eitaa logo
ذاکرین آل الله
284 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
312 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
. سه چیز است ، که اجازه ی ترک آن به احدی داده نشده: - یکی وفای به عهده که اجازه نداری خلاف عهد کنی چه طرفت خوب باشد ، چه بد ، باید به عهدت وفا کنی - دوم ادای امانت اگر کسی چیزی پیش تو ، به امانت گذاشته چه طرف خوب باشد و چه بد ، باید امانت را بدهی - سوم خوبی کردن به پدر و مادر چه پدر و مادر خوب و چه بد باید به پدر و مادرت احسان کنی .
روضه و توسل به حضرت امام جعفر صادق علیه السلام از حدیث لوح می آید مقامات اینچنین که ندارد هیچ کس جزتو کرامات اینچنین مانده در توصیف یک شأن تو ابیات اینچنین سالها محکوم عشق توست، نیات اینچنین تا ابد مرئوس ماییم و ریاست با شما نازشصت هرکسی ما را رسانده تا شما انقلاب عِلم، با کرسی درست تو پا گرفت بحث و استدلال از عصر شما بالا گرفت فقه ما از نور فقه جعفری معنا گرفت میشود جزء مفاخر هرکس اینجا جاگرفت راه گم کرده کنارت راه پیدا میکند از دمت پیرزنی کار مسیحا میکند آبروی پرچمِ در اهتزازِ ما تویی از بقیه بی نیازیم و نیاز ما تویی ما همه اهل نمازیم و نماز ما تویی پس شفاعت کن که تنها چاره ساز ما تویی بانی ترویج عاشورا تویی پس بی گمان خانه ات یعنی حسینیه، شما هم روضه خوان *امام صادق وسط درس فقه میدید روضه خونش هارون وارد شد میفرمود: بیا جلو، میدیدند جعفر بن محمد از منبر پایین اومد. میفرمود: تو برو بالا حالا برا جدّ غریب ما روضه بخون. هارون با تعجب میگفت: آقا! وسط درس؟! فرمود: بله... یه مقدار خودش رو جمع وجور میکرد جلو‌ امام باید رعایت کنه. حضرت میفرمود: نه!همون طور که بین‌خودتون روضه‌ میخونید برا ما روضه بخون... روضه میخوند حضرت گریه می کرد، چنانچه نوشتن اشکهای حضرت از محاسن شریفش چکه‌ چکه می ریخت. صحابه‌ همه‌ گریه میکردن‌، آقا فرمود:"مَن بَكىٰ اؤ اَبكىٰ وَجَبَت لَهُ الجَنَّه" چه اونی که‌ گریه ی داغ، و چه اونی که گریه کرد بهشت براش واجبه... روایت میگه دیدند از آخرِ مجلس یه نفر صف رو شکافت اومد‌ جلو‌ نشست‌، گفت: آقا پس من که خاک بر سر شدم.. آقا فرمود: چرا؟ گفت آقاجان من امروز هرکاری کردم نتونستم گریه کنم، دیدم آبروم جلو‌ گریه‌ کنا میره دستم رو روی صورتم‌ گذاشتم ادای گریه کنا رو‌ درآوردم. حضرت فرمود: "مَن بَکیٰ اؤ تَباکیٰ" کسی هم‌ که خودش رو مثل گریه‌ کنای حسین قرار بده "وَجَبَت لَهُ الجَنَّه" بهشت براو‌ واجب میشه...* «حضرت فرمود: نزدیکترین راه به در خونه ی خدا از درِ روضه های جدّ ما ابی عبدالله الحسین است.» مجلس دَرست شلوغ و خانه ات خلوت شده سهم تو در این دیار آشنا غربت شده بازهم پشت دری لبریز جمعیّت شده خانۀ امن الهی سَلب امنیت شده آتشی از خانه ی زهرا به این در هم رسید ارثِ دستِ بستهٔ حیدر به جعفر هم رسید پیرمرد شهر از دارالعباده رفتنی ست نور حق با عده ای ابلیس زاده رفتنی ست دستهایش بسته شد پس بی اراده رفتنی ست بی عمامه بی عبا پای پیاده رفتنی ست کوچه در کوچه به پشت اسب حالا میدوی پیش چشم مردمی بی عار تنها میدوی گرچه کوچه گردی و دست تو بندِ سلسله ست راستی آقا! بگو دور شما هم هلهله ست؟ راستی بر پای تو از خار صحرا آبله ست؟ راستی آقا! دلت دلواپس یک قافله ست؟ راستی اهل و عیالت را اسارت میبرند چادر و روبند از آنها به غارت میبرند؟ نه کسی اینجا ز سرها معجری را میکِشد نه کسی با تازیانه خواهری را میکِشد نه کسی از پشت موی دختری را میکِشد نه کسی بر گردن تو خنجری را میکِشد نیزه داری هم اگرباشد سری بر نیزه نیست قلبِ هجده پاره ی پیغمبری بر  نیزه نیست : سید پوریا هاشمی *گفت فردای اون شبی که نانجیبا جسارت کردن خونه ی حضرت رو آتیش زدن، اومدم خدمت آقا دیدم حضرت سر سجاده نشسته خیلی بی صبری میکنه چنان داره اشک‌ میریزه. گفتم قربونت برم این همه بی قراری و گریه برا چیه؟فرمود: نبودی ببینی چه طور خونه رو آتیش زدن... گفتم: الحمدالله، هیچ اتفاقی برا شما نیوفتاده، شما مظهر صبرین قربونت برم چرا اینقدر بی قرارین؟ فرمود : نه! اشتباه‌ کردی من برا خودم‌ گریه‌ نمی کنم. دیشب وقتی خونه رو آتیش زدن دیدم بچه ها از این حجره به اون حجره از ترس می دوند. من بالاسرشون بودم هیچ‌ اتفاقی هم نیوفتاد دشمن به حریم من تعرض نکرده بود. اما اینا ترسیده بودن. یادم افتاد از بچه های جدّ غریبم حسین .اون لحظه ای که حضرت سجاد فرمود: فرارکنید. همه دویدن به سمت بیابونا...... از اینجا روضه خون دشمنه. میگه دیدم یه بچه از دل خیمه فرارکرد دامن عربیش آتیش گرفته، تو این هیاهو‌ که هر کسی دنبال غنیمت بود. من دلم به حال این بچه سوخت. خدا الان این بچه می سوزه برم‌ دامنش رو‌ خاموش کنم نزدیک شدم دامن رو خاموش کردم دیدم این بچه ترسیده دستش رو روی سرش گذاشته، گفتم: نترس کاریت ندارم اومدم‌ کمکت کنم. از دشمن که اینها محبت ندیدن، دیدم انگار یه حرفی می خواد بزنه هی دست دست میکنه. گفتم‌ چی میخوای بگو؟ دوباره صبر کرد من اصرار کردم چی میخوای؟ فرمود بگو ببینم تو‌ خورجین اسبت یه مقدار آب داری؟ چند روزه این آب رو به روی خیمه ها بستن. رفتم‌ تو سپرم آب آوردم مقابلش گفتم‌ نوش جان‌ کن. دیدم نگاه به آب میکنه. هی داره اشک‌ میریزه، گفتم‌ مگه تشنه‌ نبودی؟ فرمود :چرا خیلی تشنه هستم. اما هنوز صدای بابام‌ تو‌ گوشمه هی صدا میزد: آه! جیگرم از تشنگی داره میسوزه ...*
و توسل ویژهْ شهادت امام صادق علیه السلام حق‌پرستان را امامی هست، دینش دلبری نور رویش کوثری، شور کلامش حیدری هر دو شهد معرفت را ریخته در ساغری: آیه‌های احمدی را با حدیث جعفری حرف او عشق است، فهمش را به عاشق می‌دهند صادقان، دل‌هایشان را دست صادق می‌دهند مالکی‌ها، شافعی‌ها، خوشه‌چینانش همه سیدِ طاووس‌ها، طاووس بُستانش همه شیخ‌ها، علامه‌ها، طفل دبستانش همه گردن‌افرازانِ دانش، گَرد میدانش همه جامی از «اَلعِلمُ نورٌ» ریخت تا در جان ما از هَلِ الدّینش به اِلّا الحُب رسید ایمان ما لب گشود و در دلِ عالم به پا شد شورها علم‌ها را هر حدیثش، زد گره با نورها نور، مجرم بود اما، در نظام کورها ترس می‌انداخت حقش، در دل منصورها در هراس‌اند از وجودش، چون که می‌دانند کیست حجت‌اللهی که جوشان در رگش، خون علی‌ست باز از این کوچه، امام دیگری را می‌برند باز هم با دست بسته، حیدری را می‌برند باز هم تنها، غریب مادری را می‌برند پا برهنه، سیدی را، سروری را می‌برند نسبتی خورشید را، با نیمه‌شب بردن نبود حق پیر آسمانی‌ها، زمین خوردن نبود روضه جان‌فرساست، آخر از زبان کوچه است باز معصومی، پریشان در میان کوچه است پیر ما، یادِ گل یاس جوان کوچه است با طنابی بر دو دستش، روضه‌خوان کوچه است در مدینه تا که می‌نوشد چنین جام بلا بر مشامش می‌رسد هر لحظه بوی کربلا امشب اینجا جلوه‌ای از خیمه‌های کربلاست باز آتش، شعله‌ور در خانۀ آل عباست حضرت شیخ‌ُالائمه در میان