eitaa logo
ذاکرین آل الله
293 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
319 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب قلم مسیر تولا گرفته است اذن سرودن از خود مولا گرفته است کار جنون هر شبه بالا گرفته است بعضی کنایه ها پر ما را گرفته است خواهم که باز حق سخن را ادا کنم دستم قلم اگر که قلم را رها کنم لبریز شد ز عشق و محبت سبوی عشق دادم به قطره قطره ی اشکم وضوی چشم وقف جمال آینه شد جستجوی چشم گفتی بخوان ز فاطمه، گفتم به روی چشم چشمی که روشن از جبل النور می شود سرمه ز تربتش نکشد کور می شود گفتی بگو مقدمه، گفتم رقیه جان گفتی بخوان ز خاتمه گفتم رقیه جان گفتی بخوان ز فاطمه، گفتم رقیه جان گفتم، بدون واهمه گفتم رقیه جان نام رقیه فاطمه باشد به هوش باش او فاطمه است فاطمه، دیگر خموش باش در بُعد مادی، ثمر باغ عصمت است در بُعد معنوی که سراپا قیامت است این گفته را دلیل و روایت چه حاجت است دختر به مادرش نرود جای حیرت است این بی قرین، تجلی سیمای مادر است یک چشمه ی جدا شده از حوض کوثر است این گل برای خرمی روزگار، بس این لاله بر طراوت باغ و بهار، بس نامش جلالتی است که در ذوالفقار بس باشد به کارنامه اش این افتخار بس او را نسب به سوره ی والفجر می رسد با دست او به گریه کنان اجر می رسد هرچند هستیش همه تاراج رفته است در موج خون به سینه ی امواج رفته است احرام اشک بسته، به حجاج رفته است او با سر حسین به معراج رفته است او تُعرِجُ الملائکه و ذی المعارج است باب المراد و دختر باب الحوائج است تا شد کنار شمع خرابه نشین مقیم فرمود با حسین که ای در غمم سهیم چون می وزید بر سر زلف شما نسیم می شد دل رقیه ات از غصه ها دونیم گفتم به خویش آنکه به نی ربنا کند آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کند؟ حالا که آمدی و نشستی مقابلم حالا که آمدی و شدی شمع محفلم حالا که شعله ور شده از وصل، حاصلم راضی نمی شود به جدایی دگر دلم بوسه گرفت و رفت که از تاب رفته بود انگار سال هاست که در خواب رفته بود بر چهره ی سه ساله کمی ژاله مانده بود بر زخم های پیکر او ناله مانده بود رنگی کبود بر رخ چون هاله مانده بود او مانده بود و آن زن غساله مانده بود با یک سوال تلخ و جوابی که تلخ بود آخر چرا شده است همه پیکرش کبود؟ ای نور چشم و دختر غم پرور حسین یادآور غم و محن مادر حسین جان تو شد فدای حسین و سر حسین دست مرا بگیر تو ای دختر حسین لطفی نما که سختی هجران کشیده ام چندی شده است کرببلا را ندیده ام
⇦•پریوشی که غزل .... وتوسل ویژۀ ولادتِ حضرت رقیه سلام الله علیها اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهید السَّلاَمُ عَلَیکِ یا بِنْتَ ثَارَ الله السَّلاَمُ عَلَیکِ یا رُقیه پریوشی كه غزل خوانِ مهربانی هاست سه ساله دختركِ خانواده ی زهراست شبِ ولادت او، روزِ مرگ نومیدیست شروع لحظه ی تحویلِ سالِ خورشیدیست شِكوفه های بهاری مُریدِ خنده ی او شِكفتن گلِ مریم نَوید خنده ی او چه انعكاس شِگرفی، نگاه او دارد! از آسمانِ نگاهش، ستاره می بارد نمازِ پنجره ها سمتِ كعبه ی چَشمش حواسِ آیینه ها پرتِ جذبه ی چَشمش ستاره ها به رقیه سلام می كردند برای دیدن او ازدحام می كردند رِجالِ اهلِ كهف، خوابِ نازِ امشب را به پلك مُنتظر خود حرام می كردند زنان پاك سرشت قبیله ی مریم به احترام مقامش؛ قیام می كردند و شاعران علی دوست تمام جهان قصیده گفتن خود را تمام می