۵
۵)اللهوف ابن طاووس، ص۱۲۰
۶)مثیر الأحزان ابن نما حلی، ص ٧٣
۷)الکامل ابن اثیر، ج۴، ص۹۲
۸)كشف الغمة اربلی، ج۲، ص۱۱۲
✅عمرو بن حَجّاج زُبَیدی از کسانی بود که برای امام حسین(ع) نامه نوشت و ایشان را به کوفه دعوت کرد.
اما در روز عاشورا یکی از فرماندهان لشکر کوفه بود که چهار هزار نفر تحت فرمان او بودند.
او از عمر بن سعد دستور یافته بود که بین شریعه آب و اردوگاه امام حسین(ع) فاصله بیاندازد.
بلاذری می نویسد :
عمرو در روز عاشورا با عربده های مستانه خود خطاب به امام حسین(ع) می گفت :
📋《یَا حُسَینُ(ع)! هَذَا الفُرَاتُ تَلَغُ فِيهَا اَلْكِلاَبُ وَ تَشْرَبُ مِنْهُ اَلْحَمِيرُ وَ الخَنَازِیرُ! وَاللَّهِ لَا تَذُوقُ مِنْهُ جُرعَةً حَتَّى تَذُوقَ الحَمِیمَ فِی نَارِ جَهَنَّمَ!》
♦️ای حسین! این آب فرات است که از آن سگها، الاغها و خوکها آب مینوشند.
سوگند به خدا! تو از آن جرعهای هم نمینوشی تا این که در آتش دوزخ از حمیم آن بنوشی.(۱)
بلاذری در جای دیگر می نویسد :
📋《..قَبْلَ قَتْلِ اَلْحُسَيْنِ(ع) بِثَلاَثٍ، لَمَّا اِشْتَدَّ عَلَى اَلْحُسَيْنِ(ع) وَ أَصْحَابِهِ اَلْعَطَشُ دَعَا اَلْعَبَّاسُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَخَاهُ، فَبَعَثَهُ فِي ثَلاَثِينَ فَارِساً وَ عِشْرِينَ رَاجِلاً، وَ بَعَثَ مَعَهُمْ بِعِشْرِينَ قِرْبَةً!
فَجَاءُوا حَتَّى دَنَوْا مِنَ اَلْمَاءِ لَيْلاً وَ اِسْتَقْدَمَ أَمَامَهُمْ بِاللِّوَاءِ نَافِعُ بْنُ هِلاَلٍ اَلْجَمَلِيُّ!》
♦️سه روز قبل از شهادت امام حسین(ع)، هنگامی که محاصره امام حسین(ع) و یارانش از سوی سپاه عمر بن سعد، شدت گرفت و راه ورود به آب نیز بر امام حسین(ع) و یارانش بسته شد. امام حسین(ع) حضرت ابوالفضل العباس(ع) را به حضور طلبید و به ایشان فرمودند که شبانه و به پرچمداری نافع بن هلال با سی سوار و بیست پیاده، به سوی فرات رفته آب به خیمهها برسانند.
هنگامی که به شریعه رسیدند، بین عمرو بن حجاج زبیدی که مسئول منع آب بود، با نافع بن هلال مکالمه ای صورت گرفت.
عمرو بن حجاج گفت : کیستی و چه می خواهی؟
نافع گفت :
📋《جِئْنَا نَشْرَبُ مِنْ هَذَا اَلْمَاءِ اَلَّذِي حَلَّأْتُمُونَا عَنْهُ》
♦️آمده ایم از این آب که ما را از آن منع کرده اید، بنوشیم.
عمرو گفت : گوارایت باد، بنوش![ولی برای حسین(ع) مبر!]
نافع گفت :
📋《لاَ! وَ اَللَّهِ لاَ أَشْرَبُ مِنْهُ قَطْرَةً وَ حُسَيْنٌ(ع) عَطْشَانُ وَ مَنْ تَرَى مِنْ أَصْحَابِهِ [وَ أَشَارَ إِلَى أَصْحَابِهِ] فَطَلَعُوا عَلَيْهِ》
♦️نه به خدا سوگند! قطرهای از آن آب نمینوشم، در حالیکه حسین(ع) و خاندان و یاران همراهش، همه تشنهاند.
عمرو گفت :
📋《لاَ سَبِيلَ إِلَى سَقْيِ هَؤُلاَءِ، إِنَّمَا وُضِعْنَا بِهَذَا اَلْمَكَانِ لِنَمْنَعَهُمُ اَلْمَاءَ》
♦️به هيچ وجه اينها نمىتوانند آب بنوشند، اصلا ما اينجا قرار گرفتهايم تا آب را بر آنها ببنديم.