کوچه‌هاست گَرد، بر پیشانیِ آیینۀ روی خداست روضه‌ای جانسوز در این واژه‌های ساده است شیعیان! فرزند زهرا از نفس افتاده است خواستم دورت بگردم مثل زائرها، نشد یاورت باشم به دانش، مثل جابرها، نشد پر کشم با قالَ صادق‌ها و باقرها، نشد شاعر خوب تو باشم بین شاعرها، نشد بر خلاف زندگیِ از خطا آکنده‌ام صادقانه گفتم این یک بیت را، شرمنده‌ام دوست دارم مثل تو، زیبا به دنیا بنگرم صادقانه، عاشقانه این جهان را بنگرم مثل تو، با یاد فرزندَت، به فردا بنگرم روی مهدی را ببینم، رو به هرجا بنگرم مثل آن یار تو، یارانش از آتش رد شدند در تنورِ غیبت، آن مردان که می‌باید شدند مثل یاران تو، یارانش طبیب و مرهم‌اند هم جوانمردند و هم همدرد درد عالم‌اند غم ندارند اولیاءالله، غمخوار هم‌اند با یتیمان مهربان، آنجا که باید محکم‌اند دولت فردا از آنِ صالحان عاشق است صبح نزدیک است آری! وعدۀ حق صادق است : قاسم صرافان
به منبر می‌ رود دریا، به سویش گام بردارید هَلا ! اسلام را از چشمه ی اسلام بردارید مبادا از قلم ‌ها جا بیفتد واژه ‌ای اینَک که بر منبر قدح کج کرده ساقی، جام بردارید ”سَلونی” را هدر دادند روزی مردمان، امروز بپرسیدش! از اسرار جهان ابهام بردارید اَلا ای شاعران! چشمان او آرایه ی وحی است برای ما از آن باران کمی الهام بردارید نسیم صبحِ صادق می ‌وزد، از گیسوی صادق از آن مضمونِ پیچیده جِناس تام بردارید به فرزندان، به اهل خانه جز ایشان که می‌گوید غلامِ خسته ‌ام خفته، قدم آرام بردارید اگر فرمان او باشد، نباید پِلک بر هم زد به سوی شعله چون هارون مَکّی گام بردارید "رُویَّ عَن امامِ جعفر الصّادق لَه الرّحمَه" به جز احکام او چشم از همه احکام بردارید  به جای حج به سوی کربلا رفتن خداجویی ‌ست کفن باید به جای جامه ی احرام بردارید اگر در گوش نوزادی اذان می ‌گفت، می‌ فرمود که با آب فرات و تربت از او کام بردارید :سید حمیدرضا برقعی *آقا امام صادق خیلی مظلومه، روضه‌خوان آمد محضرش، گفت برا ما روضه میخونی یانه؟ روضه خوان‌گفت چرا نخونم روضه خواندن افتخار ماست. خواست روضه بخونه امام صدازد: اجازه بده پرده بکشم این زن وبچه هام بیان بشینن روضه‌گوش کنند. همه نشستند روضه‌خون شروع کرد روضه بخونه صدای گریه ی این زنها بلند شد. دورِ خانه در حصار بود، یهو دیدن نگهبان ها دارن در میزنن، خادم رفت دم‌ در بله، چیزی شده؟ نگهبان ها گفتن چه خبره تو‌خونه دارین گریه میکنید؟ نکنه دوباره روضه‌ گرفته‌ جعفر بن محمد. اومد محضر آقا، آقا!چی بگم‌؟ مأمورها دم‌ درن، فرمود: هیچی، بهشون بگو یه بچه ای از ما از دنیا رفته برا اون دارن‌گریه میکنن..... امام صادق در گریه کردن تکلیف مارو‌ روشن کردن ....* در دعای ندبه میخوانیم: "فَلْیَبْكِ الْباكُونَ" گریه کنا گریه کردن تموم دیگه، فرمود: نه! "فَلْیَنْدُبِ النَّادِبُونَ" کجان اونایی که میخوان برا روضه ها زار برنن؟حالا گریه ام کردین زار هم زدین تموم دیگه؟نه! "وَ یَضِجَّ الضَّاجُّونَ" اونایی که برا این روضه ها ضجه میزنن... امام صادق که درس میداد، وسط درس میدیدن داره یه گوشه ای رو‌ نگاه می کنه. آقاکجا رو نگاه میکنید؟ میگفت: درس تعطیله، چی شد درس تعطیله؟ دوباره چشم امام به روضه خون افتاده. اَباهارون روضه خون نابینای امام صادق بود. صدا می زد بیا جلو میخوایم‌ گریه‌ کنیم... *