كردند فرشته ها به قنوتش دخیل می بندند فقیرهای بهشتی چه آبرومندند! طوافِ قاصدكان گردِ او تماشایی ست شكوه فاخرِ اعمالِ حجِّ شیدایی ست به خاک بوسی خاكش، هزار سرو بلند بر آستانه ی گهواره سر فرود آرند چِكیده شَهد گل از غنچه ی تَکلُّمِ او مسیر باد صبا كوچه ی تبسم او نسیم، شانه ی صبحِ حریرِ گیسویش عقابِ قلبِ اباالفضل گیر گیسویش *اینکه میگن عباس" کاشِفَ الکَربْ عَن‌وَجهِ الحُسینِ"هر وقت ابی عبدالله غم‌ وغصه وجودش رو‌فرا می گرفت، یه نگاه به قمر منیر بنی هاشم میکرد غصه از دلش می رفت رقیه هم "کاشِفَ الکَربِ عباس بود، انقدر عمو‌ این دختر رو‌ میخواست هر وقت دلِ عباس رو غصه می گرفت یه نگاه به رقیه میکرد .... این دختر انقدر خواستنیه، یه عمو میگفت، دل عمو‌ رو‌ میبرد ..* گلِ سرِ شبِ این كودكِ، شكر شیرین ستاره های درخشانِ، زهره و پروین صدای گریه ی او شرحِ آیه های بهشت رِسد زِ پیرُهنش عطر جانفزای بهشت نگاه فاطمی اش، باغِ خاطرات حسین سِرشك دیده ی او، باده ی حیات حسین عقیله آمد و قنداقه را به دستش داد حسین ذوق كنان یادِ مادرش افتاد به گریه گفت: غم از دیده ی ترم رفته نگاه كن چِقَدَر او به مادرم رفته! : وحید قاسمی دختری آمد از قبیله ی نور نذر راهش سبد سبد احساس صورتش مثل قابِ نرگس بود سیرتش روحِ صد گلستان یاس هر فرشته که می رسید از راه یا اگر جبرئیل می آمد به پَر روسریِ گلدارش تا ببندد دخیل می آمد تا که لب را به خنده وا می کرد دل هر آفتاب را می برد هر دلی را به لطف لبخندش به خدا تا خودِ خدا می برد *خیلی این بچه شیرین بود بعضی وقتها،وقتی یه آدمی به یه‌‌ کاری معروف باشه مثلا فقط پیرهن روشن‌ بپوشه، یه بار که پیرهن تیره تنش کنه یادِ همه میمونه.این دختر انقدر شیرین زبون بود، انقدر خوش خنده بود،انقدر شیرین بود، این روزای آخر فقط ساکت خیره خیره نگاه میکرد اشک‌ میریخت. عمه میگفت یه خورده با من حرف بزن، یه‌ کلمه بگو‌ دلم‌ آروم شه سرش رو‌میاورد بالا میگفت‌ من بابامو میخوام‌......* ساره ، آسیه ، هاجر و مریم زائر هر شبِ نگاه او و شکوهِ تمام آیینه ها گرد و خاک غبارِ راه او به صفاتِ حمیده اش سوگند آیینه دار حُسنِ زهرا بود خاک راهش شفای هر دردی او مسیحا تر از مسیحا بود آسمان مدینه ی دل را مهر و ماه و ستاره، کوکب بود بین این خانواده این دختر همه ی عشقِ عمه زینب بود نه فقط عشقِ حضرت زینب آرزو و امیدِ عباس است زینتِ آسمان آبیِ شانه های رشید عباس است جلوه دارد میان چشمانش همه ی مهربانی ارباب گل بریزید آمده از راه دخترِ آسمانی، ارباب
•خدا داده یه کوثر ... ویژۀ ولادتِ حضرت رقیه سلام الله علیها خدا داده یه کوثر به ارباب دو عالم همه دنیا میدونن که پیش مرگِ سه ساله ام ای قرارِ عالم، رقیه رقیه ای همیشه یارم، رقیه رقیه تویی عشقِ ما و منم عبدِ زارم، رقیه رقیه آخرِ عشقه اکبری و اُختُ الاصغری و یارمادری و، ای جانم ای جانم «بِنْتُ الحُسین رقیه.. مددی یا رقیه..» کی گفته که تو نیستی، تو هستیِ ماهایی چقدردیوونه داری، آخه عشقِ گدایی من مدافعِ تو، میمونم میمونم تا قیامت از تو، میخونم میخونم من همون شیداتم که تو رو دوست داره همونم همونم کاش روزی جور کنی حرمت تا که با علمت، از سرِ کرمت راهی شیم راهی شیم «بِنْتُ الحُسین رقیه.. مددی یا رقیه...» روی شونه ی عباس، نشسته گلِ ارباب بااون چهره ی زیباش، زده طعنه به مهتاب آینه بندون شدباز حریمت کاش بشم روزی من مقیمت روزیم و میگیرم