در این هنگام؛ عمرو بن حجاج و يارانش به سويشان حمله بردند، ولى حضرت عباس(ع) و نافع بن هلال جلويشان را سدّ كردند، و دیگر اصحاب از این فرصت استفاده کردند و مشکهایشان را پر کردند و برگشتند.(۲)
عمرو بن حجاج در روز عاشورا سربازان خود را به جنگ با امام حسین(ع) تشویق و ترغیب می نمود، در حالی که چنین می گفت :
📋《قَاتِلُوُا مَن مَرَقَ عَنِ الدِّینِ وَ فَارَقَ الْجَمَاعَةَ》
♦️بجنگید، بجنگید باکسی که از دین خدا برگشته و از صف مسلمانان بیرون رفته است.
امام حسین(ع) وقتی گفتار عمروبن حجاج را شنید فرمود :
📋《وَیْحَکَ یا عَمْرُو! أ عَلیَّ تُحَرِّضُ النَّاسَ؟
أََ نَحْنُ مَرَقْنَا مِنْ الدّینِ وَ اَنْتَ تُقِیمُ عَلَیْهِ؟
سَتَعْلَمُونَ اِذَا فَارقَتْ اَرْواحُنَا اَجْسَادَنَا مَنْ اَوْلَی بِصَلیِ النَّارِ》
♦️ای بر تو ای عمرو! آیا مردم را به این بهانه و اتهام که ما از دین خدا خارج شده ایم به جنگ و ریختن خون ما تشویق و ترغیب می کنی؟
آیا ما از دین خدا خارج شده ایم و تو در دین خدا پا برجا هستی؟
نه، هرگز چنین نیست؛ روزی که روح از تن ما جدا گردید، خواهید فهمید که چه کسی سزاوار آتش است!(۳)
بعد از واقعه کربلا، عمرو بن حجاج، از مخالفان قیام مختار بود و در جنگ عبدالله بن مطیع با مختار، از یاران ابن مطیع بود.
در روز شکست شورشیان علیه مختار ناپدید شد. مختار، خانهاش را ویران و اموالش را مصادره کرد.
بلاذری می نویسد :
عمرو راهی بصره شد ولی از ترس سرزنش مردم به سراف فرار کرد و در واقصه از تشنگی به هلاکت رسید و وقتی سپاهیان مختار به او رسیدند هنوز رمقی در بدن داشت و آنان سر از تنش جدا کردند.(۴)
《أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى القَومِ الظَّالِمِینَ》
📚منابع :
۱)انسابالاشراف بلاذری، ج۳، ص۱۸۲
۲)انساب الاشراف بلاذری، ج۳، ص۱۸۱
۳)البدایه و النهایه ابن کثیر، ج۸، ص۱۸۲
۴)انساب الاشراف بلاذری، ج۶، ص۴۰۹
،📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: دوشنبه - ۱۵ مرداد ۱۴۰۳
میلادی: Monday - 05 August 2024
قمری: الإثنين، 30 محرم 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیه السّلام
.❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️5 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
▪️20 روز تا اربعین حسینی
▪️28 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیه السلام
▪️30 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
▪️35 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیه السلام
وداع_با_محرم
ما هر چه بود پای محرم گذاشتیم
قطعاً دعای فاطمه پشت و پناه ماست
وقتی دم حسینیه پرچم گذاشتیم
ما ارث گریه از پدر خویش برده ایم
پا جای پای حضرت آدم گذاشتیم
این اشک ها برای توباشدحسین جان
شاید به روی زخم تو مرهم گذاشتیم
تفسیر روضه هاست ، حروف مقطعه
جان را میان سوره ی مریم گذاشتیم
خیلی حسین زحمت مارا کشیده ای
خیلی برای روضه ی تو کم گذاشتیم
..😭😭..
خداحافظ مُحرّم ماه ارباب ...
#محرم
#امام_حسین
.
.
#زمینه #امام_زمان
#شور_امام_زمان روحی_له_الفدا
#بخاطر_تو
#بند_اول
به خاطر تو حواسم به چشامه
به خاطر تو حواسم به کارامه
تنها چیزی که برام مهمه
فقط آقامه
به خاطرت دور خیلیا خط میکشم آقا
به خاطر تو رفیق هر کس نمیشم آقا
برام مهمی هرچی بگی روی چشم آقا
بقیه الله العجل آقا
#بند_دوم
تویی امیدم نذاری ناامید شم
یه روسیاهم دعا کن روسفید شم
تنها آرزوی قلبیم اینه
برات شهید شم
عزیز زهرا غلام و نوکر نمیخوای آقا
توی سپاه مالک اشتر نمیخوای آقا
خدا کنه اون لحظه آخر تو بیای آقا
بقیه الله العجل آقا
#بند_سوم
روزای جمعه دلم آقا میگیره
بدون یادت روزامون میشه تیره
این نوکر رو نرسی به دادش
دیگه میمیره
کمک کن آقا بشم همونی که دلت میخواد
بدم میدونم ولی تو رو دوست دارم زیاد
چی میشه فردا بهم بگن آقا داره میاد
بقیه الله العجل آقا
#امام_زمان
.👇👇👇
@navaye_asheghaan