و توسل ویژۀ شهادت امام صادق علیه السلام اگر سنگِ مسی را کوه زَر کردم ضرر کردم اگر اینگونه خود را معتبر کردم ضرر کردم من از "اِلّا جمیلا"یی که زینب گفت دانستم به غیر از پرچمت هر جا نظر کردم ضرر کردم منم آن تاجرِ یوسف فروشی که نفهمیدم در این بازار سودی هم اگر کردم ضرر کردم مرا جز بی‌قراری در هوای تو، قراری نیست بجز خاک تو هر خاکی به سر کردم، ضرر کردم دَرِ این خانه همواره به روی این و آن باز است اگر یک عمر خود را دربه‌در کردم ضرر کردم برایم دشمنی با دشمنانت منفعت‌ها داشت اگر از دوستان تو حذر کردم، ضرر کردم به غیر از خاطراتِ راه تو، ورد زبانم نیست به غیر از کربلا، هر جا سفر کردم ضرر کردم نکیر و منکر از من هر چه پرسیدند یادم رفت بجز نام تو هر نامی ز بر کردم ضرر کردم شاعر: امام صادق به یکی از اصحابشون فرمود کربلا رفتی؟! -گفت نه آقا من اهل بصره‌ام منو میشناسند من برم کربلا میفهمند من محب شما هستم منو زنده نمیذارند، همه ناصری بودند اونجا. -فرمود کربلا نمیری؛ برای جد ما روضه میگیری یا نه؟! _آقا روضه‌ رو که همیشه میگیرم اصلا روضه هفتگی خونه‌مون دارم آقا فرمود: احسنت! کمترین کاری که در قبال این روضه‌ای که برای جد غریب ما میگیری جد ما برات انجام میده اینه: لحظۀ مرگت منتظری؛ توو حالت احتضاری، پاهات‌و روو به قبله کردند .. حرف نمیتونی بزنی، یهو می‌بینی سرت رو پاهای حسینِ .. نکیر و منکر از من هر چه پرسیدند یادم رفت بجز نام تو هر نامی ز بر کردم ضرر کردم دستور داد شبونه ریختند توو خونۀ امام صادق. آقا رو می‌خوان ببرند. دستور داد:« همین الان برید وارد خونه‌ش بشید با هر وضعی که بود آقا رو بیارین! رحم و مروت هم نداشته باشید! اومد توو قصرش نشست. اون تالاری که معروف بود. میگفتند هر وقت منصور می‌رفت توو این تالار مشخص بود می‌خوان یک نفر و بُکُشند. می‌خوان یه نفر رو ذبح کنند. رفت نشست منتظر آقا رو آوردند. اینقدر توهین جسارت به آقا کرد! دست بُرد این شمشیر رو تا نیمه از غلاف خارج کرد دوباره شمشیر و غلاف کرد. بار دوم، بار سوم یهو لحنش عوض شد عذرخواهی کرد. آقاجان ببخشید اینا بی‌ادبی کردند شما رو این موقع شب اینجا آوردند! برگشتند آقا رو با احترام بردن خونه. یه عده اومدن اعتراض کردن. چرا این کار و کردی؟ تو به ما دستور میدی میگی برید آقا رو بیارید بعد خودت اینجوری برخورد می‌کنی، مگه قرار نبود بکشی این آقا رو؟! گفت همچین که شمشیر و تا نیمه کشیدم یهو دیدم پیغمبر خدا ایستاده غضب کرده. منصور! اگه شمشیر و برهنه کنی زنده‌ت نمی‌ذارم. گفتم حتما اشتباهی دیدم. بار دوم، بار سوم، این صحنه تکرار شد. ترسیدم از غضب پیغمبر... اون نامرد گفت:« خودم کارش و تموم میکنم» اومد توو گودال دید نمی‌تونه برگشت، نفر دوم هی مکرر رفتن و اومدن. هیچکی این کار ازش برنمیاد؛ اون نامرد گفت کار شماها نیست کار خودمه، خنجر و برداشت. همچین که اومد روایت میگه اول یه لگدی به پهلوی این آقا زد، بدن و برگردوند، دید آخه هرکی می‌ره چشماش توو چشمای حسین می‌افته حالش عوض میشه نمیتونه بکشه. اول آقا رو برگردوند چشم توو چشم نشه. خنجر و گذاشت از قفا "هی کارد می‌بره، لشگر کلافه شه فکر کن سنان که هست شمرم اضافه شه"
دوستان: سرعت غذا خوردنتون رو با آدم‌هایی که سر یک سفره کنارشون هــستید تنـظــیم کنید خصوصاً با یا خونه !! اونا اکثرا در حال تدارکات سفره هستند یا به بچه‌ها غذا میدن و دیرتر شروع میکنن به غذا خوردن ! غذای مامان‌ها اکثراً سرد میشه و این خیلی غمگینه گاهی می‌بینیم خودشون تنها سر سفره نشستن ..