ازتو وبابای کریمت ای قبله ی همه ی شهدا عشقِ خون خدا، رهبرِ اُسرا بی بی جان «بِنْتُ الحُسین رقیه .. مددی یا رقیه» بازم دلها دلها شد مست و شیدا شده شهرِ شهرِ مدینه غوغا حسین داره داره، داره میخنده روی دستش انگار خوابیده زهرا گل دراومد امشب غصه سراومد امشب بازم انگار دوباره کوثر اومد امشب از آسمونا اومد یه ماه زیبا نمکِ سُفره ی حسین اومد به دنیا «یا رقیه جانم ،جانم رقیه جانم» دردونه اومده یک دونه اومده دختر، نگو بگو خاتونِ محشر اومدباقدماش، بابرقِ تو نگاش خنده رو لبای عباس و اکبر «یا رقیه جانم ،جانم رقیه جانم» مثلِ بارون بارون، صاف و زلاله به این دختر دختر، عالم میباله همه کوهها کوهها، اگر طلا شن میشن گردو خاکِ پای سه ساله دخترِ نمونه اس آره چراغِ خونه اس دومی نداره تَکِه یکی یدونه اس کسی نیس قرینه اش هم رنگه بازمینه اش عباس و که میبینه میپره تو سینه اش «یا رقیه جانم ،جانم رقیه جانم» گلِ نازِ نازِ باغِ باباشه مثه صوتِ صوتِ زهرا صداشه مثه دو تا برقِ ستاره تو شب لای گیسو برقِ گوشواره هاشه میبره دلارو دلای باخدارو میندازه همیشه جانماز بابارو داره اصل و ریشه بی بَدله همیشه توی چادر نماز یه پارچه خانوم میشه «یا رقیه جانم ،جانم رقیه جانم»
انّا لله و انّا الیه راجعون و هر از گاه در گذر زمان در گذر بی صدای ثانیه هاي‌ دنیای فانی ؛ جرس کاروان از رحیل مسافری خبر میدهد کـه در سکونی ؛ آغازی بی پایان را می سراید. خبر درگذشت ناگهانی دوست و همکار عزیزمان مرحوم جناب سرهنگ رضا بستو » که بر ثر سکته مغزی رخ داد؛ چنان سنگین وجانسوز اسـت کـه بـه دشواری بـه باورمی‌نشیند،ولی در برابر تقدیر حضرت پروردگار چاره‌ای جز تسلیم و رضا نیست. ایشان از افسران دوره ۴۳ دانشکده پلیس فراجا بوده و آخرین سمت خدمتی ایشان سرپرست پلیس پیشگیری تهران بزرگ بوده است.. این ضایعه بزرگ را بـه خانواده ارجمند ایشان تسلیت عرض می نماییم و از خداوند متعال برای ایشان طلب مغفرت کرده و برای خانواده محترمشان صبر جمیل مسئلت می نماییم . روحش شاد و یادش گرامی شادی روحش الفاتحه مع الصلوات التماس دعا..سالار https://eitaa.com/Arbabhosyn
. إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الاِنْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ‏ اى خدا مرا انقطاع کامل بسوى خود عطا فرما و روشن ساز دیده‏ هاى دل ما را به نورى که به آن نور تو را مشاهده کند . ‌‌. . ما را به گران ترین متاعت برسان تا اوج بلندایِ شعاعت برسان ما از تو به کمتر از تو راضی نشویم ما را به کمال انقطاعت برسان
‌ الا ای بهاری ترین استعاره الا موسم غنچه های بهاره نگاه تو کشف و شهود غزل هاست صدای تو زیباترین گوشواره می آیی که تنها نمانیم در راه که تنهای تنها تویی راه چاره می آیی پس از سرفه‌های درختان مزین کنی برکه را با ستاره می آیی که جاری کنی رود ها را در این خشک سالی فقط با اشاره و تقوا لباس جهان می‌شود پس می‌افتد لباس ریا از قواره می آیی بگیری غم مادری را که تا شد قدش زیر بار اجاره تو باشی که نومید و حیران نماند کسی بین دهلیزهای اداره و سیر از گرسنه خبر دارد آن روز خبر می شود از پیاده ، سواره به دلداری مادران فلسطین به آرامش کودکان هزاره می آیی پس از جنگ و طاعون و وحشت بنا می کنی شهر ها را دوباره تو تعبیر رویای شیرین وصلی بیا بهترین معنی استخاره
ناگفته‌های این دلِ آزرده از جهان باشد برای خلوتِ شب‌های با حرم .
من دختر سلطان عشق و دینم در فاطمیون فاطمه ترینم یعنی به عمه زینبم قرینم اینجا رقیه نام پر طنینم در آسمان زهرای نازنینم من نازنین زهرای کربلایم خود زینت مجموع عمه هایم همتا ندارم من در این میانه هستم چو زهرا مادرم یگانه تاج سر بابا به هر زمانه دارم ز نور فاطمه نشانه صوت حزین و ناله ای شبانه تا سوز آهم سر رود ز سینه شام بلا را میکنم مدینه آنگونه که زهرا به آه شب سوز با ناله های قلب آتش افروز زد شعله بر اهل مدینه آنروز آنگونه که با طعنه های جانسوز گفتند یا شب گریه کن و یا روز یک ناله ام یک شهر را بهم ریخت از بیخ و بن سرمایه ی ستم ریخت شهری که عمری سب مرتضا کرد با انقلابم آتشی بپا کرد هر ماذنه با ناله ام نوا کرد بر اشهد اَنَّ علی وفا کرد تا صبح محشر صوت من صدا کرد طوری که بعد از کربلا و کوفه دینِ خدا زد از غمم شکوفه در آسمان دین ستاره برگشت با گریه هایم راه چاره برگشت عمامه ی رفته دوباره برگشت حتی دو سه تا گوشواره برگشت نزد ربابه گاهواره برگشت این است تاثیر رقیه، آری اینگونه احیا شد یتیم داری گر چه چهل منزل شدیم تحقیر گرچه شدم چون عمه ام به زنجیر گر چه کتک خوردم بدون تقصیر هر چند کودک بودم و شدم پیر اما لباس پاره کرد تاثیر بر گریه ام خندید دشمن اما آخر شدم من آبروی بابا کوهی ز غم بر شانه ام کشیدم خار مغيلان دیدم و دویدم زخم کف پا را به جان خریدم افتادم از ناقه ولی رسیدم چیزی نشد، تنها ز غم خمیدم گر چه تنم از ترس زجر لرزید اما به دیدار طبق می ارزید گرچه برایم پهلویی نمانده عیبی ندارد گیسویی نمانده دستم شکست و بازویی نمانده آری می‌ارزد ابرویی نمانده گرچه به چشمم سوسویی نمانده تازه شدم منهم شبیه زهرا تا مفتخر باشم به پیش بابا آنکه مرا با نام زشت خوانده از بس مرا دنبال خود کشانده دیگر مرا تاب و تبی نمانده گرچه مرا بر کاروان رسانده زیر گلویم جای پنجه مانده باید روم دیگر از این خرابه زحمت شدم دیگر برای عمه
اسفند به انتها نزدیک شد ، عاشق ترین فرزند سال، پلی میان سفید و سبز و راهی بین برف و شکوفه ... اسفند مهربان ، نیمی از دلش را به زمستانی داده که سازِ رفتن میزند و نیمی را به بهاری که آوازِ آمدن می خواند ... اسفند عشق می پاشد به روی دل هایمان، نگاهمان و خانه های پاکیزه از غبار گذشته هایمان ... قدر بدانیم این زیباترین دست به دست شدن روزها و ماه ها را و دوست بداریم اسفند و اسفندی ترین لحظه هایمان را آخرین روزهای سالتون پر از شادی و سلامتی ان شاءالله
سلام علیکم پخش مستند فدائیان امنیت روایت شهیدسرافراز سیدموسی حسینی لمردی از شهدای عزیز استان مازندران امروز پنجشنبه ۲۵ اسفند ساعت ۱۷ از شبکه قرآن ومعارف سیما مجری طرح و کارگردان :سیدجوادمیری